لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اَمّن یجیبُ المُضطّر
اِذادعاهُ ویَکشِفُ السوء
الهی بحرمت امام رضا؛
گره از کار گرفتاران
عالم بازکن.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا😔
#چهارشنبه های_امام_رضایی
@madaranasemanisb
#خاطرات_شهدا 🌷
💠شهیدی که در جریان آزادسازی #حلب به شهادت رسید و ساکنان این شهر مانند زمانی که خرمشهر آزاد شد و نام شهید «جهان آرا» بر سر زبان ها افتاد، آزادی حلب را #مدیون خون شهید نیک زاد🌷 و همرزمانش می دانند و دلاوری هایش را به خاطر سپرده اند♥️
🔰چند روز آخر مادرم مدام این شعر «خدایا چنان کنم سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما #رستگار» را می خواند. مادرم را قسم می دادم که به شهادت ابوالفضل راضی نشود😢 زیرا می دانستیم که اگر #مادرمان راضی شود، ابوالفضل به شهادت می رسد. دلم نمی خواست با کسی حرف بزنم.
🔰آن زمان من و مادرم در شهرک شهید بروجردی زندگی می کردم. آنجا چند #شهید_گمنام را به خاک سپرده اند. به زیارت شهدا که می رفتم، می گفتم: من هم مثل دختر یا خواهرتان هستم. دعا کنید🤲 همه رزمنده ها و ابوالفضل ما سالم و سلامت باشند.
🔰مادرم روزهای آخر، مثل روزهای قبل نبود❌ خواب هایی که می دید برایمان تعریف نمی کرد و در #تدارک مراسم بود. روز آخر، پیش از آن که #خبرشهادت را بدهند، مادرم، من را به همراه پسرم فرستاد فروشگاه تا خرید کنیم از فروشگاه که بیرون آمدیم و سمت مزار شهدای گمنام رفتیم. اذان ظهر بود و چه اذان ظهری!
🔰خیلی دلگیر بود💔 و انگار یک نفر قلبم را از داخل سینه ام بیرون کشید و یک لحظه پاهایم بی جان شد. آنجا گفتم: خدایا #تمام_شد. آن لحظه ابوالفضل با داعشی ها درگیر بوده و ساعت 4 بعد از ظهر به #شهادت می رسد. به خانه که رسیدیم، مادرم هم حال خوبی نداشت.
چند دقیقه بعد، یک رهگذر که شبیه جانبازها بود، زنگ خانه مان را زد و آب خنک می خواست. پسرم برایش آب برد.
🔰به پسرم گفته بود: من تازه از #فلوجه عراق آمده ام. شما در سوریه کسی را دارید⁉️ پسرم گفته بود: بله. آن مرد هم جواب داده بود که؛ ان شاالله مسافرتان #برمیگردد. پشت سر هم اتفاق هایی می افتاد تا ما آماده شنیدن خبر شهادت🕊 شویم.
🔰روز پنج شنبه، برادرم صبح زود به خانه مان آمد و قبل از آن که چیزی بگوید، مادرم گفت: خبر شهادت ابوالفضل را آورده ای؟
فقط بگو #شهید شده یا اسیر؟ برادرم گفت: شهید شده است و آن لحظه با تمام وجود احساس کردم که، خاک عالم را بر سرم ریختند.
🖇ابوالفضل روز #چهارشنبه 23تیر95به شهادت رسید🌷 و پیکرش را روز #جمعه به ایران آوردند.
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد
#شهید_مدافع_حرم
🌷🌱🌷🌱🌷
@madaranasemanisb
#دلنوشت
سوت پایان قطار شنیده میشود و توقف...
به مقصد میرسم و نمای طلایی که از دور نمایان است.
نزدیک میشوم و... درِ ورودی.
اذن دخول میخوانم و پرده ای از اشک که میزبان بهشت از جام طهورای محبتش بر چشمان بی رمقم میکشد.
وارد صحن میشوم و باران اشک...💦
گنبد طلایی ات را تار میبینم.
حالا یک دل سیر گریه کرده ام و سجده ی شکر به جا آورده ام که میهمان صحن و سرایت هستم☺️
راستش را بخواهی اصلا نمیدانم چه بخواهم از تو سلطان کَرَم...
شفای مریض... رزق فقرا... باز شدن گره اقتصادی... خوشبختی جوانان... برات کربلا... مُلتَمِسین دعا... خانواده ام.
همه چیز هست و هیچ چیز نیست.
میان این همه حاجت یک چیز کم است.
وسطشان نه...
اولشان باید میگفتم
اول از همه چیز باید تقاضا میکردم
همان که همیشه از یادها رفته....🥀
دعا برای فرج...
دعا برای زمینه سازِ ظهور شدن
چرا مهمترین خواسته را از یاد میبریم؟!
یا آخر همه ی خواسته هایمان به قلب و زبان جاری میکنیم؟!😔
مگر غیر اینست که تمام بیماران شفا نمی یابند و ریشه ی فقر و فساد و اعتیاد و بیکاری و مشکلات و... از بین نمیرود بجز به ظهور حضرت عشق؟
پس کمی در ترتیب خواسته هایمان تغییر اعمال کنیم.
سلامتی و تعجیل در فرجش و خشنودی قلب مبارکش 8 صلوات🌹
#همزمانی_روز_زیارتی امام رضا علیه السلام با#چهارشنبه های امام رضایی حال و هوای متفاوتی به آن بخشیده.
#التماس_دعا
🌷🌱🌷🌱🌷
@madaranasemanisb
آمدم ای شاه سلامت کنم
عرض ارادت به مقامت کنم✨
آنچه که دارم تو رساندی به من
هیچ ندارم که به نامت کنم✨
#السلامعلیکیاعلیبنموسیالرضا
*اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى،الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةًمُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً،کَاَفْضَلِ ماصَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک*َ
#امام_رضا_جانم
#چـهارشـنـبـه های امـام رضــایــی
@madaranasemanisb