مدتی بود بخاطر درگیر شدن با مسئلهای حس و حال هیچ کار مجازی و حقیقی رو نداشتم. جسم و جانم یاری نمیکرد بشینم دو خط کتاب بخونم و فکرکنم.
اونم کِیییی؟! دقیقا دم انتخابات! و این عذاب وجدان بودکه هر روز میومد سراغم 😔
تنها کاری که میکردم فوروارد محتواهایی بود که اینجا میدیدم برای یکی دوتا گروه دوستان واقوام و البته اگر بحثی شکل میگرفت پیش میبردم در حد توان.
ولی خب واقعا راضیم نمیکرد و خیلی فشار میومد بهم. دوست داشتم برم تو دل مردم ولی نه آمادگی فکری داشتم و نه جسمی. درخواست آقا برای تواصی مدام تو ذهنم رژه میرفت و من فقط نگاه😢
دیروز داشتم یکی از محتواهای گروهرو که ذخیره کرده بودم نگاه میکردم. در مورد شروع گفتکو، چگونگی گفتگو، همدلی و... خلاصهی خوبی بود. یهو نیروی عجیبی حس کردم یاعلی گفتم و بلند شدم و با توکل به خدا آماده شدم برم پارک محل.
بچهها رو هم گذاشتم پای پویا و به دخترم سپردم مراقبتهای جزیی از برادرش رو.(البته قبلا هم اینکارو کردم 😅)
وارد پارک که شدم خیلی خلوت بود، گفتم بیا فاطمه یه روز خواستی حرکتی بزنی هیچ کس نیست که!😬
رفتم جلوتر دیدم زیر سایبون چند تا درخت عدهای نشستن. یه خانوم از دور چشمم رو گرفت. محجبه نبود نزدیکترکه رفتم انرژی چشماش من و گرفت، سلام کردم و با فاصله نشستم کنارش.
همون موقع دوتاخانوم از جلومون رد شدن آروم گفت اینا هر روز میان پیادهروی.
منم ادامه دادم و گفتم آره خیلی خوبه. منم تا چند ماه پیش مرتب میومدم ولی دیگه شرایط جور نشد و فلان.
بعد بحث کرونا اومد وسط و گفت که برادر بزرگش و از دست داده و کلی گریه کرد و منم سعی کردم دلداریش بدم و آرومش کنم بعدم صحبت گرونیها شد و من تمام مدت فقط تأیید میکردم و البته از اینکه ما هم تو فشاریم و تا یک ماه دیگه باید جابجا بشیم و قیمتها خیلی بالاتر رفته و اینا گفتم. کاملا گفتگوی دو جانبهی خانمانهطوری شکل گرفته بود😂
بعد از اینکه کلی فحش دادیم به این وضعیت گرونی و کرونا و بی ثباتی قیمتها و...😅
گفتم به نظرت اوضاع بهترمیشه؟
گفت نه بابا این سیستم از اصل فاسده😐
گفتم از اصل که فاسد نیست قاعدتا. این انقلاب و مردم پشتش بودن که شکل گرفت، کلی اندیشهی ناب پشتشه. دفاع از مردم مظلوم، عدالت تو همهی ابعادش و..
گفت باور کن الان همون خمینیشون تنش تو گور داره میلرزه از دست اینا🙊
گفتم پس شما هم قبول داری که این مسئولین بودن که باعث این حجم ناامیدی و نارضایتی شدن، نه خود انقلاب و آرمانهاش.
گفت خب همینا دارن اداره میکنن دیگه
گفتم خب انتخابش دست ماست. بعدم آیهای دیدم تو قرآن که خدا میگه تا خود شماها تغییری رو نخواین من اوضاع رو تغییر نمیدم
گفت اولا ما که تغییر میخوایم اون بالاییها نمیخوان😕 ثانیا امسال که انتخاب شده است معلومه فلانی رئیس جمهور میشه.
گفتم اینا رو هر سال دارن میگن. سال ۹۲ همه میگفتن عمرا اگه بذارن روحانی بیاد بالا ولی دیدی که روحانی رأی آورد. مردم خواستن که اومد ۹۶ هم همینطور
گفت اره سال ۹۶که کل خانوادهمون رفتیم به روحانی دادیم فقط از ترس اینکه فلانی رأی نیاره😑
نمیخواستم وارد جزئیات بشم واسه همین دیگه ادامه ندادم چرا نمیخواستی و فلان
گفتم پس دیدی مردمن که انتخاب میکنن، همین شما خودت چهار سال پیش میگی روحانی رو آوردی بالا دیگه🤨
خندید گفت فکرمیکردیم کلید داره و کاری میکنه
گفتم ببین مشکلاتی که تو کشوره درسته بخشیش به خاطر تحریمه ولی بخشیش هم بخاطر بی توجهی به ظرفیت داخله. همین چند سال اخیر رشد تولید صفر درصد بوده، نقدینگی خیلی بالا رفته همینا باعث این حجم از گرونی افسارگسیخته میشه دیگه.
حداقل با توجه به توانایی و منابع داخل میشه قدری از فشار گرونی رو کم کرد.
گفت من اصلا تلویزیون نمیبینم، برنامهی کاندیدا رو هم ندیدم.
گفتم خواستی هنوزم میتونی یه بررسی بکنی. ببین کدوم رو بیشتر قبول داری برو بهش رأی بده، و لطفا رأی بده☺️
گفت حالا ببینم چی میشه
گفتم من خیلی امیدوارم به آینده. گرچه گمان نمیکنم ارزون بشه چیزی ولی حداقل میشه جلوی این گرونی روزانه و ماهانه گرفته بشه. حداقل ثابت بمونه
چیزینگفت...
کمی دیگه حرف زدیم و خداحافظی کردیم و جدا شدیم.
خیلی خوشحال بودم در انتها. ممکنه طرف مجاب نشده باشه رأی بده، ممکنه بره به همتی بده😅 یا هر چی
ولی من خوشحال بودم که باب گفتگویی رو باز کردم بالأخره و یخ خودمو شکستم😁
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
@madaranemeidan
زیر یکی از آلاچیق های پارک، سه تا خانم نشسته بودن با بساط چای و تخمه و پفیلا
فاطمه دوستم جلو رفت و گفت:«سلام خانما، ببخشید وقت دارید چند دقیقه مزاحمتون بشیم؟»
با نگاهی متعجب اما با روی باز بفرما گفتن و کنارشون نشستیم.
فاطمه اینجوری شروع کرد :«میخواستم بپرسم با توجه به اینکه انتخابات نزدیکه، شما تصمیم گرفتید به کی رای بدین؟ اصلا انشالله شرکت میکنید؟»
همزمان سه تا خانم گفتن:« نه!»
یکی از خانما که از بقیه تپل تر و خوش خنده تر بود خندید و گفت:« البته من شوهرم رای میده ولی من بهش گفتم چه فایده؟ همشون مثل همن »
با خنده گفتم :« یعنی همه مثل روحانین؟»
یه دفعه گفت :« نه! همین آقای فلانی که هست بالاخره کلی کار خوب ازش دیدیم»
گفتم: آفرین پس آدم خوبم پیدا میشه. ولی اگه خدایی نکرده یکی مثل روحانی دوباره بیاد سر کار، مثله این میمونه که بگن هشت سال دیگه روحانی بمونه ور دلتون.🙈😅
یهو خانمه گفت:« نه نه خدا نکنه! بلا به دور!»
بقیه هم خندیدن.
فاطمه براش یکم از اقدامات آقای فلانی گفت و از اینکه اگه میخواست برای پول بردن و پست و مقام بیاد، همین سِمت فعلی خودش خوب بود و هدفش واقعا خدمته و اینا
خانمه گفت:« آره شوهرم خیلی دنبال میکنه، همشم به من میگه تو هم رای بده ولی اگه رئیسی بیاد حجابو اجباری میکنه!»
ما:😐
فاطمه گفت: «نه حاج خانم! اصلا آقای فلانی وارد قوه قضائیه که شد حتی طرح چادر اجباری توی دادگاه رو هم حذف کرد!»
خانمه گفت: « جدی؟» و خیلی براش عجیب بود.
در نهایت کمی دیگه صحبت کردیم و دیگه احساس کردیم که خداروشکر راضی شده. بلند شدیم که بریم. خندیدم و گفتم:« حاج خانم! صبح جمعه زودتر بیدار شید بت شناسنامه برید بالای سر همسرتون سوپرایزش کنید بگید بریم رای بدیم😄»
خانمه هم خندید و گفت: « باشه😄»
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
#تهران
@madaranemeidan
پارک بزرگ بود و یه حالت پلکانی داشت.
با دوستم فاطمه از پله های یه قسمت پایین رفتیم و یهو رو به رومون یه صحنه باحال دیدیم!
یه گروه دختر جوون دقیقا هم تیپ خودمون، مثل یه راهرو رو به روی هم ایستاده بودن، پوسترای آقای فلانی و حاج قاسم دستشون بود و یکشون با صدای رسا مردمو دعوت به شرکت در انتخابات میکرد. چند تا بچه هم اطرافشون شیرینی تعارف میکردن و صدای سرود هم پخش میشد:
ایراااان ای سرای امید
برررر خاکت سپیده دمید
جاویدااان سرشت تو
روووشن سرنوشت تو
خلاصه ما با تعجب و خنده داشتیم نگاه میکردیم که دیدیم یه خانمی حدودا ۳۰ ساله، مانتویی، با یه شال قهوهای که یه ذره هم عقب بود داشت با لبخند اینا رو نگاه میکرد.
سرعتمونو زیاد کردیم و خودمونو بهش رسوندیم و فاطمه بعد از سلام و اجازه گرفتن برای صحبت با همون جمله همیشگی صحبتو شروع کرد: «با توجه به اینکه انتخابات نزدیکه، شما تصمیمی در این باره گرفتید؟»
- من شرکت نمیکنم.
- میتونم بپرسم چرا؟
- خیلی نامزدا رو نمیشناسم. فقط از آقای رئیسی خوشم میاد. آدم مقتدریه.
فاطمه یه مقدار برای اون خانم صحبت کرد. از اهمیت شرکت کردن گفت. از سوابق آقای فلانی گفت. وسط صحبتاش خانمه یهو پرسید: « راسته که میگن آقای فلانی خیلی حجاب براش مهمه؟»
ما:🙄
گفتم: خب هیچکس که به زور نمیتونه کسی رو با حجاب کنه. اصلا آقای فلانی هم قصد همچین کاری رو نداره.
یدفعه خانمه صورتش ناراحت شد و گفت:« خدا کنه بکنه، جلوی بیحجابی رو بگیره. اصلا خوب نیست خانما اینطور لخت بیان توی پارک😔»
و دو باره ما:😳😐
حالا اونوری: نه خب قطعا جلوی فساد رو میگیره. شما نگاه کنید یکی مثل همتی میگه چرا به خانمای مکشفه پیامک میدید، خب اگه اون رئیس جمهور بشه که دیگه هیچی، بیچارهایم دستمون به هیچ جا بند نیست.
ولی آقا فلانی که اینجوری نیست.
-آره خدا کنه که اینجوری باشه.
دیگه آماده رفتن شدیم و تشکر کردیم و میخواستیم خداحافظی بکنیم که خانمه یه لبخندی زد و گفت:
حالا من شوهرم رآی نمیده ولی خودم قایمکی میخواست برم به آقای فلانی رای بدم.😁
و دوباره و دوباره ما:😐😐😐😐😂😂😂😂
#تجربه
#روشنگری
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🎥 گزارش تصویری
💕مادران مقاومت عصر دیروز به همراه فرزندان شان، به میدان روشنگری آمدند...و با تقدیم هدایایی به مناسب دهه ی کرامت، مردم را به حضور گسترده در انتخابات دعوت کردند💕
#تجربه
#روشنگری
#مادران_مقاومت
#مادران_میدان_انتخابات
#تواصی
#مادرانه_تهران
#بوستان_جوان_مردان
@madaranemeidan
خوشمزه هایی که دیروز به همراه یک کارت پستال، بین مردم توزیع شد😍
إن شاء الله با مشارکت گسترده، روز جمعه کام هممون شیرین بشه😍😍😍
@madaranemeidan
خیلی خیلی اولش استرس داشتم
آیه رب اشرح لی صدری رو خوندم و اتفاقی یه شماره رو گرفتم یه خانوم جواب داد
گفتم سلام میتونم وقت تونو بگیرم
گفت شما
گفتم یکی از هموطناتون
با توجه به نزدیکی انتخابات میخواستم ببینم شما تصمیم گرفتید رای بدید یا نه
گفت بله رای میدم
گفتم چه خوب پس انشالله شماهم دیگران رو تشویق کنید به رای دادن
و خداحافظی کردیم
یکم بعد تماس گرفت گفت شما از طرف کدوم ارگان بودین؟😅
گفتم هیچ جا خودم مستقل این دغدغه رو داشتم و زنگ زدم شانسی
گفت یعنی از طرف بسیج یا اطلاعات نبودین؟😃
گفتم نه اصلا
تشکر کرد و خداحافظی کرد...
#تجربه
#روشنگری_تلفنی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
خیلی خیلی اولش استرس داشتم آیه رب اشرح لی صدری رو خوندم و اتفاقی یه شماره رو گرفتم یه خانوم جواب دا
این دفعه هم خانومی برایت و همون اول گفت نه رای نمیدم
گفتم میتونم بپرسم چرا؟
گفت جوابشو خودتون میدونین
گفتم اخه دلایل مختلفه
گفت من اصلا قبول ندارم این انتخابات رو
معلومه کی رئیس جمهور میشه و خودشون انتخاب میکنن از بالا ما فقط رعیتیم..
گفتم حق دارین هممون ازین شرایط ناراضی هستیم
خوشحال شد ازین همدلی
گفتم ولی اخه اگه رای ندیم چی میشه
گفت هر چی بشه مهم نیست برام
گفتم سری قبل آقای روحانی با رای مردم رای آورد
گفت بله دیدیم چه به سرمون اومد همون موقع هم من رای ندادم
گفتم پس میتونیم با انتخاب بهتر شرایط رو بهتر کنیم
یه دفعه گفت باشه حالا بهش فکر میکنم...🤦♀
و خداحافظی کردیم....
#تجربه
#روشنگری_تلفنی
#مادران_میدان_انتخابات
#مادران_مقاومت
#تواصی
@madaranemeidan
🇮🇷 زنان آینده ساز 🇮🇷
بحمدلله مظاهر عظیم مشارکت زن در تصمیم گیری های اجتماعی، در پیش برد انقلاب و در رقم زدن آینده، همه جا به چشم می خورد.
اجتماعات، نمازجمعه ها، میتینگ ها و راه پیمایی های ما در این کشور، با حضور، همت و روح انقلابی زنان، مزین است. این را حفظ کنید، این از برکات انقلاب، اسلام و عفاف است.
۶۲/۱۰/۱۶
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
خوشمزه هایی که دیروز به همراه یک کارت پستال، بین مردم توزیع شد😍 إن شاء الله با مشارکت گسترده، روز جم
این بسته ها خیلی به کارمون اومد و برای شروع صحبت عالی بود.
بسته رو تعارف میکردیم و تبریک دهه ی کرامت رو میگفتیم و جواب میدادند بعد هم شروع میکردیم
جمعه انتخابات هست، شرکت میکنید و ....
که جواب ها متفاوت بود.
گاهی ۱۰ دقیقه تا یک ربع کنار خانم ها می نشستیم و صحبت میکردیم. درد دل میکردند، گلایه می کردند و میشنیدیم و جواب هایی میدادیم و در آخر هر دو طرف صحبت آرزوی موفقیت و پیروزی برای کشور میکردیم و از هم جدا میشدیم.🌻
#مادران_میدان
#تواصی
@madaranemeidan
مامان ها هم تقسیم کار کردند یک عده گروه های دو نفره شدند و با خانم های توی پارک هم کلام شدند و برای مشارکت بیشتر در انتخابات صحبت کردند.
یک عده هم کنار بچه ها موندند و مشغول کاردستی و نگهداری از بچه های کوچولو بودند.
#تواصی
#مادران_میدان
#مادرانه_تهران
@madaranemeidan