eitaa logo
مادَرانه سَبزِوار
304 دنبال‌کننده
535 عکس
86 ویدیو
4 فایل
برای عضویت در گروه مادرانه مرکزی سبزوار به آیدی زیر پیام دهید: @Khakriz1357 آدرس پیج و کانال روبیکای ما: @madaraneh_sbz99
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
  ای قدس… ای شهر من! ای دوست! فردا… فردا… درخت لیمو شکوفه می‌زند سنبل‌های سبز و زیتون شاد خواهند شد و چشم‌ها هم شادمان خواهند شد… و کبوتران مهاجر بازخواهند گشت به بام‌های پاک تو بچه‌ها دوباره برای بازی خواهند آمد و پدران و پسران به هم می‌رسند در تپه‌های سرسبزت ای وطنم! ای سرزمین صلح و زیتون! نزار قبانی پیروزی نزدیک است....🌱 🇯🇴 پ_ن: فیلم مربوط به پویش مقلوبه توسط مادران سبزواری می‌باشد.
سلام دوستان مادرانه ای عزیز و گرامی 🌻🌻🌻🌻
با توجه به اتفاقات فلسطین و غافلگیری صهیونیست‌ها ✊✊انتظار می‌رود اسرائیل حملات وحشیانه خود علیه مردم فلسطین را با شدت فراوان آغاز کند. شرط مسلمانی آن است برای پیروزی اسلام بر کفر سوره حشر و دعای جوشن صغیر،یا ۷مرتبه سوره فیل راقرائت بفرمایید .عزیزان لطفاهمکاری کنید پیروزی فلسطین پیروزی ماست یاعلی..🤚 لطفاً نشر دهید🙏
بریم چندتا گزارش از روز دوشنبه مونده باهم ببینیم و بخونیم و لذت ببریم 😌😌😌👇👇
شنبه یا ۱شنبه بود.دلم هنوز هوایی ندبه روز قبل بود و توی بیقراری هاش.😭 حال و هوای ندبه رو خیلی دوست دارم.صبح آخر هفته،روز تعطیل،خلوتی خیابونا،سکوت و عمق خواب خیلی ها؛ اما من اتفاقا اینکه این شرایط خیلی هارو نمیتونه بکشونه ندبه رو دوست دارم😉.نه که فک کنین دارم از معنویت زیاد حرف میزنمااا نه.من کجا و عطر گل نرگس کجا...من فقط هر هفته روسیاهیام رو میارم ندبه و زار میزنم به حال و روزم که کجام.😔 میخواستم بانی ندبه بشم.به خیالم که هنوز اول هفته ست و دیر نمیشه.هنوز تو معلقی تصمیمم بودم که باز هم خواب بابای تازه سفرکرده ام رو دیدم.خدا رحمت کنه بابارو که مصمم ام کرد.بلافاصله برا هماهنگی پیام دادم و جواب شنیدم که دو نفر دیگه تو صف ان برا بانی شدن.بماند که چه کیفی کردم که شنیدم برا میزبانی بچه ها تو صف ان؛اما من خواب بابامو دیده بودم و باید اصرار میکردم.نمیشد که نشه. ادامه👇👇👇
بالاخره با یه حمد و صلوات اصرارم جواب داد و مثل اصرار بچه ها که به بستنی شون رسیده باشن خوشحال بودم.🤪 و خوشحال تر که خانواده م هم قرار شد از مشهد بیان.😍 حالا ازین حال و هوا براتون بگم تلفنای مامان از مشهد:می رسی به کارهات مامان،میخوای ما زودتر بیایم؟ _ نه مامان کاری ندارم که میرسم. _ آخه با سه تا بچه،میخوای خودم زودتر بیام؟ _ نه مامان مشکلی نیست که خودم کارامو میکنم. _صبحانه چی میذاری؟ _کشک و بادمجون🍆🍆🍆 _چی؟!دختر یه سوپی چیزی بذار برسی با بچه هات _نه مامان جان میرسم خودم ردیف میکنم.خیالت نباشه و... خدا رزق و روزی هامون رو زیاد بکنه مهمون هم که رحمت خداست. ما خانواده مون عاشق مهمون داری هستیم. بریم که براتون از ۵شنبه اخرشب بگم. چشمتون روز بد نبینه مهمونای مشهد اومده بودن و باتوجه به ۵ تا بچه ای که تو خونه بود خونه ترکیده بود از اسباب بازی. انگار که نه انگار صبح زود مهمون داریم.به زور متوسل شدم و۱ونیم شب همه شونو خوابوندم. حالا قصه هام با داداش: چقدر میجنبین بابا،کی صبح کله سحر پامیشه بیاد😁 ادامه👇👇👇
_نه داداش قوانین گروهمون محکمه ۶ صبح زنگ درو می زنن. ۶ و ۲۰ دقه شروعه چه با دو نفر چه با ۲۰ نفر _ای ولله حالا ما رو کی بندازه صبح بیرون _🤐🤐🤐🙄🙄🙄 خلاصه صبح شد و دوباره داداش:بابا کی ساعت ۶ میاد و.. و بالاخره ما آقایون رو ده دقه به ۶ مشایعت کردیم به بیرون از منزل 🙃 خوشم اومد راس ۶ اولین مهمونای عزیزمون درو زدن و من تو دلم آفرین گفتم. ازون به بعد پشت سر هم عزیزای دلی مون تشریف آوردن. راس ۶ و بیست شروع کردیم‌ و ازین همه اقتدار گروهمون به خود بالیدم😁 و به همه پز دادم. نگم از حال و هوای ندبه براتون یاد همه ی بچه هایی که روزای قبل میگفتن نمیتونن اون هفته رو بیان از جلو چشام رد شد.به خصوص بعضیا بیشتر.شقایق که از جلو رد نشد. همونجا جلو چشام واستاد تا آخر.دیدین حس بعضی آدما برا این مراسما پررنگ تره.بعضیا همینقدر پررنگ اومدن برام. خدا رحمت کنه بابای تازه سفرکرده ام رو که تا اخر کنارم بود و من هر لحظه حسم این بود که شاید بابام فک نمیکرد انقدر زود بره.و چون خیلی منتظر ظهور بود وخیلی ندبه میخوند که تو لیست سربازای آقا باشه ولی ..به جای بابام ندبه خوندم و تقدیمشون کردم. و به حال خودم تو فکر میرفتم.به این که نکنه برا منم دیر بشه و حسرت تو دل برم. خداوند عزیزان تون رو براتون حفظ کنه. و در آخر جونم بگه براتون خدا برکت داده به ندبه هامون.شاید اون بار اولا فکر نمیکردم یه روزی انقدر بچه ها هیئتی بشن و بیان پای کار.الان ازین که بچه ها با همه ی سختی که داره انقدر پیگیرن و تو تلاش و انقدر دلی کار میکنن لذت میبرم. امید دارم که روزی هر هفته مون بشه. گرچه کمیت برامون اولویت نیست اما صفا و گرمای دلید برای صاحبخونه ان شالله که ظهور آقامون رو همگی جشن بگیریم و مورد عنایت شون باشیم. زندگی هاتون سرشار از نور
یه ربع از طلوع آفتاب رد شده بودکه زهرای عزیزم پیام داد بیداری؟منم یه بله ی پیروزمندانه گفتم که آره خواب نموندم ایندفعه 🙈 بدوبدو منتظرِکوچیکمون و حاضرکردمو رفتم سرقرار.... توی کوچه دنبال پلاک ۴۱میگشتیم که دیدیم یه آقایی داره ماشین و میزاره بیرون یقین کردیم همون خونه ی مورد نظر اینجاست که مرد خانواده داره خونه رو برای ورود میهمانان مادرانه ترک میکنه😅 بچه های صاحب خونه خواب بودن که دختر من با اندک جیغی بیدارشون میکرد ودرکل هربچه ای واردمیشد وخواب بود عزمش رو جزم می‌کرد ‌که برای توسعه گروه منتظران کوچک اونهارو بیدارکنه وتیمشون روتکمیل کنه😬😂 ادامه👇👇👇
مهمونای یکی یکی اومدن و جمعمون جمع جمع میشد ....🌱 بلخره ایندفعه تونستم منم دعاندبه رو کامل بخونم 😍🤲 دعا که تموم شد سفره ی صبحانه ی خوشمزه 😜پهن شد و قشنگ خواب واز سرمون پروند😌 بعدازصبحانه که نزدیک بود خواب برماغالب بشه خانم مولودی خوان اومدن و دوباره کلی هیجان به مجلس واردکردن و به مناسبت میلادپیامبروامام صادق کلییی دست زدیم و شادی کردیم 😍 شکلات هایی مجهول الحال که معلوم نبود هویتشان ازکجابود برسروکله ی ندبه خوانان کوبیده شد😂(شخصی درجمع خاطرنشان کرد فاتحه ی شکلات هایادتان نرود،احتمالا ازروز گذشته از مصلّا جمع آوری شده بود🤣) بعدمولودی هم به میزبان رحم کرده و سعی کردیم نهار منزل خودمون باشیم 😜 خلاصه که هرررجوری میتونید برنامه تون و برای دعاندبه تنظیم کنید انقدررررر لذتش میشینه گوشه ی دلتون که به تنهایی میتونه کل هفته تون وبسازه😍 خدایا ماوفرزندانمان و نسلمان راازمنتظران واقعی وزمینه سازان ظهور و سربازان وسرداران حضرت قراربده🤲😭