روضه خانگی - روضه ورود به کربلا - 674.mp3
10.99M
#به خاک کربلا برقی درخشید...
🌾روضه #امام_حسین علیه السلام
✨▪️✨روضه #ورود_به_کربلا
حاج مهدی #سماواتی
#دوم_محرم
#روضه شام غریبان
#استادمیرزامحمدی
🏴🏴🍁🏴🏴🍁🏴🏴
السلام علیک یا اباعبدالله .
و اَسرَعَ فرسُکَ شارداً إلی خیامِک . قاصدا مُهَمهماً باکیا. دیدند اسب ابی عبدالله گریه کنان زجه زنان دارد می آید سمت خیمه ها ، فلما رأَینا النِّسا جوادکَ مَخزیاً و نظَرنَ سرجکَ ملویّا دیدند زین واژگون یال غرق خون ، ذوالجناح دارد زجه میزند. هی میگوید الظَّلیمَةَ الظَّلیمَة من إمَّة قَتَلت ابن بنت نبیها همه از خیمه ها بیرون آمدند. چه کردند؟ ناشرات الشُعورِ علی الخُدور لاطمات الوُجوه سافرات و ذلی مسرَعِکَ مبادرا دنبال ذوالجناح آمدند، نشانی را خوب بلد بود . زینب و سکینه و بچه ها رساند کنار گودال . تا رسیدند ناحیه میگوید و الشمرُ جالسٌ علی صدره . حسین ....
با اشاره ی ابی عبدالله این زن و بچه برگشتند . چیزی نگذشت یک وقت زینب دید زمین دارد میلرزد . فاطمه ی بنت الحسین میگوید من کنار خیمه ها بودم یک وقت دیدم یک نانجیبی دارد تکبیر میگوید . امام چهارم فرمود بخدا سر بابایم را روی نیزه زدند. های حسین
اما آنی که دل را میسوزاند این است . این نازدانه میگوید خودم با گوشهایم شنیدم عمر سعد فریاد میزد : مَن یَنتدبُ باالحسین کیه بر بدن اسب بتازاند ؟ دیگر نگویم چه شد . ده نفر مشغول گودال شدند . بقیه حمله کردند به خیمه ها . همه فرار کردند به دستور زینب کبری .
حمید ابن مسلم میگوید من با شمر و خولی آمدم دیدم یک خیمه ای آتش گرفته . یک خانوم بلند بالایی کنار خیمه ایستاده . لباس خودش هم آتش گرفته ، گفتم بانو چرا فرار نمیکنی؟ فرمود اینجا یادگار امامم است . گفتم و رفتم . حمید میگوید خولیِ ملعون وارد شد چنان با سیلی به صورت زینب زد . حسین....
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه شام#غریبان
#استادمیرزامحمدی
🏴🏴✨🏴🏴✨
الیوم ماتَ جدّی رسول الله ، و الیوم مات أُمّی فاطمه.
امروز مادر و پدر و برادر و جدم را از دست دادم. تو دیگه مقدمه نمیخواهی من هم از تو جیغ و داد نمیخواهم. صداتان گرفته خسته اید ، اما این سر چشمه ی زلال اشکت هیچوقت نباید خاموش شود.
هرکه فکر میکند خاموش شده ببیند این حرارت هرگز خاموش نمیشود . با یک سلام دوباره دلت بهانه میکند .
السلام علیک یا اباعبدالله. دیگر مقدمه هم نمیخواهی .
غروب بود و زنی بیقرار تنها بود / زنی ز داغ برادر فکار تنها بود .
الان تو این امنیت تو این روشنی که خیابانها تا صبح روشن است ، جرات میکنی نه ناموست را بچه ی قدو نیمقدت را ساعت یازده و دوازده شب بفرستی بیرون؟ هم خودت میترسی هم بچه میترسد. اما امشب تا صبح این زن و بچه کجا فرار کردند؟
غروب بود و علمدار خفته و زینب میان خیمه ی بی پاسدار تنها بود / غروب بود و طناب و اسیری و زینب هزار و نهصدو پنجاه بار تنها بود .
دیگر چه خبر بود ؟ غروب بود و رباب و صدای لالایی / کنار تربت یک شیرخوار تنها بود
دستور داد خیمه ها را با اهلش بسوزانند . جلوتر زین العابدین دستور داد علَیکُنَّ بالفرار همه دارند فرار میکنند. اما کجا بروند؟ استقرار لشکر دشمن ، به شکل نعل اسب بود. یعنی نه به میمنه میشد فرار کرد نه به میسره . همه به پشت خیمه گاه فرار کردند. پشت خیمه گاه هم پر از نیزار و خار مغیلان بود . اصلا امام آنجا را حریم قرار داده بود که کسی حمله نکند . تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمل.
فاطمه ی بنت الحسین خودش دارد روایت میکند ، دیدم فرد سواری دارد من را تعقیب میکند . یا الله . یک دختر سه چهار ساله با سرعت قدمهای اسب دیگر ببین چقدر زود بهش میرسد . با پهلوی نیزه از پشت چنان به کتف من زد من با صورت به زمین افتادم ، فقط فهمیدم که گوشواره را از گوشم کشیدند و بردند . تا به هوش آمدم دیدم تو بغل عمه ام زینبم. گفتم و رفتم. اولین خواسته ای که داشت همین بود . تا چشمانش را باز کرد گفت عمه چیزی داری رو سرم بکشم یا نه ؟ بی بی فرمود عَمَّتُک مِثلَک عمه ات هم مثل توعه .
حسین...
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه شام #غریبان
#استادرفیعی
🏴🏴▪️🥀🏴🏴▪️🥀
السلام علیک یا اباعبدالله . و علی الارواح اللتی حلت بفنائک .
شب بسیار سختی امشب بر اهل بیت گذشته. کربلا امروز عصر تمام شد . با یک تیر تمام شد . ابی عبدالله به شهادت رسید اما یک شب دیگر هم گفتم . اگر اینها حُر بودند حالا با امام حسین درگیر بودند این کارهایی که امشب صورت گرفته نشانه ی اوج ِ ذلت است . نشانه ی اوج بدبختیست . در اولین دستور ، دستور آمد خیمه ها را غارت کنید اینها اموالی نداشتند اینها مسافر بودند .
از مدینه آمدند مکه چند ماه تو مسیر و شهر مکه و یک چیزهای اندکی مثلا یک خانوم یک گوشواره ای داشت یک خلخالی داشت . اولا زینب کبری تا توانست اینها را جمع آوری کرد ریخت جلوی اینها ببرند . اما تو نقل معتبر دیدم فاطمه بنت الحسین میگوید یکی از اینها یک گوشواره به گوش من دید آمد گوشواره را کشید . در حالیکه گریه میکرد عجیب است . یکی دیگر بهش گفت چرا گریه میکنی ؟ گفت دلم میسوزد اما اگر من اینکار را نکنم دیگری انجام میدهد. یَأخُذوها غیر .
اموال حالا حتی به لباسهایی که در آنجا بود حالا بلاخره یک آدمی که می آید سفر بیست و چهار پنج روزه ، بقچه دارد لباس دارد وسایل دارد . غارت کردند.
در مرحله ی دوم دستور آمد خیمه ها را آتش بزنید . اینها آتش زدند . خدا رحمت کند مرحوم آیت الله عظمی گلپایگانی، ایشان ظهر عاشورا خودش روضه میخواند . مرجع تقلید زن و بچه اش را جمع میکرد میگفت روز قیامت صفِ روضه خوانها فرق میکند . اینها زودتر میروند بهشت . من میخو.اهم روضه بخوانم برای شما .
یادم است از ایشان نقل شده وقتی که زن و بچه اش را جمع میکرد ظهر عاشورا این شعر را میخواند : آتش به آشیانه ی مرغی نمیزنند . شماها خودتان یک کرغ تو خانه تان باشد ، پرنده آمده لانه ساخته بالای آبگرمکنی جایی میگوییم مواظب باش روشن نکن جایش را عوض کن. آتش به آشیانه ی مرغی نمیزنند / گیرم که خیمه ، خیمه ی آل عبا نبود . بابا اینها بچه های پیغمبرند . داغ دیده اند . زینب کبری آمد پیش امام سجاد . آقاجان چه کنیم ؟ حجت خدا شمایید . فرمود عمه جان ، بگو فرار کنند تو بیابانها . عَلَیکُنَّ بالفَرار . زن و بچه تو بیابان. اینها بعضی هاشان سشعله های آتش که دنبالشان بود اینها دنبال اینا میکردند. گریختند اما خود زینب ایستاد . یکی از این نا نجیبها آمد گفت خانوم چرا فرار نمیکنی؟ گفت من داخل این خیمه بیمار دارم . امام سجاد نمیتوانست برخیزد . این جنایت دومی بود که انجام شد .
امروز اسب به بدنها دواندند. خیلی جنایت کردند اما یک ساعتی از اواخر شب دیگر آرام شد . دست برداشتند آب آزاد شد . زینب کبری اول افتاد این بچه های پراکنده را تو بیابان پیدا کند . آمد یک بچه ای کنار صخره خودش میگوید ، آمدم بالا سر یک دختری از دختران اباعبدالله فکر کرد دشمن است. ترسید گفت آقا نزن . گفتم عمه جان من. شب بود تاریک بود تا گفتم عمه منم گفت عمه عمه یک پارچه بده من سرم را بپوشانم. نگفت بابایم کجاست ؟ گفت أخرقتٌ عندَکَ أستُرُ بها رأسی ؟ یک قطعه پارچه بده من سرم را بپوشانم.
امشب زینب نماز شبش را هم خواند . امشب زینب عبادتش را هم کرد . اما تو دل شب بعضی از اینها میرفتند کنار این بدنها .من نمیدانم امشب به رباب چه گذشت ؟ من نمیدانم امشب به سکینه ی بنت الحسین چه گذشته ؟ همینقدر بهتان بگویم شب سنگینی بو.د . مخصوصا فردا وقتی آفتاب طلوع کرد روی این بدنها . عقیله ی بنی هاشم آمد، عمه جانتان زینب آمد قتلگاه . حسینم پاشو منو میخواهند به اسارت ببرند داداش . عباسم بلند شو پاشو ببین کسی نیست کمک کند زینب سوار بر این مرکب ها ....
حالا هرکجا نشستید سه مرتبه یا حسین ....
به آبروی امام حسین خدایا این ده یازده شب عزاداری را از ما و بانی ها قبول بفرما .
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه شام#غریبان
#استادانصاریان
🥀▪️✨🥀▪️✨🥀
این را همین یکی دو روز اول محرم فهمیدم که امام که رفت به میدان بچه ها همه منتظر برگشتن با آب بودند. من خودمم فکر میکردم فقط این مسئله اختصاص به قمر بنی هاشم دارد بعد از شهادت قمر بنی هاشم بچه ها دیگر ناامید بودند و اسم آب نبردند. اما واقعا فکر میکردند بابا برمیگردد، آب می آورد. خیلی سخت بود.
من که خودم از نظر عاطفی اینجورم چون پدرم همه ی شماها را با خودم نسبت گیری میکنم که بچه مان داریم میرویم بیرون بگوید بابا برگشتی این جنس را برای من بیاور ، و آدم برود و نه که یادش برود ها ، پول نداشته باشد بخرد . حالا دارد برمیگردد خانه. آدم میگوید خداکند بچه خواب باشد ، نبیند. یادش رفته باشد .
صدای شیحه ی اسب کاملا برای اهل بیت آشنا بود . صدای شیحه که بلند شد ، این را در روایت میگوید : زینب کبری با یک هیجانی به سکینه گفت برو بابا آب آورد. چون پیدا نبود بیرون چه خبر است . حسین جان.
سکینه .. خب اینجور وقتها خانواده های خودمان هم همینجورند. مثلا پگاهی شده ما جایی بودیم چند روزه بچه ها مارا ندیدند. برمیگردیم در میزنیم هیجان نمیگذارد بچه ها کفش بپوشند . مادرشان هم داد میزند بابا کفشت را بپوش این گوش نمیدهد میدود. سکینه با پای برهنه دوید بیرون. دید زین اسب واژگون است.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه شام #غریبان
#حاج میثم مطیعی
🏴🏴✨🍁🏴🏴✨🍁
نیزه شکسته ها رو تو قتلگاه به سختی زدم کنار برادر/ فدات بشم چیزی ازت نمونده بیارم به یادگار برادر همه را بردند یک یادگاری برای زینب نگذاشتند.
نیزه شکسته ها را تو قتلگاه به سختی زدم کنار برادر / فدات بشم چیزی ازت نمونده بیارم به یادگار برادر.
تنی رو که گذاشتن اسبا ازش رد بشن / میپاشه از هم ای وای شبیه این قلب من .
اگه شد نبین که زینبت داره میره اسارت / نمیخوام بدونی چادرامون دیگه رفته غارت . واویلا .
اگه شد نبین که زینبت داره میره اسارت / نمیخوام بدونی چادرامون دیگه رفته غارت . واویلا
بگویم یا نگویم امشب ؟ شب شام غریبان است . گفت زره و خود و سپر باز هم ارزش دارد . زره و خود سپر بازهم ارزش دارد. غارت چادر اطفال نمیفهمم چیست ؟ غارت چادر اطفال .
شکر خدا شکر خدا سایه ی تو رو سرِ کاروان مونده هنوز یا حسین / من میرمو این تن صدپاره رو میسپرم به خاک صحرا حسین .
خداحافظ چون چاره نیست میروم و میگذارمت .
شکر خدا شکر خدا سایه ی تو رو سرِ کاروان مونده هنوز یا حسین / من میرمو این تن صدپاره رو میسپُرم به خاک صحرا حسین .
آه از آن ساعتی آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک/ نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک
آه از آن ساعتی آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک/ نهادی ای تشنه لب ،صورت خود روی خاک
یادمه که میگفتی سرنوشت خدا برام اینه 2 / کوچه کوچه شب و روز دوست داره تو اسارت ببینه واویلا
@rozevanoheayammoharramsoghandi