#تلنگر. 🕋🕋🕋
🏴ما وظیفه مان را انجام بدهیم و در نتیجه دخالت نکنیم🏴
✍روزی مردی زیر سایهی درخت گردویی نشست تا خستگی در کند در این موقع چشمش به کدو تنبلهایی که آن طرف سبز شده بودند افتاد و گفت: خدایا! همهی کارهایت عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوتهای به این کوچکی میرویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که حرفش تمام شد گردویی از درخت به ضرب بر سرش افتاد. مرد بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت: خدایا! خطایم را ببخش! دیگر در کارت دخالت نمیکنم چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رویانده بودی الان چه بلایی به سر من آمده بود !!
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
« عملیات والفجر دو. »
« نوار مصاحبه شهید تورجی
و خاطرات دوستان »
صبح شنبه بود. بعد از نماز بچه ها به ستون آماده حرکت شدند. از دیشب بوی خاصي در منطقه میآمد. مانند گوشت سوخته!
حركت كرديم. رفتیم بیرون محوطه. در راه علت بو را فهمیدیم! این بو از داخل
یک گودال میآمد.
ضد انقلاب دستان چندین بسیجی را بسته بودند. آنها را داخل گودال ریخته.
بعد هم به سمت گودال آرپیجی زده بودند!!
دست و پاهای قطع شده بیرون گودال ریخته بود. عده ای از بچه ها مشغول
جمعآوری پیکرها شدند. حاج حسین خرازی بچه ها را توجیه کرد. تا غروب شنبه مشغول پیاده روی بودیم. در منطقه ای استراحت کردیم.
از صبح دیروز تا حالا فقط آب و چند شکلات خورده بودیم. بعد از خواندن
نماز مغرب به سمت دشمن بر روی ارتفاعات حرکت کردیم. صداتیراندازیها
قطع نمیشد.
نبرد کوهستان شرایط خاص خودش را داشت. دشمن در بالای بلندترین
ارتفاعات مستقر بود. با اینکه منطقه کوهستانی بود. اما هوا بسیار گرم بود. بیشتر قمقمه ها خالی شده. نیمه های شب به منطقه درگیری رسیدیم.
ما در بالای یکی از ارتفاعات بودیم. باید از آنجا به داخل دره میرفتیم. در
مقابل ما سه تپه قرار داشت که باید آنها را تصرف میکردیم. آنگاه به ارتفاعات
بلند پشت تپهها كه بسيار با اهميت بود حمله میکردیم.
مسئول اطلاعات لشكر آنجا بود. اما ایشان هم راه خوبی برای رفتن به سمت پایین پیدا نکرد.
در زیر آتش مستقیم دشمن به سمت پایین رفتیم. سنگرهای پایین تپه تصرف شد. سنگرهایی که در مسير ما قرار داشت نیز پاکسازی شد. اما دشمن از بالای بلندترين ارتفاعات، آتش مستقیم روی سر ما میریخت.
گروهانها تقسيم شدند. قرار شد ما به سمت تپه سوم كه در بالای آن سنگرهاي
مهم دشمن قرار داشت حركت كنيم.
رسيديم پايين تپه. یک نفر فریاد زد: برید به سمت بالای ارتفاع. تا هوا تاریکه
باید این منطقه پاکسازی بشه.
ما هم در حالی که توان راه رفتن نداشتیم حرکت کردیم. آتش دشمن بسیار سنگین بود. تلفات ما زیاد شد. تقریبًا نیروی سالمی نمانده بود. یک نفر فریاد زد و
گفت: سریع برید پایین!
آمدیم پایین. دوباره گفتند: حرکت کنید به سمت بالا! هوا روشن بشه هیچ
کاری نمیشه کرد.
به همراه بچه های تازه نفس و آنها که هنوز رمق داشتند حرکت کردیم. کمی
که بالا رفتیم به سیم خاردار حلقوی برخورد کردیم!
راه کامل بسته شده بود. نمیدانستیم چه کنیم. برادر رهنما بلافاصله روی سیمها
خوابید! ما با بقیه بچه ها عبور کردیم!
با شلیکهای بچه ها چندین سنگر دیگر تصرف و پاکسازی شد. تلفات دشمن
ً هم زیاد شده بود. خلاصه تپه ما کاملا پاکسازی شد.
در این فاصله که ما با نیروهای عراقی درگیر بودیم، برادر قربانی با یک گروهان تازه نفس از سمتی دیگر به سمت ارتفاعات بلند روبهرو حرکت کرد.
اگر آنها به قله برسند کار تمام است. صدای شلیک دشمن کم شده بود. بچه ها گفتند: حتمًا دشمن عقب نشینی کرده.
خوشحال بودیم که این همه سختی بالاخره نتیجه خواهد داشت. گروهان به بالای قله نزدیک شده بود.
یکدفعه از سه طرف تمام آنها به رگبار بسته شدند! آنها در تله دشمن گرفتار
شدند! ساعتی بعد از گروهان صد نفره فقط پانزده مجروح به همراه عباس قربانی به پایین برگشتند.
نماز صبح را با همان وضع خواندیم. همه بچه ها غرق خون بودند. خدا میداند
که با روشن شدن هوا چه اتفاقی خواهد افتاد. ساعتی بعد بارش خمپاره و نارنجک به سمت ما آغاز شد. صحنههای دردناکی بود.
یکی از بچه ها آتش گرفته بود! مرتب به اطراف میدوید و فریاد میزد. روحیه
بچه ها خیلی خراب بود.
کمتر نیروی سالمی در بین بچه ها وجود داشت. با این حال بچه های سالم در بین سنگرها تقسیم شدند.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز. 🕋🕋🕋
🏴 امام على عليه السلام:🏴
▪️ ترْكُ الذَّنبِ أهْوَنُ مِن طَلبِ التَّوبةِ.
▪️ گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است.
📚 بحار الانوار، ج 73، ص 364.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#نکات_ناب. 🕋🕋🕋
🏴 دو ویژگی مهم حضرت اباالفضل العباس علیهالسلام🏴
▪️ رهبرانقلاب: بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟ همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ چنان بر خورد جوانمردانهای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و اماننامه شما!
▪️ وفاداری حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه وارد شدن در شریعه فرات و ننوشیدن آب است. او مشک آب را پر میکند که برای خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانی به خود حق میدهد که یک مشت آب هم به لبهای تشنه خودش برساند؛ اما او در اینجا وفاداری خویش را نشان داد.
🔍 مطالعه متن کامل:
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=33037
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🕋🕋🕋
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🏴ادامه مطالب.......🏴
« عطش »
«نوار مصاحبه شهید تورجی
و خاطرات دوستان»
ً صبح روز یکشنبه بود. هوا کاملا روشن شده. شهدا را داخل یکی از سنگرها
قراردادیم. مجروحین را در چند سنگر دیگر خواباندیم. صدای آه و ناله آنها قطع نمی شد. آب نبود. غذا پیدا نمی شد. همه تشنه بودند. با طلوع آفتاب مرداد، همه
خیس عرق شده بودیم.
شلیک عراقیها کمتر شده بود. دقایقی بعد یک هلیکوپتر عراقی آمد. به
راحتی جعبههای مهمات را در سنگرهای بالای ارتفاع تخلیه کرد و رفت. شلیک
خمپاره ها و نارنجکهای آنها شدت گرفت. ما را دقیق میدیدند. کمتر گلولهای
از آنها خطا میرفت!
یکی از گلولههای خمپاره درست به سنگر مجروحین خورد. دیگر صدای ناله
از آنجا نمی آمد! هلیکوپتر بعدی آمد. به راحتی مشغول تخلیه مهمات شد. یکی
از بچه ها با شلیک آرپیجی هلیکوپتر را زد!
صدای انفجار مهیبی آمد. بچههایی که رمقی داشتند با فریاد الله اکبر به بقیه
روحیه میدادند. برادر برهانی را دیدم. از وضعیت عملیات سؤال کردم. گفت:
حاج حسین خرازی توی منطقه حضور داره. کار تو این محور به مشکل خورده اما بقیه محورها خوب جلو رفتند.
بعد ادامه داد: انشاءالله عصر امروز گردان یا زهرا(س) میرسه. آب و تدارکات هم با خودش مییاره و عملیات رو ادامه میده. بعد به من گفت: برو ببین میتونی
مهمات پیدا کنی؟
با بقیه بچههایی که سالم بودند مشغول گشت زنی شدیم. از این سنگر به آن
سنگر می رفتیم. باقیمانده آب را بین بچه ها پخش کردیم. به هر نفر یک درب قمقمه آب میرسید!
هوا گرم بود. گرسنه بودیم و تشنه. در حال برگشت خمپارهای بین ما فرود آمد. حاج آقا ترکان غرق خون روی زمین افتاد! حاجی خیلی حق گردن بچه ها داشت. سریع او را بردیم
داخل سنگر. چند ترکش بزرگ به او خورده بود.
چندین مجروح دیگر هم داخل سنگر بودند. همگی ناله میکردند. حاج آقا
ترکان دست من را گرفت. با ناله گفت: تورجی یه کم آب به من بده! مکثی کردم وگفتم: حاجی هیچی آب نداریم!
در حالی که از عطش حال خودش را نمی فهمیدگفت: بی انصاف فقط یه ذره آب بده.
او فکر میکرد به خاطر مجروح شدن به او آب نمیدهیم اما واقعًا هیچ آبی در
قمقمه ها نبود. با ناراحتی از آنجا خارج شدم. به دنبال آب و مهمات بودم. مشغول گشت زنی بودم که یک خمپاره به مقابل من خورد. ترکش بزرگی به پای من اصابت کرد.
افتادم روی زمین. درد شدیدی داشتم. با هر چه که بود زخم پا را بستم. ازداخل
سنگری قمقمه های خالی را برداشتم. برگشتم به سنگر مجروحین. حاج آقا ترکان
با دیدن من دوباره داد زد: آب آب!
همه قمقمه َ ها را توی در یک قمقمه خالی کردم. کل آنها شد چند قطره!!
به آقای ترکان گفتم: بیا جلو! با خوشحالی سرش را بالا آورد.
ادامه دارد.........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#محرم_99
#محمد_رضا_تورجی_زاده
💐کانال مهمانی ستاره ها
🆔 @m_setarehha