دو ماه گذشت...
اگر عزاداری کردیم، عنایتی بود که #حسین_فاطمه به غلامان و کنیزانشان داشتند
اگر در این مدت، کربلائی شدیم و پای پیاده، در جاده، همپای قافله اسرا قدم زدیم... از عنایت رقیه خاتون بوده که خودش، در خرابه جا ماند...
اگر اشکی بر مظلومیت و غریبیِ ارباب و عزیزانش بر صورتمان جاری شد... در غربت #حسن اگر سوگوار شدیم و بر شهادت پیامبر و امام رضا علیهماالسلام اگر نالیدیم... اثر همان نگاهےست که #حضرت_مادر بر عزادارانِ عزیزان و فرزندان غریبشان، داشته اند...
همسنگری...
این اشک و سوز و طهارتی که بر قلب هایمان نشسته است،ارزان به دست نیامده ، پس تو هم آن را ارزان از دست نده...
بگذار امام زمان علیه السلام به محبین جدش، دلخوش باشد... بگذار رویِ تو حساب ویژه باز کند...
بگذار #فاطمه روی سربازی ات برای پسر غریبش، امیدوار باشد
#دلشڪستھ_ادمین...💔
#آھارباب
#آھزینب
#آھمادر
#عزاداری
#محرم
#صفر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@mabareshohada
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
از عرش ز مقدمت #عسل باریده
باران رطب ز هر #غزل باریده
نامت #حسن و #ڪریم و سردار #جمل
از عشق تو #خَیرِ_لَم_یَزَل باریده
افتخارم همہ این اسٺ گداے حسنم
شڪرُ لله ڪہ من زیر لواے حسنم
آنچہ دارم همه از یارےِ زهرا و علی اسٺ
آبرویے اسٺ ڪہ داراے ولاے حسنم
💫میلاد #ڪریم_اهل_بیت
#امام_حسن_مجتبے_علیه السلام مبارڪ💫
🍃🌺 @mabareshohada🌺🌺🌺
🌺🍃🌺
از عرش ز مقدمت #عسل باریده
باران رطب ز هر #غزل باریده
نامت #حسن و #ڪریم و سردار #جمل
از عشق تو #خَیرِ_لَم_یَزَل باریده
افتخارم همہ این اسٺ گداے حسنم
شڪرُ لله ڪہ من زیر لواے حسنم
آنچہ دارم همه از یارےِ زهرا و علی اسٺ
آبرویے اسٺ ڪہ داراے ولاے حسنم
💫میلاد #ڪریم_اهل_بیت
#امام_حسن_مجتبے_علیه السلام مبارڪ💫
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🌺🍃🌺
از عرش ز مقدمت #عسل باریده
باران رطب ز هر #غزل باریده
نامت #حسن و #ڪریم و سردار #جمل
از عشق تو #خَیرِ_لَم_یَزَل باریده
افتخارم همہ این اسٺ گداے حسنم
شڪرُ لله ڪہ من زیر لواے حسنم
آنچہ دارم همه از یارےِ زهرا و علی اسٺ
آبرویے اسٺ ڪہ داراے ولاے حسنم
💫میلاد #ڪریم_اهل_بیت
#امام_حسن_مجتبے_علیه السلام مبارڪ💫
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣6⃣ #قسمت_شصت_ودوم 📖 #وص
❣﷽❣
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
3⃣6⃣ #قسمت_شصت_وسوم
📖از ایوب هر کاری بر می آید . هر وقت از او #کمک میخواهم هست. حضورش👤 فضای خانه را پر میکند . مادرش آمده بود خانه ما و چند روزی مانده بود. برای برگشتنش پول💰 نداشت، توی اتاق ایوب سرم را بالا گرفتم
_آبرویم را حفظ کن، هیچ #پولی در خانه ندارم✘
دوستم آمد جلوی در اتاق
+ #شهلا بیا این اتاق، یک چیزی پیدا کردم
📖آمده بود کمکم تا #بخاری ها را جمع کنیم. شش ماهی بود که بخاری را تکان نداده بودیم. زیر فرش یک دسته اسکناس💷 پیدا کرده بود. #ایوب آبرویم را حفظ کرد.
📖توی امتحانهای #محمدحسین کمکش کرد. برای خواستگارهایی که هدی از همان نوجوانیش داشت به خوابم میآمد و راهنمایی میکرد 👌 حتی حواسش به #محمدحسن هم بود.
📖یک سینی حلوا درست کرده بودم تا محمدحسین شب جمعه ای ببرد مسجد🕌 یادش رفت. صبح سینی را دادم به محمدحسن و گفتم بین #همسایه ها بگرداند. وقتی برگشت حلوا ها نصف هم نشده بود. یک نگاهش به حلوا بود و یک نگاهش به من👀
📖-مامان می گذاری همه اش را #خودم بخورم؟
+نه مادر جان، این ها برای #بابا است که چهار تا نماز خوان بخورند و فاتحه اش را بفرستند
شانه اش را بالا انداخت
_خب مگر من چیم هست⁉️ خودم میخورم، خودم هم #فاتحه اش را میخوانم
📖چهار زانو نشست وسط اتاق و همه #حلوا ها را خورد. سینی خالی را آورد توی آشپز خانه
_مامان فاتحه خیلی کم است. میروم برای بابا #نماز بخوانم.
شب ایوب توی خواب، سیب آبداری🍎 را گاز میزد و میخندید؛ فاتحه و نماز های محمدحسن به او رسیده بود😍
📖از تهران تا تبریز خیلی راه است. اما وقتی دلمان گرفت💔 و هوایش را کردیم می رویم سر #مزارش. سالی چند بار میرویم تبریز و همه روز را توی وادی رحمت میمانیم . بچه ها جلوتر از من میروند . اول سر مزار #حسن میروم تا کمی آرام شوم اما باز دلم شور میزند
📖چه بگویم؟
از کجا شروع کنم⁉️
#ایوب.........
🖋 #پـــــایان
📝 #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃