فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سی و چند ساله است. تا همین اواخر در مدرسه معلم بود.
مادر دختر و پسری نوجوان
همسرش در زندانهای رژیم اسیر است
مدت اسارت را نمیتوانید حدس بزنید!
۲۰۰ سال!
به جرم مشارکت در هلاکت دو اشغالگر صهیونیست! بازای هر کدام ۱۰۰ سال!
«بهیه» اما این اعداد و ارقام را باور ندارد، *این زن اهل پیروزی قلیل بر کثیر است، اهل مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ... اهل اِنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.*
همين هاست كه بهيه را باشكوه و حرفهایش را دلنشین کرده، خوب که نگاه کنی میبینی از چشمانش امید میبارد! آخر بهیه یک فلسطینی اصیل است.
#رو_به_قله_در_مسیر
#زنان_فلسطینی
#مقاومت
#طوفان_الاقصی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
جمعه ۱۷ اسفند ماه ۱۳۸۰
جوانی برای انجام عملیات شهادت طلبانه آماده میشد.
مادر و فرزند در مقابل دوربین قرار می گیرند. پسر چند قدمی را با اسلحه ای در دست و پیشانی بندی بر سر و لباس نظامی بر تن راه می رود. آنگاه در کنار مادر قرار میگیرد و مادر او را می بوسد و در کنار فرزند آمادگی خود را برای شهادت پسر ۱۷ ساله اش اعلام می کند.
چهار روز بعد از آن بود که رهبر انقلاب در درس خارج فقه خود به این حماسه اشاره کرد...
#رو_به_قله_در_مسیر
#زنان_فلسطینی
#مقاومت
#طوفان_الاقصی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
جمعه ۱۷ اسفند ماه ۱۳۸۰ جوانی برای انجام عملیات شهادت طلبانه آماده میشد. مادر و فرزند در مقابل دورب
"…بنده منظره اون مادری که با پسرش وداع میکرد، دیروز در تلویزیون دیدم. بسیار هم دلم پر از غم شد، هم دلم پر از امید شد.
*غم* بخاطر اینکه انسان ببیند که دنیای اسلام چه گوهرهای ارزندهای را دارد و نمی شناسد مثل اون مادر دارد و قدردانی نمیکند مثل اون پسر. *اون مادر میگفت اگر صد تا پسر مثل این فرزندم داشته باشم همه را در این راه میدهم. اینها را نمیشناسد دنیای اسلام. این گوهرهای گرانبها را قدر نمیداند.* غم از این جهت
و *امید* از این جهتی که ملتی که این روحیه درش هست ، *روحیه آن مادر و آن پسر که میآیند جلوی تلویزیون و خودشان را نشان میدهند و با هم خداحافظی میکنند و این مادر میداند که این بچه بناست برود تا دو ساعت دیگر به قتل برسد، این جوان رعنا را میفرستد بطرف میدان جنگ.*
ملتی که این شجاعت را دارد این ملت قابل این است که بماند. قابل این است که پیروز شود."
در سال ۲۰۰۲، ام نضال فرحات به عنوان اولین زن فلسطینی عربی در فیلمی ویدیویی مشاهده شد که محمد، فرزند شهید خود و عضو گردان های قسام را برای شرکت در عملیاتی شهادت طلبانه در شهرک صهیونیست نشین “عتصمونا” بدرقه می کرد.
او ۶ پسر و چهار دختر داشت که همه پسرهایش از اعضای گردانهای شهید عزالدین القسام، شاخه نظامی حماس هستند؛ در این میان، ۳ پسر به نامهای نضال، محمد و رواد شهید شدهاند و یک فرزند وی نیز پس از ۱۱ سال در اسارت رژیم صهیونیستی از زندان آزاد شد، وی به سبب فداکاریهایی که در جریان انتفاضه الاقصی و قبل از آن از خود نشان داده است، به *“خنساء فلسطین”* ملقب شده است.
ام فرحات خود را نامزد انتخابات مجلس قانونگذاری فلسطین کرد و پس از پیروزی در انتخابات، مسیر جهاد و مبارزه سیاسی را به منظور تکمیل مبارزات و دلاوری های خود در راستای تحقق حقوق و خواسته های ملت فلسطین آغاز کرد.
و در سن ۶۴ سالگی پس از عمری مبارزه با بیماری در ۱۷ مارس ۲۰۱۳ دیده از جهان فرو بست و پیکر پاک و مطهر وی با حضور مقامات رسمی دولت فلسطین و خیل عظیم شهروندان در قبرستان شرقیه غزه و در کنار ۳ فرزند شهیدش به خاک سپرده شد.
#رو_به_قله_در_مسیر
#زنان_فلسطینی
#مقاومت
#طوفان_الاقصی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت اول*
ام یاسر عادت داشت همواره برای احیای مناسبتهای مذهبی به ویژه ایام ولادت خاندان عصمت و طهارت مجلس بزرگداشتی را میان خانواده کوچک خود برگزار کند.
سید نیز در این برنامه ها شرکت میکرد. ام یاسر بودجه خاصی را که از مدتها پیش برای مناسبت ها جمع میکرد، صرف برگزاری این گونه مراسم میکرد.
دبیرکلی حزب الله نتوانسته بود ذره ای از وضعیت اقتصادی آنها را بهبود ببخشد. خانواده آن ها به دلیل مسئولیت های تازه ای که بر دوش آنها سنگینی میکرد، نسبت به گذشته فقیرتر شده بود.
*در این گونه مراسم و جشن ها که خانوادگی برگزار میشد، ام یاسر خود برای اهل خانه شیرینی میپخت.* مهارت او در این کار بر همگان واضح و آشکار بود.
او به عشق صاحب این مناسبت ها، یعنی ائمه معصومین مقدار بیشتری از انواع شیرینی ها را تهیه میکرد تا در میان دیگران نیز توزیع شود.
خانواده همیشه منتظر این مناسبتها بودند. خانواده آنها کوچک بود؛ اما *ام یاسر همچنان که به خوبی بلد بود غذا و انواع شیرینی ها را تهیه کند، می دانست چگونه اعضای این خانواده را خوشحال کند.*
*کتاب #همقسم* ص۳۰۳
*#رو_به_قله_در_مسیر*
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#نقش_خانوادگی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*روایت دوم*
ماه های زیادی همراه با جد و جهد فراوان گذشت. او نه فقط مشغول فعالیتهای بیرون از خانه بود؛ بلکه در درون خانواده نیز فعالیت هایش افزون تر شد.
او که چهار فرزند داشت، حاملگی جدید را نیز تحمل می کرد. میبایست هم به آنها بپردازد، هم به همسرش سید و هم به مسائل مربوط به انقلاب اسلامی که زیر بنای فعالیت هایش بود.
*گذراندن آموزش نظامی، ارتباط با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شرکت در گردهمایی ها و پذیرایی از مهمانان تازه وارد* که منزلش را به لانه زنبور عسل تبدیل کرده بودند، هم جزء فعالیتهای روزمره اش بود.
همچنین می بایست به *مسائل مربوط به طلاب و حوزه خواهران، برنامه های آموزشی و تدریس و تربیت فرزندان و همین طور روابط اجتماعی و رسیدگی به نیازهای مردم* و... نیز بپردازد.
او همۀ این امور را با همه جزئیاتش پیگیری میکرد؛ کارهای سنگینی که جمع آنها در نظر دیگران شبیه محال می نمود. همگی انگشت حیرت به دهان میگرفتند و میگفتند: «چگونه چنین چیزی ممکن است؟»
این پرسشی بود که برای همه مطرح بود؛ حتی سید نیز در این اوضاع کوچک ترین قصوری از او مشاهده نکرد. در بحبوحه تراکم سنگین کارها از او هیچ توقعی نداشت و اگر کوتاهی و نقصی میدید آن را اجتناب ناپذیر تلقی میکرد.
با این همه چون هیچ قصوری حس نمی کرد، مات و مبهوت رفتارهای او شده بود. بلکه پی میبرد که چگونه با اهتمام فراوان به مشکلات زندگی توجه دارد. همه مسائل را حتی کوچکترین آنها را با تمام جزئیاتش پیگیری میکند؛ گویا او قادر است زمان را آن قدر کش دهد تا به همه کارهایش برسد.
*کتاب #همقسم* ص ۲۴۱
*#رو_به_قله_در_مسیر*
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#مادری_خانهداری
#رسالت_اجتماعی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت سوم*
پسر نوجوانش تازه سن دوازده سالگی را پشت سرگذاشته؛ اما ام یاسر از او می خواهد که به رزمندگان بپیوندد.
سید عباس از داشتن چنین همسر و فرزندی بسیار خوشحال است. سید او را برای آموزش نظامی اعزام میکند. یاسر در این دوره که چند ماه به طول انجامید، از نظر سنی کوچک تر از همه هم رزمانش بود.
* ام یاسر به دلیل باور استواری که به مقاومت دارد، از این اقدامش بسیار شادمان است. او دوست دارد فرزندانش در صف اول مجاهدان قرار گیرند و هنگامی که دلیل این کار را از او می پرسند، می گوید: "من برای آنها بهترین آینده را انتخاب کرده ام."*
او آینده دوردست را میبیند؛ آینده ای که با نعمتهای جاودان الهی همراه است. آیا مادری که دوستدار فرزندش است جز این برای فرزندانش می خواهد؟
عشق او به فرزندانش موجب میشود که دست آنها را بگیرد و به سرای برتر از این دنیا که سرای آخرت است، تشویق کند.
تنها چشم های کوته بین اند که پایان این راه را نمیبینند؛ اما ام یاسر نقطه پایان را به روشنی دریافته و از آن با مردم سخن میگوید.
*کتاب #همقسم* ص ۲۷۴
*#رو_به_قله_در_مسیر*
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#فرزندپروری
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت چهارم*
در روز عید ام یاسر از پولهایی که جمع کرده بود، مقدار فراوانی کلوچه درست کرد. او در تمام لحظاتی که مشغول درست کردن کیک بود، برای رزمندگان دعا میکرد و به آنها تبرک می جست.
*امکان نداشت دعایی بکند و رزمندگان را فراموش کند.* او دعاهای بسیاری را حفظ بود؛ به ویژه دعاهایی که متعلق به امام زمان عجل الله تعالى فرجه است.
*دعاکردن او با دعا کردن های دیگران فرق میکرد. او احساس میکرد دعاکردن در نزد کودکان نوعی تربیت کردن آنهاست و از هر کلامی میتواند رساتر و تأثیرگذارتر باشد.*
هنگامی که میخواست دعاهای طولانی مانند دعای ندبه که اثر عمیقی در روح و جانش دارد، بخواند، نخست وضو میگرفت و چادرش را می پوشید و بخشی از قرائت دعا را به هر یک از فرزندانش که می توانست با او همراهی کند، واگذار میکرد؛ به گونه ای که هرکدام از بچه ها میتوانستند در خواندن بخشی از دعا سهیم باشند.
*در پایان او برای رزمندگان دعا میکرد و کودکان نیز به تقلید از مادر همان دعاها را زمزمه میکردند.*
آنها از چشمان مادر و لحن صدایش پی می برند که تا چه حد تحت تأثیر این دعاها قرار گرفته است.
*کتاب #همقسم* ص ۲۷۷
*#رو_به_قله_در_مسیر*
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#معنویت
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت پنجم*
ام یاسر نه فقط در گفتار، در عمل و در رعایت حال این خانواده ها[فقرا] از همه پیشی میگرفت. همه فعالان این عرصه از شیوه رفتار او با این خانواده ها مات و مبهوت میشدند.
آنها میدیدند که او چگونه با این خانواده ها حرف میزند و اسامی تک تک اعضای این خانواده ها و حتی اسامی بچه های کوچک آن ها را نیز به خاطر سپرده است. آنها شاهد بودند که چگونه با کودکان آنها به نرمی و با ملاطفت رفتار میکند و خود را در سن آنها قرار داده و با آنها به گرمی گفت وگو می کند.
می دیدند که گویا او عضوی از این خانواده هاست. *همیشه عشق و علاقه اش را در هر مناسبتی به آنها ابراز میکرد و مدام این جمله را زمزمه میکرد: «خدایا مرا مسکین خود قرار بده و با مساکینت محشور گردان.»*
او *سرپرستی شاخه خیرین جمعیت امداد حزب الله* را به عهده گرفته است. این جمعیت شمار انبوهی از خانوادههای فقیر و تهیدست را زیر پوشش خود دارد.
*کتاب #همقسم* ص۲۹۹
*#رو_به_قله_در_مسیر*
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#رسالت_اجتماعی
https://ble.ir/madarshohada
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
*روایت ششم*
عملیات بزرگ بدر در حال انجام بود و ام یاسر می دانست که سید در آن شرکت دارد. او برای حفظ جان رزمندگان و پیروزی آنها به ویژه برای پیروزی سید عباس دعا میکرد.
از خدا میخواست که سید سالم و پیروزمندانه برگردد. سید بعد از بازگشت از عملیات متوجه می شود که ام یاسر چنین دعایی برای او کرده است. از روی محبت به او عتاب میکند و میگوید: «چرا برای محبوبت از خداوند طلب خیر نمیکنی؟ چرا برای شهادت من دعا نمیکنی؟!»
*ام یاسر سکوت میکند و در حالی که رویش را برمیگرداند، می گوید: «برای بچه ها بدون هیچ پیش شرطی دعا میکنم؛ اما دعای من برای تو مشروط است.»
- چه شرطی؟
- اینکه تو بعد از من به شهادت برسی.
چشمان ام یاسر پر از اشک میشود و میداند که نمیتواند فراق او را تحمل کند.*
به یاد غیبت طولانی سید به دلیل حضور در جبهه های ایران می افتد که چگونه در دوری از او بی تاب شده بود. نمی توانست زندگی بدون او را تحمل کند: «بعد از تو اصلاً نمی توانم زندگی کنم.»
*- دختر زهرای مرضیه فکر میکنی فراق و دوری تو بر من آسان است؟
ام یاسر این گونه خطاب کردن را بسیار دوست میداشت و سید نیز می دانست که چقدر همسرش دوست دارد چنین خطابی را از او بشنود.*
*کتاب #همقسم* ص ٢٨۰
*#رو_به_قله_در_مسیر*
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#عشق
#همسرداری
https://ble.ir/madarshohada
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
*روایت هفتم*
با زبان و سخن پاک و به مدد حسن خُلقی که دارد، آنچه حق است و برای او حجت، به گوش مردم میرساند تا حقیقت را دریابند و اگر در برابر حق ایستادگی کنند، راه عذر بر آنان می بندد.
اگر حرفش را نپذیرفتند و دعوتش را پاسخ ندادند، او میماند و لبخند همیشگی و سخنان پاک و گوارایش.
* قبل از هر کاری سعی میکند نخست وظیفه خود را در قبال مقاومت و پشتیبانی از آن به درستی انجام دهد؛ بنابراین گردنبند طلایی را که برایش هدیه آورده اند و تنها چیز با ارزشی است که دارد، داوطلبانه وقف مقاومت میکند.
در امکانات و وسایل خانه نیز تا میتواند صرفه جویی میکند. برخی از وسایل آشپزخانه و لوازم خانگی برقی را که در آشپزخانه دارد و میتواند با کمک دستانش از آنها بی نیاز شود، به جبهه مقاومت هدیه میکند.*
*با مردم از آینده تاریکی سخن میگوید که در نبود مقاومت در انتظارشان است.* میخواهد نصرت الهی را که با چشم خود دیده است، به آنها یادآوری کند که حضرت حق فرمود: كَم مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةٌ كَثِيرَةً بِإِذنِ الله»
*به عقیده او باید همواره از حق و حقیقت دفاع کرد؛ حتی اگر در این مسیر امکانات انسان اندک باشد.* او جهاد را دری از درهای بهشت میشمرد که به روی بندگان خاص الهی گشوده شده است و اگر جهاد با جان مقدور نبود، با مال و کلام و قلب باید مقاومت کرد.
جایی نمانده بود که نرفته باشد. از درستی و حقانیت راهی که برگزیده بود اطمینان داشت. خواهران طلبه و دوستان و نزدیکانش نیز او را در این راه یاری میکردند. *پیمودن این راه به دلیل اینکه با هوای نفسانی بیشتر مردم در تعارض بود، دشوار به نظر می رسید؛ اما او به تواناییهای خود ایمان داشت و می دانست که فعالیت هایش در آینده به بار خواهد نشست.*
*کتاب #همقسم* ص ۲۶۸
*#رو_به_قله_در_مسیر *
#معرفی_کتاب
#بر_فراز_قله_ها
#بانوی_مبارز
#حزب_الله
#مقاومت
#رژیم_خانواده_کش
#رسالت_اجتماعی
https://ble.ir/madarshohada
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *