eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
6.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
186 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @madahi_moharram ارتباط با مدیریت👈 @msoghandi
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 نگات میکنم با پریشونی / *بخش اول صوت* (ع) با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نگات میکنم با پریشونی نه شیری نه آبی نه بارونی گرفتار شدیم تو بیابونی، که پُر گرگه میدونم چقدر سخته انتظار یه‌کم چشماتو روی هم بذار عموت برمیگرده دووم بیار، خدا بزرگه شرمنده میشم از / چشمای پر غمت ای کاش بمیرم و / این جور نبینمت تا کِی دل من آب / از گریه‌هات بشه طاقت بیار گلم / مادر فدات بشه با من داره حرف میزنه نگات ولی در نمیاد دیگه صدات می‌لرزونی هربار با گریه‌هات، دلای مارو کسی قطره‌ای آب به ما نداد بچه‌م داره جونش به لب میاد خدا واسه هیچ مادری نخواد، این ماجرا رو سخته که بچه‌ای / یه قطره آب بخواد مادر ولی ازش/ هیچ کاری بر نیاد رو دستای بابات / میذارمت علی میری و به خدا / می‌سپارمت علی کجا رفته لبخند آخرت سه شعبه چی آورده به سرت حالا چی بگم من به مادرت، ببین بابا رو دوباره منو یاری کن علی اصن گریه و زاری کن علی بیا آبروداری کن علی، همین یه بارو ای من به قربونِ / رگهای گردنت باور نمی‌کنم / ‌از من گرفتنت لبهات حالا نیست / دنبال آب دیگه لالا لالا گلم / راحت بخواب دیگه *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ👇👇👇 📋 فذبح الطفل / *بخش دوم صوت* (ع) (ع) با نوای ک کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه وقته میگن ذبح. ذبح یعنی چی؟! میخوام امشب برات معنا کنم. آخه برا این شیرخواره نوشتن: " فَذُبِحَ الطِفْل مِنَ الاُذُنِ اِلَی الاُذُن " خیلی معنا تاحالا شنیدین، اما من امشب درست میخوام معنا کنم. ذبح میدونی یعنی چی؟! یعنی یه نفر رو زنده زنده سرش رو ببرن، ذبحش کنن، اینو میگن ذبح... دونفر رو توو کربلا ذبح کردن؛ هر دوتاش همه رو میکُشه. اولیش علی اصغر بود؛ تا ابی عبدالله روو دست گرفت، داشت دست و پا میزد. هنوز این بچه زنده‌ست؛ چشما بازه، داره بابا رو نگاه میکنه، یهو این تیر که خورد زیر گلو، دستای بابا رو یه فشاری داد. حسین... ذبح بعدی میدونی کٖی بود که زنده زنده کُشتنش؟ اون لحظه‌ای که شمر اومد نشست رو سینه‌ی حسین... هنوز ابی عبدالله داره نفس میکشه، هنوز ابی عبدالله داره حرف میزنه، مناجات میکنه؛ این خنجرو در آورد... حسین... کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه ایتا👇 ••✾•🌿🌺🌿•✾•• @rozevanoheayammoharramsoghandi
▪️✨🌱▪️✨🌱▪️✨🌱 مقتل مجلس یزید . سر نازنین امام حسین (ع) را با زنان و کودکان آن امام مبین ، به مجلس یزید بى دین بردند به هیئتى که همه ایشان را به یک ریسمان بسته بودند و چون با آن حالت وارد مجلس یزید شدند در مقابلش ایستادند و حضرت سجاد(ع) فرمود: اى یزید! تو را به خدا سوگند مى دهم به گمان تو اگر پیامبر، ما را به این هیئت دیدار نماید چه مى کند؟ . یزید حکم کرد ریسمانها را بریدند و آل طه و یاسین را از قید طناب رها ساختند سپس یزید، سر مبارک امام (ع) را در پیش رو گذاشت و زنان را در پشت سر خود جاى داد تا چشم ایشان به سر انور امام حسین (ع) نیفتد و لیکن جناب سیدالساجدین (ع) چشمش بر آن سر نازنین افتاد و بعد از آن صحنه دلخراش ، دیگر تا آخر عمرش گوشت کله حلال گوشتى تناول نفرمود. . و اما زینب خاتون (ع) چون سر مبارک برادر خود را بدید از شدت ناراحتى دست در گریبان برد چاک زد سپس به آواز غمناک فریاد واحسیناه …. برآورد به قسمى که ناله اش دلها راخراشید. . راوى گوید: به خدا سوگند که همه آن کسانى که در مجلس یزید حضور داشتند از ناله جانسوز او به گریه و افغان افتادند و در آن حال خود آن پلید لب از گفتار فرو بست و ساکت بود. . پس یکى از زنان بنى هاشم که در خانه یزید بود بى اختیار براى امام حسین (ع) بگریست و به آواز بلند با ناله و فغان گفت : یا حبیباه ! یا سید اهل بیتاه یابن محمداه ! راوى گفته که هر کس از آن اهل مجلس صداى آن زن را مى شنید بى اختیار گریه مى کرد. در این بین یزید لعین چوب خیزران طلبید مکرر با آن چوب به دندان مبارک فرزند رسول الله صلى الله علیه و آله مى زد. . در این هنگام ابو برزه اسلمى خطاب به آن بدتر از ارمنى ، نمود و گفت : واى بر تو اى یزید! به چه جرات چنین جسارتى مى نمایى و با چوب ، به گوهر دندان حسین فرزند فاطمه اطهر مى زنى ؟ من گواهى مى دهم که به چشم خود دیدم که رسول خداصلى الله علیه و آله دنداهاى ثنایاى حسن و حسن را مى بوسید و مى فرمود: ((انتما سیدا…)) شما دو نفر سید و سرور جوانان اهل بهشت هستید، خدا بکش کشندگان شما را و لعنت کند آنها را و جایگاه ایشان جهنم باد که بد جایگاهى است . . رواى گوید: پس یزید از این سخنان به خشم آمد و حکم داد که ((ابوبرزه )) را از مجلسش بیرون افکنند. در این هنگام او را کشان کشان بیرون نمودند راوى گفت که یزید ملعون در مقام تمثیل به ابیات ابن زبعرى را که در هنگام شکست مسلمانان در جنگ احد به عنوان فتح نامه براى کفار قریش و اصحاب ابو سفیان در مکه انشاء نموده بود، همى ترنم و زمزمه داشت . لَیتَ اءَشْیاخى بِبَدرٍ شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاسَلْ فَاءَهَلُّوا وَسْتَهَلُّوا فَرَحا ثُمَّ قالُوا: یا یزیدُ لا تُشَلْ قَدْ قَتَلْنا الْقَوْمَ مِنْ ساداتِهِمْ وَ عَدَلْناهُ بِبَدرٍ فَاعْتَدَلْ لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْک فَلا خَبَر جاءَ وَ لا وَحْی نَزَلْ لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ انْ لَمْ اءَنْتَقِمْ مِن بَنى اءَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ . . یعنى : . اى کاش بزرگان قوم از قریش که در جنگ بدر کشته شدند (مانند عتبه ،شیبه ، ولید، ابوجهل و غیره ) در اینجا حاضر بودند و مشاهده مى کردند چگونه طائفه خزرج که یاور رسول الله بودند، از شمشیرهاى قریش به جزع و افغان آمده اند، تا از دیدن این صحنه ، صداها به شادى بلند نمایند و صورتهایشان از شدت سرور و خرسندى ، درخشنده شود و بگویندم یزید دستت شل مباد که این چنین عمل نمودى و انتقام از بنى هاشم گرفتى . ما بزرگان خزرج را در جنگ احد کشتیم و این معامله را با معامله بدر برابر داشتیم و جنگ بدر بر جنگ احد زیادتى ننمود. . بنى هاشم به لعب ، هواى سلطنت داشتند و اسلام را بهانه کردند؛ نزول وحى را حقیقتى نبود (مراد آن کافر از بنى هاشم جسارتت است نسبت به حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله ) از نسل خندف نبودمى اگر از اولاد احمد مختار انتقام خون کشتگان بدر را نمى کشیدم لهوف .
فایل صوتی 👆👆 📖 🔊 حکایت شنیدنی فروختن فرزند بخاطر روضه امام حسین علیه السلام 🔘 روضه سلام الله علیها 🔻 ** اصرار و اصرار،حریف نشد ، آخر قرار اینطور شد نصفه شب لباس کهنه ای تن بچه کرد،اومدن بیرون دست بچشو سفت گرفت، بابا چه روزایی داشتیم !!! هی میگفت غصه نخور بابا،امسالم هیأتت خوب میشه ،اول بیابونی رسیدند،هنوز از شهر خارج نشدن یه وقت یکی از پشت سر صدا زد:عبدالله کجا میری؟! رنگش رفت،گفت دیدی الان میشناسه منو با این وضع آبروم میره،برگشت دید یه جوون روبراه و نورانی ..."خب الحمدلله نمیشناسیم همدیگرو ،گفت میرم فلان شهر کار دارم،پرسید ببینم کارت چیه؟! بغض کرده گفت یه برده دارم میبرم بفروشم،گفت عبدالله اگه من بردتو بخرم بازم میری؟!گفت نه اتفاقا عجله دارم،اگه بخری گره ام باز شده،گفت به یه شرط میخرم؛من نمیپرسم کس و کار بردت کیه، توأم نگی چند..." گفتم خوبه دروغم نمیگم آدم خوش انصافی میخوره باشه. پولو گرفتم گفتم با برده ام خداحافظی کنم،آوردش کنار بچشو بغل کرد ..." گفت بابا پول دستم بیاد اومدم ..." جان بابا برنگردی آبروم میره،بیان دنبال پولشون جلو مردم رسوا میشم" گفت برو خیالت راحت،پولرو گرفت به قول ما بشگن زنون اومد خونه زن؛انگار خدا هم راضی بود،هنوز نرفته خریدنش . افتاد دنبال کار و بارش، پرچماشو زد خریداشو کرد شب اول روضه مردم اومدن تا کمر تا میشد ...." خوش اومدید مجلس اربابم ... یهو توی جمعیت دید پسرش وارد شد، دست پاچه شد،دوید اومد زنشو صدا زد دیدی بچه ات آبرومو برد؟! الان میان دنبال پولشون چی بگم؟! گفت مرد،اون بچه رو من میشناسم ! برو ببین حتما خبریه ! دقت" اومد محمدشو صدا زد،اومد گوشه گفت بابا ،مگه قولم ندادی؟!من الان چی بگم دنبالت بیان؟! گفت نترس بابا،اگه بدونی منو به کی فروختی،سه روزه توی بغل حسینم ..." سه روزه عباس ازم پذیرایی کرده،امروز منو بردن پیش مادرش ... گفت به مادرت بگو ایوالله .... برا بچم ازبچه ت گذشتی" فردا قیامت میام،با همین پهلو با همین دست خودم دستتو میگیرم ... حسین ....... آقا ... حالا حرفم چیه اینارو گفتم ؟! میدونم سرت شلوغه ... اما اگه اینطرفا رد شدی یه سری غلام و کنیز فروشی هستن ..." جان مادرت کسیرو سوا نکن از دم در اومدی درهم بخر ..."حتی اونی که اصلا حالی نداره،اول اونارو بخر ... یه سری غلام هم نوکرای بچت هستن، امشب اومدن یذره زخم صورت دخترتو التیام بدن ...." اومدن نازش کنن .... اومدن بگن یتیمو نمیزنن ..." اومدن بگن دختر بچه رو روی زمین نمیکشن ..." اومدن بگن کسی که داغ بابا میبینه لگد نمیزنن ..." امشب روضه بخونم یا نه ،دیگه نگی حاجی روضه خوند،شب سه ساله هست ..." به پاهام رمق نمونده بابایی سوء برا چشام نمونده بابایی (میدونی چرا؟سندش کجاست؟!) *سر رو آوردن خرابه خب اگه چشماش میدید که دست نمیکشید،موهات که سوخته،منم موهام سوخته دستو آورد پایین ...صورتت که زخمه ... منم صورتم زخمه ؛اومد روی محاسن، بابا ... محاسنت چی شده !؟!* به پاهام رمق نمونده بابایی سوء برا چشام نمونده بابایی شونه به موم نزدی هم نزدی دیگه مو برام نمونده بابایی 2 امشب شب پریشونیه .... کاروان چند روز قبل آقا قمربنی هاشم صدا زد علی اکبر به بابات بگو کاروانو نگه داره ..."چرا عمو جان؟! بچه ها خسته شدن،یه نفسی بگیرن،به هوای این دختربچه ها کاروانو نگه داشت ..." خب این بچه ها بدعادت شدن ..." فکر کردن هر موقع خسته بشن همین خبراس ...... کاروان بعد از عاشورا راه افتاد،یکی داد زد بایستید،کاروانو نگه داشتن ..." عمرسعد همرو جمع کرد... چه خبره!؟! دوباره یکیشون جا مونده،گشت توی سرداراش،زجر تو برو ...گفت منم خستم،گفت دستوره ...(حاجی سازگار اینجور گفت)عصبانی رفت ... پاهاشو کوبید ... مگه پیداش نکنم ... 🎤 حاج حيدر خمسه 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
ورود کاروان به کربلاء المقدسة دوم محرم ** گفت هر چه قدره چربش کنید بنویسید، یه نگاه به هم کردن، یعنی میده؟ پسر بزرگه اومد، دستش لرزون، یه مبلغی رو نوشت، هی به هم میگفتن، یعنی امضا میکنه، گذاشتن جلوش، منتظر بودن ببینه، بالا پایین کنه، دیدن خودکارشو برداشت، روشو گرفت اون طرف، یه امضا زد، برگه رو کند، تا زد، برید نوش جونتون، من همه زندگیم مال آقای شما، بقول ما بِشکَن زنون، دیدی نگاه نکرد، خدا عزتش بده، اومدن، زد و همون سال، این پیرمرد از دنیا رفت، اومد تو خواب آقازادش دید باباهه رو به راهه، گفت بابا اون ورا خبری نی به ما هم بگو، گفت اتفاقا خیلی خبراست، قدم از قدم بر میداری، حساب داره، گفت پس چطور تو اینقدر رو به راهی؟ گفت داستان داره بابا، تو صف ایستاده بودم، داشتن حساب کتاب همه رو میزدن، رسید به من، پروندمو دادن گفتن برو اونجا ، تو حسابت به حسین میخوره، گفت رفتم گذاشتم جلو ارباب، سلام آقا، چه جواب سلامی داد، خوش اومدی، برگه هامو نگاه نکرد روشو گرفت اون طرف، امضا رو زد گفتم آقا، قابل نمیدونی؟ گفت برو، تو مگه برا ما دادی نگاه کردی، برو نوش جونت، هر چی تو بخای برات میدم، (جـــــان)، آقا، این برگه ی اربعین ماست، ما ازت پول نخواستیم، آقا نگاه نکن کی برگه جلوت گذاشته، آخ یه کربلا... تا که فرمود رسیدیم، قدم را کوبید یک علمدار بر آن خاک، علم را کوبید به روی، سینه ی خود، تیغ دو دم را، کوبید بین آن دشت، ستون های، حرم را کوبید بیرق افراشته شد، باد تکانش میداد کیست این مرد، که یک دشت نشانش میداد کاروان رسید کربلا، یهو صدای گریه بچه شیر خواره ها در اومد، بچه کوچیک که گریه کنه ، این حرفا نیست ، دشتو زیر پاش میلرزونه، صدای جیغ بچه ها بالا رفت ، همه هم دیگه رو نگاه کردن، ابی عبدالله عصا کوبید زمین، بایستید، کاروان ایستاد، همه تو حول و هوا، یه نفر داشت دق میکرد، علمو که عباس آورد، رباب دید، این پرده رو کنار زد دید واویلا، از مدینه تا اینجا علم کسی زمین نکوبیده، علی اکبر، جان خانم، گفت اون علامت چیه؟، گفت بابام گفته اینجا میمونیم، واویلا، یکی ربابو بگیره، میخونم الان روضه زانویش خم شده و، هست مهیا خانم با ادب گفت، علمدار، بفرما خانم بچه ها ، بعضی وقتا میگم کاش روضه خون نبودم، چو رسالته باید همه رو بگم، این هاشمی ها آرزو به دلشون بود یبار عمو ،کاری براش پیش بیاد، بیاد رکاب جلو زینب بزنه، لذا وقتی عباس بود اینا دست به دست هم میدادن، دیدی عاشورا چجور سینه میزنن دست همو میگیرن، دستارو بهم دادن یه حلقه درست شد عباس اومد، پارو کوبید زمین، زانو رو گذاشت جلو محمل خانم، بفرما...، من همین جا یه روضه دارم، بیچاره میشی، صبح یازدهم، دیدن زینب همه رو سوار کرد، اومد گفت رباب برو بالا، امام سجادم سوار کرد، اومد سوار شه دید کسی نیست، برگشت دید، لات های کوفه، دست گذاشتن زیر چونشون، بخوره زمین، بخندن، برگشت روبه گودال، رکاب های زینب، قاسم، محمد، علی اکبر، حسین، دید صدا نمیاد، برگشت رو به علقمه، خوش غیرت، رکاب زینب، منو با کیا تنها گذاشتی؟ دارن منو تماشا... باادب گفت، علمدار، بفرما خانم آمد از محمل خود، دختر زهرا، خانم دست بگذاشت، روی شانه ی سقا، خانم گرد او پنج برادر، همه میچرخیدند پنج تن، دور سر، فاطمه میچرخیدند چو بزرگیش قسم، در همه ی عالم نیست (کمک من میدی یا نه) چو بزرگیش قسم ، در همه ی عالم نیست پرده ی محملش از، پرده ی کعبه ، کم نیست گرچه در سایه ی عباس، نشان از غم، نیست شکر، شکر مَحرَم پرُ ، یک دیده نامحرم نیست (میکشمت الان با روضه، نه نه ، باهم میمیرم الان) گرچه مانند عمو، دورو بر زینب بود هر چه غم بود، فقط بر جگر زینب بود بزار روضه بخونم، حاج آقا رضا ، روح الله، رفقا من هر شب یه عالمه مینویسم ، اما هیچ کدوم نمیشه بخونم، انگار یکی میزنه اینجا، اینو بگو، بخدا دلی میام روضه تون، میخام آقا دلی ببرتمون، یه وقت دیدن رباب داره پیاده میشه، همه ریختن، چیه رباب؟ آب میخوای؟، گفت نه آب دارم، نه الان مشکلی ندارم ، زینب کجاست؟ با بچه اش اومد، کنار کجاوه خانم، یه نگاه به خانم کرد گفت خانم ، قراره بمونیم؟، گفت آره رباب، حالا خودش دلش آشوبه به رو نمیاره، گفت خانم، این ورا آب هست؟
حکایت و روضه حضرت زینب سلام الله علیها دوم محرم ** ...اللهمَّ صلِّ علي صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبَويَّةِ، والصّولَةِ الحَيدَريّةِ، والعِصمَةِ الفاطِميَّةِ، صَلابَةِ الحسَنيَّةِ، والشُّجاعَةِ الحُسَينيَّةِ ای دیده، خون ببار، نیامد نگار ما آخر سحر گشت، شب انتظار ما یا ذالکرم، به غربت عشاق رحم کن منو از در رحمتت باهام رفتار کن، بیچاره میشما، به من اینقدر سخت نگیر میرما، من مال این همه اذیت و آزار نیستم، به من رحم کن، درسته به درد نخورم، اما می بینی که اومدم، از سر شبم اومدم، من اکثر اینها رو میشناسم، اینا با یه روضه درسته سیر نمیشن، از صبح میگردن، خیلیا رو سراغ دارم، یه ساله کارشونو مرخصی نمیره، ده روز محرمو میگیره، از صبح یا علی مدد، کجا میری؟ میرم روضه، الان روضه تموم بشه کجا میری؟ میرم فلان جا سینه بزنم، با ما به از این باش، که با .... یا ذالکرم، به غربت عشاق، رحم کن کی میرسی، به داد دل بیقرار ما اباصالح، دلم برات پر میزنه (اگه راست میگی بگو ها) اباصالح، دلم برات پر میزنه (صدای شما نیست) اباصالح، گدات داره در میزنه ابا صالح، نذاری پر پر بزنی دیشب جواب داد، امروز اینقدر دلم شاد بود، اینقدر پیام زدن حاجی، بابا و مادرمو میفرستم، یکی زده بود حاجی ده بار میتونستم برم به خاطر بابام نرفتم، گفت تو روضه بگو بابا و مادرا یکم کوتاه بیان، گفت چند ساله میخام ازشون نمیرن، حالا دیگه من گله ام به پدر مادراست، بیاید این همه به بچتون لطف کردید یه بار دیگه خجالتش بدین، چیزی تو دلش نیست میخاد تو بری حرم ، میخاد بره به رفیقاش پُز بده، بابامو فرستادم کربلا، الهی بمیرم برا شما که پدر مادر ندارین، عیب نداره نیت کن جا مادرت جا بابات برو کربلا، رفتی حرم بگو آقا بابام داغش به دلش موند، این دورو میزنم به نیت بابام، خیلی راضی ام از این اتفاقی که افتاد خیلیا به تلاطم این افتادن، جون همتون ده تا هم برن بستمه، من تا ابدم دیگه نخونم، نوکری نکنم، همین یدونه رو فردا قیامت جلو ارباب میگم ما یه رو زدیم به رفیقامون، باباشو فرستاد کربلا، شاید خیلیام یادتون نبوده وا، اما هنگامه ای میشه ان شاالله رفقا یه کاروانی راه بندازن جوونا، چ خبره؟ باباهامونو داریم میفرستیم، بابا همیشه اینا آب پشت سر ما میریزن، ما اومدیم پشت سر پدر مادرمون آب بریزیم، رفتی حرم سلام برسون، امشب راحت ولت نمیکنم، شب ورودیه است میخام ببرمتون وارد کربلاتون کنم، امشب میخام از همتون، دیگه دلتون شور بزنه، دیگه از فردا پریشونی رو تو صورتت ببینما، بیچاره زینب، پریشان... آواره....، (بگو با من جوابشو میدم)، معنی آوارگی یعنی چی؟ دستاشو که بستن نمیدونست کجا، هی میگفت عزیز برادرم، کجا میخای بری؟، گفت خانم کوفه میریم، نترس، تا گفت کوفه بند دلش، گفت بگو هر جا میبرن ببرن، کوفه نه، چرا خانم؟ یه روزی من خانم کوفه بودم، بازاری ها بابامو میشناسن، با این سرو وضع، من کوفه نمیام، حسیــــــــــن گفت پیرمرده، ازون حسین چی ها بدرد بخور پولو پله دار، حجره دار بازار یزد، صبح اومد بره مغازش، کف بازار دید هفت هشت تا بچه هفت هشت ده ساله، یه سینی تو دستشونه، یه پارچه مشکی، نگاشون کرد گفت، دید دارن میرن دم مغازه ها، آقا نذری داری؟ آقا به هیئت کمک میکنی؟ گفت تا بیرونشون میکنن، یکی میاد یه چیزی میندازه، رفت در مغازش، یه یک ربع بیست دقیقه ای یه ساعتی دید اینا اومدن تو مغازش، چتونه بازارو بهم ریختین، چند روزه میام شماهارو میبینم، بزرگتره اومد جلو، گفت حاجی روضه داریم، گفت روضه تون مگه چیه چند روز؟، اون یکی اومد گفت روضه مون بزرگه خودمون بچه ایم، هر شب شام به مردم میدیم، (ای به دل این نشست) گفت خرجیتون چقدره ؟ گفت خیلی، گفت مگه من مُردم میرید تو بازار گدایی ، پس سال بعد هم صاف میاید اینجا میگیرید و میرید، (اینو برا اونا میگم، که دو زار میخان در خونه امام حسین بدن اینقدر بالا پایین میکنن)، گفت چقدر بدم؟ این دسته چکشو گذاشت جلو اینا....
اول محرم الحرام **** پدرم کرد دعا پیر غلامت بشوم یا جوان مرگ شهیدِ سر راهت بشوم مادرم خواسته از مادرتان بعدِ نماز (من مادرم هرچی خواست از مادرت گرفت ... تا حالا روشُ زمین نزده ...) مادرم خواسته از مادرتان بعدِ نماز تا نفس هست فقط خرج عزایت بشوم حسین ... خدا عشق تو رو ازم نگیره حسین ... آقا مادرم برات بمیره کیمیایی ست عجب روضۀ جانسوزِ حسین مددی صاحب عزا تعزیه دارت بشوم *آقا جان ،بالاخره رسیدم به محرم ... تو ، تو ما چی دیدی اینقدر قابلم بدونی؟ ... شنیده بودم بدرد نخورا رو میخری، نه انقدر ... تو هی آبرو دادی ،من هی آبرو بردم ... تازه چه پرورام کربلام میخوام ... ببین شب اولی اومدم باهات حرفامو بزنم... من اربعین نمونم آقا ... کارم که امشب دست مادرته یه صدقه به ما میرسه ...* کاش میشد که تقدیر عوض گردد تا ظهر عاشور سیاهیِ سپاهت بشوم *بچه ها من شب اول محرم ها یه حرفی زدم همیشه ، الانم میگم ،پا به پا بچه هات دلشوره میگیرم ... از وقتی شنیدیم خواهرت نخوابید منم نمی خوابم ... چند روز به محرم روزگارمُ بیا ببین ... نه من اینطورم ، مادرمم جلوتر از منه ... نه ما اینطوریم بچه هامون از ما جلوترند ... چه خبره ؟ میگه محرمه .... الهی بمیرم برا خواهرت ، این چند روز چشم رو هم نگذاشت. مثل دیروز امروز میدونم هی صدا میزد علی اکبر به بابات بگو بیاد ،می اومد میگفت جانِ خواهرم یه حرفه دیگه میزد پریشونی را دید تو صورتش آخر اومد گفت چی زینب هی صدام میکنی ؟...می گفت بیا برگردیم ... دلم شور میزنه به دلم افتاده قراره از دستت بدم ... دلم برا مادرم تنگ شده ...* رخصت خیمۀ خود را بده تا مثلِ ظهیر *کدوم ظهیر؟... از مکه که راه افتادند نگاه می کرد هر طرفی که آقای ما میرفت این راهش رو اون طرفی می کرد . زنش اومد گفت ظهیر یه سوار داره میاد ،اومد دم در خیمه نگاه کرد دید آقا ،علی اکبر رو فرستاده ؛ سلام ظهیر بابام سلامت رسوند میگه بیا .... خب یه بارم پیِ ما بفرست ... خب آدم دلش میخواد آقاش صداش بزنه ...  تو صدا نزدی ببینی چه اوضاعیِ اگر صدام کنی جلو مردم میگم آقامه ... ظهیر درجا جوابشُ گفت ،سلاممُ به بابات برسون بگو راه ما از تو سواست ،یهو زنه اومد تو حرفش ،گفت داری ردش میکنی ؟.. گفت آره، گفت بخدا بچه هامو بر می دارم میرم ... گفت زن ،این حرفها مردونه است برو بیرون .... بخدا یه لحظه نمی مونم پسر زهرا پی ات فرستاده .... اوضاع بهم ریخته است .الانه زنه بره، گفت باشه الان میرم بیا .... بخونید تاریخُ ... نزدیکایِ خیمۀ سید الشهداء رسید صحابه روشونُ برگردوندن اما خبر به آقا دادند بلند شد تمام قد وایستاد خوش اومدی ظهیر ... کسی نمی دونه بین این دو نفر چه گذشت اما اومد بیرون دیدند مثل مجنونها راه میره .. چته ظهیر ؟... الان میام ... آقام یار نداره ... اومد تو خیمه ،گفت زن این عهدنامه مون ،این مالم، الان مگه نمیخواستی بری بسم الله من آقامو پیدا کردم ... امشب بگو من آقامو پیدا کردم ... کاش ماجرای ظهیر همینجا تموم میشد. میخوام روضه رو ببرم مدینه اما تا این را نگم تو دلم میمونه ،یه وقت آقام نگام کنه اینطوری میشی ،عصر عاشورا یا فرداش زن ظهیر غلامَ رو صداش زد گفت یاالله این کفن ، همین الان میری آقات افتاده رو زمین ، ظهیر سرشناسه برو کفنش کن ، خاکش کن بیا .... یه خورده ای گذشت غلامِ اومد سر و صورت داغون زنِ گفت چی شده چیه کی زدت گفت خانم خودم زدم چی شده چرا کفن را آوردی گفت رفتم دیدیم آقام رو زمینِ ... اما نگاه کردم آقایِ عالم بدون کفن تازه ظهیر پیراهن به تنش بود ... دیدم پیراهنشُ بردند آی ... عریان رو زمین ... حسین .... دست تو مرحم زخم همه شه پرها از کرماتِ تو گویند سر منبرها بانویِ آسیه و ساره و مریم زهرا که کنیزان تو هستند همه دخترها میخوام شب اول کار ده شبُ کنی امشب یه خورده خلوتِ بگو تو خلوتی اومدم بساط بچتُ گرم کردم ... یه جوری تو روضه بشین اینجا دنیاست داره فیلمتُ میگیره، فردا قیامت شما به ما یاد دادی بشینید لحظهامون را میگذارند بی بی هم تشریف دارند ی جوری بشین بگو بی بی اون منم ببین جوونیهام چکار میکردم میخوام صدا زهرات مدینه برسه
اول محرم الحرام پایانی **** بانویِ آسیه و ساره و مریم زهرا که کنیزان تو هستند همه دخترها نه فقط ام ابیها به شما باید گفت مادر خلقِ خدا مادرم پیغمبر غلط کرد زده .... زنِ تنها گیر آوردی ای نامرد ... حالا زدی جلو پسر مادرُ نمی زنن ... بیست سالش نشد موهاش سفید شد ... دیگه قدش راست نشد ... همه عالم می دونند دختر باباییِ یعنی پسر مادریِ عمداً مقابلِ پسرِ ارشدت زدن ... من یه دونه دیگش را بگم ببینم روضه کجا میره  ،یه خانم الان پا برهنه تو کربلا به سینه می کوبه ... چی میگه ؟ غریبِ مادر ... همچو ارباب سرم را به کفِ پات نهم اومد تو حجره دید هر کی صورت یه جا گذشته ، امام حسن صورت رو صورت ، حضرت زینب صورت رو سینه ، یه نگاه این ور اون ور کرد دوید اومد پایین پا ... این پارچه را زد کنار صورتش را گذاشت کفِ پایِ مادر ... هی صدا میزد یا اماه اماه .... دید صدا نمی آد ... هی نگاه می کرد ببینه چشماش باز میشه یا نه ... صدا نیومد بغضش ترکید ، مادر تا حالا نشده بود حسین صدات بزنه جوابشُ ندی روضۀ من اینجاست ، من میگم کاش این ماجرا همینجا تموم میشد ، اینجا مادر جواب نداد کربلا هلال میگه دیدم صداش میاد سپرشُ آب کرد اومد دم گودال داره بیرون میاد هلال کجا میری آب میبرم براش ... یه لبخندی زد ، دیر اومدی الان سیرابش کردم ... گفتم تو که کارتُ کردی چرا دست و پات میلرزه ... هلال داشتم میبرید  صدایی شنیدم بنیَ ...بنیَ ... قتلوک ... ضبحوک ... حسین ... کربلا دریایی از خون آمده شمر از گودال بیرون آمده میخوام یه جوری امشب کار همه را انجام بدی با این ذکرت ، گرفتارا ، حاجت دارا ، یه جوری آقاتُ صدا بزنی گیر همه با این ذکرت باز بشه بریم کربلا ... حسین ... دلم یه کربلا میخواد ... حسین ... یه گنبد طلا میخواد ... حسین ... دلم امام رضا میخواد ...
🏴🏴🏴🏴🏴 سلام ما به تو ای سومین امام حسین... هر کجای مجلس نشستی با توجه امروز میخواهیم از همین جا به آقامون سلام بدیم.... سلام ما به تو ای سومین امام حسین که در حضور تو مهدی کند سلام حسین امروز امام زمانم سلام میده اما به بدن های بی سر روی خاک...😭 ▪️سلام ما به اون بدن های که بی غسل و کفن سه روز روی زمین کربلا بود...😭 سلام بر تو و آن قطره هاى خون سرت كه ريخت روى زمين در مسير شام حسين.. 😭 سلام بر تو و بر مهدی ات که روز ظهور ز دشمنان تو بستاند انتقام حسین.. 😭 ان شاء الله امام زمان میاد، انتقام خون به نا حق ریخته ی حسین رو می گیره... ز دشمنان تو بستاند انتقام حسین یا بن الحسن... بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت.. 😭 ▪️سه روز بدن عزیز زهرا بی غسل و بی کفن روی زمین گرم کربلا...😭 بعد از سه روز پيكر سرخش كفن نداشت يوسف ترين شهيد خدا پيرُهن نداشت از بسكه پيكرش شده پامال اسبها يك جاي بي جراحت و سالم، بدن نداشت ▪️چه کردند با بدن پاک عزیز زهرا مثل یه همچین روزی... وقتی بنی اسد اومدند کربلا، نگاه کردن دیدند این نانجیبها بدن های خودشون رو دفن کردند...😭 اما بدن عزیز زهرا حسین، روی زمین کربلا...😭 میخواستند بدن ها رو دفن کنند اما بدنها رو نمی شناختند...😭 آخه سر در بدن ندارند متحیر ایستادند...😭 یک دفعه دیدند یه آقایی سوار بر اسب وارد شد بنی اسد بیاید کفن با خود بیارید.. 😭 مگر خبر ندارید حسین کفن ندارد... 😭 بنی اسد من این بدن ها رو خوب می شناسم... این بدن بی سر بدن بابای غریبم حسینه...😭 این بدن قطعه قطعه برادرم علی اکبره... این بدن قاسمه...😭 اون بدنی که کنار شط فرات دست هاش رو جدا کردند... بدن عمو جانم عباسه...😭 بنی اسد برید یه قطعه بوریا بیارید...😭 مگر به کربلا کفن، بغیر بوریا نبود مگر حسین فاطمه، عزیز مصطفی نبود امام سجاد دست های مبارک رو زیر بدن مطهر امام حسین قرار دادند و فرمودند: بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله بدن ابی عبدالله رو غریبانه داخل قبر گذاشتند.. سخت ترین لحظه برای فرزند لحظه ای هست که میخواد داخل قبر با پدر وداع کنه...😭 بنی اسد دارن نگاه میکنن، دیدند امام سجاد رفت داخل قبر، میخواد با پدر وداع کنه... ای واااااای ای واااااااای... دیدن امام سجاد این لب ها رو گذاشته روی رگ های بریده ی حسین...😭 هی صدا میزنه وای غریب حسین... وای مظلوم حسین...😭 وقتی از قبر بیرون اومدند، با دستان مبارک نوشتند... هذا قَبْرُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَليِّ بْنِ ابيطالِب، الّذي قَتَلوُهُ عَطْشاناً.. 😭 كاش در لحظه ی دفن پدرم میمردم آن كه بوسيد چو عمه، رگ حلقوم، منم.. 😭 ألا لعنت الله علی القوم الظالمین 👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @madahi_moharram
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 🔸در روضة الشهداء نقل شده: خولی سر امام حسین علیه السلام را برداشته روی به کوفه نهاد،او را در یک فرسخی کوفه منزلی بود،و در آن منزل فرود آمد،و زن او از انصار بود،واهل بیت را به جان و دل دوستدار بود ▪️خولی از وی ترسید و سر امام حسین علیه السلام را در آن خانه در تنوری پنهان کرد،زنش پیش آمد که در این چند روز کجا بودی؟ 🔸گفت شخصی با یزید یاغی شده بود.به جنگ وی رفته بودیم،زن دیگر هیچ نگفت و طعامی بیاورد تا خولی خورد و خوابید و زن را عادت بود که به نماز شب بر می خواست و آن شب برخاست و خانه را طوری روشن دید که گویا صد هزار شمع و چراغ برافروخته اند ▪️نظر کرد و دید که روشنائی از آن تنور بیرون می آید،از روی تعجب گفت سبحان الله من خود در این تنور آتش روشن نکرده ام و کس دیگری هم نبوده ، این روشنائی از کجاست؟ ▪️در آن حیرت دید که آن نور بسوی آسمان میرود تعجب او بیشتر شد ،ناگاه چهار زن دید که از آسمان فرود آمده بالای تنور آمدند،یکی از آن چهار زن به سر تنور رفته و آن سر را بیرون آورده می بوسید..😭 و بر سینۀ خود می گذاشت،و می نالید و میگفت ای شهید مادر و ای مظلوم مادر.. 😭 حق سبحانه و تعالی روز قیامت حق من از قاتلان تو بستاند،و تا حق من ندهد دست از قائمۀ عرش باز نگیرم.. 😭 و آن زنان دیگر بسیار بگریستند و آخر سر را در آن تنور نهاده غائب شدن.. زن انصاریه برخاست و به سر تنور آمده سر را بیرون آورد و درست نگاه کرد، چون حضرت امام حسین علیه السلام را بسیار دیده بود شناخت،نعره ای زد و بیفتاد...😭 👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @madahi_moharram
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 السلام علیک یا اباعبدالله هشتاد و چهار زن و بچه رو به طناب بسته بودن.. 😭 ▪️زیارت ناحیه مقدسه رو ببین خود امام داره روضه میخونه” عرضه داشت: و سُـبـِیَ اهلک کـَالعبید”حسین جان زن و بچه تو مثل برده ها به اسارت بردن.. 😭 ▪️وَ صُفصِدوا بالحدید؛ دونه دونه شونُ با زنجیر بسته بودن نه با طناب، با زنجیر(این نص زیارت ناحیه هستا) “أیدیهِم مَغلولَةٌ إلَی الأَعناقِ” دستاشونو به گردن بسته بودن... 😭 یا صاحب الزمان آجرک الله”یـُساقون فی البراری و الفـَلـَوات”مثل برده ها از این شهر به اون شهر می بردن.. 😭 حسین… ▪️بر شتران بی جهاز زن و بچه تو سوار کردن،اونقده آفتاب پوست صورتاشونُ سوزونده بود،اینجوری وارد کوفه شدن…😭 هر منزل و روستا که بردند پای سر تو شراب خوردند.. 😭 حسین… 🔸حالا که حال خوبی داری بزرگان به ما اینجوری یاد دادن،اگه دلها تو جلسه منقلب بشه علامت اینه که حضرت بهتون نظر کرده ابی عبدالله داره به گریه کنش نظر میکنه در محضر آقا دارم این روضه رو می خونم اما اگه ۸۴ نفر هم قد و قامتُ به زنجیر ببندن، مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴ تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه زنجیر ببندن، اگه بزرگا توی زنجیر بخوان ایستاده راه برن،زنجیر گردن بچه هارو خفه میکنه، لذا عمه جان خم میشد که این زنجیر گردن بچه هارو اذیت نکنه” اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت.. 😭 رسید تو مجلس ابن زیاد، الله اکبر، خدا رحمت کنه، بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس”همه مون می میریم” محضر حضرت شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه، روضه خوان، روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن، مرحوم آیت الله مروارید مشهد می فرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخوان! چی گفت مگه؟! گفت: “و دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ” همین!.. 😭 آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند، ایشون می فرمود تا غروب همه داشتیم گریه می کردیم، ما که نمی فهمیم! ▪️تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی به ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه”ای کاش این کنیز هیچوقت زینبُ معرفی نمی کرد” تا گفت “هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب” ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن “فرقت زینب و بکت” زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسُ از زینب به خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ به سینه چسباند،هی صدا میزد: فوالله ما نسیتُ حسینا … آااای حسین …😭 @ هشتک کانال حذف نشود ❌
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
🔹#اشعار_شب_دوم_محرم #ماه_محرم #شب_دوم_محرم #اشعار_محرم #اشعار_مناجاتی_محرم #اشعار_مرثیه_محرم #پی_
◾️ 🔳 🔳 🔳 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• 🔸 راوی چنين گويد: حضرت امام عليه السّلام از آن منزل كوچ فرموده روانه راه گرديد تا آنكه به دو منزلی شهر كوفه رسيد. در آن مكان حُرّ بن يزيد رياحی را با هزار سوار ملاقات كرد؛ چون حُرّ به خدمتش رسيد امام حسين عليه السّلام فرمود: آيا به ياری ما آمده ای يا برای دشمنی با ما؟ حرّ عرضه داشت كه بر ضرر و عداوت شما مامورم . بين آن جناب و حرّ سخنان بسياري ردّ و بدل گرديد تا آنكه خطاب به حرّ نموده و فرمود: اكنون كه شما بر آنيد كه خلاف آنچه نامه ها و عرايض شما مُشْعر و متضمّن آن است و فرستادگان و رسولان شما به تواتر به نزد من آمده اند، من نيز از آن مكان كه آمده ام عنان عزيمت به مقام خويش منعطف نموده مراجعت را اختيار خواهم نمود. حرّ و اصحابش بر اين مدّعي راضی نگرديده حضرتش را از مراجعت منع نمودند و عرضه داشتند: ای فرزند رسول صلّي اللّه عليه و آله ! و نور ديده بتول ! صلاح چنان است كه راهی را پيش گيری كه نه وارد كوفه و نه واصل به سوی مدينه باشد تا به اين جهت توانم به نزد ابن زياد اين عذر را بخواهم كه آن جناب را در راه ملاقات ننمودم، شايد به اين اعتذار از سَخَط آن كافر غدّار در امان مانم و از خدمتش تخلّف ورزم. حضرت امام به اين خاطر، سمت چپ را مسير قرار داد و از آن طريق مسافت را طی فرمود تا آنكه بر سرابي رسيد كه موسوم بود به عُذَيْب الْهِجانات ( يعنی آبی مشرعه مَرْكبها و اشتران )بود. 🔹 راوی گويد: در آن هنگام نامه ابن زياد بد فرجام به حرّ بن يزيد رياحی رسيد و اين نامه مشتمل بود بر ملامت و سرزنش حرّ كه در امر امام عليه السّلام ، مسامحه نموده و در آن نامه، لعنت ضميمه، امر اكيد نموده كه كار را بر فرزند سيّد ابرار سخت و مجال را بر او دشوار گيرد. پس حُرّ با اصحاب خود دوباره سر راه بر نور ديده حيدر كرّار گرفتند و او را از رفتن مانع گرديدند. امام عليه السّلام فرمود: مگر نه اين است كه ما را امر كردی از راه مرسوم عدول نماييم ؟! حُرّ عرضه داشت: بلی ! و لكن اينك نامه عبيداللّه به من رسيده و مامورم نموده كه امر را بر حضرت سخت گيرم و جاسوس بر من گماشته تا از فرمانش تخلّف نورزم. حضرت از هر طرفی كه خواست مركب براند، حُرّ و اصحابش، آن جناب را ممانعت می كردند و گاهی ديگر ملازم ركابت می بودند و به همين منوال بود تا آنكه به زمين كربلا رسيدند و آن، روز دوم محرّم بود. 🔸 قالَ: مَا اسْمُ هذِهِ الاَْرْضِ؟. فَقيلَ: كَرْبَلاءَ. فَقالَ عليه السّلام : اللّهُمَّ إِنّي اءَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَالْبَلاءِ. ثُمَّ قالَ: هذا مَوْضِعُ كَرْبِ وَبَلاءٍ فرمود: نام اين زمين چيست؟ عرضه داشتند كه اين زمين كربلا است. فرمود: خداوندا! به تو پناه می برم از کرب و بلاء 🔹 انْزِلُوا، هاهُنا مَحَطُّ رِحالِنا وَمَسْفَكُ دِمائِنا، وَهاهُنا وَاللّهِ مَحَلُّ قُبُورِنا، وَهاهُنا وَاللّهِ، بِهذا حَدَّثَني جَدّي رَسُولُ اللّهِ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ. پياده شويد كه اينجاست محل افتادن بارهای ما و مكان ريخته شدن خون های ما؛ اينجاست آرامگاه ما. جدّم رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مرا از اين واقعه آگاه ساخته ... 🔸 وَجَلَسَ الْحُسَيْنُ عليه السّلام يَصْلِحُ سَيْفَهُ وَيَقُولُ: يا دَهْرُ افٍّ لَكَ مِنْ خَليلِ كَمْ لَكَ بِالاِْشْراقِ وَالاَْصيلِ مِنْ طالِبٍ وَصاحِبٍ قَتيلِ وَالدَّهْرُ لا يَقْنَعُ بِالْبَديلِ وَكُلُّ حَيٍّ سالِكُ سَبيلِ ما اقْرَبَ الْوَعْدَ إِلَي الرَّحيلِ وَإِنَّمَا الاَْمْرُ إِلَي الْجَليلِ ياران امام حسين عليه السّلام پس از شنيدن اين سخنان همگی از مَرْكَبهای خود فرود آمدند و حُرّ با اصحابش نيز در كناری منزل گرفتند و جناب سيّد مظلومان - عَلَيْهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ - بر روی زمين بنشست كه شمشير خود را اصلاح و آماده نمايد و اين اشعار را زمزمه فرمود: یا دَهْرُ اءُفٍّ لَكَ مِن خَليلِ...: اي روزگار! اُفّ باد مر تو را، چه بد دوستی هستی چه بسيار كه تو در صبحگاهان و شامگاهان كه طالبان و مصاحبان خويش را به قتل رسانيدی و روزگار در بلاهايی كه بر شخص نازل می شود به بدلی قانع و راضی نيست و هر زنده سبيل مرگ را رهسپار است چه بسيار وعده كوچ نمودن از اين دار فنا نزديک شده و بجز اين نيست كه نهايت امر هر كسی به سوی خداوند جليل است. 📚منبع: سوگنامه کربلا ترجمه كتاب لهوف سيد ابن طاوس •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• اختصاصی ...ایتا👇 ┈••✾••✾••┈ @madahi_moharram
🔳 🔳 🔳 🔳 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• قال الحُسَین: / حضرت پرسید: مَا اسمُ تِلکَ القَریَةِ؟ / نام این روستا چیست؟ قیلَ لَهُ: العَقرُ / به او گفته شد: عقر! قالَ الحُسَینُ عَلیه السَلام: / امام حسین علیه السلام فرمود: نَعُوذُ بِاللهِ مِنَ العَقرِ / از عقر به خدا پناه می بریم. اَهَذِهِ کَربَلاءُ؟ / آیا اینجا کربلاست؟ قَالُو لَهُ: نَعَم! هذِهِ کَربَلاءُ. / به ایشان گفتند: آری! اینجا کربلاست! قالَ: / فرمود: ذاتَ کَرب وَ بَلاءِ، فَدَمَعَت عَینَا الحُسَینِ عَلَیهِ السَلام / کربلا محلّ اندوه و بلاست، بعد اشک های حسین علیه السلام جاری شد. ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ! ثُمَّ اللّهُمَّ! / و فرمود: خدایا! بار خدایا! انیِّ اعوُذُ بِکَ مِنَ الکَربِ والبَلَاءِ! / از کرب ‌و بلا به تو پناه می برم! هَذا المَوضِعُ اَلَّذی یُهَرَاقُ فِیهِ دِمَاوُنَا وَ یُبَاحُ فِیهِ حَریمُنَا. / این محلّی است که خون های ما در آن ریخته می شود و حرمت زنان ما در آن شکسته می شود! 📚 منبع: کتاب چهل منزل با حسین(ع) •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• اختصاصی ...ایتا👇 ┈••✾••✾••┈ @madahi_moharram