اینم ننه آقای گلمون ❤️یعنی مادرپدربزرگم...۹۷ ساله🌻❤️
ماشاالله لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم
صندوق سیارگفتن ماتاشب نمیایم ماهم معطل نکردیم بردیمش طفلکی خسته شداماخوشحال بود...
وقتی اومد خونه، دیدم تلویزیون حرف آقارو زیرنویس کرد که 🧡حتی یه رای مهم و اثرگذاراست🧡
🔰"فرصت خدمتگزاری به کشور و ملت را قدر بدانید و انگیزههای خدائی را همواره مدّ نظر داشته باشید."
❇️در پی حضور حماسی و شورانگیز ملت بزرگ ایران در انتخابات ۲۸ خرداد، رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی پیروزی بزرگ انتخابات را ملت ایران دانستند.
🔸متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت بزرگ و سربلند ایران!
حضور حماسی و شورانگیز در انتخابات ۲۸ خرداد، صفحهی درخشان دیگری بر افتخارات شما افزود. در میانهی عواملی که هریک بهگونهئی میتوانست مشارکت در انتخابات را کمرنگ کند، مناظر چشمنوازِ اجتماعات شما در مراکز رأیگیری در سراسر کشور، نشانهی آشکاری از عزم راسخ و دلِ امیدوار و دیدهی بیدار بود.
🔸پیروز بزرگ انتخابات دیروز، ملت ایران است که یکبار دیگر در برابر تبلیغات رسانههای مزدور دشمن و وسوسهی خاماندیشان و بدخواهان، قد برافراشت و حضور خود در قلب میدان سیاسی کشور را نشان داد. نه گلایه از دشواری معیشت طبقات ضعیف، نه دلتنگی از تهدید بیماریِ فراگیر، نه مخالفخوانیهائی که با انگیزهی دلسرد کردن مردم از ماهها پیش آغاز شده بود، و نه حتی برخی اختلالات در جریان رأیگیری در ساعاتی از روزِ انتخاب، هیچیک نتوانست بر عزم ملت ایران فائق آید و انتخابات مهم ریاستجمهوری و شوراهای شهر و روستا را دچار مشکل سازد.
🔹اینجانب جبهه سپاس بر خاک میسایم و خداوند علیم و قدیر را بر توفیقی که به ملت ایران عطا کرد و نظر رحمتی که بر ایران و جمهوری اسلامی افکند، شکر بیپایان میگزارم. به ملت ایران شادباش میگویم و به حضرات محترمی که با انتخاب مردم به مسئولیت والای ریاستجمهوری یا عضویت شوراها در سراسر کشور دست یافتهاند، همراه با عرض تبریک، قدردانی از این ملت باوفا و پایبندی کامل به وظائفی را که در قانون برای آنان شمرده شده است، یادآوری میکنم. فرصت خدمتگزاری به کشور و ملت را قدر بدانید و انگیزههای خدائی را همواره مدّ نظر داشته باشید.
لازم میدانم از شورای محترم نگهبان و وزارت کشور و دستگاههای حافظ امنیت و سلامت و رسانهی پرتلاش ملی و نامزدهای محترم و همهی کسانی که بهنحوی به این آزمون بزرگ کمک کردهاند تشکر کنم.
🔸به حضرت ولیاللهالاعظم ارواحنا فداه که صاحب اصلی این کشور و این نظام است سلام عرض میکنم و درود میفرستم، علو درجات امام عزیز که سلسلهجنبان حرکت عظیم ملت ایران بود و شهیدان والامقام را که برترین افتخارات کشورند، از خداوند متعال مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۲۹ خرداد ۱۴۰۰
انتخابات ریاست جمهوری که نزدیک میشه ، استرس و بی خوابی رهام نمیکنه. استرس بحث های سیاسی ، شبهاتی که مطرح میشه ، ایا نامزد خوبی میاد ؟؟!!
مردم بهش رأی میدن ؟؟!😔😔
امسال با وجود فشار های اقتصادی و نارضایتی مردم، تصمیم گرفتم به نیت پیروزی جبهه حق و ختم بخیر شدن انتخابات، از یکم خرداد هر روز زیارت عاشورا بخونم. ( با اینکه از اون افرادی هستم که اصلا اهل چله و اینها نیستم ، چون یادم میره اغلب انجام بدم )
اواسط خردا بود که با دوستان راهی میشدیم به مناطق پایین شهر، جهت روشنگری و تشویق مردم جهت حضور حداکثری.
دوستان کانالی ایجاد کرده بودند از مطالب ناب انتخاباتی شامل : شبهات ، عکس نوشته ، فیلم های کوتاه و مؤثر ، دستاوردهای انقلاب و همین روایت ها و ماجراهایی که در خلال روشنگری پیش میومد تا دیگران با خوندن اونها تشویق بشن.
چند شب مونده به ۲۸ مرداد تصمیم گرفتم این کانال خوب رو تو کانال فروشگاه لباسی که داشتم تبلیغ کنم تا مشتریام که از استانهای مختلف کشور بودن با خوندن روایت ها ، ترغیب بشن جهت روشنگری در شهر خودشون.
شب ۲۸ خرداد ماه بود که یکی از مشتریان بعد از سلام و احوال پرسی، پیام تشکر فرستادن جهت اینکه در کانالمون به مساله حضور حداکثری پرداختیم😍😍
بعد از کمی صحبت کردن ایشون فرمودند که : الان کنار مرقد شهید سلیمانی به نبایت از شما زیارت عاشورا خوندم 😍😍
من و این همه خوشبختی 😍😍🤲🤲
این خانم که از نیت هر روزه زیارت عاشورا من اطلاع نداشتند. 😳🤲🤲
حالا در شب انتخابات ایشون از طرف من داره پیش سردار دلها زیارت عاشورا میخونه.😍🤲🤲
ازشون خواستم که در کنار حاج قاسم عزیز برا دیگر دوستان که خییییلی بیشتر از من زحمت کشیدن هم دعا بفرمایند.
و این بود عیدی ما دهه کرامت. عیدی از این بهتر... 😍😍🌺🌺
@madaranemeidan
#کار_درست
این مهر ها نتیجه ی ۴ روز صحبت با دوستمه.
بعد ۴ روز تصمیم گرفت و به آقای رئیسی رای داد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فیلم نوشت | اساسیترین آرزوی ما
🔻در کنار مرقد پاک علی بن موسی الرضا (علیه آلافُ التَّحِیَّهِ وَ السلام) آنها را از خدا بخواهیم، شما زائران، شما خراسانیان، شما مادران و پدران، شما جوانان، همه با هم آنچه را که میگویم - که آرزوی همهی ما است - از خدا بخواهید؛ پروردگارا اساسیترین آرزوی ما این است که حکومت قرآن و حکومت اسلام در این کشور، روز به روز پابرجاتر و مستحکمتر شود.
☀️ #برکت_ایران
May 11
عرض سلام و خداقوت خدمت همراهان محترم کانال مادران میدان🌺
از این که در این مدت در کنار ما بودید و با خاطرات و نظرات و پیشنهادات خود، ما را یاری نمودید، صمیمانه سپاسگزاریم.
إن شاءالله روند فعالیت های #مادران_میدان هم چنان ادامه خواهد داشت.
مطالب تکمیلی به زودی در کانال قرار خواهد گرفت.
با ما همراه باشید😊
به یک کوچه ی بن بست رسیدیم ...
۵ نفر خانم دور هم نشسته بودند
همشون میخواستن رای بدن ولی دلشون پر بود...
مخصوصا از شورا...نمیدونم تو شورا ها چه خبره که هر جا ما رفتیم از شورا نالیدن🤦♀
گفتم ریاست جمهوری مد نظر ماست بیان از این انتخاب مهم صحبت کنیم ( شورا هم خیلی مهمه البته )...حاج خانمی که اونجا بود تمام شبهه های وارده رو پرسید و مدیریت جلسه رو برعهده گرفت😅 ما هم با دوستان پاسخ دادیم و خدا رو شکر مقبول افتاد
صحبت ازین شد که ما کسی رو نمیشناسیم
توضیح دادیم که یه سری شاخص داریم برای انتخاب رئیس جمهور ...سعی کنید دنبال اینها باشید به شایعات و دروغ پردازی ها توجه نکنید...ادم عاقل یک یک سوراخ دوبار گزیده نمیشه
خانم عزیز برامون اب خنک اوردن که الحق خیلی نیاز بود ...من که اب داشتم همراهم نخوردم ولی کلی براشون دعا کردم چون ما تشنگی ها کشیدیم درین مسیر😅
در انتها کلی ازمون تشکر کردن☺️
#تجربه
#تواصی
@madaranemeidan
از کوچه بن بست که خارج شدیم دیدیم سرکوچه هم تجمعی شکل گرفته
اجازه گرفتیم و نشستیم کنارشون خودشون گفتن برای انتخابات اومدید؟
بعد همسایه هایی که کمی اونطرف تر بودن رو هم صدا زدند تا بیان نزدیک ما
همگی ناراحت و نالان گفتن رای نمیدیم😢
داشتیم صحبت هاشون رو گوش میدادیم که خانمی که در یکی از ستاد های اعضای شورا فعال بود رسید و به ما پیوست....
گفت ما از وضع موجود ناراحتیم ولی فقط به عشق حاج قاسم رای میدیدم...حاج قاسم فقط دلسوز ما بود که اونم رفت و دیگه نیست
گفتم حاج قاسم هست ...نگاهش به ماست ...میخواد ببینه بعد از ایشون چقدر پشت کشورمون میایستیم
گفت بله ما هم برای همین رای میدیم☺️
بعدم خوشون شروع کردند صحبت با همسایه هاشون
میگفتن : کشور ما هر چی نداره امنیت داره بعضیا امنیت رو مسخره میکنن ولی نمیدونن چقدررررر مهمه خواهر خودم تو افغنستان معلمه بعد از اینکه اون مدرسه رو زدند چند روز هییییچ خبری ازشون نبود...کارمون شده بود گریه گفتیم دیگه رفتن ...بعد از چند روز تماس گرفتن گفتند مدرسه ی کناریشون رو زده بودند ...اونا رهبری ندارند که زیر پرچمش باشن هر کسی از راه میرسه براشون شاخ میشه ولی ما خدا رو شکر داریم خوبشم داریم ...
بنده خدا خیلی منقلب شد وقتی اینا رو میگفت.
این طرف ولی دو تا خانم بودند که خیلی ناامید بودند ...یکی از خانم ها خیلی سوال میپرسید و منم جوابشون رو میدادم و هر بار چهره شون گشاده تر میشد...ولی خانم بغل دستی خیلی ناراحت بودند حرفی هم نمیزدند ولی نگاه شون خیلی حرف داشت ....به هیچ عنوان کوچک ترین لبخندی نمیزدند و خیلی معترض بودند...
بعد از اینکه صحبتمون تموم شد احسال کردم این عزیزان خیلی دنبال حق هستن بروشوری که دوستان اماده کرده بودند رو بهشون دادم و گفتم این کمکتون میکنه .
خانمی بودند که فرزند شهید بودند ولی به شدت نسبت به اوضاع معترض بودند و گفتن کسی به فکر ما نیست😞
در اخر خانم ها شوخی میکردند و میخندیدند...خانم معترض هم اخر خندیدند و با لبخند به ما نگاه کردند ....فکر کنم اتفاق خوبی افتاد☺️
#تجربه
#تواصی
@madaranemeidan
بعد از اینکه چند تا کوچه رو به دنبال خانم ها گشتیم و نیافتیمشان به پارکی رسیدیم...گروهی از خانم ها نشسته بودند رفتیم سراغشان
اکثرن مسن بودن...از وضعیت به شدت معترض ولی گفتن رای میدیم...مدتی باهاشون گپ زدیم و راهی شدیم
کمی ان طرف تر دو تا خانم نسشته بودند رفتیم سراغشان
یکی از خانم ها اصلا صحبت نکرد خانم دیگه خیلی معترض بود ...از وضع حجاب و فرهنگ گرفته تا اموزش پرورش و اقتصاد
میگفت پسر من کلا ۶ امه ولی هیچی یاد نداره...تند تند فرستادنش بالا هر چی گفتم چیزی یاد نداره قبولش نکنید گوش نکردند ...بحث انتخابات رو وسط کشیدیم گفت من رای نمیدم تا حالا هم ندادم
گفتم با رای ندادن ما که چیزی درست نمیشه ...ما میتونیم با یک انتخاب درست وضعیت کشورمون رو رو به بهبود ببریم...گفت وضع خیلی خرابه هیچ کس نمیتونه کاری کنه...گفتم درسته وضعیت خرابه سخته ولی میشه نباید انتظار داشته باشیم به زودی هما چی درست بشه زمان میبره ولی میشه
گفت خوب تا بشه ۴ سال هم تموم میشه...گفتم اشکالی نداره مهم اینه که در مسیر اصلاح قدم برداریم ان شاءالله ۴ سال دیگه هم باز یک تفکر درست یک ادم کاردان انتخاب میکنیم تا روند سازندگی ادامه پیدا کنه
خیلی ناامید بودند براشون گفتم که انقلاب برای ما مردم معمولی و کف جامعه هستش...اگر ما برای خودمون و انقلابمون دل نسوزونیم و درست رای ندیم با رای نا اهلان تفکری مثل روحانی میاد سر کار و وضع مملکتمون بد تر از الان میشه..به فکر فرو رفتن....احساس کردم که صحبت کافیه ،بروشوری که دوستان زحمت کشیده بودند و آماده کرده بودند رو بهشون دادم و ازشون خدا حافظی کردیم....
ادامه دارد..
#تجربه
#تواصی
@madaranemeidan
#قسمت_اول
دوروز مانده به انتخابات و تصمیم براین است از آنجا که امکان رفتن به روشنگری میدانی برایمان نیست بادرست کردن وبردن نذری برای همسایه ها آنها را به رای دادن دعوت کنیم.
بدین منظور پویشی راه انداختیم با عنوان نذری سیاسی
کافیست گروه را چک کنیم دوستان یکی پس از دیگری به پویش نذری می پیوندند و مشغول تدارکات نذری های خود هستند.
بادیدن تلاش مادران برای انجام نذری سیاسی دلم گرفت
متاسفانه حتی شرایط درست کردن نذری را هم نداشتم، تا بعد از ظهر کلی با خودم کلنجار رفتم واز شما چه پنهان توی خلوتم از کوتاه بودن دست هایم برای کمک به مشارکت حداکثری اشک ریختم اما چه سود از نشستن
باید برخاست
قیام کرد
و حرکت کرد
به قول شهید حسن تهرانی مقدم
فقط آدم های ضعیف به اندازه ی امکانات کار میکنند
دو رکعت نماز خواندم وهفتادتا حمد مشکل گشا .
با یکی از دوستان تماس گرفتم وگفتم "نظرت چیه که با کمک خیرین فرهنگی محترم گل بخریم و شب به یکی از خیابانهای شلوغ شهر برویم و باهدیه دادن گل به مردم عزیز شهرمون دعوتشون کنیم که انشاالله جمعه به میدان انتخابات بیان" .دوستم از ایده ی من بسیار استقبال کرد
دست بکار شدم یکی یکی با مخاطبین گوشی تماس گرفتم آنها را در جریان تصمیمم گذاشتم و گفتم
" یا زهرایش را ما گفتیم یا علی اش با شما"
خواستم درحد توان
کمک کنند برای این مشارکت
زمان زیادی نداشتیم
فقط 2 ساعت ناقابل که به چشم برهم زدنی همچون برق و باد میگذرد
اما قلبم پر از امید به لطف خدا بود
.باهربارصدای پیامک گوشی مبنی بر واریز پول به وجد می امدم و ذوق میکردم . خدا را شکر
پول خوبی واریز شد
با دوستان تماس گرفتم و هماهنگی های لازم انجام شد
حال نوبت وارد شدن به میدان عمل بود
...
#قسمت_دوم
همه چیز از آنجا شروع شد که دو شب مانده به آغاز رای گیری سال ۱۴۰۰ لغو محدودیت های ترافیکی کرونایی،همان حکومت نظامی کرونا اعلام شد بعد از یک روز روشنگری نفس گیر و همه چی تمام در حالی که برای ادای نماز به صرف چای سیب دور هم با رعایت پروتکل های بهداشتی جمع شده بودیم واز امیدها و آرزوهای انتخاباتی مان حرف میزدیم و اخبار را با تحلیل های خودمان رصد می نمودیم و هم زمان از انواع کالاهای دست ساز و تولید داخل جمع پنج نفرمان رونمایی میکردیم در این بین قهر و آشتی و دعوا و بازی بچه ها به شور و هیجان فضا میافزود،
تلفن زنگ می خورد بچه های بالا خبر میدهند که خیرینی پیدا شده اند و مبلغی پول به کارت روشنگری حواله نموده اند جهت خرید گل و روشنگری چهره به چهره نگاهی به ساعت میاندازیم از9 ونیم گذشته است دیشب همین موقع بچه ها لاقل 3 پادشاه راخواب دیده بودند اما امشب هنوز شام نخورده و در تکاپوی بازی هستند، عملیاتی سوار ماشین می شویم خیابان ها به خاطر عدم منع تردد حسابی شلوغند از خیابانها آهنگ های مختلف به گوش میرسد که البته بنابر سلیقه مدیر ستاد شورای شهر محترم از سنتی و محلی گرفته تا این سبک های جدید و سرخالی کن همه رقم موجود است.
فضای کوچک ماشین جوابگوی تعداد کثیر نسل آینده انقلاب با ورجه وورجه ها و کل کل سر سر اینکه "من جلو بشینم تو عقب، تورو پای مامان من نشین، مامان من رو بذار کنار پنجره، نه من کنار پنجره باشم و..."نیست.
تصور کنید تا دقایق دیگر یک مادر و دو کودکش میخواهند به این جمع اضافه شوند، نمی دانم چرا مردم و مسئولین تا این حد از پراید این خودروی ملی کارآمد ناراضی هستند مدل پرایدهای شمارا نمیدانم اما نام برده که اسمش را خاکستری گذاشته ایم تا درش را باز می کنی حلقه درش را به نشان افتخار و تواضع می اندازد توی گردنت کافیست در را ببندیم آنقدر این ماشین با ادب است که نمیگذارد پیاده شویم باید حتما بیایند در را از بیرون برایت باز کنند تا طرح تکریم تکمیل شود، خاکستری چند وقتی است لال شده است و سرپیچ های مهم و وقتی که ماشین های دیگر جلوی ما می پیچند ما به جای بوق او بوق میزنیم البته این بسیار برای هماهنگی چشم و دهان و کلاً برای سیستم تمرکز بدن بسیارتمرین مفید است، حالا حساب کنید چقدر مهمان نواز است که 5 نفر مادر روشنگر و ۶ تا بچه ی قد و نیم قد را روی هم یا به قول سبزواریها"د کوفته" در خود جای داده است.
به میدان اصلی گل فروشی ها می رسیم بعد از تحقیقات میدانی به این نتیجه میرسیم که با این مقدار بودجه و این قیمتهای خاردار گلهای شاخه ای بهتر است چندین دسته برگ روبان زده جهت روشنگری با خودمان ببریم اما از آنجایی که خدا همیشه کم ما را با کرم خود پاسخ داده در دقیقه ۹۲ وقت اضافه به جایی میرسیم که صد شاخه گل رز را با قیمت عالی و در نهایت با یک تخفیف روی هر بسته و البته تنوع در رنگ و طرح در دامانمان می گذارد.
گلفروش در حال آماده کردن گلها و زدن برگ های اضافی و خار ها با چهار شاخ است خانم کوچولو که با دقت مشغول بررسی مراحل است با سرعت زیاد خودش را به من می رساند و بغلم میآید بهانه می گیرد که "مامان جوننمو می خوام" میگویم: الان گل بگیریم بریم پیش مامان جون باشه؟! که پاسخ میدهد: نه نمیخواد الان این آقا منم کچل میکنه!!!
کچل؟؟؟!!
طفل معصوم فکر کرده آقای گل فروش با چهار شاخ به جان موهای گلها افتاده و دارد همه را کچل می کند و حتماً بعدش هم نوبت اوست.
نازنین پراید دیگری که همسر دوستم آورده سوار می شویم و آقا هنگام تحویل گلها می گوید خانم این گلها تقدیم به شما و ما که حسود نیستیم اصلا و اصلا هم مهم نیست برایمان،
بگذریم....
در مسیر چه نقشه ها که برای مسیر گل دادن میکشیم از اینکه تقسیم شویم و اینکه هر کس ازیک خیابان برود و در مسیر گل بدهد تا به هم برسیم یا اینکه همه باهم، هم مسیر شویم تا بیشتر به چشم بیاید
فعلاباید برویم دنبال بچه ها که خاکستری زحمت بردنشان به خانه ی دوستمان را کشیده چون فرآیند خرید گل برای ۶ تا بچه خواب زده ی خسته و گرسنه اصولاً فرآیندی طاقت فرساست و ترجیح دادیم تا اتمام این فرآیند بچهها را با خاکستری راهی کنیم.
این حیاط خانه دوست ما حیاط جالبی است اندکی از آن به عنوان پارکینگ استفاده میشود و مسقف است،
گوشه سمت راست آن به اندازه یک فرش سه در چهار تا پشت بام بدون سقف است و نهال های انگور یکی یکی با ریسمان به آسمان بافته شده اند و خاکش طلاست چون اینجا دو سالی میشود که آشغال و پسماند بیرون برده نشده و هرچه را که پرنده ها خورده اند نوش جانشان باقی خوراک همین خاک شده است.
جلوتر انواع و اقسام ،جوجه مرغ و کبوتر پاپری و کاکل زری به چشم میخورد که ناگفته نماند با رسیدن بچهها هیچ کدام از موجودات نامبرده در خانههای خود مشاهده نشدند و هر کدام دست کودکی یا در حال فرار از دست کودک دیگری است.
#قسمت_سوم
در گوشه ای دیگر وسایل نقلیه ی غیر موتوری به بچه ها چشمک میزنند و همین چشمک هم کارساز میشود و کارمان در می آید
هر کدام یکی را برداشته و در کوچه مشغول بازی می شوند و از آنجا که انگار قرار نیست تا زمین نخورند آرام نگیگیرند یکی بعد از دیگری محکم به زمین میخورد هنوز یکی را بر می داری تا غبار از سر رویش بزدایی و آرامش کنی میبینی صدای آن یکی تا خانه هشتمین همسایه رسیده است اینها را ساکت می کنی آن دیگری قهر میکند و میگوید نمیخواهد ادامه دهد و قصد دارد تا صبح توی همین کوچه بنشیند و مادرش هم می گوید بنشین پسرم فقط یادت باشد علف هایی که زیر پایت سبز شد را آبیاری کنی مبادا خشک شوند، چند قدمی دور نشدهایم که میبینیم مثل جوجه اردک های مغرور دنبالمان میآید و ی " اصلاً نترسیدم خودم دلم خواست اومدم" خاصی در چشمانش موج می زند.
وقت صدقه دادن که رد شده اما با این همه گرفتاری از دستمان در رفته بود و حالا با بلند شدن پشت سر هم صدای گریه بچه ها اگر نیندازیم فرشته های حاضر و ناظر میگویند بابا اینا دیگه چقدر چغرن تو صدقه دادن
رسیدیم به اول خیابان شریعتمداری بماند که با وجود مثبت ۳۰ سال سن هنوز هم تشخیص اول و آخر این خیابان برایم دشوار است بسمالله میگوییم وارد گود میشویم
مادر و دختری بدحجاب از جلویمان در میآیند و وقتش رسیده است که دل را به دریا زد
دعوا که نداریم میخواهیم گل بدهیم اما چه بگوییم ترس از اینکه بگویند نکند ممنوعیت تبلیغات را نقض کرده ایم و اینکه چگونه بگوییم که چنین برداشتی نشود هم خودش داستانی دارد گل اول را میدهیم و بلافاصله بروشوری که روی صفحه اول آن سردار دارد به همه مان لبخند میزند را ضمیمه ی گل میکنیم و میگوییم" این از طرف شخص خاص و برای تبلیغ شخص خاصی نیست این گل فقط برای حضور در پای صندوقهای رای هست گل برای مشارکت حداکثری امیدواریم روز جمعه پای صندوقهای رای ببینیمتون" جمله ها تمام شدند حال منتظر عکس العمل هستیم
در آنی و کمتر از آنی گل از گلشان میشکفدو میگویند:" رای دادن که وظیفه مونه ممنون ازتون به خاطر این گل" و ما انگار که تازه دل و جرأت پیدا کردیم از هم جدا می شویم و هر کدام با یک دسته گل و بروشور می رویم و جلوی رهگذر های شبانه ساعت ۲۲ و ۳۰ دقیقه بیست و ششم خرداد را می گیریم.
#قسمت_پایانی
کم کم جمعیت متوجه حضور ما میشوند و برای گرفتن گل جلو میآیند حالا دیگر نیاز به رفتن نیست فقط کافیست مثل یک ضبط صوت جمله آماده شده را با چاشنی لبخند و یک شاخه گل و بروشور تحویل دهیم این وسط حواسمان به بچهها هم هست که نکند یکیشان جا بماند یا اشتباهی برود یا خدایی نکرده موتوری ماشینی... هرچند وجود مادر عزیزمان که چهار چشمی وظیفه مواظبت از بچه ها را به عهده گرفته خیالمان را تا حدود بسیار زیادی راحت نموده است اما چه کنیم؟؟ مادر است دیگر...
فروشنده ای بسته ی حامل گل و بروشور و توضیحات را دریافت میکند و خندان میرود هنوز چند قدمی نرفته ایم که صدایمان میزند
" خانوما من از اول می خواستم رای بدم این گل رو بگیرید بدید به اونایی که نمیخوان رای بدن"
و مابه هم نگاه میکنیم و کیف میکنیم و خستگی مان در میرود از اینهمه روشنی روان مردمان نازنینمان..
با نگاهش بدرقه مان میکند..
بسته ی اول گل ها تمام شد می نشینم تا بسته دوم را باز کنم، تاکسی جلوی پایم ترمز می زند که میشه یه شاخه گل بدی؟! یک شاخه گل و بروشور و توضیحات ضبط شده را به او هم می دهم و با نگاه بدرقه اش می کنم فروشنده ی مغازه با عجله بیرون می آید "به منم گل میدید؟!"یک شاخه گل+توضیحات ضبط شده+بروشور سردار+لبخند
میگوید" یعنی گل فقط برای این که رای بدم؟!
_بله
_چه خوب! دمتون گرم، این که کاری نداره حتما میرم رای میدم، حتما رای میدم
دو سه پسر نوجوان با دوچرخه مسیرم را میبندند
_خاله به ماهم گل میدی؟!
نگاهی به بسته در حال اتمام می کنم و در ذهنم سریع حساب و کتاب می کنم که با این چند شاخه باقی مانده میشود فلان تعداد افراد واجد الشرایط را تشویق کرد اما اینها چه؟!
اینها هنوز به سن تکلیف هم نرسیده اند به گمانم
باید سریعتر تصمیم بگیرم درست است که نمیتوانند رای بدهند این دوره که نه
حتی فکر نمیکنم به دوره ی بعدی هم برسند
اما نوجوانند
جلو آمده اند
غرور دارند و شخصیت
مگر همین ها آینده سازان دوره های بعدی نیستند؟!
نکند تصمیم اشتباه امشب من،باعث شود آنها چند دوره ی بعد تصمیم نرفتن پای صندوق را بگیرند
مهم نیت است ما برای مشارکت حداکثری و خالی نشدن پشت کشور اینجاییم و رسالت این گلها هم جز این نیست
یک شاخه گل+بروشور سردار+توضیحات ضبط شده ی اصلاح شده با چاشنی لبخند بیشتر
میرود که برسد به دست نوجوانان
"این گل ها برای رای دادنه سلام ما رو به مادرتون برسونید امیدواریم پدرو مادرتون رو روز جمعه کنار صندوقها ببینیم.
یکی میپرسد:" خانم به مامانم میگم بیاد رای بده فقط بگین به کی رای بده؟! _به هر کسی که خودش درست تشخیص داده که آدم خوبیه بگو فقط بیاد و پشت کشورو خالی نکنه.
گل ها تمام شده و بروشورها تمامتر
چه زود تمام شد، چقدر برنامه ریزی کرده بودیم چقدر برنامه ریختیم که خیابان بعدی کجا باشد اما به انتهای یا ابتدای خیابان نرسیده همه تمام شد. چه حس خوبی داشت خدایا شکرت این وسط چقدر حال خودمان خوب شد انگار به خودمان گل دادند.
پسرم صدایم میزند نگاهم میافتد به شاخه گل صورتی دستش میگویم" مامان جان این گل مال ما نیست.
_نه این مال خودمه
_اینو بده به هرکس اومد جلوت عوضش برات دو شاخه گل میخرم، قبوله؟!
_پس صورتی و بنفش باشه قبول؟!
_اگه داشت چشم، همون رنگی که خودت میخوای
معامله تمام شد.
پسرک گل را به آخرین نفر می دهد و چراغ روشنگری گلها ها فضای تاریک خیابان را روشن کرده است.
تازه این شروع کار است
بسم الله الرحمن الرحیم
#تجربه
#تواصی
@madaranemeidan
#قسمت_اول
یک روز در گروه خانوادگی مطلبی درباره ی رهبری گذاشتن
یکی از اقوام که جوانی مذهبی یود در جواب گفت ما هم به فلان فتوای نسنجیده ی ایشان نقد داریم ...این چه فتوایی هست باعث مشکلات زیادی میشود و ایشان به درجه ی اجتهاد نرسیده اند و لایق رهبری نیستند😳😶
خیلی تعجب کردم و خیلی عصبی شدم ...اصلا تحمل توهین به اقا رو ندارم ...خشمم رو خوردم و گفتم ببینم چی میشه بقیه چی میگن ...
جمعی از افراد گروه بلافاصله با لحنی تند جواب ایشان رو دادن ...از این شتاب زدگی و نسنجیدگی صحبت هاشون تعجب کردم...گفتم باید جواب منطقی و مستدل بهش بدم ...
از قضا اون قضیه برای خودم پیش اومده بود و اطلاعات خوبی داشتم ،رفتم و فتوای دیگر علما رو در این زمینه استخراج کردم
فتوا ها رو گذاشتم و اطلاعات خودم رو هم نوشتم و گذاشتم سعی کردم با منطق پیش برم و از توهین و تحقیر اجتناب کنم...
بحث طولانی شد با خودم فکر کردم به خصوصی ایشان جواب ها رو بفرستم ولی دیدم اگر این کار را انجام بدم افرادی که در گروه هستند ممکنه دچار اشتباه بشن و فکر کنن صحبت های ایشون که علی اقا نام داشتن درست هست
بحث را ادامه دادم تا به نتیجه رسید ولی علی اقا هنوز با اقا مشکل داشتن و کارهای ایشون رو صحیح نمیدونستن...
ترجیح دادم بحث رو ببندم و در زمان دیگری با موضوع دیگری ورود کنم ...
روز بعد برادرم تماس گرفت و گفت چرا جواب میدی؟😳 چرا خودت رو اذیت میکنی؟ دیگران راجع بهت چی فکر میکنن ؟ ولشون کن !🙄
دیگران؟؟!🤦♀ ای خدا
گفتم چه اهمیتی داره که دیگران چی فکر میکنند
مهم اینه که من از حق دفاع کنم و سکوت نکنم همین سکوت امثال من باعث شده که به اینجا برسیم اگر جایگاه ولی فقیه در جامعه متزلزل بشه کشور از هم میپاشه...دشمن هم خوب فهمیده کجا رو باید بزنه ...ولی کور خونده ..وجود رهبر حکیم و اگاه باعث شده که ما در قلب خاورمیانه در امنیت زندگی کنیم ...
گذشت ....
چند روز بعد علی اقا یک صحبت قطع شده ی قدیمی از اقا فرستاد تو گروه ، که اقا داشتند از افرادی که برای مذاکره رفته اند تعریف میکردند
علی اقا گفتند ببینید حضرت اقاتون!🤦♀ داره از اینا دفاع میکنه ...اینا مملکت رو به باد دادن و ازین حرفا
گفتم اولا این بحث برای خیلی وقته پیشه و اعضای تیم مذاکره کننده افراد دیگه ای بودند و افراد فعلی دوم اینکه اقا نباید به دو دسی ها دامن بزنند و همیشه پشت دولت ها هستند ولی بهشون نقد میکنند تذکر میدند و راهنمایی میکنند
و این فیلم رو اگر کاملش رو ببینید میبینید که اقا تمام مدت جلسه دارن مطالب مهمی رو میگن به این تیم ..شما فقط همین تعریف ها رو دیدید؟
برید شروط ۹ گانه ی اقا رو برای برجام بخونید...
و بعد کلی فیلم و مطلب راجع به موضع اقا درباره ی برجام و تذکر هایی که دادن گذاشتم براشون
وقتی درین مورد نتونستم موردی رو پیدا کنند گفتن چرا پول ما رو برای خارج از ایران خرج میکنند ...ایا همه ی ایرانیا راضی اند؟
اینجا بود که فهمیدم این شبهات یکی و دوتا نیست و از یک جایی تغذیه میشه و هی بیشتر میشه...البته حدس میزدم که چه کسی این شبهات رو برای ایشون به وجود میاره اما با این نظریه مبارزه کردم و با خودم گفتم تا به چشم خودت ندیدی حق قضاوت نداری...
برگردیم به اصل قصه....
درباره ی هزینه هایی که در خارج از کشور میشه براشون توضیح دادم ...از بودجه ی نظامی سایز کشور ها به خصوص عربستان
از این که ما در قلب خاورمیانه ایم و امنیت هزینه داره...
و کلی سند و مدرک اوردم که متوجه شد ان چه که بهش گفتن حقیقت نداره
جالبه که تمام مشکلات رو به رهبری ربط میدادن،
براشون از اختیارات و وظایف رهبری گفتم ....
#قسمت_دوم
در گروه رفتار خدبی با ایشون نشد ولی باز هم مجدانه سوالات خودشون رو میپرسیدن اینجا بود که فهمیدم دنبال یافتن حقیقت و حل گره هایذهنی شون هستن...
چند بار در گروه به بحث سیاسی اعتراض کردند و ازونجا به بعد سعی کردم مستندات بیشتر رو درخصوصی براشون بفرستم و در گروه به اندازه ی یک جواب کوتاه قناعت کنم
وقتی دوستی در گروه گفت به جای سیاست از علم و تکنولوژی حرف بزنید در جواب گفتم "محافظه کاری آفت انقلاب اسلامی است ، دین و سیاست از هم جدا نیست، بینش سیاسی بیشتر از هر چیزی نیاز امروز ماست."
انیجا بود که علی اقای مذکور حرف من رو تایید کرد و اینجا بود که امیدم بیشتر شد و با قوت و انگیزه بیشتر ادامه دادم...