eitaa logo
🇵🇸⚘کانال کمیل⚘🇮🇷(شهید ابراهیم هادی)🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
142 فایل
مشکل کارمااینه که برای رضای همه کارمیکنیم به جزرضای خدا⚘ حذف آی دی از روی عکس ها وطرح ها مورد رضایت نیست❌ کپی و انتشار مطالب با صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بلا مانع هست✅ خادم کانال👇 @sh_hajahmadkazemi
مشاهده در ایتا
دانلود
📓از امروز همراه ما باشید با هشت قسمتی ..... 👇👇👇
کانال شهید ابراهیم هادی: 💠به دنبال برادر💠 سالها بود که دوست داشتم محل شهادت برادرم 🌷 که در عملیات ولفجر مقدماتی در فکه به شهادت رسیده بود برم، تا اینکه اون سال از طرف محل کار همسرم مارو بردن به اردوی راهیان نور خیلی خوشحال بودم از اینکه پا بزارم به جایی که جوونایی از جنس خورشید و نور اونجا بودن... جایی که هزاران هزار نفر در خون خود غلطیدند تا اینکه خدایی شدند ...و بلاخره به جایی که میخوام پا بزارم که برادرم در اونجا در خون خود غلطیده بود و به خدا رسیده بود... و بعد از سالیان سال هنوز جسم مطهرش در میان رملهای باقی مانده ، باورم نمیشد که چنین جای بزرگی رو میخوام ببینم، میدونستم که جای بسیار بزرگی از نظر معنوی و خدارو به خاطر این موهبت که بهم عطا کرده شاکر بودم. ابتدا مارو بردن برای اسکان به هتلی توی شهر آبادان، از همون اول منتظر بودم که جزء برنامه هاشون اعلام بکنن که چه وقت مارو به یادمان فکه میبردن ولی از قضا تو برنامه هاشون نبود همه جا مارو بردن غیر از اونجا،مسئول کاروان گفت به علت فاصله ی طولانی که آبادان با فکه داره به اونجا نمیرسیم. ناراحتی تمام وجود من رو فرا گرفته بود،با خودم گفتم یعنی قسمتم نمیشه برم جایی که برادر عزیزم شهید شده و پیکر مطهرش هم هنوز نیومده ...!!! یه بقضی تو گلوم بود تا اینکه همسرم پیشنهاد داد خودمون میریم چون با ماشین خودمون اومده بودیم. ادامه دارد... 📓 @sardarkomil
🍃🌷 خــدایا کمک کن دیرتـر برنجیـم زودتـرببخشیـم کمترپیش داوری کنیم وبیشترفرصت دهیم خدایا عزیزانم را درمسیر خوشبختی و آرامش قلبی قرار بده 💠: @sardarkomil
میتونستیم خودمون بریم). بالاخره که چند ساعت قبل از تموم شدن برنامه های کاروان خداحافظی کردیم و راه افتادیم.... از همون اولی که راه افتادیم‌ به سمت اندیمشک و بعد دشت فکه، یجوری بودم؛ توی راه که میرفتیم با تمام وجود به یاد رزمنده ها بودم، دائم فیلم های روایت فتح رو که زیاد دیده بودم رو تجسم ‌میکردم، مخصوصا اینکه آثار جنگ تو بعضی جاها کاملا مشهود بود و همسرم که خودش رزمنده بود برام توضیح میداد و تعریف میکرد از خاطرات رزمنده ها و دد منشی دشمن.... سنگرهای رزمنده ها رو میدیدم.... خاکریزهایی که به جامونده بود و وسایل جنگی که تک و توک گذاشته بودند مونده بود رو میدیدم، همه و همه باعث میشدند باحس و حال عجیبی اون جاده ها رو که یه زمانی جای پای دلیرمردانی از جنس نور بودند رو طی کنم، گاهی اشک میریختم برای مظلومیتشان، گاهی غبطه میخوردم بخاطر سبقتی که از دیگران گرفتند و خودشون رو به یار و به معشوق رسوندند و گاهی هم گریه میکردم بخاطر بیچارگی خودم که چرا من باید اینجا باشم، توی این دنیای فانی و عقب افتاده از قافله باشم. بالاخره بعد از حدود ۴ساعت رسیدیم به دشت فکه، دشت وسیع و بزرگی بود. پرسیدم، عملیات والفجر مقدماتی کجا بوده، دوست داشتم هرچه زودتر محدوده ی شهادت برادرم رو پیدا میکردم و مینشستم اونجا و زار زار گریه میکردم، برادری که سالیان‌سال با ما خداحافظی کرد و رفت، ولی نیامد و ما همچنان چشممان به در ماند و ماند... دوست داشتم هرچه زودتر از ماشین پیاده بشیم ولی همسرم میگفت....... ادامه دارد..... عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستند میتوانند با هشتگ ، قسمت اول دستان به دنبال برادرم رو مطالعه فرمایند🙏 📓 @sardarkomil
گروه شهید ابراهیم هادی: این دشت بزرگ و حدود نیم ساعت تایک ساعت طول میکشه که برسیم به محدوده ی یادمان و همه ی اینجا محدودیت عملیات بچه ها بود. گریه میکردم و میگفتم: یعنی من کجا باید پیاده بشم؟ برادر من کجا شهید شده، کجا بگردم به دنبالش...... باخودم میگفتم: کاش میدونستم برادرم کجا افتاده و لحظه ی شهادتش چی گفته و چه حالتی داشته.... کاش میدونستم جسم مطهر برادرم الان کجاست. یعنی میشه خدا تفضلی کنه و به من نشون بده؟ اگه می شد که خیلی خوب بود، من میرفتم کنار پیکر مطهرش و قدری آروم می شدم که میدونم بجز چند تکه استخوان از او چیزی نمانده....ولی می نشستم و باهاش درددل میکردم و اونقدر باهاش حرف میزدم که حد نداشت.... ولی گویا نمیشه.... آری وارد دشت فکه شدیم، دشتی که خون هزاران نفر از جوونای پاک و مخلص در اون ریخته شده بود، دشتی که حکایت از مظلومیت داشت، دشتی که حکایت از قصه های دور و دراز داشت، قصه هایی که به گوش هیچکس هم نرسید و کسی نماند که آن قصه ها را تعریف کند... دشتی که احساس میکردم حرف های بسیار دارد برای گفتن، خبرهای بسیار که برساند به اهلش ولی افسوس و صد افسوس که زبانی برای گفتن نداشت تا بگوید از پرپر شدن ها، فداکاری ها، جان فشانی ها،تشنگیها، اسارت ها... از وقتی که وارد دشت فکه شدیم، قلب من همچنان به تپش افتاده بود و گریه امانم را از کف بریده بود. با خود گریه می کردم و با برادرم حرف میزدم، گوشه ی بسیار کوچکی از سوز دلی که زینب"س" داشت را احساس میکردم، آخر من هم..... ادامه دارد.... عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏 📓 @sardarkomil
صبح که مۍشود باز کبوتر دلمان پرمیکشد به بام یاد تو اۍشهید به یادمان باش ودعایمان کن... 📎سلام ...صبحتون شهدایی پیام رسان سروش وایتا 👇👇👇👇👇👇👇👇 @sardarkomil
کانال کمیل(شهید ابراهیم هادی): هم به دنبال پیکر برادر امده بودم و هرجا را میگشتم پیدا نمیکردم ولی آخر هم نیافتم. به قربانت زینب جان، امان از دل زینب س، تو چه صبری داشتی خانم جان با آن همه مصیبت، در همین اثناء که حال عجیبی داشتم، رادیوی ماشین روشن بود. سخنران، سخنرانی میکرد؛ فکر می کنید چه مسئله ای را عنوان کرد؟... در جنگ بدر پیامبر اکرم"ص" روبه جابر بن عبدالله کرد و گفت: ای جابر می خواهی به تو خبر دهم که خدای عزوجل به پدرت که شهید راه خدا شد، چه گفت؟ جابر گفت: آری، پیغمبر"ص" فرمود: خدا به پدرت فرموده ای بنده ی من از من چیزی بخواه تا به تو ببخشم. گفت: پروردگار من، مرا زنده کن تا دگربار در راه تو کشته شوم. فرمود: جلوتر این فرمان را صادر کردم مردگان به دنیا باز نگردند. گفت ای پروردگار من، به کسانی که در دنیا مانده اند، از حال من خبر ده، سپس خدای عزوجل این آیه را فرستاد: " ولا تَحسَبَنَ الَّذینُ قتِلوا فی سَبیلِ الله امواتا بَل اَحیاء عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون- هرگز گمان نبر آنها که در راه خدا کشته شده اند مردگانند، بلکه آنها زنده اند و نزد مروردگارشان روزی داده می شوند، آنها بخاطر بخاطر نعمت های فراوانی که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده است. فَرِّحینَ بِما اتاهُمُ اللّهُ مِن فَضلِه." من شک ندارم که یعقوب عزیزم به اذن الهی می خواسته مرا آرام کند، که خواهرم گریه نکن؛ من جایم خوب است و نزد خدای مهربان هستم در بهشت. من هم گفتم: می دانم برادر عزیزتراز جانم که جایت خوب است...... عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏 📓 @sardarkomil
کانال کمیل( شهید ابراهیم هادی) دعاى روز یازدهم ماه مبارك رمضان 🌙 بسم الله الرحمن الرحیم  اللهمّ حَبّبْ الیّ فیهِ الإحْسانَ وكَرّهْ الیّ فیهِ الفُسوقَ والعِصْیانَ وحَرّمْ علیّ فیهِ السّخَطَ والنّیرانَ بِعَوْنِكَ یا غیاثَ المُسْتغیثین.   خدایا دوست گردان بمن در این روز نیكى را و نـاپسند بدار در این روز فسق ونافرمانى را وحرام كن بر من در آن خشم وسوزندگى را به یاریت اى دادرس داد خواهان.  ✨ @sardarkomil
رمضانی متفاوت باشهید ابراهیم هادی @sardarkomil
کانال کمیل(شهید ابراهیم هادی):   سلام آقا عج🌷 دلم جز هوایت هوایی ندارد لبم غیر نامت نوایی ندارد وضو و اذان و نماز و قنوتم بدون ولایت بهایی ندارد دلی که نشد خانه ی یاس نرگس خراب و است و ویران ، صفایی ندارد بیا تا جوانم بده رخ نشانم که این زندگانی وفایی ندارد … ☀️ sardarkomil
گریه های من برای این است که دلم برایت تنگ شده، گریه ی من گریه ی فراق است، گریه ی کسی ست که هرچه می گردد گمشده اش را پیدا نمیکند. آری من هم در مسیر، دشت ها، خاکریزها رو از توی ماشین نگاه می کردم و با خود می گفتم یعنی اینجا بوده یعقوب؟ نه شاید اونجا بوده، نه پشت خاکریز بوده، شاید نزدیک کانال بوده و....هر رو احتمال میدادم که بوده باشه ولی آخر هم به نتیجه ای نرسیدم... تا اینکه رسیدیم به یادمان شهید آوینی، اول سال اول یادمان شهید آوینی سرراه بود بعد یادمان شهدای کمیل و حنظله، اونجا نماز ظهر رو خوندیم و عرض ادبی کردیم به این شهید زنده و جاوید، کسی که به شهدای فکه ارادت خاصی داشت و با شهدا نجواها داشت، در آخر هم به شهدای فکه ملحق شد؛ خوشا به حالش... وقتی رسیدیم به یادمان شهدای عزیز کمیل و حنظله، اونجا نشستیم و کلی باشهدای عزیز اون کانال صحبت کردم و گریه کردم، بعد با برادرم یه دل سیر حرف زدم، حرف هایی که تو سینه ام بود و ناگفته مونده بود؛ آخه حدود ۲۰ سالی بود که ندیده بودمش، حرف هایی که از درد فراق می‌گفت، از درد دوری میگفت.... احساس کردم جلوم نشسته و داره گوش میکنه و راحت و صمیمی جواب میده، نمی تونستم گریه نکنم، آخه خیلی دلم براش تنگ شده بود. از فامیل گفتم، فامیل های دور و نزدیک، کی مُرد، کی ازدواج کرد، کی بدنیا اومد و.....خیلی حرف های دیگه....خاک رملی اونجا رو آروم با مشتم بلند می کردم و میریختم، میگفتم: یعقوب جان روی این خاک ها توشهید شدی.... پس جسمت کو؟ صورت..... عزیزانی که تازه به جمع ما پیوستید میتونید با استفاده از هشتگ ، قسمت های قبل را رو مطالعه نمایند🙏 📓 @sardarkomil