#بحث_گروهی
#ما_و_نوجوانمان
#چالش_با_خویشان
یکشنبه ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح
تا سهشنبه ۲۲ آبان ماه ساعت ۱۰ صبح
تعارض، تعاملی است ناراحتکننده بین دونفری که تمایل یا توانایی گوش کردن به ناراحتیهای یکدیگر را ندارند. حالتی از جدایی و تنش که فشار روانی زیادی را ایجاد میکند و احساسات و هیجانات منفی را در طرفین موجب میشود.
✓ چه کنیم که فرزند نوجوانمان در تعارض با اطرافیان مثل پدربزرگ، مادربزرگ، معلم، خاله، عمه و ... رفتار مناسبی داشته باشد و چارچوبهای اخلاقی را رعایت کند؟
✓ آیا تا به حال برایتان پیش آمده که نوجوانتان در تعامل با اطرافیان و حین بحث و گفتگو و اظهار نظر، عکس العملی نشان دهد که خلاف چارچوبهای اخلاقی باشد؟ (حاضر جوابی، یکه به دو کردن، به کار برد کلمات نامناسب، صدای بلند، پشت چشم نازک کردن، ترک صحنه و ...) عکس العمل شما به عنوان مادر چگونه بوده است؟ و بحران پیش آمده را چگونه مدیریت کردهاید؟
✓ اگر در تعارض پیش آمده، نوجوانتان از شما تقاضای داوری کند، چگونه ورود میکنید که نه سیخ بسوزد و نه کباب؟ اگر حق با فرزندتان باشد چگونه او را به خویشتن داری دعوت میکنید؟ و اگر حق با فرزندتان نباشد چگونه در مدیریت واکنش به او کمک میکنید؟
✓ «توجه توجه» لطفا حتما سن و جنسیت فرزندتان را ذکر کنید.
بحثهای گروهی، در کانال گفتگوهای مادرانه آرشیو میشوند.
@goftoguye_madarane
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @mkhandan پیام دهید.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
عدسیهایی که قیمت نداشتند!
شب دوم طوفانی است که در دل مادرانه محله به راه افتاده. از صبح از هر خانهای بوی پیازداغ بلند شده و شاید هیچ کدام از مادرها فکرش را هم نمیکردند که روزی باید برای جهاد فی سبیل الله، پیاز سرخ کنند.
ظرفهای بزرگ و کوچک صف کشیدهاند تا پر شوند و به دست خریداران برسند. پیرمردها و پیرزنهای نمازگزار، مادری با کالسکه فرزند خردسالش و پدری که دستان دختر کوچکش را محکم در دستش گرفته بود با چشمانی براق و هیجانزده به سمت میز مقاومت میآمدند که با پرچم فلسطین و نوشتههای مختلف تزئین شده بود.
نوشتهی روی کاغذها خبر از معمولی نبودن این ضیافت میدادند: «همهی درآمد این فروش، به حساب مقاومت غزه و لبنان واریز میشود». چه خرید جذابی. با یک تیر، دو نشان. حالا هم شام شبشان را با طعم مقاومت میخورند و هم به مظلومترینهای عالم کمک کردهاند.
وقت پرداخت هزینه رسیده ولی انگار معادلات جور دیگری رقم میخورد. در کدام مغازه و فروشگاه یا فستیوال و نمایشگاه و با کدام تخفیفهای هیجانانگیز، چنین چیزی رخ میدهد؟ انگار برای هیچ خریداری قیمت عدسیها مهم نیست. هرکسی برای ظرف صد هزار تومانی هرچه کَرَم دارد میگذارد. یکی پانصد میکشد، یکی دویست، یکی یک میلیون و دیگری ده میلیون! حتی کارت کشیده میشود بدون اینکه ظرفی برداشته شود.
این عدسیهای عاقبتبخیر، حالا بیقیمت شدهاند. انگار این عدسها جور دیگری کاشته شدهاند. مثلا کشاورز وضو گرفته و گفته قربة الی الله. یا شاید از دستانی پینه بسته، بذرش بر زمین ریخته و کشاورز در دل دعا کرده تا این دانهها روزی به درد مظلومی بخورند. کسی چه میداند، شاید از بدو رویش، برای چنین روزی لحظهشماری کرده باشند.
پشت این خریدها، پشت این کارت کشیدنها، غمیست از جنس محبت، همدردی و انساندوستی. غمی که حالا بیحساب و کتاب به خرید وامیدارد و فاکتورش، دعاییست زیر لب برای مظلومین.
دستگاه کارتخوان تند تند رسید چاپ میکند و انگار طوماری بلندبالا بر حقانیت جبهه مقاومت امضا میشود. مادرها صورتهایشان شادمان است و دلهایشان غم بزرگ کودکان و مادران داغدیده غزه و بیروت را یدک میکشد. کاش لحظه لحظهی این روزها و شبها ذخیره قیامتمان باشد.
🖊 مریم الماسی
#مادرانه_جنوبغرب
#مادرانه_محله_دروازهشمیران
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
نامهی مجموعه مادرانه به رییس جمهور
امروز روز مقابلهی همهی جبههی حق، در برابر همهی جبههی باطل است. امروز روز سکوت نیست ، امروز روز فریاد است. صدای ما باشید، صدای ملت ایران، صدای ما زنان و مادران این مرز و بوم که حاضریم جان خودمان و فرزندانمان و همسرانمان را تقدیم انقلاب کنیم ولی تن به ذلت ندهیم.
صدای گویای عزم و ارادهی ملت ایران و امید مردم مظلوم و بیگناه غزه و لبنان باشید.
دشمنان بشریت سالیانی است منتظرند کمی عقب بنشینیم تا منشاء نوری را که موجب بیداری آزادگان جهان شده است، نابود کنند.
سکوت و تعلل ما، باعث نابودی آرمان همهی انبیا و اولیا، و ناامیدی تمام مظلومینیست که انقلاب ایران به آنها جرأت طوفان داده است.
ما منتقم خون هزاران شهیدی هستیم که در راه مقاومت مردانه ایستادند و در برابر فجیعترین جنایتها تن به ذلت ندادند.
ما با تمام امکاناتمان به این مصاف آمدهایم، شما نیز به عنوان نمایندهی ما با تمام امکانات، بهترین ضربهای که لازم است را بر سر دشمنان فرود آورید.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#سلسلهـنشستـمجازی
#رو_به_قله_در_مسیر
آن زنی که خود را در دامنهی آن قلّهای میداند که در اوج آن، فاطمهی زهرا (س) - بزرگترین زن تاریخ بشر - قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ایرانی است. امام خامنهای
شما هم دعوت هستید به:
همنشینی مجازی با خواهر بزرگوار، فتانه افشون
همسر شهید حاج صادق امیدزاده
چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰ صبح
در نرمافزار قرار
https://gharar.ir/r/2ebeab9f
منتظر تک تک شما عزیزان هستیم.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه با خواهر «فتانه افشون»
در روز تشییع پیکر همسرشان شهید حاج صادق امیدزاده.
مادرانه برگزار میکند:
گفتگوی مجازی با خواهر فتانه افشون
چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰
در نرمافزار قرار
https://gharar.ir/r/2ebeab9f
منتظر تک تک شما عزیزان هستیم.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
وارد بوستان نرگس که شدم، توجهام به نوشتهای جلب شد. نزدیکتر رفتم. روی آن نوشته شده بود: "فروش به نفع مقاومت".
چند قدم جلوتر، دیگ بزرگی از آش قرار داشت که قیمت ظرف بزرگ آن ۸۰ تومان و ظرف کوچک ۳۰ تومان بود. با خانمی که مشغول توزیع آش بود صحبت کردم و ایشون توضیح داد که مواد اولیه این آش از سوی گروه مادرانه جمعآوری شده و تمام سود و هزینهی آش، مخصوص جبههی مقاومت هست. خانمها دور هم جمع شده بودند و هرکدوم یکی از مواد رو تهیه کرده و آش رو پخته بودند تا برای فروش به بوستان بیارن. هر کسی که از کنار آش میگذشت، میپرسید اینجا چه خبر است و خانمها توضیح میدادند که ما این آش را به نفع جبههی مقاومت درست کردیم و از همه دعوت میکردند که خرید کنند. مردم به لطف خدا استقبال خوبی کردند و بیشتر آش توسط آنها خریداری شد و باقیمانده رو خود مادرها برای شام خریدند.
کنار دیگ آش، دو میز بزرگ هم وجود داشت. روی میز اول شیرینی پنبهای، پفیلا، سمبوسه و پیراشکی بود و یکی از میزها هم انواع وسایل تزئینی مثل گلسر و دستبندهای مختلف. یکی از مادرها هم به طب سنتی آشنا بود و عطرهای طبیعی و روغنهای گیاهی رو برای حمایت از جبهه مقاومت در بوستان به فروش گذاشته بود. کمی آن طرفتر، چند زیرانداز پهن کرده بودند و گروهی از بچهها دور هم جمع شده و مشغول نقاشی بودند. نقاشیهای آنها درباره جبهه مقاومت و قدس بود. وقتی با مربیشان صحبت کردم، ایشون گفت که به سهم خودم با بچهها کاردستی درست کردیم و پرچم فلسطین را همانجا نقاشی و نصب کردیم. بچهها بسیار خوشحال بودند چون اینها فرزندان همان مادرانی بودند که از محلههای مختلف شهر قم برای کمک به جبهه مقاومت دور هم جمع شده بودند. حس و حال خوبی حاکم بود، بهویژه اینکه مادران به همراه فرزندانشان برای کمک به جبهه مقاومت حضور داشتند.
🖊 عباسی
#مادرانه_قم
#نهضت_مردمی_حمایت_از_جبهه_جهانی_مقاومت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#سلسلهـنشستـمجازی #رو_به_قله_در_مسیر آن زنی که خود را در دامنهی آن قلّهای میداند که در اوج آ
خانم افشون(همسر شهید امیدزاده) ۲۳ آبان.m4a
33.22M
#صوت
آن زنی که خود را در دامنهی آن قلّهای میداند که در اوج آن، فاطمهی زهرا (س) - بزرگترین زن تاریخ بشر - قرار دارد؛ آن زن، زن مسلمان ایرانی است. امام خامنهای
گفتگوی مجازی با «خواهر فتانه افشون»
همسر شهید حاج صادق امیدزاده
چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳
#سلسلهـنشستـمجازی
#رو_به_قله_در_مسیر
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
Audio_344605.mp3
11.59M
رسانهی امام باشیم ...
سیّد عزیز ما خب به مقامات عالیهی شهدا عروج کرد و او خود به آنچه آرزوی آن را داشت رسید، لکن یک یادگار ماندگاری هم در اینجا گذاشت و آن «حزبالله» است. «حزبالله» به برکت شجاعت سیّد و درایت سیّد و صبر و توکّل عجیبی که او داشت، رشد کرد؛ رشد فوقالعادهای کرد و حقیقتاً تبدیل شد به یک تشکیلاتی که دشمنِ مجهّز مسلّح به انواع سلاحهای مادّی و بیانی و تبلیغی و رسانهای و غیره، نتوانسته بر آن فائق بیاید و انشاءالله نخواهد توانست فائق بیاید. مرحوم آقای سیّدحسن نصرالله «حزبالله» را به یک چنین موجودی، به یک چنین پدیدهای تبدیل کرده.
🎵 تحلیلی بر بیانات رهبری
در دیدار با مجلس خبرگان ۱۷ آبان ۱۴۰۳
#بیست_و_یکمین_جلسه_امامخوانی
#دیدار_با_مجلس_خبرگان
#یادگار_ماندگار_ما
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#درمتن_مادرانه
این روزها هم خیلی با آن روزها فرقی نمیکند، درد مشترکی بر جانمان افتاده.
این روزها هر کسی که درد لبنان و غزه، دردِ دلِ ثابت زندگیاش شده، میخواهد از نشستن و غصه خوردن صِرف خلاص شود، میخواهد به گونه ای خودش را به این جریان وصل کند.
این حسهای مشترک، آدم را یاد آن روزها میاندازد. دوران جنگ و انقلاب مسجد پایگاهی بود برای هر کسی که دلش برای اسلام و انقلاب میتپید، جایی که به آن پناه میبردند و با دوست و آشنا و همسایه مینشستند و فکر میکردند که چه کاری میتوانند انجام دهند تا اندکشان را در کنار هم وُسع دهند و موجهای کوچکشان را به طوفانی تبدیل کنند، به دل حادثه بزنند و در متن و مرکز تاریخ قرار بگیرند.
باید مسجدی شویم!
رفته رفته جمعهای دوستیمان را حول مسجد محلهیمان شکل دهیم و مساجد را به همان نقش دوران انقلاب و جنگ برگردانیم. مساجد را هستهی مقاومتی کنیم که هوای جامعه را، هوای ایستادگی و مقاومت میکند.
باید فعالیتهایمان را به مساجد محلات ببریم و با کارهایی که برای جبههی مقاومت انجام میدهیم رفته رفته هویتِ سنگرِ مقاومت را به مساجد برگردانیم.
#پویش_مادرانه
#مسجدی_شویم
#نهضت_مردمی_حمایت_از_جبهه_مقاومت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
عدسی داغ
پتوی صورتی نرمم را محکم دور خودم پیچیده بودم. سرماخوردگی هنوز هم دست از سرم برنداشته بود. بیحالی و ضعف انگار زالو به جانم افتاده بود و رمقی برای هیچ تکاپوی اضافهای نمانده بود. نماز صبح را که خواندم درونم کشمکشی به پا شد؛ خستگی و ضعف، تنم را به خواب راحت و پتوی گرم حواله میداد اما خواب توی چشمانم قرار نداشت. نگاهم به چهرهی معصوم محمدرضا بود که مژههای بلندش از بالا و پایین یکدیگر را در آغوش گرفته بودند. بیدغدغه خوابیده بود و من را با خود به هزار فکر و خیال میبرد.
لحظهای چشمم را بستم، دختر لبنانی که از سرما میلرزید جلوی چشمم ظاهر شد. دستش را توی جیب لباسش کرده، خبرنگار میگوید: «دستتو بده.» دست کوچکش برای لحظهای در دستهای مردانهی خبرنگار، گرمای امنیت را میچشد.
چشمم را که باز کردم هنوز چهرهی آرام پسرم روبرویم بود. پتو را تا زیر گلویش بالا کشیدم.
برای حرکت نکردن و زیر پتوی گرم خوابیدن هزار دلیل داشتم! با خودم گفتم: «آخه با این وضع سرماخوردگی و خواب سبک بچهها که نمیشه کاری کرد.»
غلتی زدم و پتو را روی سرم کشیدم. حرف رهبری توی گوشم پیچید: «بر هر مسلمانی فرض و واجب است...» یک لحظه خودم را در بین آوارها، بدون سقف، بدون وسیلهی گرمایشی و بدون غذایی گرم برای بچهها دیدم.
با خودم گفتم: «خواب و استراحت همیشه هست، اما خواب امروز خواب غفلته. خوابیدن من همان و رفتن قافله همان.»
یا علی را محکم گفتم و پتو را کنار زدم. بلند شدم. زیر سماور را روشن کردم. چای را دم کردم. پیازها را پوست کندم. آرام آرام زیر لب زمزمه کردم: «ای لشکر صاحب زمان! آماده باش! آماده باش!»
صدای ابوذر روحی در گوشم پیچید: «ما آمادهایم، پای غزه ایستادهایم؛ ای طوفانالاقصی ما راه افتادهایم»
سر و صدای ظرف شستن، بوی پیاز داغ و عدسی که بار گذاشته بودم، هیچکدام خواب سبک همسر و بچههایم را برهم نزد. تمام وسایل را آماده کردم. ساک دستی سنتی را روی میز آشپزخانه گذاشتم. ظرف، قاشق و بقیهی چیزها را هم در آن جا دادم. قابلمهی بزرگ عدسی را داخل کاور گذاشتم. بالاخره همسرم هم بیدار شد. مستقیم آمد و روی صندلی آشپزخانه نشست.
بوی عدسی پیچیده در فضای خانه بیطاقتش کرده بود. کاسهی عدسی که برای او و بچهها کنار گذاشته بودم را جلو کشید. عدسی داغ توی دهانش حکم سیبزمینی تنوری داشت که نمیگذاشت دهانش را ببندد. در حالی که بخار عدسی را با «هااا» بیرون میداد، گفت: «چه کردی خانوم؟! چقدر خوشمزه شده! تو چطوری این همه کار رو اول صبح، دست تنها با اون حالت انجام دادی؟! لااقل صدام میکردی کمکت کنم.»
خندهی ملیحی تحویلش دادم و گفتم: «اینم از الطاف خفیهی پروردگاره؛ شما از حالا به بعدشو کمک کن. من میرم بازارچه، مواظب بچهها باش.»
«باشه»ی کشداری گفت و قاشق پر از عدسی را مهمان دهانش کرد. برای اینکه زودتر به قاشق بعدی برسد، نگاه از ظرف بر نمیداشت. تند تند غذا را فوت میکرد و میخورد.
چادرم را سر کردم. دستهی کاور قابلمه را با دست راست و سبد وسایل را با دست چپ محکم گرفتم، خون بهتر و پرفشارتر از همیشه توی تنم جریان داشت، بیماری تنم با ذوق و امید جایگزین شده بود. برای رسیدن به بازارچه قدمهایم را تندتر برداشتم...
به روایت سمیه جعفری
🖊 به قلم صفورا ساسانی
#مادرانه_شمالشرق
#مادرانه_شهرک_ولایت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
53.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از اصفهان تا لبنان!
🇱🇧🇮🇷🇵🇸
روایت همدلی مادران و فرزندان محلهی ابن سینا با مادران و فرزندان لبنان و غزه.
#مادرانه_اصفهان
#مادرانه_محله_ابنسینا
#نهضت_مردمی_حمایت_از_جبهه_مقاومت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#کتاب_ماه_مادرانه
#عملیات_احیا
سلام دوستان.
إنشاالله قرار هست *آذر ماه* در کنار هم، کتاب «عملیات احیا» رو بخونیم و در مورد نکتهها و مسائل جالب کتاب، با اقوام و آشنایان و دوستان صحبت کنیم.
عملیات احیا در مورد یکی از شرکتهای زیان دهی است که با ورود یک مدیرعامل جهادی، توانمند و بادانش توانسته بر بسیاری از مشکلات تولید و فروش غلبه کند. مدیران و کارگران این شرکت با زحمات خود نه تنها از ورشکستگی و فروش یکی از بزرگترین سرمایههای صنعتی کشور جلوگیری کردند بلکه باعث شدند تا این کارخانه به یک قطب صادراتی تبدیل شود.
📖📚📖 برای خرید نسخهی چاپی و الکترونیکی کتاب #عملیات_احیا
از نرمافزار فراکتاب ، میتونید از کد تخفیف madarane هم استفاده کنید.
www.faraketab.ir/b/183572
امیدواریم زودتر از فرصت استفاده کنید برای تهیهی کتاب، تا این ماه هم همراهِ هم باشیم و از مطالعه و به اشتراک گذاشتن و عملی کردن دانستههای جدید لذت ببریم.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#بحث_گروهی
#ما_و_بی_حوصلگی
#در_تکاپوی_پرواز
#ما_و_کسالت
یکشنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۳ ساعت ١۰ صبح
تا سهشنبه ۲۹ آبان ساعت ۱۰ صبح
برای شما هم اتفاق افتاده گاهی اوقات حوصله هیچ کاری را ندارید؟ فهرست کارهایتان را در ذهن مرور میکنید اما میبینید حوصله هیچ کدام را ندارید، نه کار منزل، نه مطالعه، نه عبادت.
نه اینکه وقت نداشته باشید، دارید! اما حالش را ندارید.
امان از وقتی که طولانی مدت شود...
✓ بنظر شما ریشه این کسالت چه چیزی هست؟
✓ آیا تجربهی ماندن و رکود در این وضعیت را داشتهاید؟ چه مشکلاتی برایتان ایجاد کرده است؟
✓ چگونه از این موقعیت عبور کردید؟ راهکارهای معنوی و مادی شما برای این برون رفت چه بوده است؟
بحثهای گروهی، در کانال گفتگوهای مادرانه آرشیو میشوند.
@goftoguye_madarane
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @mkhandan پیام دهید.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
آن شیعه صادق است که در محضر امام،
فرمان اگر دهد بپذیرد تنور را...
گردهمایی مادران پایتخت مقاومت،
در حمایت و پشتیبانی از جبههی مقاومت.
✓ همراه با رونمایی از طلاهای اهدایی بانوان.
✓ با حضور خواهر هدی مقلد، بانوی مقاوم لبنانی.
زمان: چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ - بعد از نماز مغرب.
مکان: کرمان، بیت الزهرای شهید حاج قاسم سلیمانی.
#مادرانه_کرمان
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
بیوقفه بیمقدمه هیئت گرفتنیست
هیئت گرفتنیست سعادت گرفتنیست
از موقع ورودیه تا آخر دعا
هر حاجتی در این دو سه ساعت گرفتنیست
وضو میگیریم و سلام میدهیم و به نیابت از مادر سادات، حدیث کساء میخوانیم و در هفتمین جلسهی حضور بر سر خوان کرامت اهل بیت علیهمالسلام، مهمان روایت «هوایِ مادری» به قلم «سمانه بهگام» میشویم.
به #روضه_روایت خوش آمدید.
دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۱
در نرمافزار قرار منتظر شما هستیم:
https://gharar.ir/r/743ed95d
#مداد_مادرانه
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary)
#نشست_مجازی
از بُعد مجاهدت و حضور در صحنهی تصمیمگیریهای عظیم اجتماعی فاطمه زهرا (س) در قلّه قرار دارد. یعنی بعد از رحلت پیغمبر (ص)، در قضیهی خلافت، زهرای اطهر سلاماللهعلیها، با همهی وجود، با سخنش، با علمش، با تلاشش، باهمهی جسمش وارد میدان شد.
امام خامنهای - ۱۳۷۲/۰۹/۱۷
مدار مادران انقلابی، برگزار میکند:
اولین میزگرد مجازی؛
حول مبحث زن در هندسه انقلاب اسلامی.
با موضوع:
✓ با همهی وجودش در میدان بود.
نگاهی به زندگی جهادی حضرت زهرا (س)
میهمانان:
خواهران، گیتی پیروزه و مرضیه رضایی
(اعضای اندیشکدهی بانو امین مجموعهی مادرانه)
دبیر جلسه: خواهر حمیده سادات میرزایی
چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰ صبح
در نرمافزار قرار:
https://gharar.ir/r/2ebeab9f
منتظر شما عزیزان هستیم.
#سلسله_نشست_زنـدر_هندسهـانقلابـاسلامی
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
طلاهایمان را نذر میکنیم، نذر ساخت موشکهایی که پاسخ تعدّی دشمن است، باشد که از متّقین باشیم.
«فَمَنِ اعْتَدی عَلَیکمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیکمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ: هرکس به شما تجاوز کند به مانند آن بر او تجاوز کنید و از خدا بپرهیزید و بدانید خدا با پرهیزکاران است.»
✓ در کنار سیل جهاد مالی برای کمک به جبههی مقاومت و آسیبدیدگان جنگ نابرابر رژیم صهیونی، این بار آمادهایم تا پول و طلاهایمان را روانهی تقویت جبهه مقاومت در ساخت تسلیحات نظامی کنیم.
مانند ابابیل به جای سجیل،
موشک به سر اَبرههها میریزیم...
🔰 راه ارتباطی:
@fatemeh_soleimany
🔰 شماره کارت برای دریافت نذورات نقدی:
۵۸۹۲۱۰۱۳۹۰۸۸۰۹۲۶(برای دسترسی راحت به شماره کارت، میتوانید روی آن ضربه بزنید.) #نذر_موشکی #نهضت_مردمی_حمایت_از_جبهه_مقاومت #مدارمادرانانقلابی "مادرانه" www.madaremadari.ir ble.ir/madaremadary eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
نذر موشکی
شمارهی آقای (م) را از دخترش گرفتم.
خودکار توی دستهای یخ کردهام خیس شده بود. اولین بار بود میخواستم با یک آقا مصاحبه کنم، اما موضوعِ صحبت آن قدر از نظرم جدید و بکر بود که میشد بر خجالت و استرسم غلبه کنم. صدای پختهشان که توی گوشی پیچید، اوضاع تغییر کرد. نفس عمیق کشیدم و انگار که بابای خودم آن طرف خط باشد، سلام و احوالپرسی کردم. حاجآقا شصت و خردهای ساله و رانندهی اتوبوسی که اوراق شده بود. اتوبوس را فروخته و با نصف پول بدهیها را صاف کرده بود. این پساندازِ سالها رانندگی ماشینهای سنگین بود.
گوشی را دورتر از دهانم گرفتم و چند بار صدایم را صاف کردم: "حاجآقا میتونم بپرسم چطور خواستید پولتونو به سردار حاجیزاده تحویل بدید؟ اصلا چطور شد که نذر موشک کردید؟"
او قبل از هر جمله چند باری تکرار میکرد: "کاری نمیکند و هدیهاش بیارزشست، دخترم میخوام پولم تو صنعت موشکی خرج بشه، میخوام مردم بدونن که ما خودمون درخواستِ حملهی نظامی به متجاوزان این خاکو داریم. مسئلهی امروز ما فقط دینی و قومی نیست که. مسالهی ما ملی و میهنی هم هست."
_حاجآقا چطور شد که تصمیم گرفتید تو این صحنه هزینه کنید؟
وقتی یمنیها با اون اوضاع اقتصادی پایین سه پیتِ بزرگ طلا برای تسلیحات به حماس هدیه دادند، من و عدهای از اطرافیان مِنجملهی دخترم شروع به جمعکردن طلا و پول کردیم و اسفند سال گذشته به سردار حاجیزاده دادیم.
_حاجآقا میخوام بدونم شما جاهای دیگم کمک کردید؟
انگار که این سوال را زیاد شنیده باشد، کاملا مسلط جواب داد: "بله دخترم ما برای کمک به شیرخوارگان و نیازمندان و مقاومت هم گروه داریم و با دوستان کمک میکنیم. "
تمام مدت مصاحبه، سوالی توی سرم پیچ میخورد و چند باری هم روی زبانم آمد اما حاجاحمد به راحتی از جواب دادنش طفره رفت و مدام میگفت:"کی گفته؟ اشتباه شنیدید. من کاری نکردم که. اونایی که جون دادن کار مهم رو کردن."
آخرهای مصاحبه بود که دوباره سوالم را تکرار کردم:"حاج آقا از مقداری که هر ماه از درآمدتون برای امام زمان میذارید، میگید؟"
او چند بار تک خنده کرد:"ببینم آخرش پشیمونم میکنید از کمک کردن یا نه؟" و خندهشان بیشتر شد:"هر موقع اینو میگم حاج خانوم دعوام میکنه. میگه این حرفای پشیمونی و اینا رو نگو"
در مورد حاج خانم کنجکاو شدم:"راستی حاج آقا ایشون چه نظری داشتن در مورد کارِ شما؟"
حاج آقا کمی صدایش از گوشی دور شد. انگار که به سمت خانمش برگشته باشد:" این خانمِ من از ما خیلی جلوتره. من تازه یه ذره ازش یاد گرفتم."
دلم برای تعریف مرد از همسرش آن هم در این سن و سال ضعف رفت. جملهی آخرِ حاجاحمد را بعد از خداحافظی چند بار برای خودم تکرار کردم.
"دخترم دوست ندارم اسمی از من توی متنت بیاری. فقط دلم میخواد مردم بدونن که اَهَّم امروز ما اینجاست. امروز که میتونیم برای فرستادن موشکها توی سر اسراییلیها کاری کنیم رو از دست ندیم. امام حسین طواف کعبه رو رها کرد و رفت دنبال خط مقدمِ دفاع از اسلام."
🖊 مهدیه مقدم
شما هم میتوانید #نذر_موشک کنید
و حامی محور مقاومت باشید.
@fatemeh_soleimany
#نذر_موشکی
#نهضت_مردمی_حمایت_از_جبهه_مقاومت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#نشست_مجازی از بُعد مجاهدت و حضور در صحنهی تصمیمگیریهای عظیم اجتماعی فاطمه زهرا (س) در قلّه قرار
-593748224_613163452.m4a
44.73M
#صوت
از بُعد مجاهدت و حضور در صحنهی تصمیمگیریهای عظیم اجتماعی فاطمه زهرا (س) در قلّه قرار دارد. یعنی بعد از رحلت پیغمبر (ص)، در قضیهی خلافت، زهرای اطهر سلاماللهعلیها، با همهی وجود، با سخنش، با علمش، با تلاشش، باهمهی جسمش وارد میدان شد.
امام خامنهای - ۱۳۷۲/۰۹/۱۷
اولین میزگرد مجازی؛
حول مبحث زن در هندسه انقلاب اسلامی.
با موضوع:
✓ با همهی وجودش در میدان بود.
نگاهی به زندگی جهادی حضرت زهرا (س)
میهمانان:
خواهران؛ گیتی پیروزه و مرضیه رضایی
(اعضای اندیشکدهی بانو امین مجموعهی مادرانه)
دبیر جلسه: خواهر حمیده سادات میرزایی
چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰ صبح
#نشست_مجازی
#سلسله_نشست_زنـدر_هندسهـانقلابـاسلامی
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
اشرف الساداتهای ۲۰۲۴ !
تصمیم گرفتیم که آش بپزیم و سمبوسه. کارها و خریدها تقسیم شد. همه چیز تا لحظه آخر جفت و جور شد. یادم اشرف السادات خانم افتادم، مامان مهربان شهید معماریان! وقتی کتاب تنها گریه کن را میخواندم دلم میخواست روزها کمک دستش میبودم. لگنها و قابلمههای بزرگ که تویش ترشی و مرباها را آماده کرده بودند میشستم و بعد رفتن خانمها خانهاش را جارو میکشیدم. آن وقت که از خستگی نای نشستن هم نداشت من میرفتم و خرده کارهای باقی مانده را میکردم. حالا وقتش رسیده بود، با چند اشرف السادات مدل ۲۰۲۴ جمع شده بودیم و داشتیم یکی از کارهایی که از دستمان برمیآمد را برای کمک به مردم لبنان انجام میدادیم. داشتیم آش پختن برای ۱۰۰ نفر را توی دوتا قابلمه روی گاز خانگی و توی آپارتمان با حضور نزدیک به یک جین بچه و نیم جین مادر تجربه میکردیم. داشتیم ۸۰ تا سمبوسه را میپیچیدیم و روی کیفیت کارمان قیمت میگذاشتیم! ما مامانهای حساس به مصرف روغن و سرخ کردنی، یک وجب روغن ریخته بودیم توی قابلمه و سمبوسهها را در تُردترین حالت ممکن سرخ میکردیم! اینقدر سمبوسهها خوب شده بود که بیشترش را خود مادرها خریدند. با التماس ۳۰ تایی ماند برای بازارچه. توی بازارچه آش و سمبوسهها خوب فروش رفت. به پیشنهاد فروشنده، مشتریها گاهی چند برابر هزینه آش را میپرداختند. خوراکیها برکت کرده بودند. بهانه شده بودند برای دست و دلبازی و بخشش خریدارها!
منتظر برپایی بازارچه جدید بودیم. فروش خوب بازارچه قبلی انگیزه شده بود که دوباره آستین بالا بزنیم. بازارچهها و شرایط مادرها برای کار دسته جمعی جور نشد. گفتیم محصول را آماده میکنیم، مشتری هم پیدا میکنیم. لازم نیست بازارچه باشد. از پيشنهاد سمبوسه و آش و سوپ و پفک و کیک و فلافل؛ توفیق نصیب پفکها شد که بستهبندی شدند. پفکها توی هیات شبهای فاطمیه فروش میرفت. تخم مرغ و آرد و روغن هم از خانه هرکداممان جمع شد و تبدیل به کیکهای خوشمزه خانگی شدند. البته این بار دست رد به سینه هوس کردن و خریدهای درون مادرانهای زدیم. کیکها سفارش یک جلسه بودند.
از مادرهای غصه دار و دلسوخته برای مردم مظلوم فلسطین و لبنان، تبدیل شدیم به مادرهایی با تجربههای جدید که یک قدم کوچک برای اجرای امر اماممان برداشتیم! شاید ثمره این حرکتمان یک لباس باشد به تن کودکی، یا پتویی روی تن مادربزرگی و خوراکی برای مادری که فرشته کوچکی در بطنش میپروراند...
🖊 یوسفان
#مادرانه_قم
#مادرانه_محله_سمیه_هنرستان
#نهضت_مردمی_حمایت_از_جبهه_مقاومت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
67.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 🎞 گزیدهای از «برنامه زمانه»
با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی
پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳
🔲 بخش اول
#رویای_امت_واحده
#رویای_تمدن_نوین_اسلامی
#من_کجای_این_رویا_هستم
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🎞 گزیدهای از «برنامه زمانه»
با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی
پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳
🔲 بخش دوم
#کارگروه_رویا
#زنان_نرمافزار_عالم
#اندیشکده_و_دانشکده
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🎞 گزیدهای از «برنامه زمانه»
با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی
پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳
🔲 بخش سوم
#چرا_مقاومت؟
#مقاومت_تا_کجا؟
#مقاومت_برای_رسیدن_به_چه_چیزی؟
#رویای_دنیای_بدون_رژیم_صهیونیستی
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 🎞 گزیدهای از «برنامه زمانه»
با حضور نماینده مادرانه، خانم طباطبایی
پخش شده در ۱۳ مهر ۱۴۰۳
🔲 بخش چهارم
#نقش_من_در_این_رویا
#رویای_سفر_به_قدس_شریف
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary