#روضه امام #حسین علیه السلام
#استادمیرزامحمدی
برویم کربلا معطلت نکنم. السلام علیک یا اباعبدالله
وقتی از دشمن امشب مهلت گرفت ، فرمود عباس جان امشب را مهلت بگیر من عاشق نمازم عاشق تلاوت قرآن و استغفار و دعا هستم . همه برگشتند تو خیمه هایشان. امام زین العابدین فرمود : عمه جانم از خیمه زد بیرون آمد نزد ابی عبدالله؛ داداش این اشعاری که الان خواندی این زبان حال کسی است که یقین دارد می کشنش. فرمود بله خواهرم یک لحظه الان خوابم برد پیغمبر و بابایم علی را دیدم. فرمودند حسین ما منتظر توییم ، بیا دلمان برایت تنگ شده. فقط همین را اشاره کرد. دیگر نگفت فردا من را قطعه قطعه می کنند. نگفت فردا زیر سُم مرکب می برند . نگفت سرم را به نیزه می گذارند. نگفت لباسهایم را به غارت می برند. فقط گفت آری خواهرم کشته می شوم.
نوشتند تا زینب این را شنید چنان با سیلی به صورت زد ، لَطَمَت وَجهها . فَغُشِیَت ،نمیدانم چه سِری بود تا لطمه زد با صورت خورد زمین از حال رفت. فَخَرَّ مَغشِیَتاً علیها، جلو چشم ابی عبدالله نمی دانم این خاطره ی مادر زنده شد یا نه؟ بلافاصله آمد خواهر را به هوش آورد به قول ما قربان صدقه ی خواهر رفت. دست روی قلب زینب گذاشت. بلکه بتواند آرامش کند اما مگر می شود این خواهر را آرام کرد؟ گفت داداش تازه فهمیدم مادرم از دنیا رفته ، تازه فهمیدم بابایم علی را از دست دادم .
من می خواهم بگویم حسین جان اینجا هرجوری بود تا صبح خواهرت را آرام کردی کاش فرداشب هم بودی و زینبت را آرام می کردی . یا صاحب الزمان. شما فرمودی من از اینجا به بعد خون گریه می کنم. برای اسارت عمه جانم زینب. این زینب همان خانومی است که وقتی تا ساعتی قبل آمد پای مقتل علی اکبر شما صورت رو صورت علی گذاشته بودی تا صدای نفس نفس های خواهر را شنیدی بدن جوانت را رها کردی ، نگذاشتی یک لحظه هم بین نامحرمان بماند.
آخ نبودی ببینی از فردا نامحرمان دورش حلقه می زنند. یا صاحب الزمان. وقتی می خواهد سوار ناقه شود ، سَنان میگوید عمرسعد به خود من دستور داد گفت همه ی لشکر را دور زن و بچه احاطه کنید . می خواهد بچه ها را سوار کند یک نگاه کرد دید هزاران چشم نامحرم دارد ناموس حسین را می بیند یک فریاد حیدری زد ، أما تستحیونَ منَ الله و رسوله؛ نانجیب ها ما دختر پیغمبریم.
حالا که چراغها خاموش شد بعضی ها راحت تر می توانند گریه کنند. من هم ادامه می دهم آخ بمیرم.
از اینجا دیگر نامحرمان هی دور زن و بچه حلقه می زدند. یک اشاره کنم شاید دیگر زنده باشیم. آن روضه ی ماه صفر را بخوانیم ها.
تا رسیدند به دروازه ی شام یا صاحب الزمان. مرحوم محدث قمی می نویسد ، پانصد هزار نفر به تماشا آمدند. دم دروازه ی شام یک نگاه کرد دید سر بریده چشمانش را روی نیزه می بندد. گفت یا اخا اُنظُر إلینا، تو دیگر چشمانت را نبند. آنهایی که باید چشمانشان را ببندند خیره خیره دارند به من نگاه می کنند. های حسین....
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه روز عاشورا
#مرحوم حجة الاسلام کوثری(ره)
خون گرفت محاسن مطهر را ،خون گرفت صورت نازنین را دارد (أَخَذَ الثَّوب لِیَسمَحَ الدَّم عَن جَبهَتِهِ الشَّریف)آقا دامن پیراهن را بالا زد که خون را از صورت پاک کند. (فَأتاهُ سَهمُ مَسمُومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلی قَلبِهِ)[1] یک تیر سه شعبه زهر آلود آمد و به سینۀ ابی عبدالله علیه السلام نشست.آی حسین جان ، من نمی دونم این تیر چه کرد با قلب مطهر یا رسول الله بیا حسین خون آلودت را تماشا کن آقا جان، دیگر نتوانست امام حسین تیر را از جلو بیرون بیاورد دارد در روایت تیر را از پشت سر بیرون آورد آی حسین جان یا الله فجری الدم کالمیزاب * نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت*نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت*بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد*یا الله دیگه آقا نتوانست قرار بگیرد یه وقت دیدند آقا امام حسین با صورت بر روی زمین فسقط الحسین عن الفرس علی الارض علی خده فقال بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله*یکتا گهری ز صدر زین افتاده*آویزه عرش بر زمین افتاده*افسوس که در واقعه کرببلا*از خاتم انبیا نگین افتاده ،السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 1-اللهوف ص130و ص165، نفس المهموم ص357.
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک ...... نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک تنت به سوز و گداز تو گرم راز و نیاز ...... سوی خیام حرم دو چشم تو مانده باز آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک ...... نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک آمده از خیمه گه خواهر غم دیده ات ...... دیدو که شمر از جفا نشسته بر سینه ات آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک ...... نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک گفتو بده مهلتی تا برسم بر سرش ...... برادرم تشنه است مبر سرش از پیکرش آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک ...... نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه امام حسین علیه السلام
.#استادماندگاری
اجازه بدهید یک سفر با کاروان دل برویم مدینه کنار آن قوت الخضراء بنشینیم و عرض ادب کنیم . السلام علیکَ یا رسول الله یا امام الرحمه یا سیدنا و مولانا انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بکَ الی الله و قدَّمناکَ بین یدی حاجاتنا. یا وجیهاً عندالله اشفعی لنا عندالله.
هدیه به شهدای کربلای پنج هدیه به شهدای مدافع حرم تو خان طومان . نمی خواستم روضه بخوانم یک اشاره بکنم.با محوریت رسول الله . یا رسول الله یادتان است یک روز تو مدینه دنبال یک آقازاده می دویدی یک نونهالی، از این طرف می رفت شما می رفتید از آن طرف می رفت شما می رفتید . همه تماشا می کردند . این بچه کیست پیغمبر خدا اینجوری عاشقانه دنبالش می دود؟ یا رسول الله گرفتید این آزاده را تو بغلتان یک دست گذاشتید زیر چانه اش یک دست گذاشتید زیر سرش صورتش را به آسمان قرار دادید لبانتان را گذاشتید رو لبهایش فرمودید: حسینٌ منّی و أنا من حسین.
یا رسول الله لبهای این آقازاده را بوسیدید . زیر گلوی این آقازاده را بوسیدید یا رسول الله . یا رسول الله یک روزی هم همین لبها را یک نانجیبی چوب می زد. زینب کبری ناله اش بلند شد یزید چوب نزن این لبها را پیغمبر بوسیده. علی بوسیده. زهرا بوسیده.
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین.
أمَّن یُجیبُ المُضطَرَّ اذا دعا و یَکشِفُ السوء
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#متن روضه وداع# امام حسین علیه السلام
متن روضه وداع امام حسین علیه السلام ـ متن روضه روز عاشورا ـ ازمنابع معتبر
وقتی که حضرت سید الشهداء از بالای اسب روی زمین قرار گرفت ذوالجناح (اسب حضرت) چند لحظه ای اطراف حضرت می گردید و دشمنان را از حضرت دور می کرد
ثُمَّ تَمَرَّغَ فی دَمِ الحُسَینِ علیه السلام وَ قَصَدَ نَحوَ الخَیمَهِ وَ لَهُ صُهَیلٌ عالٍ وَ یَضرِبُ بِیَدِهِ الاَرضَ
یعنی سپس خود را به خون امام حسین علیه السلام آغشته نمود و به سمت خیمه ها حرکت نمود و با صدای بلند صیحه می زد و دستش را به زمین می کوبید، و با زبان خود می گفت:
اَلظَّلیمَه اَلظَّلیمَه مِن اُمَّهٍ قَتَلَت اِبنِ بِنتِ نَبیِّها
یعنی فریاد از ظلم فریاد از ظلم امتی که پسر دختر پیامبرشان را کشتند
وقتی به نزدیک خیمه ها رسید صدای او را اهل حرم شنیدنداز روزنه خیام نگاه نمودند، ذو الجناح را بی صاحب، با لجام رها شده و زین وازگون و یال غرق به خون دیدند که گاهی صیحه می زند گاهی شیون می کندو گاهی سر بر زمین می کوبد و گاهی سم بر زمین می ساید در حالیکه در حالیکه بدنش پر از خون و تیر است. ناگاه اهل حرم از خیمه بیرون دویدند و در میانشان ولوله افتاد لطمه به صورت می زدند، گریبان می دریدند گریان و اشک ریزان وا اماما، وا سیدا، وا ابتا، وا رسول الله ، وا علیا و وازهرا گویان گرد ذو الجناح حلقه زدند و از احوال ابا عبد الله می پرسیدند. بعضی رکابش را می بوسیدند و بعضی تیر از بدنش در می آوردند و بعضی دست به یال خونی ذو الجناح می کشیدند (که به خون ابا عبد الله آغشته شده بود) و به سر و صورت خود می مالیدند.
ام کلثوم دستها را بر سر نهاده بود و از سوز دل فریاد می زد:
وا محمداه، وا جَدَّاه، وا نَبیّاه، وا اَبا القاسِماه، وا عَلیاه، وا جَعفَراه، وا حَمزَتاه، وا حَسَناه، هذا حُسینٌ بِالعَراء، صَریعٌ بِکَربَلا
یا محمد، یا جدا، ای پیامبر، ای اباالقاسم، یا علی ،یا جعفر، یا حمزه، ای امام حسن این حسین توست که در معرکه افتاده و در کربلا کشته شده
ام کلثوم بعد از این جملات غش کرد
حضرت سکینه سلام الله علیها فریاد می زد: ای وای که فخر اولاد آدم کشته شد، ای مرگ چرا مرا نمی بری؟ من زندگی بی پدر را نمی خواهم.
و نیز دختر کوچک حضرت (رقیه) خود را بر روی دستهای ذو الجناح انداخت و پرسید:
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
ای اسب پدرم آیا به پدرم آب دادند یا او را لب تشنه شهید کردند؟ ای اسب باوفای پدرم چرا پدرم را نیاوردی؟ ذو الجناح آنقدر صیحه زد و سر به زمین کوبید تا جان داد.
____________________________________
منابع:
ریاض القدس ص۱۷۳و۱۷۷و۱۷۸.
مناقب آل ابی طالب ( ابن شهر آشوب) ج۳ ص۲۱۵.
مدینه المعاجز ( سید هاشم بحرانی) ج۳ ص۵۰۶.
بحار الانوار( علامه مجلسی) ج۴۵ ص۵۶و۶۰.
العوالم الامام حسین (علیه السلام) (شیخ عبد الله بحرانی) ص۳۰۰
کتاب الفتوح ( احمد بن اعثم کوفی) ج۵ ص۱۱۹.
موسوعه شهادت معصومین (لجنه الحدیث فی معهد باقر العلوم (علیه السلام)) ج۲ ص۲۹۳.
روضه الواعظین ص۱۸۹.
معالی السبطین (الحائری) ج۲ ص۵۰.
اشکی بر سه ساله.
زیارت ناحیه.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#وداع امام حسین ع
بعد از شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام حضرت به سمت خیمه ها آمده و از اهل حرم دستمالی گرفته و سر مبارکش را که با شمشیر مالک بن سنان شکسته بود بست و روی آن امامه نهاد آنگاه وارد خیمه شده و صدا زد:
یا ام کلثوم و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا زینب و یا اهل بیتی علیکنّ منی السلام
ای ام کلثوم و ای رقیه و ای عاتکه و ای زینب و ای اهل بیتم بر شما باد از جانب من سلام (یعنی خداحافظ)
چون چشم اهل حرم به صورت و محاسن غرق به خون امام افتاد همگی صدا به گریه بلند نمودند ، حضرت سکینه به پدر عرض کرد:
یا اَبِه اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت ای پدر آیا آماده شهادت شدی؟
حضرت در جواب فرمود
کَیْفَ لا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعینْ چگونه آماده نباشد کسی که هیچ کمک و یاوری ندارد.
سکینه س عرض کرد: یا ابت ردنا الی حرم جدنا
(یعنی ما را به حرم جدمان برگردان.)
حضرت جواب داد: هیهات لو ترک الغطا لنام
(یعنی : اگر پرنده را راحت می گذاشتند می خوابید(( مثالی است در عرب کنایه از این که ما را مهلت برای کاری نمی دهند)).
حضرت سکینه س باصدای بلند شروع به گریه و افغان نمود، ابا عبد الله علیه السلام اورا به سینه مبارکش فشرد و پیشانی او را بوسید و با دست مبارکش اشک چشمانش را پاک کرد و به او فرمود: سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی منک البکاء إذ الحمام دهانی لا تحرقی قلبی بدمعیک حسرة ما دام منی الروح فی جثمانی ….
(یعنی: ای سکینه بدان که بعد از من بسیار خواهی گریست ، با اشک حسرتت قلب مرا نسوزان تا وقتی که روح در بدن دارم)
آنگاه رو به اهل حرم فرمود:
استعدوا للبلاء ، واعلموا أن الله تعالى حافظکم وحامیکم ، وسینجیکم من شر الأعداء ، ویجعل عاقبة أمرکم إلى خیر ، ویعذب أعادیکم بأنواع العذاب ، ویعوضکم عن هذه البلیة بأنواع النعم والکرامة ، فلا تشکوا ، ولا تقولوا بألسنتکم ما ینقص قدرکم
(یعنی: آماده بلا و گرفتاری باشید و بدانید که خداوند تعالی حافظ و حامی شماست و بزودی از شر دشمنان شما را نجات می دهد و عاقبت امر شما را نیکو قرار می دهد و غذاب خواهد نمود دشمنان شما را به انواع غذاب و در عوض این بلا (و گرفتاری) به شما انواع نهمتها و بزرگی را می بخشاید پس شکایت نکنید و با زبانتان چیزی را نگویید که از قدر و منزلتتان بکاهد.)
در این هنگام عمر سعد فریاد زد: وای بر شما تا وقتی که به خود و خانواده اش مشغول است بر او (ابا عبد الله علیه السلام) هجوم برید که اگروقت حمله به شما را پیدا کند (آنچنان آرایش لشکرتان را بهم می ریزد) که سمت راست و چپ لشکرتان را از هم تشخیص نمی دهید. پش لشکر هجوم آورده وخیمه ها را تیر باران کردند تا جایی که تیرها از طناب خیمه ها عبورمی کرد و بعضی از آنها عربده می کشیدند که تا کی می خواهی در بین زنها باقی بمانی بیرون می آیی یا ما وارد خیمه ها شویم؟ زنها با دیدن این صحنه ترسیدند و گریان و شیون کننان به اطراف حضرت پناه بردند و به چهره امام نگاه می کردند که امام حسین علیه السلام چه می کند.
حضرت صدا زد: من اینجایم جایی نرفته ام.
بعد رو به اهل بیتش فرمود: ساعتی صبر کنید و تا من زنده ام صدا به گریه صدا بلند نکنید که دشمن شماتتم می کند و بعد از کسته شدنم هرچه می خواهید گریه کنید.
آنگاه دامن خود را از دست کودکان و خواهران جدا نموده خواست از خیمه خارج گردد که رقیه سلام الله علیها که کنار درب خیمه نشسته بود دامن حضرت را گرفت و خواهرش سکینه سام الله علیها را صدا زده و گفت: بیا نگذاریم بابا برود. حضرت روحی و ارواح العالمین له الفداه رقیه را از زمین بلند کرد و بوسید و دلداریش داد و رقیه سلام الله علیها به پدر عرض کرد: تا کی باید تشنه باشم؟
حضرت فرمود: اجلسی عند الخیمه لعلی اتیک بالماء
یعنی: کنار درب خیمه بنشین شاید برایت آب آوردم.
پس امام علیه السام از خیمه خارج گردید و مانند شیری غضب ناک به آنها حمله نمود و به کسی نمی رسید مگر آنکه با شمشیر او را می زد و به قتل می رسانید و از هر سو تیر به سوی حضرت می بارید و آن حضرت تیر ها را از سینه و گلوی مبارکش دور می نمود.سپس به جایگاه اصلی دخود باز گشت و بسیار می فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
منابع:
موسوعة کلمات امام حسین(لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم) ص ۵۹۲
کربلا الثورة و الماساة (احمد حسین یعقوب) ص ۳۳۸
من اخلاق الامام حسین ع ( عبد العظیم مهتدی بحرانی)ص ۲۴۸ و ۲۵۶
اخلاق الحسینیه (جعفر بیاتی) ص ۵۱ و ۲۶۲
ریاض القدس ( آقا صدر الدین قزوینی) ص ۱۴۱ و ۱۴۲ چاپ سال ۱۳۳۲ تهران
مقتل رقیه س ( محمد علی قاسمی) ص ۵۹
بحار الانوار(علامه مجلسی) ج ۴۵ ص ۴۷
ینابیع الموده لذوی القربی( القندوزی) ج۳ ص ۷۹ و ۲۸۱
موسوعه شهادت معصومین (لجنة الحدیث فی معهد باقر العلوم) ج ۲ ص ۲۸۰
احقاق الحق (تستری) ص ۶۲۱
شرح احقاق الحق (سید مرعشی) ج۱۱ ص
وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ مِنْ بابِ الْفُسْطاطِ وَ هِي تُنادي : وا اءَخاهُ، وا سَيّداهُ، وا اءَهْلَ بَيْتاهُ، لَيْتَ السَّماءَ اُطْبِقَتْ عَلَي الارْضِ، وَ لَيْتَ الجِبالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَي السَّهْلِ. قالَ: وَصاحَ شِمْرُ بِاءَصْحابِهِ: ما تَنْتَظِرونَ بِالرَّجُلِ. قالَ: فَحَمَلُوا عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جانِبٍ. فَضَرَبَهُ زُرْعَةُ بْنُ شَريكٍ عَلي كَتِفِهِ الْيُسري ، فَضَرَبَ الْحُسَيْنُ ع زُرْعَةَ فَصَرَعَهُ. وَ ضَرَبَهُ آخَرُ عَلي عاتِقِهِ المُقَدَّسِ بِالسَّيْفِ ضَرْبَةً كَبا ع بِها عَلي وَجْهِهِ، وَ كانَ قَدْ اءَعيي ، فَجَعَلَ يَنُوءُ وَ يَكُبُّ. فَطَعَنَهُ سِنانُ بْنُ اءَنَسٍ النَّخَعي في تَرْقُوَتِهِ. ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ في بَواني صَدرِهِ. ثُمَّ رَماهُ سِنانُ اءَيْضا بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ السَّهْمُ في نَحْرِهِ.رواي گويد: علياي مكرمه زينب خاتون عليه السّلام در آن حال از خيمه هاي حرم بيرون دويد در حالتي كه ندا مي داد: اي واي برادرم ، واي سيد و سرورم واي اهل بيتم ! اي كاش آسمان بر زمين مي افتاد و كوهها بر روي سطح زمين ريزريز مي گرديد رواي گويد: شمر پليد به آن گمراهان عنيد صيحه كشيد كه در حق اين مرد چه انتظار داريد، چرا كارش را تمام نمي كنيد؟ در اين هنگام يك مرتبه گروه بي دين از هر طف بر امام تشنه جگر، حمله ور گرديدند و او را محاصره نمودند (زرعت بن شريك ( مشرك ، ضربتي بر شانه مبارك امام عليه السّلام زد و حضرت سيدالشهدا نيز ضربتي بر او زد و او را بر روي زمين انداخت و به جهنم و اصل گرداند. والدلزناي ديگر، ضربت شمشيري بر دوش مقدس آن حضرت آشنا نمود كه از صدمه شمشير آن زبده سر، حضرت اباعبدالله عليه السّلام آن آسمان وقار، به روي خود كه بر آينه انوار جمال پروردگار بود بر زمين افتاد و در چنين احوال آن مطهر جلال ايزد متعال ، از حال رفته و خسته و ضعيف گرديده بود و گاهي بر مي خاست و زماني مي نشست ؛ در اين هنگام سنا، بن انس بي دين ، نيزه بر چنبره گردن آن سر فراز ملك يقين ، شهسوار ميدان شهادت و نور چشم حضرت رسالت ، آشنا نمود به همين مقدار اكتفا ننمود، بار ديگر نيزه را بيرون كشيد و بر استخوان هاي سينه اش
لهوف
#خارج شدن حضرت زینب ازخیمه👆👆👆
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#پیراهن کهنه
ثُمَّ انَّ شِمْرَ بْنِ ذِي الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلي فُسْطاطِ الحُسَيْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ، ثُمَّ قالَ: عَلَيَّ بِالنّارِ اُحْرِقُهُ عَلي مَنْ فيهِ. فَقالَ لَهُ الْحُسَيْنُ ع : (يَابْنَ ذِي الْجَوْشَنِ، اءَنْتَ الدّاعي بِالنّارِ لِتُحْرِقُ عَلي اءَهْلي ، اءحْرَقَكَ اللّهُ بِالنّارِ(. وَ جاءَ شَبَثُ فَوَبَّخَهُ، فَاسْتَحيي وَانْصَرَفَ. قالَ الرّاوي : وَ قالَ الْحُسَيْنُ ع : ايتُوني بِثِوْبٍ لا يُرْغَبُ فيهِ اءجْعَلُهُ تَحْتَ ثيابي ، لِئَلا اءُجَرَّدَ مِنْهُ(. فَاءتِي بِتُبّانٍ، فَقالَ: (لا، ذاكَ لِباسُ مَنْ ضُرِبَتْپس از آن شمر پليد به خيمه هاي حرم مطهر حمله نمود نيزه خود را به خيمه ها فرو برد و گفت : آتش بياوريد تا خيمه ها را با هر كس كه در آن است به شعله آتش سوزانم آن معدن غيرت الله ، حضرت امام فرمود: اي پسر ذي الجوشن ! ايا تو مي گويي آتش آورند كه خيمه ها را بر سر اهل بيت من بسوزاني ، خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند. در اين هنگام (شبث ( پليد آمد و آن شمر عنيد را از اين كار سرزنش نمود كه آن سگ بي حيا اظهار شرم نموده بر گشت . راوي گويد: امام به اهل بيت خود فرمود: جامه كهنه اي براي من بياوريد كه كسي در آن رغبت نكند، مي خواهم آن جامه را در زير لباسهايم بپوشم تا اينكه دشمنان بدنم را برهنه نسازند.
اما به همون پیراهن کهنه هم رحم نکردند و عزیز زهرا را عریان زیر آفتاب رها کردند....
فَاءَخَذَ ثْوبا خَلِقا، فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تُحْتَ ثِيابِهِ، فَلَمّا قُتِلَ ع جَرَّدُوهُ مِنْهُ عليه السلام .سپس جامه كهنه اي آوردند امام عليه السّلام آن را پاره نمود و در زير جامه هاي خود پوشيد و علت پاره كردن آن لباس اين بود تا آن را از بدن شريف آن جناب بيرون نياورند و چون به درجه شهادت رسيد، آن را از بدن شريفش بيرون آوردند
@rozevanoheayammoharramsoghandi