eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
719 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
198 ویدیو
47 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
به نام او طبق برنامه تبلیغاتی هر روز، پیام مکان جدید برای تبلیغ به گوشیم ارسال شد. مکانِ تبلیغ یکشنبه مون شد، دستغیب 13 روبروی پارک.همین که آدرس رو دیدم با خودم گفتم دستغیب کجاست دیگه؟تا به حال نشنیدم.حتما سمت میدون نقابش و ....چون مطمئن نبودم متوسل به یار کمکی همیشگی ما خانما، یعنی مَپ گوگل شدم و تقریبا فهمیدم کجاست.زود به خواهرم و بهناز خبر دادم که مکان جدیدمون کجاست و ساعت 6:15 آماده بشید که باهم بریم. ساعت 6:20 به پارک رسیدم.روبروی پارک ایستادیم و همین که از ماشین پیاده شدیم متوجه نگاه های مردم به سمت خودمون شدیم. انگار تا به حال 6 خانم جوون چادری ندیده بودن:) واقعا یک بخش خنده های ما تو مسیر به همین نگاه های مردم به خودمون سپری میشد. خلاصه رفتیم سر قرار و بچه ها یکی یکی به جمعمون اضافه میشدند، خداروشکر اینقدر تعداد مون زیاد شده بود که اطرافیان و کاسبها و عبوری ها فکر میکردن اومدیم شورش کنیم:) 🤪😂حق داشتند اخه خیلی کم پیش میاد 40 تا خانم چادری تو پارک با هم جمع بشند و صحبت کنند. هرکسی که رد می شد چهارتا چشم داشت دوتاهم قرض می گرفت، خیره فقط به ما نگاه میکرد، تو این بین کسایی هم که نمیتونستند به فضولی خودشون غلبه کنند، یواشکی کنار ما فال گوش وا میستادند و از بحث سیاسی ما مستفیض می شدند.☺️خیلی جالب بود اخر سر که کوچه های محله رو بین گروه ها تقسیم کردیم، یک اقا پسر 10 یا 12 ساله رو به من کرد و گفت: سلام خانم، یک سوال میپرسم راستش رو بگید؟🧐من اولش گفتم اخه از این همه آدم چرا از من پرسید؟ 😨😬بیخیال اینکه شاید چه حرفی بزنه و جالب نباشه گفتم بپرسید؟+گفت راستش رو بگید، هر کدومتون چند میگیرید؟😁_گفتم برای چی چند میگیریم؟😕+گفت برای تبلیغ اومدید دیگه،نه؟ چرا میپیچونی؟😉_گفتم برای تبلیغ شخص و کسی نیومدیم، اومدیم به مردم ملاک و انتخاب درست رو توضیح بدیم. هنوز همه‌ی ما یک پولی هم گذاشتیم که از خونه هامون بیایم اینجا؟😂😶پولِ چی برادر؟ _سکوت کرد و چیزی نگفت. اما از چشم هاش معلوم بود که باور نکرده. آخه حقم داشت. این یکی دو هفته آخر نامزدهای شورا شهر جوری به جون شهر و مردم شهر افتادن که انگار قبلش آدم های شهر و مناطق پایین اصلا وجود خارجی نداشتند. 😑💀 به گروه های دونفر تقسیم شدیم و هر دو نفر یک کوچه رو باید پوشش می دادیم. طبق روال من و بهناز جان همیشه باهم میریم تبلیغ.بین روزهای تبلیغ، دیروز یکی از گرمترین روزهامون بود. عین بستنی داشتیم آب می شدیم و عرق از سر و کله مون سرازیر شده بود🤒🥴. به سر کوچه رسیدیم، تا آخر کوچه رو با چشم بررسی کردیم. مرغ پر نمیزد ☹️گفتیم یکم بریم جلوتر بالاخره یکی از خونش میاد بیرون دیگه. از کوچه اولی گذر کردیم، کوچه دومی هم همینطور،کوچه بعدی هم جز چهارتا جوجه کسی نبود. یکم نا امید شدیم.گفتیم خدایا هلاک شدیم یکی رو بفرست دیگه. به پیج سر کوچه بعدی که رسیدیم چشممون به 2 تا خانم خورد و لبخند به لبهای دوتامون اومد و گفتیم خدایا شکرت. تو همین صحبت ها بودیم که که یکدفعه یک وانت محترم و عزیز با سرعت از وسطِ جوبِ پَلَشتِ کوچه گذر کرد و ما رو مورد تفقد خودش قرار داد و سمت راست ما رو به فنا داد.👀😱🤢 🤯 ناباورانه بهم نگاه میکردیم، گفتیم خوب بود ما نیتمون پاک بود و الا که حتما زیرمون می کرد.🤣 گفتیم اولش که اینِ آخرش میخواد چی بشه :/؟؟خدا به خیر کنه. من لباسهای خودم رو نگاه میکردم و بهناز لباسهای خودش رو. زدیم زیر خنده... و بسم الله رو گفتیم چندتا مادر مهربون و عفیف با چادرهای گلی گلی جلو در خونشون نشسته بودند. +سلام حاج خانم خوبید؟سلامتید؟ ببخشید مزاحم شدیم. میتونیم چند دقیقه وقت تون رو بگیریم؟ _سلام عزیزم. در چه مورد؟ +فکر میکنید میخوایم در مورد چی صحبت کنیم؟ _ گفتند نمی دونیم. حتما برای انتخابات شهر؟ + گفتیم نه. برای کسی نیومدیم تبلیغ کنیم و اسم کسی رو نمیبریم. خیالشون راحت شد و لبخند کوچیکی رو لبشون نشست. +حاج خانم قصد دارید رای بدید؟ میخواید تو انتخابات شرکت کنید. ریاست جمهوری رو میگم. _ آره دخترم چرا شرکت نکنم؟ برای چی؟ +واقعا؟ این 8 سال بهتون سخت نگذشته؟ نا امید نشدید؟ _ چرا عزیزم خیلی هم بهمون سخت گذشته. خیلی. جوون هام بیکارند. دخترم هنوز تو عقده و نمتونیم جهیزیه اش رو کامل کنم. حقوق شوهرم کفاف زندگی مون رو نمیده. خیلی وقته میوه نخریدیم. مردم همشون افسرده اند. از بیکاری، بچه¬ی خواهرم طلاق گرفته، با دوتا بچه کوچیک ....... بگم هنوز؟ _مادر کناری گفت: آخه برنج 300 تومن رو من چطور بخرم؟؟ وقتی حقوق شوهرم یه یک تومن نمیرسه؟ یک کیلو گوشت نمیشه خرید جلو بچه هات گذاشت.
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
به نام او طبق برنامه تبلیغاتی هر روز، پیام مکان جدید برای تبلیغ به گوشیم ارسال شد. مکانِ تبلیغ یکشنب
+ من و بهناز اینجا واقعا ته دلمون خالی شد. خداشاهده دوست داشتم آب بشیم برم زمین و این صحبت ها رو نشنویم. سرمون فقط پایین بود. اشک تو چشم هام جمع شده بود و نمیدونستم چی بگم. مشخص بود باید فقط تا صبح به درد و دلهاشون گوش بدیم چون به انداره 8 سال سختی کشیدند. _ با تعجب و حیرت دوباره پرسیدم، حاج خانم واقعا میخواید رای بدید؟ اعتراض ندارید؟ +گفت نه دخترم. کی با کشور و مردم خودش قهر میکنه؟. رای دادن به گردن و دِین منه. من مسلمونم باید برای آینده خودم انتخاب کنم. این همه جوون برای کی و چی رفتن شهید شدند؟ برای من و تو . +هنوز تو تعجب حرف های مادرمون بودم که یک دفعه مادر دوممون گفت: جنگ بشه، قحطی بیاد، از آسمون سنگ به باره، ما میریم سر صندوق و رای خودمون میدیم. این کشور مال ماست ما مسلمونیم، برای کشور خودمون خودمون تصمیم میگیریم. _ حاج خانم اول گفت: ما هنوز داغدار حاج قاسم عزیزمون ایم. موقعی که شهید شد این دل ما داغ شد هنوز یادش میکنم، گریه ام میگیره. اون برای چی شهید شد؟ شهدای مدافع حرم برای کی و چی رفتن شهید شدند؟ برای این که من و تو بریم رای بدیم. ها؟ اشتباه میگم. _یکی دیگه از مادرها گفت چرا الکی بگم. من خودم این قدر رای دادم برگه¬های شناسنامه¬م جا نداره. نمیدونم به کجاش میخوان مهر بزنند:) کشور مال خودمونه، ما رای ندیم کی رای بده؟ حالا روحانی یک غلطی کرده و ما رو بدبخت کرده. چرا رای ندیم؟ رای میدیم امیدمون به خداست انشالله یکی بیاد صدای ما رو بشنوه. _گفتم حاج خانم این 8 سال بهتون سخت نگذشته؟حتما خیلی سخت بود. همه مردم از سختی های زندگی و بیکاری ها و بی پولیهاشون برامون تعریف میکنند. چرا شما اصلا گلایه نداری؟ _گفتند. چرا دخترم خیلی هم دارم. اما مگه باید گفت؟ یکی مثل من، تو دلش نگه میداره و نمیگه یکی هم میگه. اما اینا گفتن نداره. خدا میبینه. من خودم دوتا پسر لیسانس بیکار دارم. شوهرمم هم فوت کرده. نون شبمون رو به سختی در میاریم و .... +من و بهناز اینقدر شوکه شده بود که فقط میگفتیم خدا حفظتون کنه. خدا شما رو برای ما و انقلاب نگهداره. شما پشتوانه و قدرت این انقلایبد و ... + به شوخی گفتم شما خودتون از فرمانده های تبلیغ اید. بیاید با ما بریم تبلیغ، ما مثل شما کم داریم:) + همه مون زدیم زیر خنده و صمیمیت و خوشحالی عجیبی بین مون حاکم شد. انگار همه مون خیلی امیدوار تر شده بودیم. رو کردیم به مادرای مهربون و دوست داشتنی مون و گفتیم پس این کوچه و مردمش با شما. شما دیگه کل این کوچه رو پوشش بدید. _لبخندی زدند و گفتند: باشه خیالتون راحت برید با بقیه مردم حرف بزنید و به انقلاب مون کمک کنید + بازهم من و بهناز از صحبت هاشون تو شُک رفته بودیم. دیگه ایندفعه طاقت نیوردیم و گفتیم.کسی تو محله و منطقه شماست که میرید پیششون یا باهاتون صحبت میکنه؟مثلا روحانی ای طلبه ای...؟ _گفتند: نه برعکس. اینجا کسی رو نداریم. +گفتیم پس چطور اینقدر شما خوبید؟ ما تو این دوهفته تبلیغ حتی یک نفر مثل شما رو ندیدیم همه ناراحتند و گله دارند. آخه شما چقدر شریف و عزیزید؟ باید تابلوهای کوچه شما رو بزنند" ولی نعمتان انقلاب" +با نگاه مهربونشون زدن زیر خنده و گفتند: اره ما انقلابمون رو دوست داریم و حتما رای میدیم. + برای من این برخورد و این گفتگو اصلا قابل تصور نبود. گوشی رو در اوردم و ازشون اجازه خواستم که با هم سلفی بگیریم. +گفتم میخوام هر وقت ناامید شدم، به عکس و چهره شما نگاه کنم و حرفهاتون رو به یاد بیارم. شما ولی نعمتهای این انقلابید. که هم تو آسایش و آرامش با انقلابید و هم تو سختی و رنج... _ ما با بُهت و نگاهای پر از امید، از اونها جدا شدیم و گفتیم قرار ما پس جمعه 28 خرداد. پ ن: قرار همه گروه موقع اذان، تو امام زاده شعیب ع بود. قدم هامون رو تندتر کردیم که زود به دوستامون برسیم.همین که به خواهرم و خانم عباسی رسیدم گفتم: وای شما نبودید ببینید مردم این محله در مورد رای چه چیزهایی می گفتند؟اصلا باورتون نمیشه؟ داشتم صحبت می کردم که خانم عباسی و خواهرم باهم گفتند: آره ماهم همینطور بود. انگار نه انگار که این مردم تو این مدت تو سختی و فشار بودند. گفتم واقعا؟شما هم همینطوری بوده؟دیدم اکثر بچه ها همین رو میگند. همه مون تعجب کردیم. در این بین خواهرم حرف خیلی قشنگی زد: "شاید به برکت هم جواری مردم این محله با امام زاده شعیب ع که اینقدر شریف و عزیز و انقلابی اند" پ ن: پرچم بچه ها و مردم منطقه¬ی فلسطین و امام زداه شعیب و دستغیب بالا است، خیلی بالا. شما انقلابی اید، بقیه اداتون در میارن. @madaranemeidan
دیروز که برای عروسی خواهر همسر به شهرستان آمدم ,داشتم فکر میکردم یک روز راهم نباید از دست بدهم ، تا شب که مراسم هست باید بار روشنگری امروزم را زمین بگذارم، برا بین الطلوع که بیدار شدم کارها راکمتر کردم و نخوابیدم. از مادرم شنیدم که ساعت نه ، در مسجد جلسه ی خانم هاست. گفتم تا بچه ها از خواب بیدار نشدند ، می روم و بر میگردم . نوزادم راخوباندم و پاورچین پاورچین از اتاق خارج شدم.. چهل پنجاه نفری در مسجد نشسته بودند بعد از برگزاری مراسم با خانم ها وارد گفتگو شدم . شکایت ها از اوضاع مالی و کوچک شدن سفره ها بود. با آنها همدردی کردم . یکی گفت من انگشت نشانه ی رای دادن را قطع میکنم که یادم باشد دیگر پای صندوق نروم. چیزی نداریم بخوریم چه کنیم ؟. یخچال خانه مان خراب می شود باید یکسال تحمل کنیم تا هزینه تعمیر را کنار بگذاریم. نوبرانه ها را که دیگر فراموش کردیم. دیگر زندگی رنگ و بوی طبیعی اش را برای اقشار ضعیف از دست داده.. به آنها حق دادم و برایشان از انتخاب درست گفتم از اینکه میتوانیم آینده را نجات دهیم. یکی گفت شهرک ما دیگر امنیت ندارد دزد زیاد شده..گفتم حق دارید ولی شما که امنیت خانه هایتان آنقدر مهم است فکر کنید اگر یک روز این کشور دست امثال داعش بیافتد چه میخواهید بکنید . نه مالتان بلکه نوامیستان را هم اسیر می‌کنند و به بازار میبرند.. امروز همه سوار یک کشتی هستیم و نباید بگذاریم سوراخ شود. چون با هم غرق میشویم. امنیت مثل سلامت است از دست که رفت تازه قدرش را میدانیم.. مثل مشکلات این مریضی همه گیر که تازه قدر مهمانی ها و زندگی عادی را دانستیم . کلی بحث شد. و ساعتی گذشت.. اواخر جلسه سوال زیبایی پشت هم تکرار می شد که خانوم حالا به کی رای بدهیم .. مثل دانش‌آموزی که مزد تلاشش را گرفته باشه جلسه راجمع کردم 👌. بعد از جلسه سراغ برنامه بعدیم رفتم . با دختر خاله و فعالین محله در مورد چگونگی کار های میدانی و روشنگری چهره به چهره صحبت کردم تا گروهی را در محله ی مادرم فعال کنند تا بین مردم وپارک ها فعالیت کنند از مسجد بیرون آمدم وبا ذوق سمت خانه مادرم حرکت کردم. جلوی در خانه رفتگری منتظر بود . سلام علیک کردم وگفت آب سرد میخواستم حاج خانوم.. سریع از یخچال آب سرد آوردم و چند باری برایشان پر کردم تا استراحت کنند سر بحث انتخابات را باز کردم و برایشان از اهمیت رای دادن گفتم و به خدا سپردمشان. سرم را که چرخاندم شمسه خانم را دیدم بخاطر علاقه اش به من جلو آمد و گفت :دلمان تنگ شده... پاسخ محبتش را دادم و جمله ی قلقلک دهنده ای برا ی ورود به بحث گفتم. این روزهای داغ انتخابات برای عروسی اینجا هستیم. چه خبر از انتخابات؟ گفت رای نمیدهم.. آنقدر از زمین و زمان مثال زدم تا متقاعدش کنم.. آخرش گفت به هرکسی شما رای بدهید من اعتماد دارم و رای میدهم در حالی که خدا رابابت این یکی دو ساعت شکر کردم. و احساس سبکی داشتم ، به خانه آمدم ،بر خلاف همیشه امیر عباس کوچولو به جای گریه با لبخند منتظرمن بود. زیر لب زمزمه کردم ان مع العسر یسرا @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
در بوستان معلم تریبون آزادبود. تعدادی موافق وتعدادی هم مخالف حرف زدند. تااینکه نوبت به خانمی رسید که حدودا۵۰-۶۰ساله به نظرمی آمد. آمدپشت تریبون و از وضعیت اقتصادی خود گفت. بابغض میگفت دوتا دختر دارم هر دو در سن ازدواج هستند، ولی نمی توانم برایشان جهیزیه تهیه کنم. از زور فقر و نداری دختران من مشکل اعصاب پیداکرده اند، و قرص اعصاب مصرف می کنند.😔😔😔 من رای نمیدم چون خیلی زندگی سختی داریم. کسی نیست که به داد ما برسه هرکسی به فکر خودشه درحالی این مطالب را میگفت که بغضش ترکید وهمه حضار را تحت تاثیرقرار داد😭😭😭 مجری آمدوگفت به افتخار تمام مادران غیور و دلسوز سرزمینمان کف بزنید. حضار هم کف زدند. 👏👏 آقایی پشت تریبون حاضرشد تا پاسخ این خانم را بدهد. او گفت تمام بدبختی های مااز روی چشم و هم چشمیه. وقتی طلا وسکه آن چنانی میخوایم. وقتی جهیزیه های گزاف وبیهوده میخوایم وضعیت همینه. من ودوستم به هم نگاه کردیم، گفتیم این آقا چی میگه؟ 🤔🤔🤔 برای همین من روانه شدم تا اینکه پشت تریبون قرارگرفتم. بعداز بسم الله الرحمن الرحیم و بِهِ نستعین انَّه خَیرُناصرٍومعینٍ خانمها وآقایان سلام، بعدگفتم: من تاحدودی با حرفهای این آقا موافقم ولی بیشتر حرفهاش رو قبول ندارم. الان این خانم به خاطر گرانی اجناس نمیتونه چیزی برای جهیزیه تهیه کنه واین گرانی هم زیرسردولت نا کارآمد... است، که با انتخاب نادرست روی کار اومده.😒 مانبایدبذاریم این وضعیت تکرار بشه. رای ندادن این خانم هم کاری رودرست نمیکنه. کلاافرادی که نمیخوان رای بدهند دو حالت داره. یامیخوان دولت رو ادب کنند. یا میخوان نظام را ساقط کنند. درحالت اول که فرض کنید، دولت پشیمون شد و قصدعذرخواهی داشت و گفت باشه شما بیایید پیشنهاد بدید چه کسی باشه وچی کار کنیم؟ آیاکسی که رای نمیده تادولت ادب بشه فردخاص یااقدام موجهی مدنظرداره که برای بهبودوضعیت کشور انجام بده؟ 🤔🤔🤔 خوب الان هم بارای دادنمون به فرد اصلح همین کار رامیکنیم😊 دولت نالایق وبی تدبیر رو ادب می کنیم و به جاش دولت جدید تازه نفس و عادل انتخاب میکنیم.😃😃 حالت دوم، براندازی نظامه که اگه رای ندیم میشه مثل سوریه که مردمش گفتند،بشار اسد رانمیخوایم وشورش کردند تا نظام راسرنگون کنند و آمریکا و ایادیش وارد شدند، تا به بهانه تشکیل دولت مقتدر و خوب داعش را وارد خاک سوریه کردند که دیدید، نتیجه اش چه شد؟ چه خرابی ویرانی ها وقتل و غارت ها وکشتارهایی صورت گرفت.... اگه میخوایدکشور ما مثل سوریه و افغانستان وـ.. بشه و سرجوونامون رو ببرند و کلی خسارت به کشور بزنند رای ندید. درحال صحبت بودم که شنیدم آقای جوانی که کنارفیلمبردار بود گفت چقدر قشنگ حرف می زنه و استدلال میاره... گفتم خانمها وآقایان به فرموده رهبرعزیزمون، الان در لیلة القدر انقلاب به سر می بریم. در شب قدر نباید خوابید، چون سرنوشت مان رقم می خورد. هم خودمان نخوابیم وهم دیگران رانگذاریم که بخوابند. طرح که آقا فرمودند که همدیگر را توصیه کنید، در همین برهه از زمان بسیار کاربرد دارد. پس خانمها وآقایان به خاطر خودتون وآینده فرزندانتون حتما حتما رای بدید تا خاری برچشم دشمنان این مرز و بوم باشیم. متشکرم! بر محمد وآل محمد صلوات. این مطالب رو گفتم وجایگاه تریبون راترک کردم. @madaranemeidan
عرض سلام و خداقوت، خدمت همراهان محترم کانال 🌱 چنان چه شما عزیزان هم در شهر و روستای محل زندگی تان، مشغول فعالیت های میدانی و مجازی در عرصه ی انتخابات هستید، می توانید روایت ها و تجربه های خود را، جهت درج در کانال برای ما ارسال کنید. منتظر دریافت تجربه های شما عزیزان از سراسر کشور هستیم😊 @maryam_barzoyi
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌱کانال انتخاباتی مادرانه سبزوار🌱 آدرس کانال ما در ایتا: @madaranemeidan آدرس کانال ما در بله: https://ble.ir/madaranemeidan آدرس کانال ما در تلگرام: https://t.me/madaranemeidan آدرس صفحه ی ما در اینستاگرام https://www.instagram.com/p/CPbLBuTgtQN/?utm_medium=share_sheet ما رو به دوستان تون معرفی کنید❤️ ارتباط با ما: @maryam_barzoyi منتظر انتقادات و پیشنهادات و مطالب شما عزیزان هستیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 لبریز امید ✅ رهبر انقلاب: در مورد انتخابات در درجه‌ی اوّل، مشارکتِ بالا است، بعد انتخاب مطلوب و انتخاب خوب است تا دولتی تشکیل بشود که دارای کفایت باشد، مدیریّت لازم را داشته باشد، باایمان، مردمی و لبریز از امید باشد. ➡️ ۱۴۰۰/۰۲/۲۱ @khamenei_Reyhaneh
با چند تا از دوستان رفتیم پارکی تو توحید شهر. تقسیم شدیم. با یکی از دوستام رفتیم سراغ دو تا خانم که بی‌حجاب بودند. نگران بودیم که چه‌جوری باهاشون صحبت کنیم. 😢 ازشون اجازه گرفتیم که چند دقیقه وقتشون رو بگیریم ولی مخالفت کردن. و فقط ازشون پرسیدیم که آیا میخوان رای بدن یا نه. که دیدیم اتفاقاً می‌خوان رای بدن 😃 و گفتند که مطمئن باشید ما رای می‌دیم. دوستم ازشون پرسید که خیلی تابلوئه که ما دغدغه اجتماعی داریم؟ 😄 گفتند که بله خیلی تابلوئه🙈 تشکر کردیم ازشون و خداحافظی و رفتیم. دیدیم دوستامون سراغ چند خانم مسن رفته بودند. ما هم بهشون ملحق شدیم. دیدیم هیچ تمایلی به صحبت نشان ندادند😞 و یکیشون گفت که اومدیم استراحت کنیم و سرمون خالیه و... و خلاصه خداحافظی کردیم و معذرت‌خواهی از اینکه مزاحمشون شدیم و رفتیم. 🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀ از اون پارک رفتیم به یه پارک دیگه که شلوغ‌تر بود. اون‌جا تقسیم شدیم. دونفر رفتیم پیش یک خانمی که با دختراش اومده بودن. ازشون پرسیدیم که می‌تونیم وقت‌تونو بگیریم؟ قبول کردن گفتیم شما رای می‌دین؟ مادره گفت نه. تا حالا فقط دوبار رای دادم و همونم پشیمونم. به خاتمی و روحانی رای داده بود😒. گفتیم چرا؟ شروع کرد به اعتراض که همه مثل همن. همه جنایت‌کارن😳. چهل‌ساله ایران رنگ خوشی به خودش ندیده😳. از زمان انقلاب این بدبختی‌ها شروع شد😳 و اوضاع درست نمی‌شه. زمان شاه خیلی‌خوب بود .مردم قدر نعمت رو نمی‌دونستن و از این حرف‌ها🤦‍♀ و اجازه نمی‌داد که ما صحبت کنیم.آخرش هم گفت که ما اومدیم این‌جا استراحت کنیم اومدیم هوا بخوریم، برید. 😕ازشون خداحافظی کردیم و رفتیم. بعدش دوستم گفت که این خانواده رو میشناسمشون. همینجا ویلا دارن و پولدارن و...🤷‍♀ همون قشر ضعیف جامعه ‌بیشتر شکر نعمت میکنن و قدر دان هستند. 👌 @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با چند تا از دوستان رفتیم پارکی تو توحید شهر. تقسیم شدیم. با یکی از دوستام رفتیم سراغ دو تا خانم که بی‌حجاب بودند. نگران بودیم که چه‌جوری باهاشون صحبت کنیم. 😢 ازشون اجازه گرفتیم که چند دقیقه وقتشون رو بگیریم ولی مخالفت کردن. و فقط ازشون پرسیدیم که آیا میخوان رای بدن یا نه. که دیدیم اتفاقاً می‌خوان رای بدن 😃 و گفتند که مطمئن باشید ما رای می‌دیم. دوستم ازشون پرسید که خیلی تابلوئه که ما دغدغه اجتماعی داریم؟ 😄 گفتند که بله خیلی تابلوئه🙈 تشکر کردیم ازشون و خداحافظی و رفتیم. دیدیم دوستامون سراغ چند خانم مسن رفته بودند. ما هم بهشون ملحق شدیم. دیدیم هیچ تمایلی به صحبت نشان ندادند😞 و یکیشون گفت که اومدیم استراحت کنیم و سرمون خالیه و... و خلاصه خداحافظی کردیم و معذرت‌خواهی از اینکه مزاحمشون شدیم و رفتیم. 🚶‍♀🚶‍♀🚶‍♀ از اون پارک رفتیم به یه پارک دیگه که شلوغ‌تر بود. اون‌جا تقسیم شدیم. دونفر رفتیم پیش یک خانمی که با دختراش اومده بودن. ازشون پرسیدیم که می‌تونیم وقت‌تونو بگیریم؟ قبول کردن گفتیم شما رای می‌دین؟ مادره گفت نه. تا حالا فقط دوبار رای دادم و همونم پشیمونم. به خاتمی و روحانی رای داده بود😒. گفتیم چرا؟ شروع کرد به اعتراض که همه مثل همن. همه جنایت‌کارن😳. چهل‌ساله ایران رنگ خوشی به خودش ندیده😳. از زمان انقلاب این بدبختی‌ها شروع شد😳 و اوضاع درست نمی‌شه. زمان شاه خیلی‌خوب بود .مردم قدر نعمت رو نمی‌دونستن و از این حرف‌ها🤦‍♀ و اجازه نمی‌داد که ما صحبت کنیم.آخرش هم گفت که ما اومدیم این‌جا استراحت کنیم اومدیم هوا بخوریم، برید. 😕ازشون خداحافظی کردیم و رفتیم. بعدش دوستم گفت که این خانواده رو میشناسمشون. همینجا ویلا دارن و پولدارن و...🤷‍♀ همون قشر ضعیف جامعه ‌بیشتر شکر نعمت میکنن و قدر دان هستند. 👌 @madaranemeidan
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دیشب دوباره رفتم پارک محله مون و نشستم کنار یه خانم که تنهایی اومده بود پارک. اول بهش لبخند زدم. اونم لبخند زد. از این خانومای مانتویی باکلاس و محجبه بود😉خیلی هم باابهت ،بهش گفتم میشه چند دقیقه درمورد انتخابات باهم صحبت کنیم🤔🤔🤔 گفت البته! گفتم نظرتون چیه درمورد شرکت درانتخابات امسال؟ گفت خوب معلومه شرکت می کنیم ،منم که قند توی دلم اب شد گفتم خداخیرتون بده😃😃😃 حالا کاندید مورد نظرتون کی هست ؟ گفت فکر میکنم اقای فلانی بهتر باشه ،گفتم خانواده تونم رای میدن ؟ گفت البته که رای میدن ،آخی خداروشکر ☺️😍😍 @madaranemeidan
سلام😊 امروز یک تجربه پر انرژی فوق‌العاده شادی آفرین داشتیم در امر مشارکت حداکثری😃😃😃 در یکی از پارک های شهر با یه گروه ۸ نفری اجراکردیم. خیلی بازخورد خوبی داشت😊😊 بادکنک نوشته داشتیم و کاغذ رنگی که بچه ها خودشون پرچم رو درست میکردند و روی نی بادکنک نصب میکردند😍😍 میان طیفی که قصد رای دادن ندارند، بازخورد خوبی داشت☺️ به مادرا می گفتیم باید بچه ها از کودکی شیرینی حضور در انتخابات رو بچشند و درکش کنند از نحوه تبلیغات سلبریتی های خارجی در مورد انتخابات گفتیم، از اینکه ما ایرانی هستیم. اصلا بودنمون به همین رای دادنمون هست واز این حرفا! و مادرا با حالت جالبی حرف ما رو تایید میکردند و میگفتن بله خیلی خوبه و درسته باید بچه ها یاد بگیرند و تصمیم میگرفتم که بچه ها رو با خودشون به محل رای گیری ببرند و آنها را مشارکت دهند.😍😍 تقریبا صد نفری جمع شدند حسابی جای کار داشت. دوستانی که قصد دارند در این امر مشارکت کنند به ما پیام بدید تا با هم هماهنگ بشیم. دوستان قزوینی جهت هماهنگی با این آیدی ارتباط بگیرند. @salavatekhas #تجربه #روشنگری #مادران_مقاومت #مادران_میدان_انتخابات #قزوین #تواصی @madaranemeidan
از زن و مرد و پیر و جوان و دختر و پسر و خانواده هر کسی رو که دم دستمون رسید کردیم😉 دیگه کار به جایی رسیده بود که ملت به گروه نگاه می کردن، منتظر بودن بریم سراغشون😂 و چقدر هم که آماده گفتگو بودند. حتی یکی از آقایون که خیلی ادعاش میشد و میگفت بمیرم هم رای نمیدم، بعد یه گفتگوی نیم ساعته با ما دیدیم رفته داره تو گفتگوی کافه گفتگو شرکت میکنه و میکروفون رو دستش گرفته صحبت میکنه😁 @madaranemeidan
به سه گروه تک نفره تقسیم شدیم... و همه پارک رو پوشش دادیم. تک تک به سراغ مردم میرفتیم و به این ترتیب تواصی رو آغاز میکردیم😊 سلام عصرتون بخیر☺️ میخوام کمی از وقتتون رو بگیرم و در مورد انتخابات با هم صحبت کنیم.انشالله که در انتخابات شرکت میکنید😊 گفتمان شروع میشد و هر گفتمانی از ده دقیقه تا بیست دقیقه طول میکشید و در بعضی موارد به نیم ساعت هم میکشید. سعی میشد سراغ افرادی که احتمال میدادیم در انتخابات شرکت نمیکنند،بریم. در این بین خیلی ها هم دور متواصیان جمع میشدند تا به گفتمان ما گوش بدهند و بعضا در آن شرکت می کردند. @madaranemeidan خلاصه همش یک نفر به سه نفر و چهار نفر بودیم.ولی خدا رو شکر مقتدر محکم و خوش اخلاق بودیم.
ما هم امروز رفتیم😃😃 شکرخدا هفت نفر از مادرانه مون اومدن کمک سه نفر تبلیغ چهره به چهره رفتن😊 بقیه م کار کودک انجام دادیم🌹 پارکش نسبت به دیروزی خلوت تر بود... هرچی به بچه ها می گفتیم بیاین بادکنک بگیرید، میگفتن خیلی ممنون و بعد با اصرار مامانشون میومدن☺️😉 خانواده هام دورمون جمع شده بودن و به صحبت ها گوش می دادن. @madaranemeidan
یک روش خوب امروز دیدم که خیلی عینی و جالب بود...دو تا خانم پزشک در منطقه پایین شهر قندخون و فشار خون می‌گرفتند، و در حالیکه این خدمت رو انجام میدادند آروم آروم اون اشخاص رو که می‌گفتند اصلا رأی نمیدیم😞 ،دعوت به شرکت در انتخابات میکردند 😍🇮🇷✌️ و بعد استفاده از این موقعیت و بیان اینکه آخه ایران مثل یه بدنه👤 رأی دادن کاری می‌کنه فشار خون ایران تنظیم بمونه،😊 قند خون ایران تنظیم بشه.😊 آخه چه قدر شیرین دعوت میکردند 😘 و خدا به بیانشون چه نفوذی میداد. ✌️ @madaranemeidan
ابتکار دخترم😍😍😍 این روزها همه ی دغدغه ش شده این که چطور مردم رو دعوت کنیم به حضور☺️☺️😘 @madaranemeidan
من و دوستم امروز رفتیم پارک نزدیک خونمون حدود ساعت ۶ عصر که هوا بهتر باشه، زیرانداز پهن کردیم، بادکنک باد کردیم (با تلمبه باد کردیم که نفس خودمون نره تو بادکنک ها برای ملاحظه کرونا) و شکلات کوچولو اورده بودیم بدیم به بچه ها، پرچم درست کردیم (چون که همون صبح امروز تازه تصمیم گرفتیم که بریم با هرچی تو خونه داشتیم کار کردیم 😅) پرچم رو با مداد شمعی رنگ می کردیم و پشتش می نوشتیم، «من نمی تونم رای بدم، ۴ سال اینده م رو به شما می سپارم» و با سیخ کباب چوبی به عنوان چوب پرچم استفاده کردیم و بچه ها میومدن بهشون کاغذ میدادیم و مداد هم اون وسط بود، نقاشی می کشیدن و بهشون شکلات و بادکنک و پرچم میدادیم. پارکی که انتخاب کردیم خیلی شلوغ بود، با این حال حدودا یک ساعت اول مشتری نداشتیم، اما کم کم اومدن و خوششون اومد و مادران شون هم تشکر می کردن😍😍البته صحبت خاص انتخاباتی نکردیم، ولی امیدواریم جو و شور و نشاط انتخاباتی رو ایجاد کرده باشیم. اهنگ «دوستت دارم سرزمین من» هم با گوشی پخش کردیم. یه پدری بود که با شور و شعف به دخترش می گفت باریکلا پرچم ایران گرفتی که ما هم از ذوقشون ذوق کردیم. سه تا دختر کلاس اولی هم بودن که باهم دوست بودن و مادرانشون از نظر حجاب با ما متفاوت بودن، برای همین می ترسیدن بیان روی زیرانداز ما، هرچی تعارفشون کردیم نمیومدن، حتی شکلات هم از دستمون نمی گرفتن، اما انقدرررر دلشون می خواست بیان که ده دفعه از جلوی ما رد میشدن و می ایستادن و نگاه میکردن. بعد از دوساعت حدودا، یکهو اومدن و کفش هاشون رو دراوردن و اومدن به نقاشی کشیدن و پرچم و بادکنک و شکلات گرفتن و رفتن ☺️ دو تا از مامانهایی که از نظر حجاب با ما متفاوت بودن هم خیلییی استقبال کردن و برای من عجیب بود، یکی شون که یه ساعت نشست با بچه ش پیش ما بازی کرد، بعد رفتن و دوباره یه مدت بعد برگشتن ☺️ معلوم بود بهشون خوش گذشته ما هم باهاشون خوش و بش کردیم، یه مامان هم اومد گفت اینجا مربی یا خاله داره؟ گفتم من اینجا نشستم فعلا، گفت پس من خیالم راحت برم اون طرف تر بشینم 😅 خلاصه خاله مهدکودک هم شدیم 😁 @madaranemeidan
🌱در هر میدانی که بانوان مسئولانه وارد شوند، پیش رفت در آن میدان، چند برابر خواهد شد. خصوصیت حضور خانم ها در میدان های مختلف این است که وقتی زن خانواده وارد میدان می شود، یعنی همسر و فرزندان اون هم واردند. حضور مرد به این معنا نیست، اما حضور زن به این معناست🌱 ۷۶/۷/۳۰ @madaranemeidan
دیروز چهار نفر از اعضای گروه رفتیم برای تواصی دو گروه شدیم یک گروه مغازه‌های سمت راست خیابون و یک گروه هم مغازه‌های سمت چپ... باید اعتراف کنم (سمت خودمون رو دارم میگم ) اوضاع اصلا مناسب نبود... تقریباً اکثر فروشنده‌های خانم نمیخواستن رای بدن.... چقدر حس بدی داشتن از این وضعیت.... حس یه کسی که بهشون خیانت کرده.... و ما کاملا این حس رو میفهمیدیم.... منطق و دلیل فقط فکرشون رو راضی میکرد ... ولی مشکل اصلی قلب مردم بود.... غصه‌هاشون از گرونی و بیکاری و بورس بود و ما جز همدردی راهی نداشتیم.... واقعا مردم حق داشتن.... دل‌شون پر بود..... جیب‌شون خالی... خوش به حال دشمن.... عجب فرصتی گیرش اومده، خیلی هم خوب داره ازش استفاده میکنه.... از اول معلم تا معلم ۲۱ رفتیم دیگه نزدیک‌های غروب شده بود و باید برمیگشتیم.... ما موظف به تواصی بودیم و نتیجه رو به خود خداوند و حاج قاسم عزیز واگذار کردیم... سوار تاکسی که شدم گفتم آقا شما رای میدین؟؟ بعد یه لحظه پشیمون شدم گفتم اگه الان بگه نه... چه حوصله‌ای داری... کاش نمیپرسیدی.... اتفاقا آقا گفتن بله... وظیفمه،،،چرا رای ندم؟؟؟ کشورمونه، با رای ندادن که مشکلی حل نمیشه! بیکار شده بود،،،، ناراضی بود،،،، ولی تصمیم به رای داشت... خدایا ما رو شرمنده‌ی مردم خوب کشورمون نکن @madaranemeidan
پیام انتخاباتی داشتیم و البته بسته فرهنگی . این گلها رو رو دیوار زدیم .و گل‌های کوچکتر که سخنان رهبری،حاج قاسم،شهدا و ....روی هدیه روز دختر ، تقدیم کردیم . با این شکل روی گل تبریک بود .یه تا که باز می شد روی گلبرگ بود گل که کامل باز می شد سخنان دختران شهدا،رهبری و.... @madaranemeidan