....چند فصل از کار، صورت نهاییاش را بازیافته بود. آنها را برای خانم حیدری، ارسال کردم. به دلیل مسائل چالشبرانگیزی که برخی معتقد بودند نباید مطرح شود، خیلی نگران این قسمت بودم! من همه چیز را دربارۀ این خانواده نوشته بودم چون معتقد بودم زندگی این خانوادۀ اصیل و نجیب، آینهای برای آموختن است و هنوز هم شبیه همان مسائل و مشکلات در میان اغلب خانوادههای ایرانی جاریست. خانم حیدری بلافاصله بعد از مطالعه تماس گرفت و با گرمای کلام پرشورش خستگی را از جانم به در کرد: «اگر حاج حسن بود، حتما یک جایزۀ خوب بِهت میداد!» به توصیۀ ایشان، مطالب را در سفر بعدی به خواهر و برادران شهید مقدم هم رساندم. مدتی بعد پیام فریده خانم را هم گرفتم و روحیهام برای جستجو بین هزاران فیش و نوشتن یک متن یکدست، بیشتر و بهتر شد. ایشان با تفألی به حضرت حافظ، شور دیگری به کارِ برادر عزیزشان بخشیدند:
هر که شد محرم دل، در حرم یار بماند🌱 وان که این کار ندانست در انکار بماند 🌾
اگر از پرده برون شد دل من، عیب مکن 🌱 شکر ایزد که نه در پردۀ پندار بماند🌾
...از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر 🌱 یادگاری که درین گنبد دَوّار بماند ...🌾
با هر نسیمِ امید و تأییدی که میوزید، جان میگرفتم و شکر خدا را به جای میآوردم. اما میدانستم هر چه پیش بروم، مخصوصا جنگ و پیچیدگیهایش، کار سختتر خواهد شد! این کار با تجارب قبلیام، زمین تا آسمان تفاوت داشت!
#بریده_از_کتاب_مرد_ابدی #مقدمه_کتاب_مرد_ابدی
#انتشار_برای_اولین_بار
#حافظ #چگونه_مینویسم https://eitaa.com/lashkarekhoban