eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
149 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
(مامان محمدحسین ۶.۵ساله، ۴.۵ساله و ۱۱ماهه) به ساعت نگاه کردم. حدودا ۱۵ دقیقه تا اذان ظهر مونده بود. یهویی چشمم افتاد به سینک ظرفشویی که مملو از ظرف بود.😕 وجدان بیدارم بهم گفت: تا حلماخانوم آرومه و نماز نشده برو حداقل یه لگن از سینک رو بشور. پیشبندم رو بستم و شروع کردم. شستم و شستم و شستم که اذان شد... حدودا دو سوم ظرفا شسته شد😊 باز هم وجدان بیدارم به سراغم اومد که: دیدی از وقتت خوب استفاده کردی؟! حالا که وضو داری تا آخر اذان وقت داری که ظرفا رو تموم کنی. الحمدلله با تموم شدن اذان ظرفا هم تموم شدن.💪🏻 سجادمو پهن کردم که حلماخانوم از راه رسید... با چادرنمازم چند بار باهاش بازی کردم و به طور کاملاً نامحسوسی مهرمو از جلو دستش برداشتم (دیگه بعد سه تا بچه برام جا افتاده که اگه می‌خوام نمازمو کامل کنم باید مهرمو دست بگیرم😉) و قامت بستم... 🕋 الله‌اکبر بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم الحمدلله‌رب‌العالمین هدی خانوم چادرشو آورد و سر حلما کرد... چقدر بهش می‌اومد.🥰 🕋 سبحان ربیَ‌العظیمِ‌و‌بِحمده چرا حلماخانوم تسبیحو انداخت گردنش؟🤔 اوه اوه داره می‌کشه الانه که دردش بیاد و جیغش بره هوا...😬 خوب شد رسیدم به سجدهٔ اول. تسبیحو از گردنش درآوردمو دادم دستش.🤭 🕋 بحوَلِ‌الله... هدی خانوم داره دنبال مهر می‌گرده... صندلی آورد مهرشو از بالای کتابخونه بیاره پایین... خدایا به تو سپردمش.☺️ ربَّنا‌هَب‌لنا‌مِن‌اَزواجِنا‌و‌ذُریّاتِنا...🤲🏻 نشستم به تشهد خوندن، دوباره حلماخانوم هوایی شد. فکر کرد دیگه کامل نشستم، اومده تو بغلم و یه جوری می‌خنده به صورتم که دلمو می‌بره... با زحمت می‌ذارمش زمین و بِحَولِ‌الله می‌گم. 🕋 سبحان‌ربّی‌الَاعظیمِ‌و‌بِحمدِه ای داد بی‌داد چرا خط‌کش محمدحسین افتاده زیر میز؟ حالا بدون خط‌کش امروز بچه‌م چه کنه؟!!🥺 سجدهٔ اول رکعت سوم: خدایا یعنی رکعت چندم بودم؟🤔 سجدهٔ دوم رکعت سوم: ان‌شاالله که سوم بودم. یاحیّ‌ویاقیّوم... 🕋 سُبحانَ‌الله‌والحمدُالله... ای بابا چرا دعواشون شد؟!! حلماخانوم مهر هدی خانوم رو برداشت و فرار کرد...🤪 خداروشکر دور شدن و من می‌تونم حداقل صدای خودمو بشنوم در نماز سراسر معنویتم.😬 🕋 سبحان‌ربیّ‌الاَعلی‌و‌بِحمدِه خدایا این جسم سنگین که اومده روی کمرم حتماً حلما خانومه... چه جوری بلند شم حالا؟!!😫 خدا هم راضی نیست سجدهٔ یه مادر این‌قدر طولانی بشه...🤭 چندسالیه که دلم لک زده برای یه نماز آروم (حالا هرکی ندونه فکر می‌کنه قبلاً چه نمازهایی می‌خوندم من🤦🏻‍♀️)، ولی تقریباً پذیرفتم که فعلاً در مرحله‌ای هستم که باید به حداقل‌ها راضی باشم... نمیدونم درسته یا نه؟ ولی عقل من به این رسیده که تا جایی که می‌تونم برای عبادت‌هام باید تلاش کنم و بقیه‌شو بسپرم به خدا... فعلاً از دستم مراقبت بر وقت نماز میاد... ان‌شاالله خدا بهم توفیق بده، بتونم به بقیهٔ مراقبت‌های نماز هم برسم... در این خونهٔ کوچیک، تنها موجوداتی که به خدا نزدیکند همین فرشته‌هایی هستند که گاهی از دستشون به‌خاطر اینکه حواسمو سر نماز پرت می‌کنن ناراحت و عصبی می‌شم... اما دلم خوشه به اینکه خدا به خاطر بچه‌های معصومم نگاهشو ازم نگیره... الهی الحمدلله 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif