مادران شریف ایران زمین
توی این شلوغیهای منطقه و تحولات سریع و عجیب، فلسطین و غزه رو فراموش نکنیم. 🇵🇸 به گفته حاج قاسم عزی
تا الان ۶ میلیون تومان برای هدیه به غزه عزیز ❤️
قبول باشه از همگی.
«دیدار با خانواده آرمان عزیز»
#ر_سلیمانی (مامان سادات کوچولو سه ساله)
پرده اول
مدتی بود که در گروهی مادرانه ویژهٔ دیدار با خانواده شهدا عضو شده بودم. اما هنوز دیداری نصیبم نشده بود. تا اینکه وعده دیدار با خانواده شهید آرمان علیوردی را در گروه دادن. من سراپا مشتاق، از همان لحظه اول برای حضور اعلام آمادگی کردم😍.
شب قبل از دیدار نگران و مضطرب بودم، هول و هراس داشتم. من کجا و دیدار با خانواده آن شهید والا مقام کجا؟!
من کجا و قدم گذاشتن به خانه پر نور آن عزیز کجا🥹؟! اما باید میرفتم نباید جا میماندم.
اولین بار بود که با دختر ۱۶ ماههام، قرار بود تنهایی به میهمانی برویم؛ میهمانی به میزبانی شهید🌹!
به محل قرار رسیدیم؛ سایر دوستان و مادران با فرزندانشان هم منتظر بودن🥰.
وارد منزل که شدیم مهمانان قبلی هنوز نرفته بودن. آقای مهمان دو مهمان دیگر را معرفی کردن، مادر شهیدان رضازاده و زینال زاده🥹!
خدای من! باور کردنی نبود ما مهمان سه شهید و خانواده گرانقدرشان بودیم. شهدایی از جنس غربت و مظلومیت! شهدای امنیت! مبهوت این توفیق شدم😇!
مهمانان خداحافظی کردن و رفتن!
پای درد دل و خاطرات مادر شهید آرمان نشستیم. ما پرسیدیم و او با آرامش و متانت، با قلبی صبور از جگر گوشهاش گفت. قلبی که در لحظات سخت جسارت به فرزندش آرام و قرار نداشته بود😔.
مجلس روضهای مادرانه بود و یکی از مادران ذاکر همه را مهمان روضه اباعبدالله کرد💚.
مادر ذاکر از مادر شهید سوالی بهجا کرد: "بعد از شهادت فرزندتان چه چیزی بیشتر شما را آزرده و ناراحت میکند؟!"
_"بی حجابی! دیدن بی حجابی!"
#آرمان_عزیز، شهید راه غیرت و عفت و حیا بود؛ ما زنان و مادران بهتر از هر کس میتوانیم این علم را بر دوش بکشیم و گسترش دهیم👊🏻.
در پایان از محضر مادر طلب دعا و خیر کردیم و با عکسی یادگاری خداحافظی کردیم📸.
من در تمام مدت مجلس یک گوشم به سمت سخنان مادر بود و گوش دیگرم به خواستههای دختر کوچکم و در حال سرگرم کردن و آرام کردن او بودم.
به دخترم گفته بودم که اینجا خانه شهید است؛ با قداست و عظمت مقام شهید، به اقتضای سنش آشنا بود.
به خانه که رسیدیم بعد از اینکه دختر کوچکم کمی استراحت کرد. خاطرات دیدار را با او مرور کردم. گفتم که به خانه شهید آرمان علی وردی رفته بودیم؛ "خانه #آرمان_عزیز "! او هم تکرار کرد: #آرمان_عزیز
آرمان_عزیز یک اسم رمز است. اسم رمز ولایتمداری تا پای جان. اسم رمز لبیک به نائب امام زمان و رضایت ایشان.
اسم رمز برای مادری که شمرده بود چندبار رهبر آرمان را عزیز خوانده بودن و در دلش به تربیت و مادریِ چنین پسری که عزیز دل رهبر است، بالیده بود.
آیا من هم مادر یک عزیز خواهم بود🤔؟
پرده دوم
دخترم من و پدرش را مامانی و بابایی صدا می کرد. چند روز که گذشت ما مفتخر به لقبی تازه و ارزشمند شده بودیم. لقبی که رمز ولایتمداری، غیرت، شجاعت، مقاومت، شهادت، عاقبت بخیری و آرمانی عزیز بود😍.
دخترم ما را مامانی عزیز و بابایی عزیز صدا میکرد. کاملاً خودجوش و بدون هیچ القایی از جانب ما، فقط با یادگیری و به یاد سپردن رمز #آرمان_عزیز🌹.
بعد از آن هر جایی که دخترم ما را صدا میکرد دیگران حظ میکردن و او را تحسین می کردن و من در دلم شهید آرمان را یاد میکردم و از خدا میخواستم که حیات هر سهٔ ما چون او عزیز و پر برکت باشد🥰.
پرده سوم
یکی از شبهای دههٔ محرم گذشته از مراسم هیئت آیین حسینی که پاتوق آرمان عزیز هم بوده خارج شدیم و جلوی در منتظر آمدن همراهان بودیم، یکباره دیدم آقای آشنایی بیرون آمد.
پدر عزیز شهید آرمان، خیلی ذوق زده شدم و از همان فاصله دور سلام و عرض ارادت کردم.
پدر آرمان عزیز به سمت ما آمدن و همراهان هم سلام و علیک کردن. کمی بعد مادر عزیز شهید آرمان هم تشریف آوردن و در حالیکه مظلومیت آرمان در نظرم آمده بود با چشمانی اشکبار احوالپرسی کردیم.
به ایشان گفتم که ما در خانه خیلی از شهید شما یاد می کنیم و ماجرای بابایی و مامانی عزیز شدنمان را تعریف کردیم🤭.
پدر شهید هم دخترم را بوسیدن و از جیبشان یک جا کلیدی مزین به سیمای زیبای آرمان عزیز را به او هدیه دادن و دعای خیر فرمودن🤲🏻.
وفات خانوم امالبنین ، روز تکریم مادران و همسران شهدا گرامی باد🌷🌹.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🖤 میخوایم همخوانی یک کتاب ویژه رو شروع کنیم
وقتی آنها (زنان بافضیلت در قرآن) را مقایسه میکنیم با فاطمهی زهرا سلام الله علیها دختر پیغمبر، میبینیم فاطمهی زهرا از همهی آن زنها به مراتب بالاتر است؛
هم از جهت معنویت و دانش الهی و عرفان الهی،
هم از جهت مبارزه و تحمل زحمات و سختیها،
و هم از جهت ادارهی یک خانواده به شکل کاملا مطلوب.
یک زندگی فقیرانه را این جور شاد،
این جور پرهیجان، این جور سرشار از حَیَویّت و نشاط اداره کردن،
این هنر خاص فاطمهی زهرا سلام الله علیها است.
📚 صفحه ۷۹ کتاب حقیقت عظیم
بیانات رهبر انقلاب درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
مادران شریف ایران زمین
همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها 🖤 میخوایم همخوانی یک کتاب ویژه رو شروع کنیم
شما هم دوست دارید با مطالعه روزی فقط ۱۰ صفحه
توی یک ماه این کتاب ارزشمند رو بخونید؟
✅ بفرمایید گروه همخوانی حقیقت عظیم:
ble.ir/join/8yasex2d6x
ما از هفته پیش شروع کنیم و کلی باهم دربارهش حرف زدیم توی گروه. 👆🏻
اینم یه طرح باحال برای احسان دادنه🍛👇🏻
برامون درست کردن یه نفر بیشتر غذا خیلی آسونه.
حالا یه عده از دوستان، اومدن طرحی رو راه انداختن که غذاهایی که شما برای نیازمندان کنار میذارید، ازتون میگیرن و به دست اهلش میرسونن.💕
⭐️ بزرگترین مهمونی شب یلدا، یلدای ۱۰۰۰ ستاره ⭐️
پنجشنبه نهار، کنار غذایی که برای خونوادت میپزی فقط یه پرس غذا بیشتر درست کن‼️
یه پرس غذا رو ازت تحویل میگیریم و به خونوادههای نیازمند تهران میرسونیم❤️🩹😍
راستی! برای شب یلدا، اگه تونستی یه میوه یا آجیل یلدایی هم کنارش بذار🍉🍿
⏳تا چهارشنبه بیشتر فرصت نداری پس سریع ثبت نام کن یا سوالی داری ازم بپرس:
🆔 @Loghme_milioni_admin
📞 09991036030
{ 📌لقمه میلیونی رو دنبال کن:
{ @loghme_milioni
«شروع یک بازگشت»
#ف_جباری (مامان زهرا ۶.۵، هدی ۴ و حیدر ۲ ساله)
خوب یادمه
آخرین امتحان دوران کارشناسی رو درحالی دادم و از تالارهای مشهور دانشگاه شریف بیرون اومدم که یه نینی توی دلم بود و البته هیچکس ازش خبر نداشت.🥰
بعد از اون روز، روزهای زیادی در حال آموختن بودم؛📚
روزهای دوره مطالعاتی کتابای شهید مطهری،
روزهای خوندن کتابهای تربیتی،
روزهای نیمچه طلبه شدن و مطالعه چند ده واحد از درسهای حوزه،
پیگیری نسبتاً جدی بیانات رهبر
و...
ولی دیگه هیچ روزی دانشجوی یک دانشگاه نبودم.
و البته از همون روز تصمیمم رو گرفتم که هروقت به هر دلیلی احساس کردم وقتشه و لازمه برمیگردم به دانشگاه.👩🏻🎓
حتی اگه اون روز روزی باشه که ۳ تا بچه کوچیک دارم و از مادر و خانواده دورم...
دانشگاه برای من ابزاریه در مسیر اهدافم،
و یه فضیلت بلاشک نیست که حتما باید کسبش کنم.
حالا اون روز رسیده،
بعد از ۷ سال که از همراهی دخترم در آخرین امتحان کارشناسی گذشته،
حالا ۷ ساله شده و کلاس اولیه و خواهر و برادر کوچیک ترش همراه خاله پرستار روزها توی خونه منتظر ما دو تا هستن تا برگردیم.
و داره یک ترم از دانشجوی ارشد بودنم میگذره.
حالا تقریبا مطمئنم که وقتش رسیده بود که خودم و خانواده م رو بندازم تو دریای چالشهای دانشگاه- خانواده.
این رو از نشونههایی میفهمم.❣
از اینکه بخش زیادی از اون چه اساتید میگن به جانم میشینه و به سرعت در مسیر همون هدفی که به خاطرش دانشگاه رفته بودم به کار بسته میشه.
هرچند هنوز کاملا مطمئن نیستم اگه این میوهی رسیده بیشتر میموند و دیرتر میچیدمش میگندید یا رسیده تر میشد...
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
و اما اولین روز از ۱۷ امین سال تحصیلی خود را چگونه آغاز کردید؟
اینطوری که در تصویر بالا میبینید!😁
کلاسای دانشگاه ۳ روز صبح تا ظهر بود و امیدوار بودم با شروع ترم و در زمان کلاسهای من، دختر بزرگم مدرسه باشه و دو تا کوچیکترا خونه بمونن و کسی بیاد پیششون.
اما از همون روز اول خدا یکی از سخت ترینها رو نشونم داد تا گربه رو دم حجله بُکُشه😎.
دختر مدرسهای شب اولین روز کلاسای من تب کرد و دل درد و ... خلاصه که علاوه بر اینکه تا صبح کنارش بیدار بودم تصمیم بر این شد که نره مدرسه،
و با وجود پیگیریها از چند ماه قبل، هیچ کسی پیدا نشد پیش کوچیکترا توی خونه بمونه،
و من روز اول با سه تا بچه ها و این حجم از وسایل رفتم دانشگاه؛ 🙈
انواع غذا و خوراکی
انواع اسباب بازی و لباس
جارو دستی و روفرشی و ظرف و ...
قرار بود بچه ها رو بذارم نماز خونه دانشگاه و یه بنده خدایی زحمت بکشه پیششون باشه 😊
خلاصه اون روز گذشت.
هرچند یکی از احساسات متناقض صبح همون روز اول اومد سراغم؛
خدا جون میخوای بگی تصمیم اشتباهی گرفتم؟
یا میخوای منو قوی کنی توی این مسیر سخت جا نزنم؟🥺
به هر حال این اولین و آخرین روزی شد که بچه ها رو با خودم بردم.
اما چالش ها در طرحها و رنگهای مختلف همچنان وجود دارن...
مثلا یه روز دیگه بود که بچه ها هر سه حسابی مریض بودن و احساس میکردم علاوه بر رسیدگی جسمی به مهر مادری و بودن من کنارشون نیاز دارن.
اون روز برعکس روز اول هر ۴ تایی موندیم خونه.
راستش قصد دارم مفصل از چالش های دانشگاه رفتن با بچه های کوچیک ننویسم.
چون به نظرم هیچ کاری بدون چالش نیست
و زندگی بدون چالش زندگی نیست.🙎🏻♀
هر کسی در هر موقعیتی با چالشهای مختلفی دست و پنجه نرم میکنه؛
و به نظرم مهم اینه که با یه نگاه کلی تلاش کنیم تا روحیه مواجهه مثبت با چالش ها رو تو خودمون تقویت کنیم،
که این روحیه تقویت نمیشه مگر وقتی با چالش روبهرو بشی.
توی لحظه های این یک ترمی که رو به پایانه،
پر از احساسات جذاب و متفاوت و بعضاً متناقض بودم.
احساساتی که در لحظه دچار چرخش میشدن
و من در دل این لحظه یاد میگرفتم دقیقا این لحظهها دارن زندگی منو میسازن؛ هرچند در گذر هستن
آروم باش
مطمئن شو جای درستی ایستادی
و توکل کن🤲🏻
بریم ببینیم دیگه چی پیش میاد🌝
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
صحنه پرتکرار این روزای مادرها
گاهی #شاد خیلی شلوغ و کند میشه.
چقدر منتظر شدم این ۰.۲ مگ باقی مونده دانلود شه بتونیم فیلمو ببینیم🥱
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif