eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
513 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
910 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
دو ماه گذشت... اگر عزاداری کردیم، عنایتی بود که به غلامان و کنیزانشان داشتند اگر در این مدت، کربلائی شدیم و پای پیاده، در جاده، همپای قافله اسرا قدم زدیم... از عنایت رقیه خاتون بوده که خودش، در خرابه جا ماند... اگر اشکی بر مظلومیت و غریبیِ ارباب و عزیزانش بر صورتمان جاری شد... در غربت اگر سوگوار شدیم و بر شهادت پیامبر و امام رضا علیهماالسلام اگر نالیدیم... اثر همان نگاهےست که بر عزادارانِ عزیزان و فرزندان غریبشان، داشته اند... همسنگری... این اشک و سوز و طهارتی که بر قلب هایمان نشسته است،ارزان به دست نیامده ، پس تو هم آن را ارزان از دست نده... بگذار امام زمان علیه السلام به محبین جدش، دلخوش باشد... بگذار رویِ تو حساب ویژه باز کند... بگذار روی سربازی ات برای پسر غریبش، امیدوار باشد ...💔 ... @mabareshohada
🍃🌺🍃🌺🍃🌺 از عرش ز مقدمت باریده باران رطب ز هر باریده نامت و و سردار از عشق تو باریده افتخارم همہ این اسٺ گداے حسنم شڪرُ لله ڪہ من زیر لواے حسنم آنچہ دارم همه از یارےِ زهرا و علی اسٺ آبرویے اسٺ ڪہ داراے ولاے حسنم 💫میلاد السلام مبارڪ💫 🍃🌺 @mabareshohada🌺🌺🌺
🌺🍃🌺 از عرش ز مقدمت باریده باران رطب ز هر باریده نامت و و سردار از عشق تو باریده افتخارم همہ این اسٺ گداے حسنم شڪرُ لله ڪہ من زیر لواے حسنم آنچہ دارم همه از یارےِ زهرا و علی اسٺ آبرویے اسٺ ڪہ داراے ولاے حسنم 💫میلاد السلام مبارڪ💫 ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🌺🍃🌺 از عرش ز مقدمت باریده باران رطب ز هر باریده نامت و و سردار از عشق تو باریده افتخارم همہ این اسٺ گداے حسنم شڪرُ لله ڪہ من زیر لواے حسنم آنچہ دارم همه از یارےِ زهرا و علی اسٺ آبرویے اسٺ ڪہ داراے ولاے حسنم 💫میلاد السلام مبارڪ💫 ✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا ڪلیڪ ڪنید 👇 🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣6⃣ #قسمت_شصت_ودوم 📖 #وص
❣﷽❣ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣6⃣ 📖از ایوب هر کاری بر می آید . هر وقت از او میخواهم هست. حضورش👤 فضای خانه را پر می‌کند . مادرش آمده بود خانه ما و چند روزی مانده بود. برای برگشتنش پول💰 نداشت، توی اتاق ایوب سرم را بالا گرفتم _آبرویم را حفظ کن، هیچ در خانه ندارم✘ دوستم آمد جلوی در اتاق + بیا این اتاق، یک چیزی پیدا کردم 📖آمده بود کمکم تا ها را جمع کنیم. شش ماهی بود که بخاری را تکان نداده بودیم. زیر فرش یک دسته اسکناس💷 پیدا کرده بود. آبرویم را حفظ کرد. 📖توی امتحانهای کمکش کرد. برای خواستگارهایی که هدی از همان نوجوانیش داشت به خوابم می‌آمد و راهنمایی می‌کرد 👌 حتی حواسش به هم بود. 📖یک سینی حلوا درست کرده بودم تا محمدحسین شب جمعه ای ببرد مسجد🕌 یادش رفت. صبح سینی را دادم به محمدحسن و گفتم بین ها بگرداند. وقتی برگشت حلوا ها نصف هم نشده بود. یک نگاهش به حلوا بود و یک نگاهش به من👀 📖-مامان می‌ گذاری همه اش را بخورم؟ +نه مادر جان، این ها برای است که چهار تا نماز خوان بخورند و فاتحه اش را بفرستند شانه اش را بالا انداخت _خب مگر من چیم هست⁉️ خودم میخورم، خودم هم اش را میخوانم 📖چهار زانو نشست وسط اتاق و همه ها را خورد. سینی خالی را آورد توی آشپز خانه _مامان فاتحه خیلی کم است. میروم برای بابا بخوانم. شب ایوب توی خواب، سیب آبداری🍎 را گاز میزد و میخندید؛ فاتحه و نماز های محمدحسن به او رسیده بود😍 📖از تهران تا تبریز خیلی راه است. اما وقتی دلمان گرفت💔 و هوایش را کردیم می رویم سر . سالی چند بار می‌رویم تبریز و همه روز را توی وادی رحمت می‌مانیم . بچه ها جلوتر از من می‌روند . اول سر مزار میروم تا کمی آرام شوم اما باز دلم شور میزند 📖چه بگویم؟ از کجا شروع کنم⁉️ ......... 🖋 📝 🌹🍃🌹🍃