#روضه #امام حسین علیه السلام
#استادانصاریان
یک خداحافظی که نمی دانم بگویم جانسوزتر است؟ مساویِ همان است آن را من بلد نیستم . با خواهرش زینب کبری بود. این برای همه ی ما اتفاق افتاده تو اوج عاطفه یک خداحافظی که با بچه مان با دخترمان با پسرمان داشتیم ، حالا مکه می رفتیم جای دیگر می رفتیم خداحافظیمان تمام می شود، رو می کنیم به مقصد برویم بلیطمان را بگذاریم روی میز کارمند هواپیمایی داریم می رویم هی برمی گردیم .
امام حسین سوار اسب بود ، داشت می رفت زینب کبری را امر کرد برگرد به خیمه ، دو سه بار روی زین اسب بلند شد برگشت ، دید خواهر دارد می رود . یکبار دیگر باز بلند شد برگشت دید خواهر نیست. این نباید به خیمه رسیده باشد . برگشت ابی عبدلله ؛ دید خواهر روی زمین افتاده .
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه وداع#حضرت امام حسین علیه السلام..
#استادانصاریان
سه تا خداحافظی داشت روز عاشورا؛ یک خداحافظی با عُموم بود، خطاب کرد علیکُنَّ منِّ السلام. به هر هشتاد و چهار نفر . یک خداحافظی که خیلی جانسوز است با دختر سیزده ساله اش ، یک خداحافظی که نمی دانم بگویم جانسوزتر است مساوی همان است آن را من بلد نیستم ، با خواهرش زینب کبری، لااله الّا الله .
امام حسین سوار اسب بود، داشت می رفت ؛ زینب کبری را امر کرد برگرد به خیمه دو سه بار روی زین اسب بلند شد برگشت دید خواهر دارد می رود، یکبار دیگر باز بلند شد برگشت دید خواهر نیست. این نباید به خیمه رسیده باشد ، برگشت ابی عبدلله ؛ دید خواهر روی زمین افتاده . پیاده شد سر خواهر را به دامن گرفت . دو سه ساعت بعد تلافی شد. اما سر نه ، گلوی بریده .سه ساعت .
گریه کرد ابی عبدلله اشک روی صورت زینب ریخت، چشمش را باز کرد دید عجب جای بلندی سرش را گذاشت . خواهرم پاشو برگرد ، خیلی قدیمی است زبان حالشان ، قشنگ بوده درست همبوده . گفت برگرد گفت برمی گردم. اما یک تقاضا از تو دارم حسین من، بگو .
برادر دعا کن که زینب بمیرد، حسین من
نباشد که بعد از تو ماتم بگیرد
برادر به قربان خُلق نکویت
اجازه بفرما ببوسمگلویت حسینم
حسین من.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه#امام حسین علیه السلام
#استادانصاریان
ولی روز یازدهم ، چه زبانحال واقعی برای حضرت زینب درست کردند . یک نگاهی به آن بدن قطعه قطعه کرد ،
من کربُ بلا را چو خزان دیدم و رفتم
چون مرغ شب از داغ تو نالیدمُ رفتم
حسین جان کفنت کو ؟ به تن پیراهنت کو ؟
ای کربُ بلا زینت آغوش نبی را
آوردمُ غلطیده به خون دیدمُ رفتم
ای باغ که داری تو بسی گل به گلستان
این خرمن گل را به تو بخشیدمُ رفتم
حسین جان کفنت کو ؟ به تن پیراهنت کو؟
یاد آیدم آن دم که بگفتی جیگرم سوخت
من یاد لبِ تشنه ی تو بودمُ رفتم
ممکن چو نشد صورت پاک تو ببوسم
آن حنجر پر خون تو بوسیدمُ رفتم
حسین من افتاد اگر دست علمدار تو از ته
پرچم به سر قبر تو کوبیدمُ رفتم
حسین جان کفنت کو ؟ به تن پیراهنت کو ؟
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه#امام حسین علیه السلام....
#استادانصاریان
زینب کبری هیچ یقین به برنگشتنِ ابی عبدالله نداشت . اما فردا بعد از ظهر وقتی دید ابی عبدالله دارد می رود دیگر یقین داشت بر نمی گردد، حسین جان ... حسین جان ...
کجا رفتی که رفت از دیده ام دل
به دنبال غمت منزل به منزل
کجا رفتی که خونم خورد هجران
کجا رفتی که کارم گشت مشکل ؟
حسین من
دارد گره ای به کارم می افتد که دیگر باز نمی شود ، عزیزم عزیزم ...
به دریایی فکندی خویشتن را
کز آن موجی نمی آید به ساحل .
دیگر امید من نا امید شد . دیگر داداشم را نمی بینم . امام زمان ببخشید درباره ی عمه تان این تعبیر را می کنم ، من با تمام وجودم خاک پای زینبم . من به این نتیجه ی یقینی رسیدم که گریه ی بر زینب مرگ را بر آدم آسان می کند . گریه ی بر زینب قیامت را آسان می کند . انقدر احترام به عمه تان دارم اما لازم است برای مردم بگویم ، وقتی ابی عبدالله از چشم زینب ناپدید شد ، زینب حالت سرگردانی پیدا کرد . نه می توانست برود تو خیمه ، نه می توانست بیرون بماند . فقط دور خودش می چرخید ، کجا رفت داداشم ؟
کجا رفتی که کارم گشت مشکل ؟
الا ای همنشین من کجایی ؟
چرا دیگر نمی بینمت ؟ چرا دیگر صدایت را نمیشنوم ؟ چرا دیگر خواهر نمی گویی؟ کجا رفتی ؟
الا ای همنشین من کجایی ؟
نمی پرسی چرا حال منو دل حسین من ؟
نمی پرسی چرا حال منو دل
امام زمان می گوید عمه ام دیگر برادر را ندید ، تا کِی ؟ تا وقتی که عمه ام با پای برهنه در حالی که زیر چادر موهایش را داشت می کَند . در حالی که با کف دست به صورت می زد . بدو بدو آمد وسط میدان . امام زمان می گوید عمه ام وقتی رسید دید شمر رو سینه ی ابی عبدالله نشسته .
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#مقتل#امام حسین علیه السلام
#استادمیرزامحمدی
لما ضاق الأمر بالحسین علیه السلام و قد بقی وحیدا فریدا، التفت الی خیم بنی أبیه فرآها خالیه منهم، ثم التفت الی خیم بنی عقیل فوجدها خالیه منهم، ثم التفت الی خیم أصحابه فلم یر أحدا منهم، فجعل یکثر من قول: «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» .
ثم ذهب الی خیم النساء، فجاء الی خیمه ولده زین العابدین علیه السلام فرآه ملقی علی نطع من الأدیم، فدخل علیه و عنده زینب تمرضه، فلما نظر الیه علی بن الحسین علیهما السلام أراد النهوض فلم یتمکن من شده المرض،
فقال لعمته: «سندینی الحسین علیهما السلام أراد النهوض فلم یتمکن من شده المرض، فقال لعمته: «سندینی الی صدرک فهذا ابن رسول الله صلی الله علیه وآله قد اقبل» ، فجلست زینب خلفه و أسندته الی صدرها،
فجعل الحسین علیه السلام یسأل ولده عن مرضه، و هو یحمدالله تعالی، ثم قال: «یا ابتاه ما صنع الیوم مع هؤلاء المنافقین» ؟فقال له الحسین علیه السلام: «یا ولدی قد استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکر الله، و قد شب الحرب بیننا و بینهم لعنهم الله حتی فاضت الأرض بالدم منا و منهم» .
فقال علی علیه السلام: «یا ابتاه این عمی العباس؟»
خبر رسید که ارباب بی علمدار است
وپای بی صفتان سمت خیمه ها افتاد
نگاه پست حرامی به خیمه ها افتاد
خلاصه اینکه سره گوشواره دعوا شده
فقال علی علیه السلام: «یا ابتاه این عمی العباس؟»
فلما سأل عن عمه اختنقت زینب بعبرتها، و جعلت تنظر الی أخیها کیف یجیبه؟ لانه لم یخبره بشهاده عمه العباس خوفا من أن یشتد مرضه.
فقال علیه السلام: «یا بنی ان عمک قد قتل، و قطعوا یدیه علی شاطی ء الفرات» ، فبکی علی بن الحسین علیه السلام بکاء شدیدا حتی غشی علیه،
فلما أفاق من غشیته جعل یسأل عن کل واحد من عمومته والحسین علیه السلام یقول له:
«قتل»
فقال: «و أین أخی علی بن الحسین ، و حبیب بن مظاهر، و مسلم بن عوسجه، و زهیر بن القین» ؟
فقال له: «یا بنی اعلم انه لیس فی الخیام رجل حی الا أنا و أنت، و أما هؤلاء الذین تسأل عنهم فکلهم صرعی علی وجه الثری» ،
فبکی علی بن الحسین بکاء شدیدا،
ثم قال لعمته زینب: «یا عمتاه علی بالسیف والعصا» .
فقال له أبوه: «و ما تصنع بهما» .فقال: «أما العصا فاتوکأ علیها، و أما السیف فاذب به بین یدی ابن رسول الله صلی الله علیه وآله فانه لا خیر فی الحیاه بعده» ، فمنعه الحسین من ذلک و ضمه الی صدره
و قال له: «یا ولدی انت اطیب ذریتی، و افضل عترتی، و انت خلیفتی علی هؤلاء العیال و الاطفال، فانهم غرباء مخذولون، قد شملتهم الذله و الیتم و شماته الاعداء و نوائب الزمان
سکتهم اذا صرخوا، و آنسهم اذا استوحشوا، و سل خواطرهم بلین الکلام، فانهم ما بقی من رجالهم من یستأنسون به غیرک و لا احد عندهم یشکون الیه حزنهم سواک، دعهم یشموک و تشمهم، و یبکوا علیک و تبکی علیهم» .
ثم لزمه بیده و صاح بأعلی صوته: «یا زینب و یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا فاطمه، اسمعن کلامی و اعلمن ان ابنی هذا خلیفتی علیکم، و هو امام مفترض الطاعه» ثم قال له: یا ولدی بلغ شیعتی عنی السلام فقل لهم: ان ابی مات غریبا فاندبوه و مضی شهیدا فابکوه. (1) .
1- الدمعه الساکبه 351:4، معالی السبطین 22:2، ذریعه النجاه: 139.
لما أراد أن یتقدم الی القتال نظر یمینا و شمالا و نادی: «ألا هل من یقدم لی جوادی» فسمعت زینب علیها السلام، فخرجت و اخذت بعنان الجواد و اقبلت الیه و هی تقول: لمن تنادی و قد قرحت فؤادی. (معالی السبطین 27:2 المنتخب للطریحی: 440، اسرار الشهاده: 423.)
ثم قال علیه السلام: «ائتونی بثوب لا یرغب فیه، البسه غیر ثیابی، لا اجرد، فانی مقتول مسلوب» . فأتوه بتبان، فأبی أن یلبسه و قال: «هذا لباس أهل الذمه» ثم أتوه بشی ء أوسع منه دون السراویل و فوق التبان فلبسه، ثم ودع النساء، و کانت سکینه تصیح فضمها الی صدره و قال:
سیطول بعدی یا سکینه فاعلمی منک البکاء اذا الحمام دهانی لا تحرقی قلبی بدمعک حسره مادام منی الروح فی جثمانی و اذا قتلت فانت اولی بالذی تأتینه یا خیره النسوان
(بحارالأنوار: 46:45، الدمعه الساکبه 334:4.)
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه امام#حسین علیه السلام
#استادمیرزامحمدی
آن روز که به داغِ غمت مبتلا شدیم
دلخونتر از شقایق دشت بلا شدیم
ما یادمان که نیست ، ولی راستی حسین
با یاد غربت تو کجا آشنا شدیم؟
ممنون از اینکه آمدی آقای ما شدی
ممنون از اینکه نوکر این خانه ما شدیم
شکر خدا که فاطمه مارا خریده است
شکر خدا که خرج بساط شما شدیم
درِ خانه ات اگر نمی آمدم الان کجا بودم؟
البابُ المُبتلی بهِ النَّاس مَن اَتاکُم نَجی و مَن لَم یاطتِکُم هَلَک . می خواهی بدانی کجا آمدی؟ ما را خدا به عشق تو می بخشد عاقبت ، ما عاقبت بخیر تو در روضه ها شدیم. فرمود علی جان امت به واسطه ی تو هدایت می شوند. به واسطه ی حسن است خدا به آنها احسان می کند. اما به واسطه ی حسینم عاقبت بخیر می شوند. می خواهی عاقبت بخیر بشوی یا علی. هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله. حسین....
ای تشنه لب حسین حسین حسین. حسین ای تشنه لب .
روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک جای سالم اندر آن پیکر ندارد
آخ آخ جایی برای بوسه مادر ندارد. حسین...
چقدر شلوغ است قتلگاه، نمیرسد صدایت
نمیدانم باید حسین چکار کنم برایت؟
لبهای تشنه ی تو جا مصیبت فرات . حسین...
فقط یک جمله همه فیض ببرند حسین جان من بی وضو موی تورا شانه نکردم حالا بدنبال سرت باید بگردم.
@rozevanoheayammoharramsoghandi