eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه‌السلام ای سرو رشید یا اباعبدالله آقای شهید یا اباعبدالله ظلمت زده‌ایم رحم کن بر دل ما ای نور امید یا اباعبدالله غیر از تو که رحمت خدایی ما را یک تن نخرید یا ابا عبدالله دل خون شد و، خون اشک‌غریبیِّ تو شد از دیده چکید یا ابا عبدالله ما روضه شنیدم و چنینیم، بگو زینب چه کشید یا ابا عبدالله از جانب خیمه با تمامیِّ توان سوی تو دویید یا ابا عبدالله هی خورد زمین و پا شد و خورد زمین فریاد کشید یا ابا عبدالله وقتی که رسید شمر بود و بدنت از غصه خمید یا ابا عبدالله لعنت به کسی که چنگ زد بر مویت آن موی سپید یا ابا عبدالله سر تا سر دشت پر شد از آیاتت قرآن مجید یا ابا عبدالله بعد از تو نبودی که ببینی در شام طفلت چه شنید یا ابا عبدالله دنبال کنیز بود مردی بی شرم در بزم یزید یا ابا عبدالله «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. بالاتر از بالایی و بالانشینی هر چند با ما خاکیان روی زمینی شایسته وصف زبان کردگاری نه درخور توصیف های اینچنینی ده روز آغاز مرا حسن ختامی یعنی دعای هر شبم را آمینی حسن تو محض با پیمبر بودنت نیست قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی انگشتر پیروزی دین خدا را تو با بهای جان و اموالت نگینی طرد تو از سمت قریشی های مکه باعث نشد یک لحظه هم از پابشینی نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد در هر کجا همراه ختم المرسلینی مثل فدک نام تو را هم غصب کردند تو بهترین مصداق ام المومنینی حالا ببین نسل تو دنیا را گرفته با این حساب اول شما ام البنینی این روزهای آخر عمر خودت را هر روز با یک غصه تازه قرینی رخساره ی تو رنگ رفتن را گرفته احساس تلخ لحظه های واپسینی در چشم هایت اشک حرف درد دارد انگار از یک قصّه ی دیگر غمینی دلواپس ایام تلخ روزگار بعداز فراق رحمت للعالمینی دلواپس یک سینه بی تاب هستی دلواپس یک میخ داغ و آتشینی رفتی که زهرا دخترت را در هجوم چل مرد نامرد و فشار در نبینی ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری وقتی که آنجا گفت یا فضّه خذینی از همسرت جای کفن پیراهنش را میخواستی... اما چرا با شرمگینی ای وای از آن پیکری که بی کفن ماند وقتی که می کردند با نی لاله چینی سلام_الله_علیها ✍ .👇
. ۱۴۰۲ دوباره شد شب قدر و دلم سرای علی شد گرفته زانوی غصه شب عزای علی شد علی در این شب آخر کنار سفره ی دختر به یاد فاطمه بود و به شوق دیدن داور ز شوق وصل شهادت بیاد حرف پیمبر لبش به آیه ی رفتن نظر به ماه و به اختر تمام حاجت مولا میان سجده روا شد کنار منبر و محراب روان بسوی خدا شد سحر ز مسجد کوفه علی چو عزم سفر کرد ز قتل رُکن هدایت مَلَک بگفت و خبر کرد فغان از آن دم و ساعت که غرق خون شده یکسر ز تیغ مُلجم کافر علی شده گل پرپر نمانده تاب و توانی به پیکر شَهِ عالم از این خبر دل زهرا نشسته بر غم و ماتم دل حسن دل عباس ز داغ او شده بیتاب حسین و زینب وکلثوم به ناله و به تب و تاب خدا بیا و نظر کن به قلب مضطر زینب سرِ شکسته ی بابا چه آوَرَد سرِ زینب غم مدینه و مادر غم حسن غم حیدر چه ها کند دلِ زینب به کربلای برادر؟ ✍ .
. . به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را شنیدم نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم که می شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت به آب و دانۀ مرغان سفارش دختر خود را به یاد غربت مادر فتادم پای تابوتت چو دیدم گریه های بی صدای خواهر خود را ملاقات خدا رفتن عذار لاله گون خواهد از آن شستی به خون، در سجده روی انور خود را زتو پوشید دائم روی سیلی خورده را مادر تو هم امشب نشان او مده زخم سر خود را به گلزار جنان محسن در آغوشت چو بنشیند ببوس از جانب من روی تنها یاور خود را تو پیشانی سپر کردی به شمشیر عدو، من هم نهم با کام عطشان زیر خنجر حنجر خود را بود در خاطرم زخم جبینت خاصه آن ساعت که گیرم در بغل نعش علّی اکبر خود را یتیمان بر تو آوردند شیر و یاد من آمد که باید پیش تیر ، از شیر گیرم اصغر خود را زبان طبع (میثم) را به محفل ها دُر افشان کن که ریزد بر قدوم خاندانت گوهر خود را .............................................. .👇
. علیه_السلام باغبان باشد و گلزار بسوزد سخت است لانه مرغ گرفتار بسوزد سخت است غربت و وحشت و تاریکی و دود و آتش... آشیانت که شب تار بسوزد سخت است بر روی آتش این خانه کسی آب نریخت دلت از این همه آزار بسوزد سخت است این در سوخته داند ،که زن حامله‌ای در میان در و دیوار  بسوزد سخت است روضه اینجاست اگر صورت آتش دیده باز با سیلی اغیار بسوزد سخت است وسط شعله فقط داد زدم وای حسین.... خیمه عترت اطهار بسوزد سخت است ترس طفلان حرم دیدم و فهمیدم که خیمه‌ها بعد علمدار بسوزد سخت است دور از چشم عمو بین بیابان تنها دامن طفل عزادار  بسوزد سخت است تنش از کعب نی و صورتش از سیلی کین پایش از آبله و خار  بسوزد سخت است همه در حال فرارند به غیر از زینب در حرم عابد بیمار  بسوزد سخت است شرم کن شعله آتش ،نکند پیش رباب چوب گهواره‌اش اینار  بسوزد سخت است ✍ .
. علیه‌السلام ای سرو رشید یا اباعبدالله آقای شهید یا اباعبدالله ظلمت زده‌ایم رحم کن بر دل ما ای نور امید یا اباعبدالله غیر از تو که رحمت خدایی ما را یک تن نخرید یا ابا عبدالله دل خون شد و خون اشک‌غریبیِّ تو شد از دیده چکید یا ابا عبدالله ما روضه شنیدم و چنینیم، بگو زینب چه کشید یا ابا عبدالله از جانب خیمه با تمامیِّ توان سوی تو دویید یا ابا عبدالله هی خورد زمین و پا شد و خورد زمین فریاد کشید یا ابا عبدالله وقتی که رسید شمر بود و بدنت از غصه خمید یا ابا عبدالله لعنت به کسی که چنگ زد بر مویت آن موی سپید یا ابا عبدالله سر تا سر دشت پر شد از آیاتت قرآن مجید یا ابا عبدالله بعد از تو نبودی که ببینی در شام طفلت چه شنید یا ابا عبدالله دنبال کنیز بود مردی بی شرم در بزم یزید یا ابا عبدالله «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. علیه‌السلام ای قد تو سرو ریاض حسین نور دل فاطمه را نور عین آینۀ تمام‌قد رسول امید لیلا و عزیز بتول گرفته در دست، قمر آینه تا تو کنی نگاه، در آینه قدرِ شبِ قدر ز گیسوی تو قبلۀ ارباب یقین روی تو ملاحت روی نبی در رخت کلیم دلباختۀ پاسخت گل ز رخ تو رنگ و بو وام کرد چهر تو روز مهر را شام کرد جوانی و به رهروان پیر عشق اکبری و طنین تکبیر عشق یم چو حبابی ست به پیش نمت مسیح را چشم شفا از دمت ماه خجالت‌زدۀ چهر توست مهر، دلش لبالب از مهر توست مور تو را فخر سلیمانی است خضر پی لبت بیابانی است سرو، سرافکندۀ بالای تو چشم ملائک به کف پای تو یوسف اگر روی تو را دیده بود بساط حُسن خویش بر چیده بود داغ دل لاله به صحرا تویی مایۀ مجنونی لیلا نویی حسین، خود به عالمی دلبرست و آن که برَد دل از حسین اکبرست ای حجرالاسود ما خال تو قبله نمای کعبه تمثال تو چشم و دل خامس آل عبا قامت تو قیامت کربلا اذن جهاد اگر تو را داده بود هزار سر به پایت افتاده بود ز پیش چشم اختر افشان او رفتی و بردی ز قفا جان او بانگ خدا حافظی‌ات چون شنید موی پدر به لحظه‌ای شد سپید شد چو نسیمی به سویت رهسپر ندید از شکفتن گل اثر نرگس دیده‌گان خود چو بستی سرو قد پدر ز غم شکستی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .👇
. شد روز وعده ، صبر خدا سررسیده بود در چشم نوح ، کار به آخر رسیده بود آماده ی اطاعت پروردگار شد با مومنان خویش به کشتی سوار شد دنیا اگرچه غرق بلایی عظیم بود کشتی پر از نوازش دست نسیم بود گهواره وار بود تکانی اگر که بود آرام بود هم سفر نوح هرکه بود ناگاه قلب نوح پر از اضطراب شد آرامش اهالی کشتی خراب شد موج ، اهل نوح را به تلاطم کشانده بود چیزی به غرق کشتی ایمان نمانده بود گفت ای خدا که جز تو نداریم هیچ کس این اضطراب‌ها و تکان‌ها چه بود پس وحی آمد این تلاطم تو قصه اش جداست این سرزمین که غرق بلا بود کربلاست جبریل روضه خواند و زمین و زمان گریست همراه چشم نوح نبی آسمان گریست حرف از فرات و علقمه و قحط آب شد نَقل حسین ع و دفن عزیز رباب شد نوح نبی به کرببلا یک اشاره کرد با چشم دل عزیز خدا را نظاره کرد وقتی پناه عالمیان بی پناه شد با دست نیزه معتکف قتلگاه شد با آخرین نگاه دل از خواهرش برید خنجر حیا نکرد و سر از پیکرش برید با پای چکمه حرمت آیینه اش شکست در قتلگاه همهمه شد سینه اش شکست می‌دید چشم ، تنی پاره پاره را انگشتر حسین و سپس گوشواره را پهلو گرفت کشتی و شد میهمان دشت با گریه بر حسین خدا از بلا گذشت .
. ✍ عطر گلاب بود و دمِ اسفند شکر و سلام بود و سپس لبخند در خانه اشتیاق لبالب بود میلاد سبز حضرت زینب بود نوزاد گریه کرد و به هر آغوش رفت و نشد به هیچ سبب خاموش آمد سپس حسین و در آن هنگام خوابید روی دست حسین آرام او تشنه‌ از سبوی حسینش بود دل بی قرار روی حسینش بود چندین بهار پشت بهار آمد در را زدند و خواستگار آمد شرط عروس بر همه روشن بود پیش حسین ِفاطمه بودن بود چندین خزان گذشت و خزان آمد همراه با دو نخل جوان آمد زینب چه گفت ؟ گفت که مولایم نذر شماست جان پسرهایم از من قبول کن دو فدایی را اما نخوان سرود جدایی را یک جمله است دینم و عرفانم من بی حسین زنده نمی مانم با اینکه برده غصه توانم را گریه نمی‌کنم دو جوانم را من مادرم دلم شده صدپاره صد داغ دیدم آه یک باره بر خاک ریخت خون پسرهایش از خیمه اش نرفت برون پایش از خیمه اش نکرد برون سر را تنها گذاشت دست ِبرادر را چندی گذشت و تیره جهانش شد وقت وداع زینب و جانش شد زینب به سر زنان به روی تل رفت شاه غریب تا سوی مقتل رفت زخمی به روی زخم‌ زمین می‌خورد از دلهره برای حرم می‌مرد هم می‌شنید ناله‌ی مادر را هم می‌شنید ضجه‌ی خواهر را بر روی خاک پیکرش افتادو از دست شمر هی سرش افتادو سر را به افتخار نشان دادو زینب هزار مرتبه جان دادو سنگ و عصا رسید به گودال و ده مرکب و حسین و لگد مال و زینب پناه اهل حرم بود و در خیمه ها که بود پر از دود و آتش به جان اهل حرم افتاد زینب به اضطرار رسید ای داد بر زخم هاش خوب نمک می‌خورد از هرکسی رسید کتک می‌خورد بعد از حسین دید جسارت را بعد از حسین دید اسارت را .
. ✍ عمو جانم همیشه تو مرا امداد می‌کردی یتیم مجتبی را تو همیشه شاد می‌کردی تمام خاطرات من در آغوشت رقم خورده پریشانم پریشانم که گیسویت به هم خورده نخواه این‌گونه تنها باشی و در خیمه‌ها باشم تو دست و پا زنی در مقتل و بی دست و پا باشم یقینا می‌شود آخر وَبالِ جانِ دلداده سر و دستی که در راه تو از پیکر نیفتاده اگرچه دست خالی آمدم اما دو دستم هست اگر دست از تنم افتاد بعد از آن سرم هم هست قد کوتاه، چیزی نیست، وقتی پرجگر باشم هزاران زخم هم باشد برای تو سپر باشم به قدر قامت خود آمدم تا داد بستانم تمام تیرها را میخرم با قیمت جانم برایم جان سپردن بین آغوشت عمو خوب است مرا گر نیزه می‌دوزد به تو این مرگ محبوب است چه باک از زخم‌ها وقتی مرا از پا بیاندازد که نعل اسب هم ما را به هم نزدیک‌تر سازد .
. علیه‌السلام من کوفه را چون مردگان بی درد دیدم نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح الرجال‌اند خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد مـن جـان‌نثار عترت خیرالانـامم صیدِ بـه خـون غلتیده‌ی بـالای بامم وقتی که خود را از عطش بی تاب دیدم عکس لب خشک تـو را در آب دیدم در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را خونين به چنگ گرگ‌ها، پیراهنت را انگـار می‌بینم گُلان پـرپـرت را پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران هم تیرباران می‌شوی هم سنگ باران انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را زخم گلوی شیرخواره کودکت را انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده داری به روی دست خود دستِ بریده انگار بينم غرق خـون آیینه‌ات را جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را انگار می‌بینم که شمر آید بـه گودال انگار می‌بینم زدی در خون پر و بال انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من تنهـا نـه ايـن نامردمردم می‌کُشندم در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم «میثم » شرار از نظم جانسوزت فشاندی بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها ✍ کنون که داغ تو بر سنگ‌ هم اثر بگذارد چه مرهمی ز غمت عمه بر جگر بگذارد برو بهشت که جبریل جای خشت خرابه برای زیر سرت بالشی ز پر بگذارد سه سال داری و صد زخم، باید عمه‌ات امشب برای غسل تنت وقت، بیشتر بگذارد کجاست فاطمه تا بازوی شکسته ببیند علی کجاست به دیوار غصه سر بگذارد منم حسین و تو عباس، پس رواست که عمه کنار  پیکر تو  دست بر کمر بگذارد تن کبود تو را بین قبر می‌نهم اما هلال قامت رنجیده‌ات اگر بگذارد بمان عزیز دلم قول می‌دهم نگذارم دوباره چوب قدم بر لب پدر بگذارد خودم به پای خودم می‌روم دوباره به بازار کفن برات بگیرم سنان اگر بگذارد .
. سلام‌الله‌علیها کلام الله هستی که خدا کرده است منقوشت پدر! از غصه جبرائیل گردیده سیه‌پوشت تو آن شمع فروزانی که تا صبح قیامت هم هجوم هیچ‌طوفانی نخواهدکرد خاموشت هنوز ای بی‌کفن یک‌جان‌به‌کف در لشکرت داری خودم با این لباس‌پاره خواهم‌شد کفن‌پوشت به من گفتند دیگر رفته‌ای و بر نمی‌گردی یقین دارم قرار ما نخواهد شد فراموشت تصور هم نمی‌کردم تو را اینگونه می‌بینم گمان کردم می‌آیی و می‌آیم بین آغوشت کف‌پایم چه می‌سوزد کجایی ای عمو جانم؟ کجایی تا مرا قدری بگیری باز بر دوشت؟ .
. سلام‌الله‌علیها صدجا ز صد خطر تن خردش رهانده‌ام تا طفل نیمه جان به خرابه رسانده‌ام صد بار بهر ماندن او کرده‌ام تلاش امشب ولی به ماندن این طفل مانده‌ام هرشب گرسنه خفت ولی سیر گریه کرد تا خواب گیردش ز تو بس قصه خوانده‌ام گر او به‌پا نخاست دویده‌ست خسته است اینجا اگر رسیده من او را کشانده‌ام نگذاشتم به خاک نشیند چو اشک خود همواره روی دامنم او را نشانده‌ام .
. علیه‌السلام چون همه صحراییان مجنون شدند پیش لیلا جملگی در خون شدند شه روان شد بر منای عاشقی تا کند بر پا بنای عاشقی باقی دلداگان پشت سرش همنوا با ناله‌های خواهرش کای عزیز فاطمه! تنها مرو جانب گرگان در این صحرا مرو گر چه اینان جمله مدیون تو اند تیغ‌هاشان تشنهٔ خون تو اند رفت تا هنگامه‌ای بر پا کند عهد خود با خون خود امضا کند تیغ بر کف یوسف‌بن فاطمه زد میان گرگ‌ها بی واهمه روز کوفی را شبی خونبار کرد عده‌ای را زیر تیغش زار کرد ناگهان شد رزمگاه کربلا شاهد امواج طوفان بلا روی خاک افتاد از روی فرس نیزه‌ای بگرفت از او راه نفس تا که قاتل از کمر خنجر کشید کودکی از دست زینب پر کشید کرد فریاد ای عمو جانم حسین! ای همه عالم تو را در زیر دِین دیده واکن آمده ابن الحسن تا فدا سازد به راهت جان و تن شرم دارم زنده باشم بی گلم ریزم از سر تا به پایت کاکلم آمدم تا دست در راهت دهم آمدم تا سر به دامانت نهم این عجب نبود اگر احساسی ام شیر نسل حیدرم عباسی ام کار سقای جوانت می‌کنم دست را حائل به جانت می‌کنم مقتل من سینهٔ سوزان تو جان من جانا بلاگردان تو آخرین سربازت ای مولا منم آخرین حاجی در این صحرا منم من شهید سینهٔ ثاراللهم دیده وا کن ای عمو عبداللم .
. حضرت علی اکبر علیه السلام الهی من فرستادم علی اکبر خود را به میدان شهادت نو نهال باور خود را علی آرام جان زینب است وکودکان من مددکن ای خدا شبه نبی پیغمبر خود را نظر کردم به قد و قامت سرو بلند او سرشگ ازدیده جاری شدچودیدم نوبرخودرا دلم خون شد برای تشنگی وجان شیرنش نبودم آب تا لب تر کنم من اختر خود را چودیدم فرق اوبشکسته وافتاده در میدان بدیدم در نظر محراب وفرق حیدر خود را نشستم در کنار اکبرم با دیده ی حسرت به گوش دل شنیدم من صدای مادرخود را بودکرب وبلا باغ وحسین چون باغبان باشد درین صحرا ببیند لاله های پرپر خود را بیا در کربلا از شهر یثرب فاطمه مادر ببین درخاک وخون غلطان علی اکبرخود را به حلوایی عنایت کن ای نور دل لیلا حمایت میکند مولا همیشه چاکر خود را ✍ 👇👇
. (س) دید زینب چون حسین بن علی تنها شده شد بلا گردان ، دوباره یاور مولا شده گفت آقا من نباشم همدم غمها شوی خواهرت زینب نمرده تا که تو تنها شوی ای برادر بهر مظلومیِ تو حیران شدم با غم تنهایی تو دم به دم گریان شدم دسته گلهایم همه قربانیِ یک موی تو دلبر من ، هَستیَم بادا فدای روی تو این دو گل را یا حسین از عشق تو پرورده ام هستی خود را همه نذر نگاهت کرده ام گرد شمعت این دو را پروانه کردم یا حسین جان نثار و خادم این خانه کردم یا حسین هر دو گل را ای حسین آورده ام در محضرت هدیه های من فدای روی ماه اکبرت دل پریشانم نکن آقا به جان مادرت می نمایم هر دو را نذر علیِ اصغرت تا پرستوهای زینب پر زدند در خاک و خون گفته زیر لب حسین اِنّا اِلیهِ راجعون خواهرش زینب نمی آید بُرون از خیمه ها تا نگردد شرمسار مولا از او در کربلا .
. ‍ علیه‌السلام ✍ چقدر ریخته هر گوشه‌وکنار ، غم اینجا نشسته روی دو زانو امام هر قدم اینجا ندا رسید که‌باز این چه‌شورش‌است در عالم خبر رسید به آل‌علی شده ستم اینجا درست پای همین نخل راست قامت رعنا امام بر سر نعش‌کسی شده‌ست خم اینجا همان‌که برلب این‌رود،شسته از تن‌خود دست نخورده یک‌کف‌دست آب اگرچه دست‌کم اینجا سرش‌هنوزبه‌این‌سمت‌مانده‌این‌سوی‌میدان اگر غلط نکنم خورده بر زمین علم اینجا نمانده فاصله‌ای در میان این دو برادر اگرچه یک‌حرم آنجا، اگرچه یک‌حرم اینجا چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است دوباره که باز سینه زنان محتشم گرفته دم اینجا عزای اشرف اولاد آدم است دریغا همیشه قصهٔ ما ختم می‌شود به همین‌جا اگر که فرشچیان طرح خود کند تن او را هزار مرتبه بایست بشکند قلم این جا که بند آمده در وصف بند بند تن او زبان قاصر ترکیب بند محتشم این جا «اللّهُمَّ عَجِّل لوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. با (علیه السلام) آنقدر کردم به خولی التماس تا تو را بگرفتم از آن ناسپاس در عوض دینار و درهم داده ام هرچه بهرت داده ام کم داده ام قیمت یک موی تو یک عالم است جان اگر بخشم در این سودا کم است گل رخا ! آماج خارت کرده اند؟ وای برمن سنگسارت کرده اند؟ 👇
ظهر تاسوعا 06.mp3
3.06M
. ‍ علیه‌السلام ✍ هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزی تمام خاندانش را گرفت خوش به‌حال سائلی که سائل عباس شد خوش به‌حال آنکه ازعباس نانش را گرفت روز محشر دست‌هایش دستگیری می‌کند دست‌خود را داد دست‌دوستانش را گرفت هیچکس اندازهٔ عباس شرمنده نشد کربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب آور کرب و بلا عصر تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هایش پاسبان‌های بنات خیمه بود حرمله با تیر، چشم پاسبانش را گرفت تیرها در پیکرش وقتِ‌زمین‌خوردن شکست بس‌که‌خون رفت‌ازتنش آخرتوانش را گرفت صارَ کَالقُنفُذ... برای تیرها جایی نماند ناگهان سرنیزه‌ای حجم دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به‌مشکش‌خورد جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت .
علیه‌السلام یک طرف با ناسزا گفتن خطابم می‌کنند با ملامت یک طرف یاران عذابم می‌کنند یک طرف نادوستان زخم زبانم می‌زنند دشمنان با نیش خند خود کبابم می‌کنند یک طرف قوم خوارج با کلامی همچو شمع این چنین در کوچه و بازار آبم می‌کنند جای اینکه «یا مُعِزُّ المُومِنین» نامم دهند «یا مُذِلُّ المُومِنین» دائم خطابم می‌کنند صلح شد جرمم، ببین جایی رسیده کارشان مشرکی از مشرکان دین حسابم می‌کنند در مساجد سال‌ها این واعظان خودفروش هدیه می‌گیرند و بدگویی ز بابم می‌کنند صاحب بیت‌النبیَّم ای مسلمانان! چه سود می‌روم داخل شوم، اما جوابم می‌کنند «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 اگر کشتند چرا... .
. برای یادبود کودکان بی گناه غزه و پدرانی که، اگر مانده باشند، بقصد انتقام از رژیم کودک کش اسرائیل ، بسوی جهاد و شهادت خواهند شتافت علیه_السلام قرار شد برود کار بوتراب کند فرات را سر بدخواه خود خراب کند قرار شد برود با لب ترک خورده هزار حرمله را از خجالت آب کند امیدوار به این است مادر اصغر قرار نیست کسی طفل را جواب کند سه شعبه ای به دوراهی رسیده و باید میان کودک و باباش انتخاب کند چه انتخاب که با کشتن پسر ، بابا برای دادن جان خودش شتاب کند سه شعبه از گلوی او بزرگتر باشد کسی بیاید و این غصه را حساب کند نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند بدا به حالش اگر شکوه ای رباب کند . ................... #پ.ن: نشانه‌ای دیگر از عشق و محبت مجاهدان فلسطینی نسبت به اهل بیت خط آخر دست‌نوشته‌ای که همراه رزمنده مقاومت غزه بوده: «به نام خدای خیبر آغاز می‌کنیم و با شمشیر ذوالفقار می‌زنیم.» .https://eitaa.com/madahanpirbakran
. (س) فکر کردن به غم و غصه مادر سخت است خواندن روضه در چند برابر سخت است از حسین این همه اصرار: حسن حرف بزن از حسن بغض پی بغض: برادر سخت است زیر بار غم تو می شکند پشت پدر زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است دل حیدر دل کوه است، دل کوه آری ولی این داغ برای دل حیدر سخت است من همان اول بسم الله اشکم جاری است چقدر زمزمه سوره کوثر سخت است جواد شیخ الاسلامی