.
#ترحیم_خوانی
#پدر
#سبک_یاامام_زمان_کی_میایی
ای دریغا ز سر سایه بان رفت
دیگر از خـانه آن مهربـان رفت
بــوده بــابــا همـه تکیـه گــاهم
بی پــدر در غــم و اشک وآهم
ای همــه دلخــوشــی و قــــرارم
بــی تــو رنـگ خـزان شـد بهـارم
نازنینم پدرجان کجایی
وامصیبت زدردجدایی
تاکه از این جهان دیده بستی
قلـب مــا را ز داغـت شــکستی
تـا کـه رفتـی ز خـانه صفا رفت
رشــته ی آرزویـــم گسســتی
ای بــه قــربــان مهــر و وفــایت
تا ابد گشته خاموش صدایت
نازنینم پدرجان کجایی
وامصیبت زدردجدایی
ای پـدرجان نـدانـم چـه سـازم
هردم ازغم بــه ســوز وگــدازم
مهــربـــانـــم فـــدای دل تــو
خاک غربت شده منزل تو
بی تو چون مرغ بشکسته بالم
ای پدر جان دگر کن حلالم.
نازنینم پدرجان کجایی
وامصیبت زدردجدایی
🔸️شاعر:
#علی_اکبراسفندیار«مداح»
#سبک_ای_قلم_سوزلرینده
.👇
.
🔸مراسم جشن ولادت پیامبر اکرم ص و حضرت امام صادق علیه السلام
📆 زمان:
👈 پنج شنبه ۲۱ مهر ماه ۱۴۰۱
🔷 با مداحی:
👈 کربلایی امیرحسن سالاروند
👈 کربلایی سید رضا نریمانی
👈 شعرخوانی نونهال حسینی کربلایی کیان توکلی
🔊 بخش اول #سرود | سلام مظهر نجابت سلام خاتم نبوت
🔊 بخش دوم #سرود | اعجاز بی نظر پیغمبر
🔊 بخش سوم #سرود | باغبون اگه نباشه درختا آفت میزنه
🔊 بخش چهارم #مدح | بیمارِ هر شب میشوم
🔊 بخش پنجم #سرود | دل و جونم و نثار یار میکنم
🔊 بخش ششم #سرود | گِلَمو خشت به خشت آسمونش نوشت
🔊 بخش هفتم #سرود | شب و تاریک و پر از درد بشر سَر اومده
🔊 بخش هشتم #مدح | عده ای عبد و جان و جاه و جمال
🔊 بخش نهم #مدح | فکر کن امشب آن شب جمعه است
🔊 بخش دهم #سرود | کشف الاسرار نون ولقم
🔊 بخش یازدهم #سرود | اگه این حرفمو گوش کنی رفیق بردی
🔊 بخش دوازدهم #مدح | به سمت او گشوده ام پنجره خیال را
#میلاد_رسول_الله
👇👇👇👇👇👇
.
اَللّهُمَّ إِنّى أَعوذُبِكَ مِنْ... أَنْ نَعْضِدَ ظالِما أَوْ نَخْذُلُ مَلْهوفا.
خدايا به تو پناه مىبرم... از اين كه ظالمى را يارى كنيم و يا مظلوم و دلسوختهاى را بىیاور گذاريم.
✍️ علی بن الحسین
📗 #صحیفه_سجادیه/ دعای هشتم
.
.
#امیرالمؤمنین
به سمت او گشوده ام پنجرهی خیال را
که محو آسمان کند من شکسته بال را
اگر دمی نشان دهد شکوه آن جمال را
طلوع بی بدیل را، عروج بی مثال را
به عالمی نمی دهم خاطرهی وصال را
خوشا به حال آن کسی که پیر را شناخته
میان ظلمت جهان مسیر را شناخته
از آستان چشم او غدیر را شناخته
کسی که ذره ای فقط امیر را شناخته
شناخته بدون شک خدای ذوالجلال را
به من نگاه می کند و آفتاب می شوم
اگر چه در حضور او ز شرم آب می شوم
هنوز غرق ظلمتم که نور ناب می شوم
همین که مست بادهی ابوتراب می شوم
به شور درمی آورم زبان شعر لال را
همین که میخورد گره به چشم او نگاه ها
فرار می کنند از برابرش سپاه ها
ولی مجال می دهد به خیل روسیاه ها
منم منم که سال ها، منم منم ماه ها
به شوق او شمرده ام گذشت ماه و سال را
دل از زمین بریده و به عشق او هوایی ام
دو روز کاظمینی ام، سه روز کربلایی ام
اگرچه ساکن قمم، گدای سامرایی ام
در تب و تاب مشهدم، مرددم کجایی ام
چگونه بازگو کنم جواب این سوال را
من از بقیع غربتش به آسمان رسیده ام
صفا و مروه دیده ام، گرد حرم دویده ام
هیچ کجا برای من که از همه بریده ام
مثل نجف نمی شود که بارها چشیده ام
در آستان قدسی اش بادهی لایزال را
خوشا به عشق روی او مجاور حرم شدن
در آستان نور با فرشته هم قدم شدن
دم از حسین او زدن، جناب محتشم شدن
به احترام زینبش تا دم مرگ خم شدن
و تا همیشه داشتن حب علی و آل را
مسافر نجف چرا بهشت آرزو کند؟
نادعلی بخواند و به سمت قبله رو کند
خوشا به حال آنکه با امیر گفتگو کند
به شوق او بگرید و از آب آن وضو کند
که گریه مست میکند عارف اهل حال را
مدام در حریم او چه مستدام می شود
به دیدگان اهل دل خواب حرام می شود
در این حرم که حجت خدا تمام می شود
غلام شاه می شود، شاه غلام می شود
و باد می پراکند نسیم اعتدال را
بدون اشک جاری اش چشمه روان نمی شود
بی نفحات اش عالم پیر جوان نمی شود
بهشت بی ولای او نصیبمان نمی شود
بدون نام عالی اش اذان، اذان نمی شود
کاش دوباره یک نفر صدا کند بلال را
چه کرده است اشک او که نیل کم می آورد
بت شکنی که پیش او خلیل کم می آورد
از آتش عدالتش عقیل کم می آورد
برای ادعای خود دلیل کم می آورد
مگر علی ندا دهد حی علی الحلال را
خوشا سرود «لافتی» به لحن ذوالفقاری اش
تمام رشته کوه ها محو بزرگواری اش
لباس وصله می زند به جبر اختیاری اش
آدم و نوح مفتخر به حسن همجواری اش
فدای آن پیمبری که یافت این کمال را
کعبه قیام می کند فقط به احترام او
وا شده دفتر ازل بعد خدا به نام او
بوی بهشت می وزد ز وادی السلام او
به کائنات می رسد فیض علی الدوام او
همین که وصل می کند حلقهی اتصال را
در نفس یتیم ها رایحهی تبسمی
گم است در تو کهکشان ولی تو در خدا گمی
در دل خاک هستی و در آسمان هفتمی
دمی به عرش می روی، دمی میان مردمی
ای دو دمت شکافته دایرهی محال را
نیست به جز ولای او راه نجات دیگری
شکر که بعد مرگمان هست حیات دیگری
و باز جلوه میکند با جلوات دیگری
که در بهشت محضرش با کلمات دیگری
وقف رخ علی کنم شعر خجسته فال را
از آیه های روشن و نشانه های مستتر
پس از «بحار مجلسی» و «الغدیر» معتبر
به «شیخ حرّ عاملی» و هرچه کیمیا اثر
به محضر «مفید»ها رسیده ایم تا مگر...
«شیخ صدوق» وا کند پنجرهی «خصال» را
من آن یتیم کوفی ام که بی توام یتیم تر...
از حسن و حسین تو ندیده ام کریم تر
از ازل عاشق توام نه از ازل، قدیم تر
کجاست جاده ای از این طریق مستقیم تر؟
رها کنید بعد از این حدیث خط و خال را
بی نظر تو هیچ کس اهل نظر نمی شود
دل شکسته ات از این شکسته تر نمی شود
شفاعت تو شامل آن دو نفر نمی شود
«بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود»
بی تو که می بری فقط از دلمان ملال را
اگر نبود نام تو ستاره ای نداشتم
برای طبع سوخته شراره ای نداشتم
برای شعر جرأت دوباره ای نداشتم
ببخش جز سرودن از تو چاره ای نداشتم
به آن امید آمدم که این زبان حال را...
شاعر: احمد علوی✍
.