#سیره_شهدا
ارادت خاصی به حضرت علی اصغر امام حسین علیه السلام داشت ، پسر بزرگش رو برده بودیم دکتر ، از فرط درد ، بچه به خودش می پیچید ،
نتونست تحمل کنه و از مطب زد بیرون ، پشت سرش اومدم ، دیدم نشسته و داره گریه میکنه ،
گفتم ، چی شده احمد؟ ، چرا گریه میکنی؟ ، مردم دارن نگاه میکنند ،
گفت ، آبجی بد دست و پامیزد ! ، یاد دست و پازدن علی اصغر افتادم و گریه اش بیشتر شد....
#شهیداحمد_اعطایی
📕 مدافعان حرم
@mabareshohada
#سیره_شهدا
نامش را فراموش كردم ، اما پسری سيزده ساله بود كه پدرش راننده بود و در يك سانحه از دنيا رفت. ابراهيم خیلی مراقب اين پسر بود. برايش خرج می كرد ، او را باشگاه برد و وقتش را پر كرد بعد متوجه شد كه اينها مستأجر هستند و چند ماهی است اجاره منزلشان عقب افتاده .
روز بعد همان پسر در جمع ما گفت ، خدا اين همسايه روبرویی ما رو حفظ كن ، تموم اجاره های عقب افتاده را پرداخت كرد و به صاحبخانه ما گفته كه از اين به بعد اجاره ها را او پرداخت می كند !
او خوشحال بود و ابراهيم هم ساكت ، اما من می دانستم كه ابراهيم با همسايه صحبت كرده و هزينه ها را پرداخت كرده!!
خدای ابراهیم فرموده است ،
فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ
و اما ( به شکرانه این همه نعمت كه خدا به تو داده ) یتیم را خوار و رانده و تحقیر مکن.... (ضحی/9)
#شهیدابراهیم_هادی
📕 خدای خوب ابراهیم
🍃🌹
@mabareshohada
#سیره_شهدا
همسرم آنقدر روی مسئله ی اسراف حساس بود که همیشه میگفت حیاط خانه را باید جارو زد.نباید با آب شست.❤️آب مهریه ی مادرمان،حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)است❤️
مراسم عروسیمان یک مراسم خدا پسند بود☺️.مولودی خوانی بود و ...
همسرم تاکید داشت در این مراسم کاری نکنیم که طبق دستور و خواست خدا و ائمه اش نباشد.به همه تاکید کرده بود که ترقه بازی نکنند و باعث آزار همسایه ها نشوند💥.یکی از همسایه های مسن محل بعد از مراسم به منزل ما آمد و به محمد جواد گفت:خیلی دعایت کردم🍃.ان شاءالله هرچه از خدا میخواهی به تو بدهد که نگذاشتی ترقه بزنند!😊
شهید مدافع حرم محمدجواد قربانی🌹
#سالروز_شهادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#سیره_شهدا
باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود.
چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند ، همان موقع ابراهیم از راه رسید ، پاچه شلوار را بالا زد ، با کول کردن پیرمردها ، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد ، هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت.
مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود!...
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام_بر_ابراهیم
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ @mabareshohada
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#سیره_شهدا
گفت ، توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم ؛ اونم اینکه تیر بخوره به گلوم !
تعجب کردیم !!
بعد گفت ، یک صحنه از عاشورا همیشه قلبم منو آتیش می زنه ! ؛
بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر !
والفجر یک بود که مجروح شد ،
یک تیر توی آخرین حد گردنش خورده بود به گلوش .
وقتی می بردنش ، داشت از گلوش خون می آمد ؛ می گفت ،
آرزویی ندارم مگر شهادت.....
#شهیدعبدالحسین_برونسی
📕 خاک های نرم کوشک
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
🍃🌺 http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e 🌺
#سیره_شهدا
در قم طلبه بود ، با شهید میثمی هم حجره بودند.
مصطفی یک عاشق واقعی بود ، سه شنبه ها با دوستانش با پای پیاده عازم جمکران بود.
وقتی مریض شد ، برادرش به دیدنش آمد ، وسایلش را جمع کرد تا به اصفهان برگردند ، یک کیسه لباسهای کارگری داشت.
از دوستانش پرسید ، این ها چیست؟!
گفتند ، مصطفی روزهای آخر هفته در کارخانه گچ کار میکند و مزد آن را به آیت الله قدوسی میدهد تا به شهریه طلبه های متاهل اضافه کند...
#شهیدمصطفی_ردانی_پور
📕 مصطفی
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
🍃🌺 http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e 🌺
#سیره_شهدا
🔻 مادر شهید :
🔅 از آیه قران مثال می زد و می گفت:
خدا در قران گفته اگر بعد از من سجده بر کسی واجب باشد آن هم پدر و مادر است،
خیلی تأکید به احترام پدر و مادر داشت،
از عشق زیادی که به او داشتم راضی شدم برود سوریه
چون نمی توانستم ناراحتی اش را ببینم.
خیلی خیلی به رضا وابسته بودم.
🌹شهید جاویدالاثر مدافع حرم رضا حاجی زاده🌹
#سالروز_ولادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃🌺🍃
#سیره_شهدا
تازه از جبهه آمده بود ، یک دستش توی جیبش بود ، دیده بوسی کردیم ،
عبدالله همیشه دو دستی ، دست می داد ، اما آن روز دستش را از جیب بیرون نیآورد .
همه کنجکاو شده بودیم تا راز آن دست درون جیب را بدانیم ، لذا همگی قرار گذاشته تا به زور دستش را بیرون بیاوریم ،
بعد ریختیم سرش ، و با شرمندگی دیدیم که دستش مجروح و باندپیچی شده ،
عبدالله برای پرهیز از ریا و خودنمایی ، جراحتش را نشان نمی داد.....
#شهیدعبدالله_زمانپور
📕 امام سجاد و شهدا ، ص38
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_احمد_اعطایی
🔺از شهدای اربعه حلب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#سیره_شهدا
🔴 نامحرم
◽️همیشه سرش پایین بود
و تو چشمای نامحرم نگاه نمیکرد.
◽️روزسوم شهادتش
وقتے این پوستر رو زدند،
وقتےنگاهم افتاد،
گفتم؛ خودشه؛ اقا احمد!
◽️این عکس،
همه شخصیت توست...
#شهدایی_زندگی_کنیم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
💚 #شهید_چمران چگونه همسرش را #باحجاب کرد؟👆👆👆
#همسر #زن #روسری #حجاب #بیحجاب #چمران #غاده #ایران #لبنان #شهید #یتیمخانه #مسلمان #امربمعروف #امر_به_معروف #هدیه #زیبا #سیره_شهدا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩
✍️مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇 📥
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
💠🍃💠🍃💠
گفته بودند یک فرمانده تیپ قرار است باید برایتان سخنرانی کند ، اسمش #برونسی است.
منتظر یک ماشین آنچنانی بودیم که یک دفعه مردی با موتور گازی سبز رنگی روبروی در مدرسه ایستاد و می خواست برود داخل .
جلویش را گرفتیم و گفتیم کجا ؟ سخنرانی است فرمانده تیپ می خواهد بیاید سخنرانی کند.
مکثی کرد و گفت : من برونسی هستم.
#سیره_شهدا
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#سیــره_شهــدا
در طول آشناے ام با حاج موسے، ندیــدم ڪه یک بـار هــم نــمازشـب ایشــان قطــع شــود حتے شـــب هاےعملــیات...
عملیــات کربلاے ۵ در شــرف برگزارے بــود.
دیــدم حــاج موسے روے سنگــر رفتــہ، پتویے روے خود کشــیده و نمازشــب مےخوانــد. حتے در ارتفاعــات ملـخ خور ڪہ دو متــر برف آمــده بود و نیمے از سنــگر در برف بود، حاج موسےپتویے روے برف ها انداخـت و نمـاز شـب را اقامـہ کرد.
مقیــد بود روزهاے دوشـنبه و پنجشـنبہ هـم روزه بگیـرد.
حتی در والفجر ده، هنگام شهادت روزه بود!
#شهید_حاجموسی_رضازاده ❤️
سمت: جانشین لجستیک لشکر المهدی(عج) ﻓﺎﺭس
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌹 #سیره_شهدا
🍃مشارطه، مراقبه،محاسبه
در دفترچه یادداشتش، از کارهایی که مقید به انجامشان بود لیستی تهیه کرده بود به این شرح:
«خوشرفتاری با مردم، ذکر روزهای هفته، غذا خوردن با خانواده، اطلاع از اخبار، مسواک و بهداشت فردی، ورزش و پیادهروی، دروغ نگفتن، ادب در کلام، محاسبه اعمال روزانه.» گاهی به سراغ دفترچه میرفت و این موارد را مرور میکرد تا خیالش از بابت عمل بهتمامی آنها آسوده باشد.
🌹شهید مدافع حرم یدالله قاسم زاده
🌹 #سالروز_شهادت
@mabareshohada
#سیره_شهدا
🍃🌹شهید حسن حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف میزد اما همیشه لبخند به لب داشت.
انسانی متواضع وکم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه یک پاسدار وظیفه شناس بود چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند.
همین رفتار وکردارش سبب شد تا یکی از برادران سنی مذهب در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شد.
🌹 #شهید_حسن_حزباوی
🌹 #سالروز_شهادت
@mabareshohada
🌹 #سیره_شهدا
دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر.
چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا.
پرسید: «کجا می رین؟»
مرد کُرد گفت: «کرمانشاه»
_رانندگی بلدی؟
_کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!»
علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.»
مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!
باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم.
لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟»
اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت:
«آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس...
🌹 #شهید_علی_چیت_سازیان
🌹 #سالروز_شهادت
@mabareshohada
❇️#سیره_شهدا
💠شهیــــد الیــــاس چگینــــی
🔹همسر شهید الیاس چگینی نقل میکنند: بسیار اهل بازی کردن با بچهها بود؛ دخترمان فاطمه وابستگی زیادی به پدرش داشت و زمانی که همسرم به شهادت رسید، ۹ساله بود.
🔹در عین حال اگر اشتباه بچهها را میدید براحتی از آن نمیگذشت؛ مثلا یکبار بچهها چیزی از پدرشان خواستند اما ایشان قبول نکرد و با اینکه خودش هم ناراحت بود ولی اینکار را به صلاح بچهها میدانست، محبتش به بچهها باعث نمیشد از خطاهای آنان براحتی بگذرد و این از ویژگیهای خوب اخلاقیاش بود.
🔹خصوصیت دیگرش دل بزرگ،صاف و سادهاش بود؛ همکارانش میگویند نماز اول وقتش را به هیچ عنوان ترک نمیکرد.
🔹سر نماز حالت خاصی داشت و در قنوت دستش را طوری بالا میآورد که به شوخی میگفتم همه چیز را برای خودتان میخواهید!! میگفت خدا فرموده همه چیز را از من بخواهید.
🔹روی بیتالمال خیلی حساس بود؛ مدتی در محل کار مسئول خرید شدهبود؛ جالب اینجاست برای خرید وسایل سرکار همه تلاشش را میکرد که کمترین پول بیتالمال را خرج کند اما برای وسایل منزل اینطور حساس نبود.
🌹 #شهید_الیاس_چگینی
🌹 #سالروز_شهادت
@mabareshohada
🔰شیفتـه ی #شهید_بابایی بود و از وقتۍ با ایـــن شهیــد آشنا شـد شـوق پڔواز🕊 دڔ دڔونش، شعلہوڔ شد. او جوان تڔیـــن شهیــد مدافـع حڔم است.
🔰دڔ #سوریـہ هڔ وسیلہاۍ خــڔاب میشد، مصطفۍ دڔست مۍکڔده تا جایی کہ اسـم نابغہ کوچک ڔوۍ او گذاشتہ بودند.
🔰موبایــ📱ـل هڔ کدام از اعضاۍ خانواده هم کہ خڔاب میشد، #مصطفۍ دڔسـت میکڔد بدون اینکــہ آموزشۍ دیـده باشـد.
🔰او بہ دوستانـش گفتہ بود دعـا کنید🤲 تا محرم تمام نشده، من هم شهیــد شوم🌷و پیش #شهیــد_باقری بروم کہ روز آخڔ محڔم، او هم شهیـــد شــد🕊
#سیره_شهدا
#شهید_سیدمصطفی_موسوی🌷
@mabareshohada
🍃🌺
#سیره_شهدا
به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت.
تا می توانست ، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد .
از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد.
یادم هست پشت باشگاه صدری ، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم ، یک تکه نان خشک شده افتاده بود.
نان را برداشت و گفت ،
ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟!
نان خیلی سفت بود ، بعد یک تکه سنگ برداشت ، و همینطور که دور هم نشسته بودیم ، شروع به خُرد کردن نان نمود.
حسابی که ریز شد ، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند.
پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود.....
#شهیدابراهیم_هادی
📕 سلام برابراهیم۲ ، ص۱۴۷
🍃🌺
@mabareshohada
#سیره_شهدا
#نماز_اول_وقت
روستایی را از داعش پس گرفته بودیم ، اما درگیری هنوز هم ادامه داشت ، همه پشت خانهای سنگر گرفته بودیم ، از زمین و آسمان داشت سرمان گلوله و خمپاره و آتش میبارید ، نمیشد از جایمان یک لحظه جُم بخوریم ، باید حالا حالاها آنجا می ماندیم ، وقت نماز ظهر شد ، محسن بی خیال گلوله و خمپاره ایستاد به نماز ، دو تا از بچه های سپاه قدس گیر دادند بهش که ، الان وقتش نیست ، محسن اما عین خیالش نبود ، بِهشان گفت ،
می خوام نمازم رو اول وقت بخونم ، شما کاری به کار من نداشته باشید ، ایستاد به نماز ، توی همان معرکه و زیر آن باران گلوله و آتش.....
#شهیدمحسن_حججی
📕 کتاب حجت خدا
@mabareshohada
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
❣ #سیـره_شهـدا
ساده و بی آلایش و کم حرف و خندان بود. برق کار ماهر و پر کاری بود.
صداش زدم گفتم:
حسین آقا بیا ناهار.
گفت: فعلا کار دارم.
بعدها فهمیدیم روزه است.
بی سر و صدا کارش را انجام می داد و به اندازه چند نفر کار میکرد.
بزرگترین خصلتش بی ادعایی و بدون هیاهو بود.
#مدافع_حرم
🌷 #شهید_حسین_بواس🌷
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#دڪتر_عبدالحمـید_دیالمه
نماینده مردم مشهد در مجلس
چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود...
خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه...
گفت : من نگاه نمےکنم
تا خــــدا مرا نگاه کند ...
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🥀🌴🥀
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#احمدرضا_احدی
یکی از دوستان احمدرضا با منزل همسایه مان تماس گرفت ، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت !
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت ،
یکی از دوستانم بود ، پرسیدم ، چکار داشت؟!
گفت ، هیچی ، خبر قبول شدنم را در #دانشگاه داد!
گفتم ، چی؟؟ ، گفت ، می گوید رتبه اول کنکور شده ای !!
من و پدرش با ذوق زدگی گفتیم ،
رتبه اول؟؟ ، پس چرا خوشحال نیستی؟؟!!
احمدرضا گفت ، اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم !
در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت مسجد !!!
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود ، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی ، می گفتم احمدرضا تو الان ، پزشکی قبول شده ای ، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت ، می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
راوی :
#مادر_شهید
#پنجشنبه_های_دلتنگی
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌹🕊🥀💐🥀🕊🌹
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#دڪتر_عبدالحمـید_دیالمه
نماینده مردم مشهد در مجلس
چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود...
خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه...
گفت : من نگاه نمےکنم
تا خــــدا مرا نگاه کند ...
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌹🌴🥀
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#ابراهیم_هادی
یک روز #ابراهیم را در بازار دیدم که دو کارتن بزرگ روی دوشش بود .
گفتم : آقا #ابراهیم ، برای شمازشته !!!
این کار باربرهاست نه #شما
#نگاهی کرد و گفت :
نه این برای #خودم بهتره مطمئن می شوم که #هیچی نیستم !!
گفتم : کسی #شما رو اینطور ببینه #خوب نیست
تو #ورزشکاری و....
#ابراهیم خندید و گقت :
ای بابا همیشه #کاری کن که #خدا تورو دید #خوشش بیاد نه مردم ...
📚 #سلام_بر_ابراهیم
ڪانال برتــر ⏬⏬
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🥀💐🥀
#سیره_شهدا
#شهید_والامقام
#دڪتر_عبدالحمـید_دیالمه
نماینده مردم مشهد در مجلس
چند خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد ،در تمام مدت سرش بالا نیامد، نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود...
خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو انقدر سرت پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبے و اثر حرفات ڪم شه...
گفت : من نگاه نمےکنم
تا خــــدا مرا نگاه کند ...
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺