eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.4هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
148 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
(مامان ۲.۵ ساله و ۹ماهه) کودکی خوبی داشتم.😊 متولد ۶۸ در مشهد هستم، با ۲ خواهر و ۲ برادر. خیلی شر بودم و واقعا از دیوار راست بالا می‌رفتم. رابطه‌ام با داداش کوچیکم عالی بود. اما بعد از ازدواج، با خواهرام خیلی صمیمی‌تر شدم و وقتی مادر شدم، این رابطه خیییلی بیشتر شد. تو مدرسه شاگرد زرنگ بودم، ولی به شدت خرابکار. بعضی سال‌ها معلم‌ها برای اینکه خیالشون ازم راحت بشه، منو نماینده می‌کردن.🤪 هدفم تو نوجوانی این بود که پولدار بشم و زود ازدواج کنم.🤑👰🏻 واقعا از اول ازدواجی بودم.😁 حتی بدم نمیومد از دو تا خواهر بزرگترم، زودتر شوهر کنم. رشته‌ام طلا و جواهرسازی کاردانش بود و خیلی دوستش داشتم. دانشگاه نرفتم و آموزشگاه خیاطی رفتم و کم‌کم تو مزون‌های لباس، مشغول به کار شدم. ۳ سال بعد هم، تو ۲۱ سالگیم، مزون خودم رو افتتاح کردم.😎 همون موقع حوزه علمیه رو هم شروع کردم. متحول شده بودم.😜 حوزه رو خیلی دوست داشتم. دوستام هم معرکه بودن و عالی گذشت. درسام خیلی خوب بود خدا رو شکر و بیشتر از مدرسه وقت می‌ذاشتم. ولی خداییش یه خانوم سر به راه بودن سخته! بعضی از دوستام همیشه خانم بودن، ولی من قیافم هم تابلو بود دارم ادا درمیارم که متین به نظر بیام.😌 همچنان با یه سری از دوستان هم قماش، تشکیل یه گروه زیرزمینی داده بودیم.😜 حالا مثلا خلافمون این بود که، سر کلاس چیپس می‌خوردیم، موهای ردیف جلویی‌ها رو به هم گره می‌زدیم، جزوه‌هاشونو قایم می‌کردیم و... الان که فکرشو می‌کنم، با چه چیزای کوچیکی شاد بودیم‌.😄 ۲۶ سالگی ازدواج کردم؛ خیلی سنتی از طریق دوستم. ازدواجمون خوب بود، هم ساده، هم مدرن؛ یعنی سعی کردیم امروزی باشه، ولی بدون بریز و بپاش‌های بیخودی. مثلا خودم لباس عروسم رو دوختم و انصافا شیک هم شد.😏👗 بعد از ازدواج، کار خیاطی رو تو یکی از اتاق‌های خونه‌مون ادامه دادم. یه هیئت هم داشتیم که من از اعضای اصلیش بودم. دمدمای عید، اردوی راهیان نور می‌رفتیم و من جزء کادر خدماتی فرهنگی بودم. بعد از عقد هم باهاشون رفتم، ولی تنها. راستش شوهرم اهل هیئت و جلسه و... نیستن؛ ولی هیچ وقت به من نمیگن که تو هم نرو. حتی صبح جمعه، خودش منو می‌بره دعای ندبه هیئت، ولی خودش برمیگرده خونه می‌خوابه.🤣 اعتقاداتمون هم، با هم فرق داره؛ ولی ما سعی کردیم برای حفظ آرامش تو زندگیمون، هیچ وقت با هم بحث نکنیم که خدا رو شکر تا الان اوضاع نسبتا خوب بوده. شوهرم خییییلی خوبی‌ها داره که سعی میکنم بیشتر به اونا توجه کنم.😊👌🏻 پ.ن: لباس دخترم توی عکس رو خودم دوختم.😊 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۲.۵ ساله و ۹ماهه) کنار خیاطی و حوزه، کارای هنری مختلف مثل بافتنی و نقاشی رنگ روغن و ساخت زیورآلات هم انجام می‌دادم. فروردین ۹۷ دخترم، زینب خانوم، به دنیا اومد. بارداری جذابی نداشتم.🙄 ویارم خیلی بد بود و افسردگی گرفتم. به شوهر بیچاره‌ام بدبین شده بودم و همه‌اش نیش و کنایه می‌زدم.😫 خیلیم پرخاشگر شده بودم.😣 ولی همسرم خیلی صبور بودن... شاید از اواسط بارداریم تا حدود یک‌سال، درگیر اون موضوع بودم. خیلی گریه می‌کردم. ولی با این حال خدا یه دختر بسیار خوش خنده بهمون داد،👧🏻 که خیلی برای روحیه‌ام خوب بود.😍🙂 از ۳ ماهگی دخترم، برای اینکه روحیه‌ام بهتر بشه و کمتر فکر و خیال بیاد سراغم، دوباره خیاطی رو شروع کردم‌. اوایل، زمانی که خواب بود فقط آشپزی می‌کردم و اگه وقت میشد اون وسط یه کم لباس هم می‌دوختم. بعضی از روزها، برای تجدید قوا و البته همسرداری😄 کنار زینب جونم می‌خوابیدم. استراحت خیلی کمکم می‌کرد؛ کمتر عصبانی می‌شدم و صبورانه کارای بچه و خونه رو انجام می‌دادم. به لطف خدا، این مسئله بعد از چند ماه برطرف شد.🙂 بعد از اون، غیر از خوابیدن و آشپزی، حسابی به خونه و خودم هم می‌رسیدم.😊 پدر و مادرم هم خیلی هوامو داشتن و هر کاری می‌تونستن، برام می‌کردن. وقتی زینب ۱ سال و ۳ ماهه شد، فهمیدم ۱ ماهه باردارم.🤭 اولش خوشحال نشدم.😥 ولی خوب هدیه‌ی خدا بود و گفتیم یا علی مدد، قدمش رو چشممون. دوباره همون ویار سخت و وحشتناک شروع شد. ولی این بار حضور همسرم و دختر خوشگل و مهربونم کمک خیلی بزرگی برام بود.😍 اینقدر سرگرم زینب و شیرین‌کاری‌هاش بودم، که نمی‌فهمیدم روزها چطور می‌گذرن؛ بر خلاف بار اول... این بار پر از انگیزه مادر شدن بودم، چون یک بار خدا طعم شیرینش رو بهم چشونده بود.🤗 پسرمون به دنیا اومد... بچه دوم برام راحت‌تر بود.😏 چون خیلی چیزا رو دیگه یاد گرفته بودم و مسلط‌تر بودم. دخترم روزای اول، از حضور داداشش خیلی ذوق‌زده بود. هر روز که از خواب پا میشد، می‌گفت نی‌نی کوچولو اومده ایجا، بعدشم چند تا ماچ و بوس. ولی دو هفته‌ای که گذشت دید نه، انگار این نی‌نی کوچولو مهمون نیست که بره، خودش صاحب‌خونه است.😬👼🏻 از اونجا به بعد یه کوچولو حسودی چاشنی محبت‌های خواهرانش شد؛ مثل نوازش‌های خواهرانه🤦🏻‍♀، بوسه‌های خشونت‌بار (شما بخونید گاز 🤪)، و البته نق و نوق‌های گاه و بیگاه که خب بهش حق می‌دادیم. به قول مامانم: هر چی نباشه سرش هوو اومده!😝 یه بار هم که غوغا کرد و به داداشی یه ماهه‌اش بادوم‌زمینی داد.😱🤬 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
آ_مصلی (مامان ۲.۵ ساله و ۹ماهه) از وقتی پسرم دنیا اومده خیلی بیشتر از قبل درگیر کارای بچه‌هام. خب به هر حال شرایط این‌طور اقتضاء می‌کنه😏 من و همسر جان هم فعلا از یه سری چیزا چشم پوشی می‌کنیم؛ مثلا اگه زمان اومدن همسرم، خونه به هم ریخته باشه، ایشون نه تنها گله نمی‌کنن، بلکه خودشون شروع می‌کنن به تمیز کردن، یا اگه نهار هنوز آماده نباشه، یه کم تلویزیون می‌بینن... فقط رو خوابشون یه کم حساسن و هنوز با این کنار نیومدن🤪 راستش تا قبل از دوتا شدن بچه‌ها، همیشه می‌ذاشتم دخترم حسابی خودشو با اسباب بازی‌هاش تخلیه کنه و نیم ساعت مونده تا اومدن همسرم خونه رو مثل دسته گل می‌کردم.🏠 نهار هم همیشه حاضر بود با کلی تزئین و دیزاین‌های کانال‌های آشپزی🍲🍜🍚🍺 اینقدر اوضاع خوب بود که به قول بابام: هر کی قدر منو ندونه، یا شب می‌میره یا روز!🤪😝 الان تقریبا تو همه‌ی این موارد به حداقل‌ها رسیدم! ولی خب موقته، ان‌شالله بچه‌ها یه کم بزرگتر بشن دوباره شروع می‌کنم👌🏻😏 بعضی وقت‌ها با خودم فکر می‌کنم چقدر از فضاهای معنوی دور شدم😔 نه ذکر و دعای خاصی دارم. نه روزه می‌تونم بگیرم (آخه تو سه سال اخیر یا باردار بودم یا تو دوران شیردهی) نه روضه و هیئت و سخنرانی... فقط گاهی سمت خدا می‌بینم، البته اگه دخترم و شبکه پویا اجازه بدن... ولی خب همش خودم رو دلداری می‌دم که من دارم سرباز کوچولوهای امام زمان رو تربیت می‌کنم، ان‌شالله☺🤲🏻 به قول مامانم که می‌گه زن شیرده، روزها روزه‌ست و شب‌ها احیا... تصمیم جدی داشتم تولید لباس مجلسی بچگانه رو شروع کنم در تعداد و تنوع بالا. حتی مکان و وسایل و مدل لباس‌ها، همه آماده شده بود، ولی خواست خدا چیز دیگه‌ای بود و مطمئنم حتما صلاحمون در همین بوده.👌🏻 ان‌شالله بچه‌ها یه کم بزرگتر بشن، به مدد پروردگار، حتما این کار رو شروع می‌کنم. اصلا دوست ندارم آدم راکد و گوشه نشینی باشم و دوست دارم تو تولید و کسب و کار و رونق دادن به بازار، سهیم باشم و ان‌شاالله مفید برای جامعه☺ ولی فعلا کار رو، یه مدت به خاطر بچه‌ها متوقف کردم تا حوصله‌ی کافی برای بازی یا نگه‌داری از بچه‌ها داشته باشم🤗 هرچی که می‌گذره، بیشتر به نیازهای جسمی و روحی اونا پی می‌برم، نمی‌خوام بعدا خودمو سرزنش کنم که ای کاش بیشتر براشون وقت می‌ذاشتم و کنارشون می‌بودم... ان‌شاالله خدا هم به کارم برکت می‌ده و آینده‌ی روشنی برام رقم می‌زنه☺ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif