حس وظیفه شناسی جهت آگاهی مادران باردار
موجب شده که مادر قهرمان #آقامحمد
امروز در پارتهای جداگانه و به وقت فراغت نگهداری از #نوزاد_یک_روزه
هر بار بخشی از گزارش خود را نوشته و به مادرانه ارسال کند؛
این قدر شناسی و حس همنوع دوستی درسیست برای همه دوستانی که در فراغت و فرصت چند روزه و حتی یک ماهه هم حاضر به انعکاس گزارش زایمان موفق خود نیستند....
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃
♦️گزارش این زایمان به مرور پس از ارسال مادر بارگذاری خواهد شد....
#زایمان_آسان_و_راحت_در_منزل
#پیام_مدیر
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#قسمتدوم
و من آماده اتاق عمل شدم و از اینکه تو اون لحظه ها داشتم تمام زحماتم رو بر باد رفته میدیدم بسیار غمگین بودم😢
غم زیادی داشتم اما فقط به امید اینکه دارم جان فرزندم را نجات میدهم تحمل می کردم و من در آستانه ورود به اتاق عمل بودم اما همچنان مردد☹️
در این لحظات فقط دوست داشتم همسرم کنارم باشد وبا او حرف بزنم. در همین لحظه ها همسرم یک بار دیگر گوشی را چک کرد و جواب خانوم شریفی را به من نشان داد؛
❤️ فقط یک جمله کم و زیاد شدن #ضربان_قلب جنین چیزی #طبیعی است
همین جمله باعث شد که من از همه نگرانی ها رها شوم و از رفتن زیر تیغ جراحی منصرف💪
♦️فقط دانستن همین مطلب که کم و زیاد شدن ضربان قلب جنین در شرایط پارگی کیسه آب یک امر طبیعی است؛ برای اتخاذ یک #تصمیم_مهم کافی بود
و من همانجا گفتم من نمی خواهم سزارین بشوم💪💪
در این لحظات همراهی همسرم تنها #حمایتگر من برای این تصمیم بود🎈🎈
❌ من و همسرم در یک طرف و تمام کادر و عوامل بیمارستان در طرف دیگر.
وقتی می خواستم برگردم به بخش پرستارها و ماماها بسیار از دستم عصبانی بودند😡
حالا که می خواستیم بر گردیم اجازه نمی دادند. میگفتن ما باید به همه بگیم 🙃
تا همه از بالا تا پایین اجازه ندهند ما ترخیص نمی کنیم🙃
🏃♀🏃♂ میاومدیم توی بخش رضایت نامه امضا می کردیم میرفتیم برای تسویه زنگ میزدن و میگفتن تسویه انجام نشه ترخیص نمیکنیم☹️
🏃♂🏃♀ می اومدیم توی بخش با داد و بیداد و دعوا رضایت نامه امضا می کردیم وقتی برای تسویه حساب میرفتیم زنگ میزدن می گفتن از شیراز اجازه ترخیص نمیدن 🤷♂
از شیراز دوبار یه خانم زنگ زد مستقیماً با خودم حرف زد و رسماً به ما میگفت👇
❌ تو هیچ حقی برای این که تصمیم بگیری سزارین نشی نداری.من بدون رضایت تو میبرمت اتاق عمل❌
💪 منم گفتم من اگر بخوام سزارین بشم می خوام برم یه بیمارستان بهتر🏃♀
با این بهونه اونا گفتن به شرط اینکه از همین جا مستقیم بری یزد یا اصفهان اجازه میدیم بری🤔🙄
بعد از تمام شدن کار رضایتنامه و ترخیص هر چی التماس میکردم سوند و سرم رو ازم جدا کنند #اعتنا نمی کردند🙄
⁉️ انگار هنوز منتظر بودن یه طوری بشه تا من برم اتاق عمل
دیگه بماند که چند نفر از دکتر ها و متخصصین و رئیس بیمارستان و خدمه و .... چند دقیقهای رو مغز من و همسرم کلی کار می کردند که من تن به عمل بدهم؛
🧐حتی تهدید می کردند که اگر الان رفتید و فردا برگشتید دیگه کارتون رو راه نمی اندازیم😏
پس با این شرط که بریم یه بیمارستان بهتر بالاخره از دم در اتاق عمل #فرار کردیم و به خونه اومدیم🤗😇
❌از ساعت یک نیمه شب تا ساعت سه درگیر این ماجرا بودیم❌
که ما حتما به یک بیمارستان مجهز در شهر بزرگی مراجعه می کنیم...
اما ما اعتنایی نکردیم. به خاطر نگرانی ای که از طرف کادر درمان برای ما ایجاد شده بود می خواستیم بریم درمانگاه نزدیک خونه برای چک کردن ضربان جنین که دیدیم👇👇
😳 اونها خودشون برای رصد ما زنگ زدند😳
فهمیدیم درمانگاه محل هم تو تیم ما نیست☹️
همسرم از خونه رفت بیرون تا عسل بگیره و بیاد
که دید دو نفر از کارکنان مرکز بهداشت محل پشت در خونه ایستاده بودند و ایشون رو دیدند
😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱😳😱
و وقتی زنگ در خونه رو زدن دیگه چاره ای نبود جز باز کردن در.
و اینجا هم کلی حرف و حدیث و سر و صدا👺👹 👺
در آخر قرار شد برویم به مرکز بهداشت محل و ضربان قلب جنین را بررسی کنیم
وقتی که رفتیم ضربان قلب جنین خوب بود🤲
از حق در نرویم کارکنان مرکز بهداشت که از آشنایان و دوستان بودند کمی مهربانانه با ما برخورد میکردند🤝
#گزارش_زایمان38
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#قسمتسوم
و گفتند اگر نمیخواهید سزارین شوید حتما بروید به یک شهر دیگر که ما هم پذیرفتیم.
در همین حال تصمیممان را به خانم شریفی اعلام کردیم.ایشان هم ضمن توصیه به استفاده از #قابلهومامایبومی، نظرشان با ما موافق بود
اما از طرفی مطمئن بودیم در شهرهای دیگر هم هیچ بیمارستانی حاضر به پذیرفتن زایمان وی بک برای من که کیسه آبم باز شده نخواهد بود😔
خانم شریفی به من گفتند در صورت تمایل خودتون و همسر با ماما جهت زایمان در منزل هماهنگ میکنند...
ما که باید در لحظه تصمیم میگرفتیم که به یک شهر دیگر برویم یا منتظر هماهنگی بمانیم؛ النهایه تصمیم گرفتیم که به یزد برویم
دقیقاً زمانی که به یزد رسیدیم ماما در شهر دیگری هماهنگ شد😳😳
در یزد به خانه یکی از اقوام رفتیم آنها با دیدن شرایط من سریع اقدام کردند برای نوبت گیری از مراکز درمانی جهت زایمان🧐
و ما مجبور شدیم همه ماجرا را برای آنها توضیح دهیم و اینکه در هر صورت مراجعه به مراکز درمانی #مادرمتقاضیویبک مساوی است با سزارین😡
همانجا قبل از هر چیز با ماما صحبت کردیم ایشان که بسیار مهربان و دلسوز بودند با آغوشی باز از ما خواستند که به شهرشان برویم
چون خودشان چند زائو در آن شهر زیرنظر داشتند💪
علیرغم امکانات لازم که ایشان برای ما فراهم کرده بود؛ اما همسرم دیگر نمی توانست رانندگی کند و بسیار خسته بود🤨
در این حین همچنان خانم شریفی به دنبال یک ماما در یزد بودند🤔
👈 به توصیهی ماما برای بررسی شرایط و اینکه بدانیم که زایمان نزدیک است یا خیر به یک درمانگاه مراجعه کردیم؛
و در درمانگاه نیز همان برخورد با ما انجام شد که در مراکز درمانی قبل انجام شده بود😬
اما این بار ما گفتیم باشه فقط برای جلوگیری از بحث و جدل🤐
اما رفتیم در منزل در حالی که آنها برای ما نامه #بستری در بیمارستان را نوشته بودند🤧🤧
با شروع دردهای زیاد که مانع از استراحت شب می شد و تماس با ماما، ایشان تصمیم گرفتند که به شهر ما بیایند..
برخورد انسان دوستانه، مهربانانه و مخلصانه ماما همه را متعجب کرده بود❤️
که ابراز میکردند:
قصد ما چیزی جز خدمت به یک مادر باردار نیست🌹
جاری (هم عروس) من در این مدت خیلی به من کمک کرد تا دردها را تحمل کنم؛
همسر و جاری عزیزم مرتب مرا ماساژ می دادند تا اینکه ماما ساعت ۴ بامداد به محل سکونت ما رسید؛
وقتی ماما رسیدند من ۵ فینگر بودم و ضربان قلب بچه نیز خوب بود😘
و من همچنان باید دردها را تحمل می کردم💪
از اینجا
به بعد فضای خانه عوض شد😇
مراقبتهای مهربانانه ماماهای عزیز شروع شد
تهیه #کاچی، #کباب، #دمنوش 🍳🍗🍯☕️
وقتی این شرایط را میدیدم یاد آرزوهایی که در دوران بارداری کرده بودم می افتادم
وقتی در دوران بارداری گزارشات زایمان را میخواندم😴
... که ماماها کاچی، کباب اسفند در منزل به راه می انداختند صوت قرآن پخش میکردند با خودم میگفتم
خوش به حال این مادرها که چنین فضایی برایشان فراهم شده🤔
ای کاش من هم چنین شرایطی داشتم؛
باورم نمی شد که #خدا ای کاش های قلبم را برایم محقق کرده است و
👌همه چیز دقیقا مانند همان هایی بود که در گزارش های زایمان های قبلی خوانده بودم..
من واقعاً تصور این که چنین چیزی برای من اتفاق بیفتد را هم نداشتم🤗
اصلا مطرح کردنش را هم به صلاح نمی دیدم چون می دانستم که همسرم موافقت نخواهد کرد☹️
اما خداوند وقایع را طوری کنار هم چید که همه چیز همان جور شد که در آرزوی من بود...
در این لحظه ها خدا را در نزدیک خودم میدیدم🙏
❤️ که خدا چگونه مرا دیده و صدایم را شنیده و تک تک آرزوهایم را محقق کرده طوری که حتی همسرم هم از این وقایع متحیر شده🙄
از ساعت ۱۰ صبح شرایط زایمان فراهم شده بود و من باید زایمان میکردم 💪
🍃ماما به من می گفت زایمان آسانی خواهی داشت.
در شرایط سخت زایمان اذان گفتن و نماز خواندن ماما آرامش خاصی در محیط پراکنده میکرد و به ما دلگرمی میداد...
همسرم ماما و دستیارشون به من کمک می کردند تا زایمان کنم؛
من هم به امید این که تا چند دقیقه دیگر فرزندم را در بغل میگیرم تمام تلاشم را می کردم
با تمام توان سعی میکردم توصیههای ماما را اجرا کنم؛ خیلی تلاش میکردم؛ خیلی خدا را صدا زدم😭
تلاشهای من خیلی زیاد بود اما.....😢
دیگر شرایط طوری بود که به خسته شدن خودم اصلا فکر نمی کردم؛
همه تلاشم را با تمام توان به کار میگرفتم تا فرزندم به دنیا بیاید😔
حس میکردم قدرت و نیروی خاصی در من متبلور شده 💪
مهم نبود که نفس کم بیاورم یا نه....
#گزارش_زایمان38
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به خلقت خدا صد درود و آفرین❤️
حسین حسین حسین خواب و رویام❤️
حسین حسین حسین دین و دنیامه❤️
❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️🍀❤️
🌹🌹یه مرد تو جهان اونم عباسه🌹🌹
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
#نشرحداکثری
🔴 اطلاعیه کشوری
《تجمع بزرگ مردمی》
در اعتراض به محدودیت ها و جریمه های غیرقانونی ستاد کرونا
🏢 مکان : تهران، درب شمالی مجلس شورای اسلامی
⏰ زمان : چهارشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۰ - ساعت ۱۴
تا همه بیایند و نمایندگان مردم کار سیاستها و پروتکل های خائنانه WHO را یکسره کنند....
#همهباهم
#کرونا
#نهبهواکسناجباری
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بوی عطرآگین سیب شهر را فرا گرفته
این شادی میمون و دلانگیز در میلاد سبط نبی اکرم
بر سبز پوشان جانبرکف و رهروان ولایتمدار حضرتش مبارک
🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎🍏🍎
@madarane_1 ایتا
t.me/madarane_2 تلگرام