لا ازین کار نکردیم. شاید مامان مون اجازه نده خانم!
می گویم:« نگران نباشین بهتون یاد میدم. ماماناتونم با من!»
به همسرم پیامک می دهم که حاج آقا را چند دقیقه دم در نگه دارد!
دخترها سر و ظاهرشان را مرتب می کنند و باهم به بیرون تکیه می رویم.
حاج آقا با یک ساک بزرگ کنار دیواری ایستاده و دارد با همسرم حرف می زند.
به طرف شان می رویم.
سلام و احوال پرسی می کنم و ماجرا را می گویم.
حاج آقا با خوش رویی استقبال می کند.
چند تا کتاب از توی کیفش در می آورد و به طرفم می گیرد و می گوید:« با این چند تا می تونین شروع کنین فقط برای اول کار یه ضمانت باید بذارین.»
همسرم پیش قدم می شود و کارت ملی اش را به حاج آقا می دهد و معامله جوش می خورد.
با دخترها می آییم توی تکیه
کتاب ها را وسط تکیه پهن می کنیم.
کم کم بچه ها و زن ها دورمان را می گیرند.
با یکی دو نفر از دست و پا دارهایشان، صحبت می کنم و کار را می سپارم بهشان.
چشمم می افتد به اسم حسین که با گِل دور تا دور پارچه های مشکی تکیه را توی بغلش گرفته، #دستم_را_به_طرفش_دراز_می_کنم و می گویم، خودت هوایشان را داشته باش حسین!
#از_بند_های_اخوتی_که_گره_می_زنیم
#به_وقت_شب_هشتم_محرم
#تکیه_اسلام_مستضعفین
#مادران_میدان
@madaranemeidan
26.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🏴
«...از مجلس روضه که خارج میشویم باید مصیبتی که شنیدهایم، اشکی که ریختهایم، مرثیهای که تکرار کردهایم را، توشه راه و بالِ پروازمان کنیم تا وبالمان نشوند روز قیامت.
به روضههایی میاندیشیدیم که روزنههایی باز کند برای امروزمان و به یادمان بیاورد که:🔻
📌صحرای بلا به وسعت تاریخ است و کار به یک «یا لیتنی کنت معکم» ختم نمیشود...»
#روضه_های_مقاومت_۱۴۰۱
#از_نهضت_حسینی_تا_نهضت_خمینی
#روضههای_مادر_و_کودک
#روضه_به_سبکمادرانه
#مادرانه_سبزوار
#مادران_میدان
@madaranemeidan
پویش #ازبه
#از: مادران و کودکان ایرانی💔
#به: مادران و کودکان عراقی💔
🎒اکنون که کولههای اربعینی، آمادهی رفتن به #سفرعشق شدهاند،
حیف است حامل پیام عشق و ارادت ما به آقاجانمان اباعبداللهالحسین (ع) و زائران و خادمانش نباشند.
👩👧👦فرزندانمان را در کنار خود مینشانیم، دلهایمان را روانه 🚩🏴کربلا و مسیر پیادهروی اربعین میکنیم و دست به کار میشویم.
🎁 هدیههایی میسازیم از جنس همدلی و محبت تا همراه مادران و کودکانِ ایرانیِ مسافرِ اربعین، برسند به دستِ مادران و کودکانِ عراقی.
😭 هر که دارد هوس کرببلا، بسمالله....
🌱 آنان که در این پویش شرکت میکنند، از مراحل کارشان عکس بگیرند و به آیدی زیر ارسال کنند.
@shaghayeghimandost
#مادرانهسبزوار
#حبالحسینیجمعنا🤝
#هدیههایبهشتی
#الایرانوالعراقلایمکنالفراق
#منایرانموتوعراقی
@madaranemeidan
سلام دوستان جان 😍
اولین عکس های ارسالی از هدایایی که داره توسط بچه های گلمون درست میشه برای بچه های عزیز عراقی
#پویش
#از_به
#من_ایرانم_و_تو_عراقی
@madaranemeidan
#پویش
#از_به
#برنامه
#اربعین
#هر_که_دارد_هوس_کرب_و_بلا_بسم_الله
دارن عروسک نمدی درست میکنن برای بچه های عراقی
هر چوبی رو که رنگ میکنه میگه به نظرت امام حسین علیه السلام این رنگو دوسداره؟! خوشحال میشه؟! 😭
@madaranemeidan
#پویش
#مادران_میدان_تبیین
📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنساءها لباس رزم پوشیدند.
تنور خانهشان را روشن کردند تا مگر تنور دلشان آرام بگیرد.
نان و کلوچه و مربایشان، قوت قلب و قدرت بازوی رزمندگانی شد که تا رفع فتنه در جهان، عزمِ جنگیدن داشتند.
میدان جهاد امروز اما، نان خیرالنساءها را نمیخواهد، ولی غیرتشان را میخواهد.
جبهه امروز مادرانی میخواهد که به #میدان بیایند و تنور #جهاد_تبیین را داغ کنند.
#مربای_شیرین_امید، #کلوچه_خوشمزه_بصیرت و #نان_پربرکت_عزت بپزند و #دستکشِ_گرمِ_اتحاد ببافند.
🔴 ایدههایی را نوشته و میدانهایی را تعریف کردهایم برای آنان که میخواهند #مادر_میدان باشند.
"خودمانی نوشتهایم، خودمانی بخوانید." 👇
✅ اول از همه برای قوی شدن نگرشی و روشی خودمون قدمی👣 برداریم. 💪
چه قدمی؟🤔
برای دنیا دیده شدن لازم نیست حتما دور دنیا بچرخیم. کافیه دورِ کتاب بچرخیم. دل بدیم به تلویزیون و چهارتا مستند تبیینی ببینیم. مثلا مستندهای عمار و ثریا.
بساط گفتگو با رفقامون پهن کنیم. بگیم و بشنویم.
و....
✅ #روضه_مقاومت بگیریم به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت.
توی این روضهها چکار کنیم؟🤔
🎤سخنرانی متخصص و متعهد دعوت کنیم.
🏴 ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و دعای دستهجمعی و ذکر و توسل به اهل بیت (ع) داشته باشیم.
👩👧👦 مداحی و سینهزنی مادر و کودک داشته باشیم.
🚩 فضاسازی روضه رو با عکس شهدای شاهچراغ و پوسترهای تبیینی رو انجام بدیم.
🗣 یه گفتگوی مادرانه شکل بدیم.
🍛 نذری بدیم به نیت شهدای شاهچراغ.
📚 کتاب معرفی کنیم.
🎾با بچهها بازی کنیم.
✅ #میهمانی_تبیینی بگیریم.
توی این میهمانیها چکار کنیم؟
🤝 اقوام و دوستان و همسایههامون رو دعوت کنیم و ضمن خوشوبش دوستانه، براشون مستند پخش کنیم.
🗣گفتگو کنیم.
📚کتاب معرفی کنیم.
🎾با بچههاشون بازی کنیم.
🍱 یه صبحانه یا عصرانه مَشتی بخوریم و قرار میهمونی تبیینی بعدی رو با همدیگه بزاریم.
دسته جمعی با بچههامون بریم #پارک.
توی پارک چکار کنیم؟🤔
🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم به یاد شهدای شاهچراغ یا مناسبتهای دینی و ملی.
👦🧒ایستگاه کودک بزنیم. (نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...)
🎤 میز گفتگو داشته باشیم.
📚 میز معرفی و فروش کتاب داشته باشیم.
👩👧👦حلقه بازی مادر و کودک داشته باشیم. (البته توی پارک بانوان)
🖼 نمایشگاه عکس و پوستر و جملهنوشته داشته باشیم.
✅ دستهجمعی با بچههامون بریم #امامزاده.
اونجا چکار کنیم؟🤔
🍛 نذری بدیم (با یه یادداشت زیبا کنارش) به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت.
🎤 میز گفتگو بزاریم.
🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم.
👦🧒ایستگاه کودک بزنیم.(نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...)
🎁 اشعار و جملات زیبای وحدتآفرین و پوسترهای تاملبرانگیز رو چاپ کنیم و در یک بستهبندی شکیل توی امامزاده توزیع کنیم.
📋 یه لیست معرفی کتاب و مستندهای خوب چاپ و توزیع کنیم.
✅ بریم #مدارس بچههامون.
اونجا چکار کنیم؟🤔
اول چندتا از مادرهای دغدغهمند دیگه رو با خودمون همراه کنیم. بعد مطالباتی داشته باشیم از کادر مدرسه برای برنامههای فرهنگی تربیتی جذاب و هدفمند و مبنایی برای بچهها. میتونیم خودمون هم چندتا پیشنهاد بدیم. مسابقه، بازی، تئاتر، گفتگو، کتابخوانی و...
میتونیم پیشنهاداتی بدیم برای جلسات انجمن اولیاء در مدارس مثل چی؟ مثلا برای والدین دانشآموزا مستند پخش بشه، کتاب معرفی بشه، گفتگو انجام بشه و....
✅ اگه آشنایی داریم که مغازه یا تاکسی داره پوسترهای هدفمند مناسب این روزها رو چاپ کنیم بدیم بزنن روی شیشههاشون. یا شیشه تاکسیها.
🌱 هر کدوم از این ایدهها رو که خواستین انجام بدین، به آیدیهای مربوطه پیام بدین تا مادران میدان در حد توان، راهنماییتون بکنه.
📸🖌 عکس و گزارش و روایت هر کدوم از این برنامهها رو به آیدی زیر در پیام رسان اینا و بله بفرستین:
@M_borzoyi
#یَدِ_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مدار_مادران_انقلابی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
برای حوالی. میلاد پیامبر یه عالمه مادر از حکیمیه ی شمال شرق، اومدن پای کار.. که با پیام پیامبر مهربانی حرکتی بزنیم که بشه این روزها. شکاف رو کمترکرد و با همدلی و تالیف قلوب نقشه دشمن. رو نقش بر آب کنیم.
برنامه توی پارک و وسط هفته بود. مردد بودیم هم بخاطر اوضاع این روزها ،هم فکر میکردیم استقبال کمتره ولی باز خدا یک پرده ی زیبا از وحدت به ما نشان. داد که حیران ماندیم.
یاعلی گفتیم. ببست و خوردی تا خانم چادر با یک دوجین وسیله به دست و سه برابر بچه که دنبالشون میدویدند وارد پارک شدند. به محض ورود اینطوری شدیم😳🙊 شعارهای مرگ بر خ ا....🙈و روم به دیوار فحش به رهبری.
روی دیوار های کنارمون اسپری شده بود ولی ما اسپری مشکی رو برا پاکسازی فراموش کرده بودیم که تو لیست بگذاریم🤔 . زیلوها رو پهن کردیم با ریسه ها و بادکنک ها درخت های کنار زمین. بازی رو تزیین کردیم و آهنگ کودکانه پخش کردیم تایخ فضا آب بشه..
برنامه که شروع شد تعدادی از مادرهای شل حجاب توی پارک با دعوت ما و تعدادی مادر این تیپی دیگه که خودشون اومدند توی جمع ما تا بچه هان هاشون کاردستی پیامبر رو با پیام. پیامبر مهربانی درست کنند و بادکنک بگیرند.
در کنار ساخت کاردستی این ده دوازده تا مادر مهمان توی جمع ما ایستاده بودن و دو سه تا از مادرهای ما ، باهاشون خوش و بش هم کردند و نزدیک تر شدند 🌹🤝
باور نمیکردیم که اینها همون هایی هستند که تو مجازی ازشون قول ناامیدی و خشونت ساخته بودن. ولی در عمل ارتباط باهاشون آنقدر سخت نبود چون مادری حرف مشترک همه ی ماست راحت میشه از این در همکلام شد و همدل شد، بعد تموشدن کاردستی و پذیرایی نوبت بازی رسید🤸♂⛹♀
بچه ها چندنفر چندنفر بازی گروهی کردند نقشه ایران روی بادکنک ها کشیده شد در حالی که دسته شون رو به هم داده بودند و سرود زیبا زیبایی ای ایران میخواندند باید از بادکنک مراقبت میکردند و ضربه میزدند بره بالاتا نقشه کشور که روی بادکنکه زمین نخوره،
با هدف تزریق وحدت و همدلی و عشق به پرچم🤗
دورت بگردم ایران زیبا🌿
خلاصه که آخر برنامه
خانمهایی که از محوطه پارک با دعوت ما اومدن تو جمعمون چقدر تشکر کردن
چند عبارت قشنگ شنیدم بین حرفاشون
ممنون از مهربونیتون❤️
ممنون از لبخند قشنگتون❤️
میشه ما هم عضو گروه تون بشیم❤️
شما خودتون جشن میگیرین چه جالب جایی حمایت مالی نمیکنن❤️
ممنون که به فکر بچه های مردم هستین❤️😭
غروب شده بود و ما در حالی که با دوستامون با فلاکس های چای گعده کرده بودیم از حال خوب اون روزمون حرف میزدیم و تجارب رو یککاسه میکردیم تا دفع بعد قوی تر به خط بزنیم💪
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مادرانه_محله_حکیمیه_تهران
@madaranemeidan
تو فکر بودم برای حوادث اخیر که دامن گیر کشور عزیزم شده یه کاری کنم.
با مشارکت دوستان گل مهربانو بساط یه آش ماستی رو تدارک دیدم تو خونه.🥣
و ذکر توسل و پهن شدن سفره تو خونه.🤲
چند تا از آش ها هم رفت در خونه همسایه ها😃
و برگه هایی که از در وحدت و همدلی و یکپارچگی حرف میزد چسبوندیم روی در ظروف🤝❤️
و حظ بالاتر همسایه مون بود که بعد دریافت اش اومده بود در خونه مون و شدیداً ب وضع موجود اعتراض داشت و میگفت اگه شما طرفدار دولتمردان هستید نه دعا میکنم نه آش میخورم.
ما هم یک ساعت یک لنگه پا چهارنفره داشتیم روی نقاط اشتراک به تفاهم میرسیدیم.😍
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مادرانه_محله_سبزوار
@madaranemeidan
*مشق نوعروسان*
مهمانهای جمع، نوعروسان دهه هشتادی بودند. مسجد روستا میخواست برایشان کلاسهای سبک زندگی اسلامی بگذارد.
احساس خطر کرده بودند، از آژیرهای به صدا در آمده توی این روزها! عدو باز هم سبب خیر شده بود و از بغلش نان و نوایی هم قسمت ما شد. گفتند بخش کتاب خوانی دوره را برای تو گذاشته ایم کنار.
نشستم و به مغزم فشار آوردم. نوجوان دهه هشتادی نو عروس که به قول امام روح الله می خواهد برود و بسازد...
نگاهی به قفسه کتابهایم انداختم. خانه دار مبارز زودتر از همه، چراغ سبزش را نشان داده بود و سر همراهی ما توی این جلسه را داشت.
خب بسم الله!
گپ و گفت های روز آشنایی و ترین های دوران عقدکنان و سوتی های روزهای ازدواج شان را مرور کردیم و با حفظ شئونات اسلامی و زیر نظر خادمه مسجد، به شکل استاندارد خندیدیم و شادی نمودیم.
لای مرور خوشمزگی های نو عروس ها، می توانستی مدل نگاه و حس حالشان به زندگی که قرار است پا تویش بگذارند را بفهمی.
نفس عمیقی کشیدم، نگاهی به #خانه_دار_مبارز کردم و آرام رو به جمع گرفتمش! گفتم:« حوصله دارین ترینهای این نوعروس دوازده و اندی ساله رو هم، باهم مرور کنیم!»
کمی باهم پچ پچ کردند و به نشانه تایید سرشان را تکان دادند. هنوز کتاب را باز نکرده بودم که یکی شان با لحن حسرت آمیزی گفت:« خانم چه قد زود عروس شده! آزادیا شو همه رو از دست داده مثل ما...»
بغل دستی اش فوری آمد وسط حرفش و گفت:« آره آدم عروس بشه نه دیگه می تونه درست، درس بخونه. نه بره سرکار و برای خودش کسی بشه. فردا هم باید بچه بیاریم و کهنه بشوریم.» لبخندی زدم و گفتم:« حالا نگران کهنه اش نباش. ماشین کهنه شور هست.»
بهش اشاره کردم و گفتم اصلا خودت پاشو بیا اینجا با هم بریم تو زندگی این نوعروس ۱۲ساله ببینیم تو اون زمانا تو ازدواج با سن کم و در حالی که از یه جاییم مدرسه نتونسته بره، چه جوری برای خودش کسی شده! اصلا کسی شدن ینی چی؟!»
آمد کنارم ایستاد و شروع کردیم به خواندن تکه هایی از کتاب که مشخص کرده بودم.
از ازدواج #خانه_دار_مبارز شروع کردیم و آرام آرام رسیدیم پای همان منبری که زندگی خانه دار قصه را زیر و رو کرده بود و کم کم ازش یک خانه دار واقعی ساخته بود!
حالا پای خانه دار داشت از چارچوب خانه اش می زد بیرون. هر زمان و توی هر اوضاع و احوالی مرکز دنیایش نو به نو عوض می شد و توی میدان های مختلف نقش آفرینی می کرد.
یک روز توی مسجد و منبر، یک روز وسط راه پیمایی، یک روز توی خانه اش، یک روز توی جهاد سازندگی، یک روز وسط جنگ، یک روز هم پای گهواره نوزادش...
کتاب داشت به انتهایش نزدیک می شد. دخترها انگار سرنخ را پیدا کرده بودند. حالا جنس سوال و جواب هایشان عوض شده بود.
کلمه های جدیدی توی دهان شان می چرخید.
هویت...
زن مسلمان...
آزادی...
جهاد...
مبارزه...
هدف و آرمان....
داغ داغ قرار جلسه بعدی را گذاشتم.
مشق شب: میخوای در آینده چیکاره بشی؟
سوالی که صدبار توی زندگی ازمان پرسیدند و البته جواب درستش را قشنگ حالیمان نکردند.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#معرفی_کتاب
@madaranemeidan
*معلمها! برپا...! *
با وجود رایزنی های بسیار با مدیر و معاون چند تا مدرسه، باز هم راه به جایی نبردم! مدیر می گفت:« الان ورود هرگونه آدمیزادی غیر از کادر مدرسه به کلاسا ممنوعه!» گفتم:«بابا می خوایم کتاب بخونیم باهم!» گفت:«نه الان همه چی تو مدارس جیزه چه برسه به کتاب که معلوم نیس لاش چه نسخه ای بپیچین!»
سرم را پایین انداختم...دستِ درازتر از پای من را که دید گفت:«صحبت با بچه ها جیزه ولی با معلما نه! میخوای واسه معلما کتاب معرفی کن.»
چند دقیقه ای فک کردم و گفتم:«باشه قبول! البته با حضور افتخاری معاون پرورشی تون!»
با غر و لند بالاخره، یار پسندید ما را و رفتیم سراغ زیر و رو کردن خوانده ها!
#برپا ایستاده بین کتاب ها در خط مقدم، دلبری می کرد و حریف می طلبید! از قفسهٔ مخصوص مربیان پرورشی کتاب خانه ام کشیدمش بیرون و راهی مدرسه شدم.
خودم تا حالا با هیچ کتابِ #تاریخ_شفاهی قد #برپا نخندیده بودم. گفتم:«خودشه! همین خنده رو باید بیارم وسط و یخ جمع رو بشکنم.»
شروع کردم به خواندن. معلم ها خیلی باوقار ریسه میرفتند از شیطنت های شخص اول کتاب! بعد کم کم بساط لهو و لعب را جمع کردم و ژست جدی گرفتم!
دانه دانه خوش فکری های آقای #برپا را روی تخته ردیف کردم. معلم ها داشت، شاخک هایشان از این همه خلاقیت، آن هم توی قحطی امکانات دهه شصت می زد بیرون!
دیدم دل ها آماده است. پلی زدم به روضه و از قحطی خلاقیت برای تبیین گفتمان اسلام و انقلاب سخن گفتم. این که نسل نو چه قدر محتاج خلق روایت هایی از اسلام و انقلاب با زبان خودش است.
سرها را به نشانه تایید تکان می دادند. امید داشتم دل هایشان هم تکان خورده باشد.
قصه ما به سر رسید #برپا هم به خانه اش رسید.
جای شخصیت های این کتاب ها این روزها بدجوری خالی است. دستشان را بگیریم و ببریم رونمایی شان کنیم برای نو معلمان. البته نه از آن رونمایی های معمول!
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#معرفی_کتاب
@madaranemeidan