eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
شام 🥀▪️✨🥀▪️✨🥀 این را همین یکی دو روز اول محرم فهمیدم که امام که رفت به میدان بچه ها همه منتظر برگشتن با آب بودند. من خودمم فکر میکردم فقط این مسئله اختصاص به قمر بنی هاشم دارد بعد از شهادت قمر بنی هاشم بچه ها دیگر ناامید بودند و اسم آب نبردند. اما واقعا فکر میکردند بابا برمیگردد، آب می آورد. خیلی سخت بود. من که خودم از نظر عاطفی اینجورم چون پدرم همه ی شماها را با خودم نسبت گیری میکنم که بچه مان داریم میرویم بیرون بگوید بابا برگشتی این جنس را برای من بیاور ، و آدم برود و نه که یادش برود ها ، پول نداشته باشد بخرد . حالا دارد برمیگردد خانه. آدم میگوید خداکند بچه خواب باشد ، نبیند. یادش رفته باشد . صدای شیحه ی اسب کاملا برای اهل بیت آشنا بود . صدای شیحه که بلند شد ، این را در روایت میگوید : زینب کبری با یک هیجانی به سکینه گفت برو بابا آب آورد. چون پیدا نبود بیرون چه خبر است . حسین جان. سکینه .. خب اینجور وقتها خانواده های خودمان هم همینجورند. مثلا پگاهی شده ما جایی بودیم چند روزه بچه ها مارا ندیدند. برمیگردیم در میزنیم هیجان نمیگذارد بچه ها کفش بپوشند . مادرشان هم داد میزند بابا کفشت را بپوش این گوش نمیدهد میدود. سکینه با پای برهنه دوید بیرون. دید زین اسب واژگون است. @rozevanoheayammoharramsoghandi
شام میثم مطیعی 🏴🏴✨🍁🏴🏴✨🍁 نیزه شکسته ها رو تو قتلگاه به سختی زدم کنار برادر/ فدات بشم چیزی ازت نمونده بیارم به یادگار برادر ‏همه را بردند یک یادگاری برای زینب نگذاشتند. ‏ نیزه شکسته ها را تو قتلگاه به سختی زدم کنار برادر / فدات بشم چیزی ازت نمونده بیارم به یادگار برادر.‏ تنی رو که گذاشتن اسبا ازش رد بشن / میپاشه از هم ای وای شبیه این قلب من . ‏ اگه شد نبین که زینبت داره میره اسارت / نمیخوام بدونی چادرامون دیگه رفته غارت . واویلا . ‏ اگه شد نبین که زینبت داره میره اسارت / نمیخوام بدونی چادرامون دیگه رفته غارت . واویلا ‏ بگویم یا نگویم امشب ؟ شب شام غریبان است . گفت زره و خود و سپر باز هم ارزش دارد . زره و خود سپر ‏بازهم ارزش دارد. غارت چادر اطفال نمیفهمم چیست ؟ غارت چادر اطفال . ‏ شکر خدا شکر خدا سایه ی تو رو سرِ کاروان مونده هنوز یا حسین / من میرمو این تن صدپاره رو میسپرم به ‏خاک صحرا حسین . ‏ خداحافظ چون چاره نیست میروم و میگذارمت . ‏ شکر خدا شکر خدا سایه ی تو رو سرِ کاروان مونده هنوز یا حسین / من میرمو این تن صدپاره رو میسپُرم به ‏خاک صحرا حسین .‏ آه از آن ساعتی آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک/ نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک ‏ آه از آن ساعتی آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک/ نهادی ای تشنه لب ،صورت خود روی خاک ‏ یادمه که میگفتی سرنوشت خدا برام اینه 2 / کوچه کوچه شب و روز دوست داره تو اسارت ببینه واویلا ‏ ‏ ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
شام 🏴🌴🏴🌴🏴🌴🏴 چجوری این شکر را بجا بیاوریم ما حسینی هستیم ؟ شکر خدارا که در پناه حسینیم . عالم ازین خوبتر پناه ‏ندارد . ‏ اجازه میدهید امشب فقط سلام به سر مقدس سیدالشهدا ع بدهیم . از امشب هست که این سر چیزها خواهد ‏دید . یعنی در واقع از عصر امروز از حدود غروب شروع شد . این سر داستانها خواهد داشت .‏ ‏ طرفهای غروب بود همین امروز خسته شد آقا از همه خسته تر خود سیدالشهدا بود . از صبح هر شهیدی ‏افتاد امام حسین کشیدش عقب. و تو این کشیدن عقبها تیر میخورد سیدالشهدا . امام سجاد میگوید بابایم ‏وقتی آمد تو خیمه ، نفس میکشید از لای زره خون می آمد . عصر عاشورا فوَقَف یستریحَ ساعتاً ایستاد یک ‏نفس تازه کند سنگ خورد تو پیشانیِ حضرت . اباعبدالله با لباسش پاک کرد خون را و آن تیر نشست رو ‏سینه اش . آنچنان که همه ی مقاتل نوشتند حضرت از پشت کشید و دیگرز نتوانست رو اسب بنشیند . ‏ سلام بر سر مقدست که بر پیشانیِ او سنگ خورد . تو این لحظه بود که با ذکر خدا فرود آمد . چقدر این ‏شعرهای قدیمی خیلی قشنگ است با دل واقعا چکار میکند؟ ‏ گفت نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت / نه سیدالشهدا بر قتال طاقت داشت . ‏ هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید / عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید . ‏ بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد / اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد ‏ سلام بر سذر مقدست یا اباعبدالله که صورتت را بر خاک گذاشتی و با گوشه ی چشمت به خیمه هایت نگاه ‏میکردی . سلام بر سر مقدست که هنوز داشتی ذکر میگفتی از بدن جدا کردند. فقط این سر بود که موقع ‏نفس کشیدن از بدن جدا شد .‏ سلام بر سر مقدست که جلو چشم بچه هایت بالای نی رفت . یکی از افراد میگوید من دلم آنجایی سوخت ‏که دیدم دختر بچه های حسین دنبال نیزه دار دارند میدوند . ‏ سلام بر سر مقدست که جلوی دروازه کوفه برای اینکه خواهرت را ساکت بکنند این سر را بلند کردند. چشم ‏زینب که افتاد به این سر گفت برادرم گمان نمیکردم این صحنه را ببینم . ما تَوَهَّمتُ یا شَقیقَ فُوادی ما ‏کان هذا مقدراً مکتوبا . ‏ سلام بر سر مقدست که تو تنور رفت و خاکستری شد . سلام بر سر مقدست که هرجا بچه هایت غصه ‏میخوردند داشتند دق میکردند می دیدند صوت زیبای قرآن از لبان پدرشان بلند شد . یک مقدار التیام پیدا ‏میکردند. ‏ سلام بر سر مقدست که تو تشت طلا بود ، آن نامرد جسارت میکرد بهش ، نیم خورده ی مشروبش را می ‏ریخت تو آن تشتی که سر توی آن بود. جلو چشم بچه های امام حسین با چوب میزد . دختر بچه ی امام ‏حسین گفت عمه جان به این نانجیب بگویید چرا اینجوری میکند با سر بابا ؟ چرا اینجوری میکند ؟ ‏ مرحوم مقدس قُمی تو نفس المهموم میگوید رقیه مریضی اش از اینجا شروع شد. تو خرابه ی شام دیگر تیر ‏خلاصی بهش زدند . ‏ و سلام بر سر مقدست که وقتی دست بچه ات تو خرابه دادند این طفل معصوم چند لحظه خیره خیره نگاه ‏کرد بعد شروع کرد درددل کردن . یک مرتبه دیدند از دستهای کوچکش سر یک طرف افتاد خودش هم ‏یک طرف . فَوَضَعت فَمِها علی فمِه الشَّریف ثُمَّ ماتت لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
شام 🏴💫🥀🏴💫🥀🏴💫🥀 خیلی دیر وقت است نه؟ خسته شدید دیگر الانا هم زینب خسته . بود سرتا پای من خونین و زینب خسته ‏بود . انقدر دویده بچه های حسین را جمع کرده از تو بیابانها . نگویید عبادت . محبت زینب را ببین .‏ ‏ امام زین العابدین ع میفرماید : خیلی نگران عمه ام زینب بودم . خیلی سنگینی کار اذیتش میکرد ، دیدم ‏زینب کبری عمه ام سحر دیگر بود آمد استراحت کند نشست . خدایا عمه ام چکار میکند ؟ میخوابد . نکند ‏میخواهد نماز شب بخواند . پس چرا بلند نمیشود؟ یکمی دقت کردم دیدم دارد نشسته نماز شب میخواند . ‏آخه زینب چی داری میگویی ؟ الان چی داری میگویی به خدا ؟ حتما دارد میگوید الهی العفو خدایا زینب را ‏ببخش . خدایا زینب را ببخش . ‏ این محبت است یا عبادت ؟ یعنی محبت . ‏ من یک روضه ای را یک جای دیگر هم خواندم . دوست دارم اینجا هم بخوانم. معلوم نیست تا چند روز این ‏روضه صدای نوارش تو دل من روشن است ؟ شماهم بیایید شریک بشوید .‏ امشب زینب کبری وقتی همه ی بچه ها و یتیم هارا جمع کرد ، خیمه ی نیم سوخته ای برقرار کرد ، ارازل ‏و اوباشی که تو کربلا بودند زینب را نگران کرده بود. امشب زینب نگهبان حرم است . امشب زینب پاسبان ‏حرم است . من فکر میکنم زینب یک زمزمه دارد وقتی دارد نگهبانی میدهد . هی تو دلش میگوید عباس من ‏، عباس من ، عباس من . ‏ شبهای شام غریبان ابوی ما هیئتها می آمدند خانه شان زنده بود خدا رحمتش کند. آخرسر یک روضه ای ‏،زبانحال است . نقلش را من قطعی ندیدم . زبانحال است نمیدانم حتما زبانحالش که درست است می آید این ‏معنا دار است . حالا شاید هم نقل داشته باشد نمیدانم . اجازه بدهید به یاد ایشان بخوانم برایتان .‏ میگفت زینب داشت نگهبانی میداد دید یک سایه ای از دور دارد نزدیک میشود فریاد زد کی هستی؟ من ‏زینبم دختر علی ام . این سایه نزدیک شد هی مینشست هی بلند میشد ، یکمی زینب دقت کرد دید دارد ‏میگوید عزیز مادر حسین . پاره ی جگر مادرت حسین. ‏ بعد مفصل زبانحال زینب با مادرش را گفت. قاعده اش این است دیگر . زینب همه کسش را از دست داده با ‏کی درددل میکند؟ مادر دیدی بی برادر شدم؟ دیدی حسینم را کشتند؟ ‏ علی لعنت الله علی القوم الظالمین ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
علیک یا أبا عبدالله شام 🏴✨🍃🏴✨🍃🏴✨🍃 خودم دیدم که صحرا، لاله¬گون بود خودم دیدم که صحرا، لاله¬گون بود آخ زمین از خونِ یاران، غرقِ خون بود خودم دیدم فضای، آسمان¬ها پُر از إنّا إلیهِ، راجعون بود خودم دیدم، که نورِ چَشمِ زهرا آخ چراغتِ تَنَش از حرف فزون بود خودم دیدم که بر هر برگِ لاله نوشته این سُخَن با خَطِ خون خودم دیدم که دل¬ها، مُرده بودند خودم دیدم همه، أفسُرده بودند خودم دیدم که گل¬های نُبُوَّت آی نبوَّت زِ بی آبی همه، پژمُرده بودند داد و بی¬داد خودم دیدم کبوتر¬های معصوم همه، سر زیرِ پَرها مُرده بودند همان جایی که فرزندانِ زهرا به جرمِ سیلی، خورده بودند سه روز است بدنِ نازنینِ أبی عبدالله و یارانش زیرِ آفتابِ سوزانِ نَینوا، مُرده¬اند کسی نیست به خاک بسپارد امامِ زمان قومِ بنی أسد که نزدیک کربلا شدند زن¬هایشان بعد از سه روز مثلِ فردایی گفتند برویم ببینیم کربلا چه خبره وقتی آمدند دیدند هیچ أثری نمانده فقط یک مُشت بدن¬های شهداء روی زمینِ گرمِ کربلا یا الله مردهایشان را خبر کردند و ملامت کردند فردای قیامت در مقابلِ پیغمبر چه جوابی دارید ببینم لاأقلّ بروید بَدَنِ مُطَهَّرِ ناز دانه¬ی پیغمبر، فرزند بزرگوارِ رسول الله را به خاک بسپارید آمدند امّا هر چه نگاه می¬کنند یک کدام از این شهداء، سَر ندارند، چه کنیم؟ حِیران و سرگردان، ماندن یک دفعه دیدند یک آقایی سوارِ بر أسبی یک نُقاب به صورتش زده دارد می¬آید یا الله همین که آقا نزدیک شد عرض و أدب کردند ... ... ... خودش را معرّفی نمی¬کند فقط دیدند فرمود آی مردم من این بدن¬ها را می¬شناسم این بدن، بدنِ حبیب إبنِ مظاهر است این بدنِ مسلم إبن عوسجه است این بدنِ زُهَیر است دیدند کنارِ یک بدنی بیشتر ناله می¬زند إنگار صدا می¬زند این بدنِ برادرم علی أکبر است همه بدن¬های مطهّر را به خاک سپردند و دفن کردند دیدند آقا آمد کنارِ یک بدنی که خیلی قطعه قطعه شده است یا الله دیدند خودش را روی بدن انداخته و ناله می¬زند یا أبا عبدالله آقا بابا کاش بودی و ما را می¬دیدی بابا صدا زد آی مردم این بدن را باید خودم دفنش کنم فقط شما بروید یک قطعه حَصیرِ ... برایم بیاورید بدنِ نازنینِ بابا میان حصیر گذاشت خودش با دستِ مبارکِ خودش، دفن کرد بعضی می¬گویند مردم دیدند زین العابدین از قبر بیرون نمی¬آید یک نگاه کنند ببینند آقا لب به رگ¬های بُریده¬ی بابا گذاشته بابا بابا بابا بابا آقا آمد بالا لَحَد را چیدند، خاک ریختند با أنگشت سَبّابه نوشت هذا قَبرُ حسین إبن علی إبن أبی طالب الّذی قَتَلُوهُ عطشاناً گفتند آقا بدن¬ها فکر می¬کنیم تمام شد إنگار آقا صدا زَد یک بدنِ دیگری هم هست گفتند آقا ما که بدنی نمی¬بینیم فرمود ... آن بدن کنارِ نَهرِ عَلقَمه بدن عموی غریبم عبّاس هر کجا نشستی با إخلاص سه مرتبه یا حسین یا حسین @rozevanoheayammoharramsoghandi
آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد همه سر ها به روی نیزه ی لشگر می رفت خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند گوشواره که نه گیسو پی معجر می رفت نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد یک نفر در طمع جایزه با سر می رفت #غریبان حسین علیه السلام @rozevanoheayammoharramsoghandi