🇮🇷مادران میدان🇮🇷
"به نام خدا "✍🏻
کم کم داشت ساعت ۳ می شد.
قرار بود امروز اولین دیدار جوانه مصباح برگزار شود، بچه های گروه فضاسازی، کارشون رو تموم کرده بودند
با پوستر های زیبای📃 شهدای شاهچراغ💔 و روشن کردن شمع هایی🕯
که مناسبت شون هم شهدای شاهچراغ بود و هم وفات حضرت معصومه بود🖤
خانم ها کم کم با فرزندانشون می آمدند...
ساعت ۳/۵ برنامه را با تلاوت کلامالله مجید، توسط یکی از دختر خانم های حاضر در جلسه شروع کردیم ✋
بعد از تلاوت قرآن از خانمها خواسته شد که یکی یکی خودشون رو معرفی کنند تا بیشتر با اعضای جوانمون آشنا بشیم ☺️
به نآم خدآ
نام....
تعدا فرزند....
شغل....
و....
بعد از آشنایی مسئول دورهمی یه توضیح کلی درباره ی مراسمات دادند و اشاره کردند که ان شاء الله ماهی دوبار این دورهمی ها برگذار شود و همچین در باره ی نیازمندی های جلسات دورهمی گفتگو شد....🗣
مسئولین کاردستی در اتاق مشغول درست کردن کاردرستی با کوچولو هامون بودند 👩👧👦
که مسئول گفتگوی مادر ها صحبت های خودشو شروع کرد...
با موضوع "لزوم وحدت شیعه و سنی" بعد از سخنرانی و گفتگو مسئول معرفی کتاب وارد میدان شدند وکتاب مورد نظرشون(نامه ای برای خواهرم) که در زمینه سوال وجواب های مربوط به حجاب بودرو معرفی کردند.
بچه ها با کاردستی های زیباشون که قاب شهدای دانش آموز شاهچراغ بود به صحنه آمدندو همه دور هم جمع شدند و آماده شدند برای سینه زنی مادر وکودک مسئول رسانه صوت مداحی که مربوط به وفات حضرت معصومه بودرو آماده کردند ومادران وکودکان سینه زنی کردند.
بعداز سینه زنی مسئول دورهمی در باره امنیت با بچه ها گفت وگو کردند وبچه ها هم مشتاقانه نظرمیدادند ودر گفت وگو مشارکت داشتند👥 و بالاخره پذیرایی حلوای خوش مزه ای که یکی از مادران پخته بود انجام شد😋🥧
بوی اسپند همه جارا گرفت.
نوبت بازی بچه ها شده بود⚽️
بچه ها با شوق به اتاق بازی رفتند و بازی جالبی که در زمینه وحدت واتحاد بودبازی کردند. بچهها خیلی ذوق داشتن محکم دستاشونو گرفته بودند که مبادا داعشیها اتحادشون رو از بین ببرن ونتونن توپ رو به مرکز حلقه بندازن😍
در این فاصله مادر ها از فرصت استفاده کرده و مشغول خرید لباس و لوازمالتحریر شدند😉
و مسئول صدقه هم صدقات رو جمع آوری کردند 🙏🏻
صدای اذان به گوش میرسید 🤲🏻🗣بعداز خواندن نماز نوبت عصرانه بود سفره پهن شد 😋مادران به همراه فرزندان سر سفره نشستند جاتون خالی عصرانه دلچسبی بود😋 حیف که نون روغنیهاش کم بود.
نوبت خدا حافظی رسید👋🏼
به ما که خیلی خوش گذشت جای همگی خالی.
تا دور همی بعدی ان شاء الله التماس دعا.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مادرانه_سبزوار
#جوانه_مصباح
@madaranemeidan
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| مادر ایران ما را دور هم جمع کرد
▪️بخشی از تصاویر و گفتگوهای جلسه نقد کتاب مادر ایران در حسینیه هنر سبزوار را ببینید.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#معرفی_کتاب
#معرفی_الگوها
#حسینیه_هنر_سبزوار
@madaranemeidan
🆔 @hhonarkh
*هدیهی آرمان*
پردهی اول:
بعد از بارانِ نذرهای فرهنگی و بُدو بدو های چند روزهی تیمِ میدان؛ از خیاطی گرفته تا خرید و...، دیروز دور هم جمع شدیم و در حالی که کنار مزار شهدای گمنام عقد اخوتی دوباره با هم خواندیم، بستههای توریِ صورتی با هدیههای فرهنگی پر شد و بندِ خورحینهای ملیح که به جملههای کوتاه زینت داده بودیم، یکی پس از دیگری کشیده میشد. مثل رزمندهای که بند پوتین اش را میکِشد و آمادهی میدان میشود.
پردهی دوم:
امروز حوالی ساعت یک بعدازظهر رفتیم جلوی مدرسهی راهنمایی دخترانه و با تعطیلی مدرسه و همکاری دو نفر از دوستان، خیلی جمع و جور به خط زدیم.
یکی هدیههای صورتی دخترانه را تعارف میکرد، یکی کیکیزدیها را پخش میکرد.
یک نوجوان همراهمان بود که مراقب بچههای نوپا بود، من هم همزمان گاهی عکس میگرفتم و گاهی میان تعجب بچهها و مادران از دیدنِ خورجینهای توری و ذوقشون از این سورپرایز، توضیح میدادم که این نذریِ شهید آرمان هست و هدیهی شهید به شماست.
میان لبخندهای پُر نشاط دخترانه، لحظهای تأمل میکردند؛ خورجینها را بالا و پایین میکردند و در حالِ خواندن جملهی تلنگری میگذشتند.
( از آرمانمان نمی گذریم... کار به انگشتر رسید... )
بستهها، با بندهایی که بر جان مینشست، مهمانِ خانهها و اتاقِ نوجوانان شدند.
مبارک باشد این عاقبت بخیری.
گامهایی سبک که با کودکی در دست به سمت خانه برمیداشتم، برای بار چندم به من ثابت کرد که:
«إن تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم»
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مادرانه_محله_شمال_شرق_تهران
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
*کوچک اما اثرگذار*
یک سالی هست که من و همسرم دغدغهی کار فرهنگی داخل محیط کوچک روستامون رو داریم، ولی بنا به دلایلی تا امروز شرایطش فراهم نشده و ما دوتا هستیم و عذاب وجدانِ بعد از شنیدن اخبار منفی از اوضاع نوجوانهای دختر و پسرمون.
عصرِ روزی که یک روضهی مقاومت دعوت بودیم، موقع برگشت به منزل، با همسرم در مورد ضرورت کارهای اینچنینی صحبت میکردیم و همسرم از دغدغههاشون میگفتند و اینکه چه راهکارهایی میتونیم پیاده کنیم تا نتیجه بهتری بگیریم.
با همسرم گرم صحبت بودیم که رسیدیم به سر کوچه. وقتی با ماشین پیچیدیم داخل کوچهی خودمون، یک چیزی توجه من رو به خودش جلب کرد و چشمهام از تعجب گرد شد. انگار کاغذ نصب کرده بودند روی دیوار.
چون کوچهی ما بن بست هست، تعجب کردم و تا وقتی که همسرم درب پارکینگ رو باز کنند و ماشین رو بگذارند داخل، با گوشی دویدم سر کوچه و محو خوندن متن زیبای برگهها شدم.
با خودم گفتم: بفرما دختر...! خدا داره میگه اگر زمینه و شرایطش فراهم نیست، دلیل نمیشه بیکار بگردید! همین کار خودش یک مدل کار فرهنگی هست دیگه! الان خودت رو ببین چقدر از نوشتار قشنگ این متن لذت بردی! نیازی نیست حتما به فکر کارهای بزرگ باشید. با کارهای کوچک شروع کنید، فقط شروع کنید، من خودم بقیهی کار رو درست میکنم.
و اینجوری شد که با وجود اندک دلهرهای که در مورد برگزاری مهمانی داخل خونهم داشتم و بهونههایی که داشتند از ذهنم رد میشدند تا من رو منصرف کنند، تصمیم گرفتم یک مهمونی با کمک مادرانهای های مهربان برگزار کنم و افرادی که تا امروز دغدغهی کار فرهنگی براشون داشتم رو هم دعوت کنم و مابقی رو بسپارم دست خدا.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادر_میدان
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
یتیم خانه ایران!
چند وقتی بود که از خونه نشینی خسته شده بومو دوست داشتم یک کاری انجام بدم. تصمیم گرفتم کلاس زبان برم . از قضا معلم این ترم به شدت ضد انقلاب هست و روحیه ی خود_تحقیر بینی داره.
سر کلاس، حین حل تمرین ها، کلیپ های اغتشاشات رو نگاه میکند و گاهی وقت ها هم حرف های تند و مخالف نظام میزند.
بعضی وقت ها پاسخی می دادم اما بنظرم کم بود و باید کار دیگه ای میکردم تا اینکه زمان امتحان میانترم رسید.
برای بخش نوشتاری، باید در مورد فیلمی مینوشتیم، تصمیم گرفتم کار فرهنگی بکنم و جوابی در خور فعالیت های ضد فرهنگی استاد بدم. بنابراین در حد توان متنی درباره ی فیلم یتیم خانه ی ایران نوشتم و تشریح کردم انگلیس چه بر سر مردم ایران آورده است. در قضیه خرید گندم چه اتفاقات تلخی رقم خورده است. علت قحطی و کشتار وسیع مردم مظلوم ایران رو به علت اعتماد اشتباه و فریب خوردگی و خیانت یک عده تشریح کردم.
کاش موضوع درباره ی یک کتاب بود تا تاریخ مستطاب رو خلاصه میکردم!
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
*مادران مسلح می شوند!*
دومین جلسه ی معرفتی_ مهارتی مادران جهاد تبیین، بنا بر قرار هفتگی (دوشنبه ها و چهارشنبه ها ساعت ۹:۳۰) با حضور تدریجی مادران با قدرت شروع شد.
یک مادر بچه بغل بود. یک مادر دیگه بچه به دست! هرکس هم مجهز به سلاح قلم و دفتر و کوله پشتی های پر از وسایل رفاهی کوچولوها بود!
استاد ارائه دهنده چه کسی بود؟! مامان باردار پابه ماهی که تمام جلسه را صبورانه و در عین حال ایستاده گفت, روی تخته نوشت, تک تک توضیح داد و به سوالها هم آخرسر جواب داد.
سوال های پراکنده را به مدرسین مربوطه رجوع داد و گعده گپ و گفتگو رو کنترل کرد.
دو فصل کتاب مبنایی" طرح کلی اندیشه اسلامی" نوشته ی مقام معظم رهبری شرح و ارائه داده شد.
در این دو فصل، نگاه رهبری به دین، فواید ایمان، تعریف اسلام و همینطور نقطه ی آغاز تلاش و مجهادت ها، ثمرات پیاده شدن توحید در جامعه و بعد فردی بیان و تشریح شد.
اخرسر، استاد محترم تکلیفی در منزل در نظر گرفتن تا موعد جلسه ی آینده انجام بدیم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#دوره_مهارتی
#مادرانه_سبزوار
@madaranemeidan