eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
538 دنبال‌کننده
902 عکس
123 ویدیو
54 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روز بود دغدغه داشتم چه برنامه‌ای بریزیم تا ما هم جشن اقتدار داشته باشیم به افتخار وعده صادق، که قرار شد خونه‌ی یکی از دوستان مادرانه دورهمی بگیریم برای برنامه‌ریزی کارهای مادرانه سال جدید، گفتیم خوب همین بهانه‌ای شد که کنار این دورهمی جشن اقتدار بگیریم. یکی از دوستان گفت من آش می‌پزم و میارم و دوست میزبان هم بقیه تدارکات رو زحمت بکشن. دخترم رو از مدرسه آوردم و حاضر شدیم و حرکت کردیم به طرف خونه دوستم، ما که رسیدیم دوستان دیگه هم اومده بودن. بعد سلام و احوالپرسی دوست میزبان‌مون مشغول پذیرایی شد گپ و گفت‌ مونم گل کرده بود. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. دیگه رسید به خواندن سوره نصر و گفتن استغفار. همگی باهم اول سوره نصر رو قرائت کردیم و بعد هم استغفار گفتیم. و بعد سفره پهن شد بچه‌ها رو هم که مشغول بازی بودند صدا زدیم. جاتون خالی آش خوشمزه میل شد و در آخر هم برای پیروزی فلسطین دعا کردیم. 🖊م. نجفی * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
حال و احوال محله برایم مهم بود،مدتی از آن شور و اشتیاق قدیم افتاده بود و فکرم را درگیر خودش کرده. چه کنم تا دوباره آن جمع صمیمی را دور هم داشته باشم و دوباره خواهرانگی پررنگ شود و همه‌ی محله با هم در ارتباط باشند؟ این سوال در ذهنم می‌چرخید که هیئت می‌تواند نقطه‌ی آغاز دوباره باشد؟ یاعلی گفتیم و به همت دوستان شروع کردیم و عجیب خدا راهگشاست. من نیت برگزاری هیئت انصار الزهرا را کرده بودم و با فراز و نشیب شرایطش مهیا می‌شد. محبت‌های خواهرانه قبل از رسیدن به هیئت شروع شده بود و هر کسی سر راه رسیدن، عزیز دیگری را مهمان و هم‌سفر خود می‌کرد. مسجد و آن مکان جذاب و پرنور و دوست داشتنی همه‌ی ما، با حضور مادران و کودکان، همچون دریای خروشان بود برای ما. و مهمان، هیجان‌انگیزترین بخش هیئت را برایمان رقم زد. ایشان از سختی‌ها و چالش‌های دوران زندگی و فرزندپروری شان تعریف می‌کردند که چطور با وجود ۳ فرزند و ۲ فرزند آسمانی، توانسته بودند فضا برای کار و فعالیت و اثرگذاری اجتماعی رو مهیا کنند، و شدن‌ها را برایمان معنی می‌کردند. ما همراه ایشان موج سواری می‌کردیم و غرق در این آبی بیکران بودیم. ما روزی را به لطف خدا و هیات انصار الزهرای محله شهران ،عالی و پرانرژی‌تر از قبل گذراندیم و عزمی جزم کردیم برای آنچه که شنیدیم از اهمیت هیات و روضه و با ذهن‌هایی آماده‌تر از قبل برای عملیاتی کردن دانسته‌ها. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
زیاد توصیه شده‌ایم به روضه هفتگی گرفتن در خانه. مدت‌ها بود دلم میزبانی روضه می‌خواست. شنیده بودم روضه برکت می‌آورد توی خانه‌. خانه‌ای که ذکر اهل بیت و قرائت قرآن تویش باشد، مثل یک ستاره در نگاه آسمانیان می‌درخشد. بچه‌های آن خانه با عشق اهل‌بیت بزرگ می‌شوند و احتمال انحرافشان کم می‌شود. و هزار تا مزیت دیگر... اما هربار دلیل و بهانه برای روضه نگرفتن در خانه‌ام فراهم بود: خانه ما پله زیاد دارد، کسی نمی‌آید. با بچه‌داری که نمی‌شود خانه را مناسب مهمانی تمیز کرد و تمیز نگه داشت. به فرض که مهمانش جور شد، کدام سخنران و مداح را دعوت کنم که هم خودم خوشم بیاید، هم با این همه تکثر نظرات نگران نباشم حرف نامناسبی بزند، هم از پس هزینه‌ای که باید بهش بدهم بربیایم. خلاصه وسواس خناس برای مانع انداختن در برقراری این روضه شدیدا فعال بود و من هم که بنده‌ی ضعیف؛ روضه هر روز و هر هفته عقب میفتاد. تا اینکه در آخرین روزهای یک فروردین طولانی و کشسانِ پر از خیر و خوبی، در جلسه‌ای پربار، شیرفهم شدیم که وقت آن است بنشینیم «پای درس امام و ولی جامعه» و چه قالبی ساده‌تر و بی‌دردسرتر از روضه خانگی. می‌گفتند شنبه‌ای در راه است که ۱و۲و۳ است و اول ماه عزیز دلم اردیبهشت. شور می‌دادند که آن شنبه‌ای که برای شروع‌ها، منتظرش بودی دارد می‌آید، پا شو شروع کن. وقتش بود به کمالگرایی‌ام بگویم احترامت سر جا، ولی روضه کوچک و ساده‌اش هم برکتش را دارد. خصوصا وقتی امام‌خوانی باشد. مهم شروع است و بعد استمرار و دوام است. گفتم و شنبه ‌را گذاشتم برای شروع طرح: خانه باید همیشه آماده مهمان باشد. دوشنبه همان شنبه را به یاد امام حسن و امام حسین، میزبان‌های این روز، روز روضه‌ی خانگی‌مان قرار دادم. دعوت‌نامه‌ها به دست میهمانان رسید و کارها در حد توان و در سکوت پر از تماشای کمالگرایی جان، انجام شد. روز موعود فرا رسید. رفقا یکی یکی آمدند. جمع‌مان که جمع شد، به شکرانه تحقق وعده صادق و تلنگر پویش ماه مادرانه، سوره نصر خواندیم و دقایقی با کلام استاد، پای معارف این سوره نشستیم. یک بند از استغفار هفتاد بند امیرالمومنین را هم با هم خواندیم که به آنچه شنیده‌ایم عمل کرده باشیم. بعد از آن با زیارات روز دوشنبه، بار رزق روزمان را با میزبان‌های گرامی‌مان بستیم. با زیارت آل‌یاسین و کلام ولی، به امام غایبی که دل‌تنگش هستیم و ما را می‌بیند، سلام دادیم و عرض‌ارادت کردیم. دلمان که با یاد ائمه بزرگوارمان صیقل گرفت، گلویی تر کردیم و به سراغ درس ولی و نایب امام رفتیم. با نظر دوستان حاضر، مطالعه جمعی و مباحثه تفسیر سوره‌ی مبارکه‌ی جمعه را از کلام امام شروع کردیم و حسن ختام، به لطف فن‌آوری‌های نوین، پای منبرشان نشستیم و کسب فیض نمودیم. نزدیک اذان ظهر بود که با دلی شاد و قلبی مطمئن، دوستان عزیزم را از در منزل بدرقه کردم. درست است که فراموش کردیم جلسه‌مان را با دعا به پایان برسانیم ولی برق رضایت در چشم دوستان و اقرار زبانی و پیامی‌شان به پرباری جلسه، مرا به گوشه‌چشم امام به دل‌های‌مان و استجابت دعاهای ته دل‌مان که به زبان نیامد، امیدوار کرد. کمالگرایی که تا الان ساکت و مودب یک گوشه نشسته بود، با رفتن دوستان گفت بدک نبود، اما لطفا جلسات بعدی نقایص را جبران کن. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
ساعتم را نگاه می‌کنم کمی دیر شده، دخترم را با عجله بیدار کردم و آماده شدیم، کمی صبحانه خوردیم و با تاکسی راهی شدیم. خداروشکر دختر کوچکم در خواب ناز بود و او را به پدرش سپردم. راه دوری نبود و زود به مقصد رسیدیم. ناخودآگاه از دیدن چند فرشته کوچک در یک جا، لبخند بر لبانم نشست. با مادران‌شان سلام و احوال پرسی کردم. مادرانی که مادری را به احسن وجه انجام می‌دهند و فقط به تغذیه جسم کودک‌شان بسنده نمی‌کنند و برای تغذیه روح آنها هم برنامه‌هایی دارند. با بچه‌ها دور یک میز نشستیم و یکی از مادران کتاب داستان زیبایی را برای بچه‌ها خواند. وقت کتابخوانی و بازی‌های فکری بچه‌ها تمام شد. هوای دل‌انگیز پس از باران بهاری و طبیعت اردیبهشت ماه ما را به سمت حیاط کتابخانه می‌کشاند. در حیاط کتابخانه چندین فرش پهن کردیم نه فقط برای نشستن، برای گفتگوهای مهم و جشنی مهمتر. جشنی با بادکنک‌های رنگی و لیوان‌های رنگی هیأت. با کیک‌های خانگی و شربت هایی شیرین که شیرینی وعده صادق، دفاع از مظلومان فلسطین، تنبیه متجاوز، انتقام سخت و سیلی زدن به دشمن را به کام‌مان شیرین‌تر می‌کرد. گفتگو کردن از کتاب، کتاب‌هایی کوچک که از مردانی بزرگ برای‌مان حکایت‌هایی داشتند. «شهاب دین» و «مردی با آرزوهای دور برد». 🖊بتول بابایی * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
👶👶👶👶 یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح تا سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح ✅ از پوشک گرفتن کار سخت و پر اضطرابی بنظر میاد. به تجربه چه عواملی رو برای مثبت یا منفی بودن پروژه از پوشک گرفتن سرنوشت‌ساز دیدید؟ ✅ سن، جنسیت، فصل تابستان یا زمستان، روش تدریجی یا دفعی، حذف پوشک شب و هر نکته مهمی که راهگشای کودکان آینده می‌دانید را با ما در میان بگذارید. بحث‌های گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* @goftoguye_madarane آرشیو می‌شوند. دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید می‌توانید به شناسه‌ی @azadehrahimi پیام دهید. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
چه تب و تابی داشتم برای مجلس روضه. روضه‌های بر مدار حضرت زینب (سلام الله علیها) حتی اسمش هم در درونم غوغا به پا می‌کرد. دنبال بیانات مناسب بودم که پویش ماه توجهم رو به بیانات حضرت آقا در مورد دوگانه‌های مقابله با دشمن و توجه به سوره نصر جلب کرد. چقدر خوب که با یک تیر دو نشون بزنیم. از بیانات چند تا پرینت گرفتم و با مادرای دیگه رفتیم روضه. نور حدیث کسا که دل‌هامون رو روشن کرد، در محضر ولی، درس مواجهه درست با دشمن رو گرفتیم و بعد سوره نصر رو با هم خوندیم. در آخر با روضه حضرت موسی بن جعفر دل‌هامون روانه کاظمین شد. وقتی روضه خون کاغذهای بیانات رو دید، متعجب شد و از کم و کیف کاغذها سوال پرسید، او که سالیانی روضه‌خوان اهل‌بیت علیهم‌السلام بوده تا کنون چنین شگفتانه‌ای ندیده بود و خوشحال از درک ضرورت امام‌خوانی در جمع مادران، کلی کیف کرد و قول حمایت و کمک داد. پسر روضه‌خوان اصرار داشت از کتاب قرآن مدرسه‌اش قرآن برایمان بخواند و چقدر زیبا که وقتی کتابش را باز کرد، سوره ای که یادآور نصر و فتح بود را برایمان خواند، چقدر هم جهت با ما و این خود پیامی شادی‌آور برای ما به همراه داشت. (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارهای منزل رو انجام دادم نگاهم به ساعت بود عقربه‌ها تند و تند حرکت می‌کردند. به بچه‌ها قول داده بودم که امروز به پارک می‌رویم. مدام می‌پرسیدن کی می‌رویم؟ ساعت چند شد؟ بالاخره آماده شدیم و حرکت کردیم. زمانی که رسیدیم ریسه‌ی پرچم ایران و فلسطین در پارک خودنمایی می‌کرد. دوستان در حال پذیرایی چای و شکلات در بین مردم بودند و یک عده از بچه‌ها مشغول کشیدن نقاشی و عده‌ای دیگر در کنار اسباب‌بازی‌ها. مامان‌ها هم گوش به صحبت‌های مهمان برنامه که قرار بود درباره حضور و تاثیر اجتماعی صحبت انجام شود و در پایان سوره نصر تلاوت. در همین اثنا صدای غرش ابرها بود که بچه‌های کنار اسباب‌بازی‌ها رو به سمت مادران کشاند. حالا آسمان هم برای برگزاری جشن آماده بود و قطره‌های بارانش را میهمان جشن اقتدارمان کرده بود. 🖊درودیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
(کتاب ماه مادرانه به روایت من) غرق در ناراحتی‌ها وناخوشی‌های خویش بودم که تعریف کتابی رو شنیدم. هر روز مطالب زیبایی که یکی از اعضای گروه به بهانه‌های مختلف در موردش صحبت می‌کرد. کنجکاو شدم تا بیشتر در مورد شخصیت کتاب بدونم. دربه‌در، پبام به پیام در فضای مجازی گشتم تا عزیزی رو پیدا کنم که کتابش رو بهم امانت بده. سرانجام موفق شدم و رسیدم به محبوبه جان اسدی. قدم به قدم، صفحه به صفحه تورق مي‌کنم تا ببینم نتایج تهذیب نفس دو زوج جوان چه می‌شود؟ در کوچه پس کوچه‌های نجف همراه شهاب می‌شوم. گاه در کنارش خویش را می‌بینم که با چشم اشکبار به مولایم علی(ع) سلام می‌دهم. گاهی هم با حسرت به سرداب می‌روم و آرزوی هرچه زودتر زیارت اهل‌بیت را می‌کنم. چند روزی را با شهاب سیر می‌کنم و جان تازه‌ای می‌گیرم. و این حال خوش را با همسرم به اشتراک می‌گذارم‌. قدم به قدم در عراق نفس تازه می‌کنم و همراه شهاب‌الدین به مسجد سهله می‌روم. گریه امانم را بریده، گویی دلم برای امام زمانم خیلی تنگ شده. به حال شهاب غبطه می‌خورم و با مولایم نجوا می‌کنم. دلم را به دستان با کرامت مولاجان می‌دهم تا آرامم کند و مرا از وانفسای دنیا رهایی بخشد. به امید دیدار صاحب زمان‌ها و جان‌ها و تقدیم دسته‌گل‌هایم برای ظهورش. 🖊حبیبه مهدوی * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
*یا هادی من استهداه* ✨✨✨❤️✨✨✨✨ با نام و یاد خدا و عرض سلام و ادب و احترام دوره *حفظ گروهی سوره مبارکه ملک از شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام تا میلاد امام رضا علیه‌السلام به یاری خدا به مدت ۱۴ روز به جز جمعه ها* همراه با پایش روزانه صحت حفظ 😍 علاقه‌مندان جهت ثبت‌نام *تا ساعت ۲۴ جمعه ۱۴ اردیبهشت* می‌توانند با ارسال پیام *لبیک یا مهدی عج* به https://ble.ir/zmoghimi إن‌شاالله ثبت‌نام اولیه رو داشته باشند. ❤️ 🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ https://ble.ir/ghalbe_quran * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امروز خوانش کتاب به پایان رسید. خیلی کتاب عالی و جذابی بود و در عین کوتاه بودن، هر صفحه‌اش درسی از مردانگی داشت. این کتاب رو در قرارگاه روز دوشنبه (میز کتاب) *وقف در گردش* کردم و با زبان ساده ویژگی‌های خوبی که از این شهید عالی‌قدر در کتاب اومده بود رو برای مادران بچه‌های مهدکودک و بقیه مخاطبان تعریف کردم و با استقبال بی‌نظیری مواجه شدم. حاج حسن عزیزم؛ فکر می‌کنم دیگر لازم نباشد روی سنگ قبرت بنویسیم "اینجا مزار کسی است که آرزو داشت..." چرا که بیش از هر زمانی، فرزندان نامشروع انگلیس و آمریکا، خطر محو شدن از صحنه روزگار را بوسیله موشک‌های‌ شما احساس می‌کنند. کاش بودی و این وعده صادق رو می‌دیدی... حاج حسن طهرانی مقدم؛ یاد و خاطره‌ات، همیشه در وجودمان هست و انگشت اشاره‌ات که محو اسرائیل را نشان می‌دهد، سرلوحه زندگی‌مان. امیدوارم از نسل حسن طهرانی‌مقدم‌ها فرزندانی به وجود بیان و راه این شهید بزرگوار رو ادامه بدند و نابودی کامل اسرائیل رو در قدس شریف جشن بگیریم. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*