eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
543 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
833 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍃🌷🍃 🕊 علاقه عجیبی به شهید ابراهیم هادی داشت. همیشه سعی می کرد مانند ابراهیم باشد، تصویری از شهید هادی را جلوی موتورش و در اتاق خودش زده بود که بسیار بزرگ بود. با اینکه بعد از جنگ به دنیا آمده بود و چیزی از آن دوران را ندیده بود، ولی شهدا را خوب می شناخت. کتاب سلام بر ابراهیم را بارها خوانده بود و مانند بسیاری از جوانان این سرزمین، می خواست ابراهیم را الگوی خود قرار دهد. نوع لباس پوشیدن و برخورد و گفتار و رفتار او همه ی دوستان را به یاد شهید ابراهیم می انداخت. او ابراهیم هادی از نسل سوم انقلاب بود. اجازه بدهید کمتر حاشیه برویم. برخی دوستان به ما می گفتند ابراهیم هادی برای دوران جنگ بود. در آن زمان، همه مردم انقلابی و … بودند. اما حالا دیگر دوران این حرفها تمام شده، اصلاً نمی شود آنگونه زندگی کرد. اما جواب ما برای آنان که این تفکر را دارند، زندگی آقا هادی ذوالفقاری است. جوانی که زندگی اش، رفتار و اخلاقش برای ما درس شد. و نشان داد که خلق و خوی ابراهیم هادی را خوب فرا گرفته. 🌹 @mabareshohada
دروصیت نامه خود خطاب به والدین خود می نویسد: عزیزانم اورکتم از بیت المال بود که آن را قبل از عملیات پس دادم و فقط یک دست لباس سپاه مانده که آن را بعد از شهادتم تحویل دهید. زمانی که مسئولین برای عرض تسلیت به منزلمان آمده بودند خواستم که لباس ها را تحویل دهم که گفتند نه یادگاری خدمت خودتان باشد. ✍️به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 @mabareshohada
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
دروصیت نامه خود خطاب به والدین خود می نویسد: عزیزانم اورکتم از بیت المال بود که آن را قبل از عملیات
✒️ ‼️بعد از چند روز از شهادت حمیدرضا (پسرم)گذشته بود که محمدجواد مرخص شد و به خانه آمد وقتی پارچه سیاه سردر خانه را دید رو به من کرد و گفت مادرشهید تبریک عرض می کنم این آهنگ صدایش هیچگاه از خاطرم محو نمی شود . ‼️محمدجواد هم کمتر از یکسال بعد از حمیدرضا به شهادت رسید حدود 124 روز از او خبری نداشتیم به همراه پدرش هر جای از جبهه را گشتیم ولی خبری از او نبود ، شبانه روز خواب نداشتم هر وقت صدای در می شد فکر می کردم که جواد باشد. ‼️تا اینکه بعد از گذشت 4 ماه یک روز برایمان خبر آوردند که محمدجواد در عملیات کربلای 4 جزء غواصانی بوده که در اروند به همراه دیگر یارانش به شهادت رسیده ولی جسدش را یک صیاد پیدا کرده و به ساحل آورده است ، صیاد گفته وقتی برای صید ماهی به وسط اروند رفته بودم دیدم که چیزی روی آب وول می خورد و وقتی جلوتر رفتم دیدم که یک جسد است. ‼️برای بار دوم پیشانی خود را بر سجدگاه ساییدم و از خدای خود سپاسگزاری کردم که هر دو فرزندم در این راه به شهادت رسیدند و این امانتی بود که خودش داد و خودش گرفت. ✍️ به روایت مادربزرگوارشهید 🌷 @mabareshohada
💠خط شکنی از جنس علم ¤در یک مسأله علمی‌ پیچیده گیر کرده بودیم و راه حلی برای آن پیدا نمی‌کردیم. گفتیم رضایی‌نژاد می‌تواند کار را ادامه بدهد، موضوع را بااو در میان گذاشتیم و مبلغ زیادی هم پیشنهاد کردیم. ¤بی‌توجه به مبلغ پیشنهادی ما گفت: این مسأله به دردی هم می‌خوره؟ ما هم گفتیم: نه، به دردی نمی‌خوره، اما اینطوری ما اولین گروهی هستیم که توی جهان این مسأله رو حل می‌کنه. داریوش گفت: ¤من اگه تو زندگیم بتونم، یه چوب کبریت یا یه پیچ‌گوشتی درست کنم که به درد چهار نفر بخوره، خیلی بیشتر برام ارزش داره تا اینکه بخوام بگم دستگاهی رو درست کردم که هیچ‌ کس مثل اون رو نداره یا مسأله‌ای رو حل کردم که هیچ کس حل نکرده. ‌‌✍راوی: همکارشهید 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
| تاریخ تولد: ۲۸ بهمن ۱۳۶۲ 🏡| محل تولد: بروجن 🗓| تاریخ شهادت: ۲۸ آبان ۱۳۹۶ 🥀| محل شهادت: بوکمال 📚تحصیلات: کاردانی الکترونیک «پیش از ۱۶ سال بود که با شهید عزیز دوست بودم. این شهید در کارهای خود اخلاص داشت؛ خصلتی که اغلب در خصوص شهدا دست‌کم گرفته می‌شود. یکی از مصادیق اخلاص شهید این بود که به صورت داوطلبانه به مناطق عملیاتی رفت و حتی اطرافیان و دوستان نزدیک او نیز از مقام و کارهایی که در جنگ انجام می‌داد خبر نداشتند. هیچ زمان کاری نبوده که روی زمین بماند و آن را انجام ندهد و یا انجام آن را در شان خود نداند. این امر نشان از ارتباط و تقرب شهید با خداوند متعال بود. ✍به نقل از سیدرضا عبدالله‌زاده دوست شهید 🌹 🌹 @mabareshohada
: به شدت بر مسئله تبعیت از ولایت فقیه تعصب داشت، حافظ کل قرآن بود و نماز اول وقتش ترک نمی شد📿، در کارهای خانه بسیار به من کمک می کرد و اعتقاد داشت این مسئله باعث ریزش گناهانم می شود، بسیار ساده زیست بود و به فقرا کمک می کرد👌، از سوی دیگر در رشته های ورزشی مانند غریق نجات، شنا، راپل ، صخره نوردی، چتربازی و جودو تبحر داشت. این اواخر در نمازهای شبش بسیار گریه می کرد و در قنوت هایش می خواند که "اللهم ارزقنی شهاده الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلو مهجهم دون الحسین (علیه السلام)" 😭💔 ♦️خاطره زمان تحویل سال 95: ابوالفضل 11 اسفند ماه به سوریه رفت و تحویل سال با من تماس گرفت، در ایام عید که به من زنگ می زد از او پرسیدم شما هم آنجا عید دیدنی رفتید که گفت بله کلی هم از داعشی‌ها پذیرایی کردیم😊 سه روز قبل از شهادتش نیز با من تماس گرفت و به او گفتم دلم برایت تنگ شده و ابوالفضل با مهربانی پاسخ داد که خانم تو در قدم هایی که من برمی دارم شریک هستی🌹 شهید مدافع حرم ابوالفضل راه چمنی🌸 🕊 @mabareshohada
گفتمش دل میخری پرسید چند گفتمش دل مال تو تنها بخند خنده اے ڪرد و دل از دستم ربود تا به خود بازآمدم او رفته ‌بود🕊 دل زدستش روی خاڪ افتاده‌ بود💔 جای پایش روی دل جامانده بود... تاریخ اسارت: 1394/09/29 تاریخ شهادت: 1395/11/15 بازگشت پیکرمطهر به وطن: 1396/03/13 یادش گرامی با صلوات🌹 @mabareshohada
میثم 27 سالش بود و خودش می توانست خوب و بد را تشخیص دهد، ما هم در مورد رفتن او به سوریه حرفی نداشتیم.🌹 ، (علیه السلام) توجه به او را فردی خودساخته کرده بود و مزدش را هم گرفت.🌺 خورده بود و در مغازه تعمیرات موبایل در جمهوری کار می کرد. 🌱 تازه بعد از شهادتش بود که فهمیدیم در چند موسسه خیریه برای و کار می کند و شب ها برای رسیدگی به آن ها به موسسه می رفت برایشان لباس می شست و آنان را به حمام می برد•••🙂 امیدوارم همه جوان ها عاقبت بخیر شوند، مسوولین کمی همت داشته باشند به جوان ها فرصت دهند. بچه های ما از ایران تا کیلومترها آن طرف تر رفتند، سینه سپر کردند با دشمن جنگیدند، اینجا هم کار می کنند، همین های_جهادی در روستاها بدون دستمزد و توقع کار می کنند، جوان ها همه پای کار هستند چه در دفاع از کشور و اسلام چه در کار برای کشور❤️ ✍به نقل از پدر بزرگوار شهید @mabareshohada
‼️حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد. ‼️این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال با حدود 60 نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. ‼️پس از پذیرش قطعنامه 598 وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت 16 سال به طول انجامید. ‼️امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری پس از 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت. ‼️امیر سرلشکر خلبان لشکری جانباز 70 درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل 18 سال اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید و تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید. ‼️شهید لشکری گفته بود: وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود. ‼️شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت. 🌷 @mabareshohada
°•🌼🍃 🍃 نام و نام خانوادگی : رسول پورمراد محل تولد: تاکستان تاریخ تولد : ۶۷/۱۲/۲۶ تاریخ شهادت: ۹۴/۷/۲۰ محل شهادت: حلب، سوریه محل دفن: بوئین زهرا ، شهرک مدرس وضعیت تاهل: متاهل تعداد فرزندان : ۰ او اولین شهید مدافع حرم استان قزوین به شمار می آید. تحصیلات خود را تا مقطع مهندسی برق سپری کرد و ۲۰ مهر ماه سال ۹۴ به درجه رفیع شهادت نایل شد. هر زمان که تماس می گرفت برای اینکه ما نگران نشویم می گفت اوضاع در آنجا خوب است و جای نگرانی نیست. برادر شهیدم می گفت هر زمان که دلش برای ایران و خانواده اش تنگ می شود به زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها) می رود و نائب الزیاره ما نیز می شود. از توصیه های شهید و نکاتی که همیشه برایشان دغدغه بود: به محرم و نامحرم بسیار اهمیت می داد و به دختران و بانوان فامیل و دوست توصیه می کرد در معرض نگاه و دید نامحرم قرار نگیریم. می گفت اگر من هم نبودم دعای ندبه را ترک نکنید و باشکوه آن را برگزار کنید. توصیه همیشگی شهید این بود که قدردان شهدا باشیم و به خانواده آنها احترام بگذاریم. ☜ امیدوارم حضورم در سوریه مرا به امام زمان (عج) نزدیڪ ڪند، خیلی اهل نصیحت و توصیه نیستم چون خودم بیشتر از همه به آن نیاز دارم فقط جهت یادآوری↯↯ ✓ نماز ڪه انسان را از فحشا و منڪر دور می ڪند ✓ روزه ڪه سپر آتش است ✓ دعا برای سلامتی و فرج آقا ✓ یادآوری مرگ ✓ طلب شهادت ... ❤️ @mabareshohada
💠حاجی از همان آب گرمی که رزمندگان در آن گرمای طاقت فرسای جنوب برای وضو ساختن استفاده می کردند، وضو می گرفت و حاضر نمی شد از آب خنک تر استفاده کند و می گفت مگر من با دیگر بسیجی ها چه فرقی دارم. 💠یک روز به حاجی گفتم حاج یونس تو که پسرت چند روزی بیشتر نیست که به دنیا آمده است چرا برای دیدنش به منزل برنمی گردی گفت چگونه در حالی که امام امت به خدمت ما در جبهه ها نیاز دارد من به دیدن فرزندم بروم، خدا خودش او را حفظ می کند الان جبهه از هر چیز دیگری واجب تر است. 📎فرماندهٔ بی سر و دست تیپ امام‌حسین لشگر۴۱ثارالله 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۰/۱/۱ کرمان ●شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۳ شلمچه ، عملیات کربلای۵ @mabareshohada
‼️در یکی از عملیات‌ها شیمیایی شده بود و چند تا ترکش کوچک توی سر و پیشانیش خورده بود. به روی خودش نمیآورد وقتی که بعد از تقریباً یک هفته از عملیات آمده بود. متوجه شدم که بالشتش خونی میشود من هم فکر میکردم ترکش فقط به پیشانیش خورده، نمیدانستم که سرش هم ترکش خورده است ولی بروز نمیداد. می‌گفتم این خونها چیست؟ میگفت: هیچی یه مقدار نقل و نبات صدام ریخت یه مقدارش هم به ما خورد اینها چیزی نیست. شیمیایی شده بود و دارو مصرف می کرد. به من میگفت: شربت سرفه است. در صورتیکه تمام حنجره اش آسیب دیده بود و نمی‌گفت. ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ تیپ مالک‌اشتر مریوان 🌷 ولادت : ۱۳۳۸/۱/۲ بابل ، مازندران شهادت : ۱۳۶۵/۹/۱۱ خرمشهر ، منطقهٔ‌عملیاتی کربلای۴ @mabareshohada
🌹*شهید حسین پور جعفری*🌹 تاریخ تولد: ۸ / ۱ / ۱۳۴۲ تاریخ شهادت: ۱۳ / ۱۰ / ۱۳۹۸ محل تولد: کرمان محل شهادت: بغداد 🌹دخترش می گوید: قرار بود به ماموریت برن پیش خودم گفتم ایندفعه قراره کجا برن؟ عراق؟ سوریه؟ لبنان؟ پدرم با لبخند گفت ماموریت خطرناکیه دلهره گرفتم گفتم نرو گفت: *نمیشه بابا نمیتونم حاجی رو تنها بزارم نوه ها ایندفعه خیلی بی‌تابی میکردن، *پریناز پاهای بابا حسینش را گرفته بود و میگفت :بابا حسین نرو عراق، دشمنا این دفعه میکشنت!* بابا حسین گفت: دوستام مواظبم هستند روی ماهش را برای آخرین بار بوسیدم، آیة الکرسی را برایش خواندم *رفت و آسمانی شد*🌷🕊️ دوست پدرم میگفت یک روز با پورجعفری در گلزار شهدای کرمان روی نیمکتی نشسته بودیم که ایشان به من گفت: *«حاج‌قاسم که جایش را مشخص کرده است؛ من را هم زیر پایش بگذارید.»* 🌷 دوستش می‌گوید: *«تو که اینجا جا نمی‌شوی؟»* بابا می‌گوید: *«چرا من جا می‌شوم.»🌷 الان قبر پدرم به فاصله دو آجر زیر پای قبر حاج‌قاسم قرار دارد. آنجا نمی‌شود یک پیکر کامل را دفن کرد، ولی پیکر سوخته پدرم جا شد.*🖤 درنهایت 13 دی ماه 1398 ساعت 1:20 بامداد بود *که او به همراه حاجی و همراهانش ماشینشان توسط بالگردهای آمریکایی هدف، منفجر،و به شهادت رسید*🕊️ *سرتیپ پاسدار* *شهیدحسین پورجعفری* 🌹 شادی روح امام و همه ی شهدای عزیز ۱۴دسته گل صلوات و فاتحه هدیه کنیم کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعای فرج @mabareshohada
🔹تازه رسیده بودم به قرارگاه و می‌خواستم حاج احمد را ببینم. همینطور که داشتم می‌رفتم، صحنۀ عجیبی دیدم درآن هوای گرم و در آن موقع از ظهر ،که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر و‌یا خواب بودند، حاج احمد کنار تانکر آب نشسته بود و باعشق، ظرف های ناهار بچه های قرارگاه را می‌شست. 🔸گفتم شاید حاج احمد نباشد، اما وقتی جلوتر رفتم، دیدم خود اوست آدمی مثل حاج احمد با آن همه برو بیا و فرماندهی تیپ و مسئول قرارگاه تاکتیکی، بیاید و کنار تانکر آب، بشقاب های نیروهایش را بشوید. فوری دوربینم را آماده کردم و خیلی سریع، قبل از اینکه متوجه شود از او در آن حالت عکس گرفتم. 🖊 🌷حاج احمد در یکی از عملیات ها زخمی شده بود و یکی از پاهایش هم در گچ بود. او هر روز بین ساعت ۱۱ تا ۱۲ برای تعویض پانسمان به بیمارستان می آمد، اما یک روز نیامد و از آنجا که بسیار دقیق و مقرراتی بود، این غیبتش موجب نگرانی همه شد. 🌷با پیگیری و پرس و جوی فراوان يكي از رزمندگان گفت: «حاج احمد از صبح تا عصر در حمام بوده است.» خطاب به رزمنده گفتیم: «او نباید آن قدر در حمام بماند؛ ممکن است گچ پایش نم بكشد.» 🌷سراسیمه به حمام رفتیم و صحنه عجیبی را مشاهده کردیم. گچ پای حاج احمد كاملا سالم بود اما از انگشتانش خون می چكيد! حاج احمد در حال شستن لباس همه رزمندگانش بود، وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفت: «حواسم به گچ پایم بود، چون كه بیت المال است.» 📎فرماندهٔ دلاور لشگر۲۷ محمدرسول‌الله(ص) 🌷 @mabareshohada
💠مانند تمام پسربچه‌های بازیگوش با شرکت در بازی‌های گروهی و فوتبال همراه بود؛ اما پس از زمان کوتاهی، حضور در مسجد و فعالیت‌های قرآنی جایگزین آن‌ها شد. مسعود با شنیدن صدای اذان ظهر به سوی مسجد می‌شتافت و شب به خانه بازمی‌گشت. 💠حضور بسیاری در فعالیت‌های مسجد داشت اما هیچ‌گاه در انجام وظایف خود نسبت به والدین کوتاهی نمی‌کرد. بسیاری از کار‌های منزل و خرید مایحتاج خانواده از زمانی‌که مسعود به خانه می‌رسید تا روزی‌که مجدد به جبهه باز‌می‌گشت، بر عهده خودش بود. محبت و مهربانی بیش از حد وی سبب می‌شد، مادر علاقه ویژه‌ای به او پیدا کند. 💠مداحی «عمو حسین» مسعود در عملیات کربلای پنج برای همیشه ماندگار شده است. او به حضرت زهرا (سلام الله علیها) ارادت ویژه‌ای داشت و در یکی از عملیات‌ها نیز از ناحیه پهلو به شدت مجروح شد. 💠 روزی برای دیدار با سایر دوستانم از رزمندگان دسته کربلا فاصله گرفتم و پس از چند ساعت، به پادگان دوکوهه برگشتم. فضای سنگین حاکم تعجبم را برانگیخت. 💠علت بی‌قراری رزمندگان را که پرسیدم، گفتند: «ضربه‌ای هنگام انجام حرکات رزمی، مسعود را به حالت اغما می‌برد. وی پس از گذشت دقایقی، به حالت عادی بازمی‌گردد و شروع به گریه می‌کند و از دیدار دوستان صمیمی خود که در عملیات بیت المقدس ۲ به شهادت رسیده بودند، اطلاع می‌دهد. مسعود می‌گوید: «آن‌ها نوید شهادتم را دادند.» سپس روضه حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌خواند.» 📎مسئول دسته کربلای گردان عمار لشکر ۲۷محمدرسول‌الله(ص) 🌷 ●ولادت : ۱۳۴۴/۱/۲۲ تهران ●شهادت : ۱۳۶۷/۴/۲۵ تنگهٔ ابوقریب @mabareshohada
🌷جواد خیلی برای برگزاری یادوارۀ شهدا فعال بود. وقت برگزاری یادواره‌ها و سالگردها می‌گفت هر کار سختی هست بدهید تا انجام دهم! علاقۀ خیلی خاصی به این امور داشت. از جارو تا خرید کردن را انجام می‌داد. اگر لازم بود حتی مجری مراسم می‌شد. هیچ‌وقت نمی‌گفت فلان کار درشان من نیست یا من بلد نیستم و... همه جوره پای کار شهدا بود! 🔹قسمت شد تا در سال ۱۳۹۴ همراه گروهی که «جواد» هم عضوی از آن بود، راهی پیاده‌روی اربعین شویم. 🌹قبل از این سفر «جواد» چند بار اقدام کرده بود تا به سوریه اعزام شود اما هر طور که بود، با اینکه حتی یک بار تا پای پرواز هم رفته بود، نتوانسته بود به مناطق اعزام شود. او را از در هواپیما برگردانده بودند. خیلی از بابت اعزام نشدنش و ناکام ماندن تلاش‌هایش برای این امر ناراحت و گله‌مند بود. 🔸از مشهد با دو ماشین راه افتادیم. من و جواد در یک ماشین بودیم. شب تا صبح حسابی صحبت کردیم، ازجمله در مورد سوریه و اعزامش به آنجا. همیشه می‌گفت دلم می‌خواهد برای شهدا کاری انجام بدهم. دلش می‌خواست به ائمه (علیهم‌السلام) هم خدمت کند اما می‌گفت تابه‌حال نتوانسته‌ام کاری درست‌وحسابی انجام دهم! باور داشت که این کمبود را می‌تواند با شرکت در دفاع از حرم اهل‌بیت (علیهم السلام) جبران کند. دلداری‌اش می‌دادم که به‌هرحال در پشت جبهه‌ها هم به نیرو نیاز داریم؛ اما او همچنان دلخور و ناراحت بود که نتوانسته اعزام شود. 🕊بعد از آن سفر کارهای اعزامش انجام شد و به شهادت که آرزویش بود، رسید. ✍راوی:فرزند شهید بابانظر 🌹 🌹 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🔹توي بيابان مي‌رفتيم که رد يک ماشين که جاده اصلي را قطع کرده بود توجه ما را جلب کرد. ساعتها به دنبال رد بوديم که يکباره چشمهاي من روي یک تپه، سياهي زد. احساس کردم آدمي ايستاده. ديدم که يک نفر با آر پي جي، ماشين ما را نشانه رفته است. سريع از ماشين پريديم پايين، بعد از چند ثانيه ماشين نيروي انتظامي با انفجار مهيبي منهدم شد و اَتش انواع سلاحها بر سرمان باريدن گرفت. هر لحظه انتظار مرگ را داشتیم؛ توی این چنین وضعیتی که نه راه پس داشتیم و نه پیش؛ محمد دو نفر از بچه ها را بلند کرد و با ذکر "الله اکبر" از یک طرف، صحنه نبرد را باز کردند و به طرف اشرار حمله بردند. شهامت او باعث شد چند نفر دیگر از بچه ها، از یک محور به اشرارحمله کنند. صحنه عجیبی بود. محمد در دامنه تپه تکبیر می گفت و بالا می‌رفت هر تکبیر او روحیه ای بود در بچه ها و وحشتی بود در دل آن نامردان. 🌸ناگهان دیدیم محمد در چند‌متری گرینف دشمن خیز برداشته و منتظر فرصت بود تا در یک یورش دیگر مهمترین سنگر استراتژیک دشمن را فتح کند. اما آنان متوجه حضورش شدند و به طرفش شلیک کردند. صدای بلند یا حسین(ع) از حنجره محمد تمام دشت را پر کرد. او توانست کارش را به انجام برساند و در یک چشم به‌هم‌زدن، هدف را از پا در بیاورد؛ اما صد حیف که پیکر پاکش چند لحظه بعد روی دشت از پا افتاد. 🕊وقتی جلوتر رفتیم دیدیم که فقط یک تیر به محمد خورده، آن هم درست در سینه‌اش... 🌷یاد حرفش افتادیم که: اگر ادعایم می شود که شیفته خانم حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) هستم، باید از سینه یا پهلو شهید شوم. ✍از همرزمان شهید 🌺🍃 @mabareshohada
⭕️ در اولین جلسه‌ای که با هم صحبت کردیم؛ بی‌مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛ شرط اول مقید بودن به نماز‌، مخصوصا نماز صبح بود و دوم رعایت حجاب. 💠همین حقیقت بود که مرا به سوی ناصر جذب کرددر دوره و زمانه‌ای که جوان‌ها کمتر دغدغه‌هایی از این دست دارند؛ یک پسر 21 ساله شرط ازدواجش را نماز گذاشت و این خیلی برایم مهم بود. ========= ⭕️بعد از شـنیدن اخـبار ســوریه و بی حرمتی عمال صهیونیست نسبت به ناموس مسـلمانان زندگی را تنگ دانست . می گفت : به دور از غـیرت است کـه زنان مسـلمان بی پناه باشند و حرم حضرت زینب و حضرت رقیه (سلام الله علیها) در معرض تهدید باشد و من در خانه و کنار فرزندانم بی تفاوت باشم ؛ به همین علت چند بار در اهواز و حتی تهران درخواست اعزام به سوریه را داشت که با اعزام ایشان موافقت نگردید . 💠اما ناصر ناامید نشد و از طریق دوستان افغانی اش که در کارگاه بازیافت مواد همکارش بودند به مشهد سفر کرد و به همراه تیپ فاطمیون که متشکل از رزمندگان افغانی هستند مقدمات اعزامش به سوریه مهیا گردید و سرانجام آبان ماه سال ۱۳۹۲ درحالی که زخمی بود و جان دربدن داشت توسط داعشیان کافر و عمال صهیونیستی زنده زنده در آتش سوزانده شد تا با مظلومیت تمام به فیض شهادت نائل آید . 🌷 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
✨شفای چشمانم رو از شهیدتون گرفتم.... ✨🌸✨🌸✨🌸✨ باد پاییزی، دوشنبه آن روز گلزار شهدا را سرد و خلوت کرده بود ... ✨زمزمه زیارت عاشورا بین باد می پیچید که خانم مسّنی سمت ما آمد... 🌼فاتحه ای خواند و گفت: من از شهیدتون حاجت گرفتم... 🌸نفسی تازه کرد و ادامه داد: چشمهایم آب آورده بود، باید عمل می‌شد. 🌧یک روز بارانی، با دلی شکسته به نیت شفای چشمم اومدم پیش شهید شما... باران لحظه به لحظه شدیدتر می‌شد. ✨مدام شهیدت رو قسم می‌دادم که چشمم را شفا بده... ☘آب باران جمع شده روی قبر را با اشک چشم روی چشمانم مالیدم... 🌸بعد مکثی کرد و لبخندی از عمق وجود زد و گفت: خدا شاهده، دیگه به عمل نیازی نبود. رفتم دکتر که نوبت عمل بزنم، اما بعد از معاینه مجدد گفتند: نیازی به عمل نداری... ✨با خوشحالی تمام تکرار کرد که: من شفای چشمم رو از بچه شما گرفتم... ☘روایتی از مادر بزرگوار شهید 🌹☘🌹☘🌹☘🌹 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان شهیدرجایی درباره بار مسئولیت مقامات کشور که تصمیمات و گاها مصلحت‌های‌شان بر زندگی میلیون‌ها ایرانی اثر می‌گذارد. 👤شهید رجایی: در جهنم خدا یک جایی دارد که فشار عذابش مساوی است با گناه ۳۶ میلیون انسان. آنجا جای من است که حرکت و سخن و برخوردم روی زندگی ۳۶ میلیون انسان اثر می گذارد. 👈یک بله و یک نه، سرنوشت ۳۶ میلیون انسان را تحت الشعاع قرار می دهد! 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 که در قلب بغداد حماسه آفرید به سمت بغداد پرواز کرد . هدف ماموریت ناامن کردن شهر عراق جهت جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر و مانع رسیدن صدام به اهداف شومش بود . به همین علت از سد دفاع هوایی پایتخت عراق گذشت و شهر را بمباران کرد ، اما اصابت موشک عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران به طرف پالایشگاه الدوره پرواز کرد و تمام بمب‌ها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت ، قسمت عقب هواپیما در آتش می‌سوخت ، او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتلی که محل برگزاری کنفرانس بود ، کوبید و شهد شیرین را نوشید. بعد از این واقعه تبلیغات صدام در مورد امنیت بغداد نقش بر آب شد . بدین‌ترتیب اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد و تمام نقشه‌هاي شيطاني صدام حسين نقش بر آب شد . صدام حسین پیش از جنگ و در اجلاس سران عدم تعهد درهاوانا، میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی گرفته بود تا ژست یک صلح طلب را به نمایش بگذارد . او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود : « هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد . » 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🇮🇷 وصیت نامه شهدا 🇮🇷 این‌دنیا باتمام ‌زیبایےها🎈 و انسانهـاےخوب ‌و نیڪوے آن محل‌گذر اسٺ🏃‍♂️ نهـ وقوف‌و ماندن و ٺمامےما بایدبرویم🚦 و راهـ این ‌اسٺ زود یا دیر فرقےنمیڪند🚲✈️ اما چهـ بهٺرڪهـ زیبا برویم👌🏻 🌷🍃 💐🌹 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺 ❄️🍃🌹🍃❄️🌺
نحوه شهادتش همچون حضرت زهرا بود🥀 حراحتی بر پهلو و بازو و ترکش هایی مانند تازیانه بر کمر وی💔 اگر گرفتاری دارید خصوصا در زمینه و یا و یا ...... حاجت هاتون رو از این شهید بخواهید خواسته ی خود محمدرضا تورجی زاده هست ..........تورجی هم آمد،مشغول صحبت شدیم،حرف از آرزوهایمان شد... بعد ادامه داد: اما آرزوی من اینه که! بعد ساکت شد و چیزی نگفت... همه گوش ها تیز شده بود! می خواستیم آروزی او را بشنویم!؟ چند لحظه مکث کرد و گفت: من دوست دارم زیاد برام فاتحه بخوانند... زیاد باقیات صالحات داشته باشم... می خوام بعد از مرگ وضعم خیلی بهتر بشه... بعد ادامه داد: من دوست دارم هر کاری می توانم برای انجام بدم... حتی بعد از ! چون حضرت امام گفت: مردم ولی نعمت ما هستند..." 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 که در قلب بغداد حماسه آفرید به سمت بغداد پرواز کرد . هدف ماموریت ناامن کردن شهر عراق جهت جلوگیری از برگزاری کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در این شهر و مانع رسیدن صدام به اهداف شومش بود . به همین علت از سد دفاع هوایی پایتخت عراق گذشت و شهر را بمباران کرد ، اما اصابت موشک عراقی باعث شد، هواپیما آتش بگیرد، دوران به طرف پالایشگاه الدوره پرواز کرد و تمام بمب‌ها را بر روی پالایشگاه فرو ریخت ، قسمت عقب هواپیما در آتش می‌سوخت ، او در آخرین لحظات با یک عملیات استشهادی هواپیما را به ساختمان هتلی که محل برگزاری کنفرانس بود ، کوبید و شهد شیرین را نوشید. بعد از این واقعه تبلیغات صدام در مورد امنیت بغداد نقش بر آب شد . بدین‌ترتیب اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد و تمام نقشه‌هاي شيطاني صدام حسين نقش بر آب شد . صدام حسین پیش از جنگ و در اجلاس سران عدم تعهد درهاوانا، میزبانی بغداد را برای اجلاس بعدی گرفته بود تا ژست یک صلح طلب را به نمایش بگذارد . او با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود : « هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد . » 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🕊 در این دنیا فقط پاكی، صداقت، ایمان، محبت به مردم ، جان دادن در راه وطن وعبادت باقی می ماند شهید عباس بابایی روایتی زیبا از ‍ ✍️ با خواندنِ این خاطره به عظمتِ روحیِ شهید بابایی پی خواهید برد عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونه‌مون رو عوض‌ کنیم ، می‌خوام خونه‌مون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا... اون بنده خدا وقتی فهمید فرمانده‌اش می‌خواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم... 📚منبع:کتاب‌خدمت‌از ماست۸۲، صفحه۱۸۱ 🌹 🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹 💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐 🌹اینجا معبر شهداست 👇 🍃🌺 @mabareshohada 🌺🌺