eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.6هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_پنجاه_دوم🎬: ابراهیم و آزر با یکدیگر به راه افتادند، بازار شه
🎬: جبرئیل به نزد ابراهیم آمد و فرمود: ای ابراهیم! تو برای انجام کار خطیری که در پیش داری به کلمات مقدس متوسل شو، همان پنج کلمه ای که قبل از خلقت آسمان ها و زمین از نور اقدس حق آفریده شدند و در عرش پروردگار جای گرفتند، پنج کلمه که خداوند به واسطه آنها توبه حضرت آدم را پذیرفت و خداوند اراده کرد که آنها را در صلب حضرت آدم قرار دهد و بشارت می دهم بر تو ای ابراهیم آن پنج کلمه از نسل تو هستند، همراه من تکرار کن: ابراهیم همراه با جبرییل تکرار کرد: «یا حمید بحق محمد، یاعلی بحق علی، یافاطر السماوات و الارض به حق فاطمه، یا محسن بحق حسن و یا ذی القدیم الاحسان بحق حسین علیه السلام» ابراهیم این عبارات را تکرار و با پنج کلمه مقدس دیدار کرد تا به پنجمین کلمه رسید، ناگهان حزنی شدید بر قلبش نشست و از جبرئیل دلیل این حزن را سوال کرد. جبرئیل لباس عزا به تن کرد و باز راوی قصهٔ غصهٔ عاشورا شد و فرمود: بدان فرزندی از فرزندان تو را در سرزمینی دور از وطن در کنار دو نهر آب درحالیکه تشنه لب است سر می برند، جبرئیل از علی اکبر و علی اصغر گفت و ابراهیم ناله زد، جبرئیل از یاران شجاع و علمدار کربلا گفت و ابراهیم مویه کرد، جبرئیل از تازیانه بر بدن طفلان حسین گفت از آتشی که بر خیمه ها افتاد از بدنی که زیر سم اسبها پایمال شد و از بانو و حجت خدا که به اسارت رفتند روضه ها خواند، ابراهیم با شنیدن این مصائب با پای برهنه در شهر می دوید و بر سرزنان حسین حسین می گفت، ابراهیم آنقدر عزاداری کرد که بیهوش بر زمین افتاد و پس از لحظاتی که با خنکای وحی به هوش آمد جبرئیل به او مژده داد و فرمود: ای ابراهیم! عزاداری تو قبول شد و برخیز و پیش برو که خداوند به واسطه توسل به پنج کلمه مقدس نیرویی مضاعف به تو بخشید. جبرئیل پیغام خود را به ابراهیم رساند و به آسمان برگشت. ابراهیم تبری بزرگ بر دوش و ظرف غذایش را در دست گرفت و به سمت برج بابل راه افتاد، او می خواست به سوگندی که خورده وفا کند و چنان کند تا این مردم غافل به خود آیند و بفهمند که بت ها هیچ قدرتی ندارند و تمام قدرت مختص پرودگار است و بس... او هر قدمی که بر می داشت کلمات مقدس را زیر لب زمزمه می کرد، گویی نیرویی نامرئی در تکرار این کلمات نهفته بود. او بعد از دقایقی به مقصد رسید و وارد برج بابل شد و خود را به آخرین طبقه برج که همان معبد بت ها بود رسانید. هیچ کس در شهر و در برج بابل نبود. ابراهیم که همیشه اهل استدلال و منطق بود وسط معبد ایستاد، ظرف غذا و تبر را زمین گذاشت و درب ظرف را باز کرد و همانطور که تمام بت ها را از نظر می گذراند رو به مردوک فرمود: بفرمایید، روز عید شماست، بفرمایید و غذا تناول کنید... طنین صدای ابراهیم در معبد پیچید و بت ها هیچ عکس العملی نشان ندادند. حضرت ابراهیم با صدای بلند تمامی بت ها را مورد خطاب قرار داد که چرا صحبت نمی کنید و چرا چیزی نمی خورید؟! و باز هم جوابی نیامد و ابراهیم نگاهی به تک تک بت ها نمود و فرمود: پس چیزی که نه منفعتی دارد و نه ضرری دارد شکستن آن نه تنها هیچ اشکالی ندارد بلکه موجب هدایت هم می شود. حضرت ابراهیم که به دنبال ایجاد برهان فطری است انگار میخواهد با بت ها نیز اتمام حجت کند . ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: ابراهیم بسم الله بلندی گفت و همانطور که کلمات مقدس را به امداد می طلبید، تبر را بلند کرد و شروع به شکستن بت ها نمود. بت های سنگی و چوبی با مجسمه های عظیم، یکی پس از دیگری از هم می پاشیدند و بر زمین سرنگون می شدند. ابراهیم همه را شکست و خُرد نمود تا رسید به بت بزرگ بعل یا مجسمه مردوک که از طلا ساخته شده بود. ابراهیم اشاره ای به مردوک کرد و فرمود: ببین تمام رفقایت را از بین بردم و تو را توان دفاع از آنها نبود، تویی که مثلا بزرگتر آنان بودی اما حتی نتوانستی اندکی خودت را تکان دهی، اینک هم می توانم با چند ضربه تبر تو را نیز سرنگون کنم، اما چنین نمی کنم، چرا که باید به مردم ثابت شود تو چیزی جز یک مجسمه بی جان نیستی، باید مردم بفهمند مردوکی که نتوانست از دوستان و یاران خود دفاع کند و از نابودی آنها جلوگیری کند نمی تواند خدایی باشد که مردم به او تکیه کنند، تو باید بمانی تا جواب سوال های مردم را بدهی، تو باید بمانی تا مردم با عمق جان بفهمند تو هیچ نیستی. ابراهیم این سخن را گفت و تبر را بر دوش مردوک قرار داد و از معبد خارج شد و خود را به خانه رسانید. ساعتی بعد، مردم شاد و سرزنده بعد از جشنی بزرگ که با خوراکی های متنوع برپا کرده بودند، به شهر برگشتند و همه طبق رسم هر ساله رو به سوی معبد آوردند. پیش روی مردم، آزر با قامتی افراشته در حالیکه با کاهنان دیگر بگو‌و بخند می کرد از پله های برج بابل بالا رفت. ابتدا آزر و سپس کاهنان وارد معبد شدند و با دیدن صحنه پیش رو که همه خدایان شکسته و سرنگون بودند، بهت زده شدند، گویی قدرت سخن گفتن از آنها گرفته شده بود و در همین حین موجی از مردم داخل معبد شدند و تا اوضاع را چنین دیدند شروع به هیاهو کردند. با سرو صدای مردم آزر و کاهنان معبد به خود آمدند و آزر فریاد برآورد: چه کسی این کار شنیع و مخوف را انجام داده؟ چه کسی به آستان خدایان بابل این بی حرمتی را انجام داده؟! یکی دیگر از کاهنان فریاد زد: به نمرود خبر دهید که خدایان را کشتند. دو نفر از کاهنان با سرعت حرکت کردند تا این خبر را به نمرود برسانند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🎬: خبر به نمرود رسید و او با عصبانیت هسته اطلاعاتی لشکرش را فرا خواند و به آنها دستور داد تا سریع تحقیق کنند و عامل این جنایت را در کمترین زمان ممکن پیدا کنند. از نظر نمرود این کار غیر قابل بخشش بود،‌چرا که حکومت طاغوتی نمرود بر پایه بت پرستی و پرستش شیطان بنا شده بود و کسی که این کار را کرده بود، دقیقا حکومت او را نشانه رفته بود و اگر پاسخی به این عمل نمیداد پس می بایست در آینده ای نچندان دور منتظر فرو ریختن حکومتش باشد. لحظات به کندی می گذشت، به امر نمرود، آزر هم به تالار قصر آمده بود، نمرود از جا برخواست و دو دستش را پشت سرش حلقه کرد و بی هدف شروع به قدم زدن نمود و بعد از لختی راه رفتن جلوی آزر ایستاد و گفت: تو نمی توانی حدس بزنی که این کار چه کسی باشد؟! آزر باتوجه به تجربیات و خاطراتی که از ابراهیم داشت، شک کرده بود که شاید کار او باشد، اما علم نجوم گفته بود که ابراهیم در این روز بیمار است، پس جوانی بیمار نمی تواند آنهمه بت را در یک نیم روز در هم شکند، از طرفی او فکر می کرد که این عمل، کاری ست که از عهده یک نفر بر نمی آید و حتما گروهی با همکاری هم این کار را انجام داده بودند آخر از بین بردن آنهمه بت بزرگ و سهمگین نیرویی زیاد می خواهد، پس سرش را بالا گرفت و رو به نمرود گفت: چه به محضر خدایگان نمرود عرض کنم؟! خودم هم هنوز در بهت و حیرتم، گویی مغز من قفل شده و نمی توانم حدس بزنم چه کس یا کسانی پشت این کار است، به نظرم باید کمی صبر کنیم تا مامورین اطلاعاتی به خدمت برسند. نمرود اوفی کرد و به سمت تخت زرینش رفت و همانطور که برجایگاهش می نشست گفت: هر کس این کار را رهبری کرده باشد، خودش و کسانی که یاری اش کرده اند را با مرگی بسیار دردناک خواهم کشت. در همین حین، نگهبان جلوی در تالار ورود سر دستهٔ نیروهای اطلاعاتی را گزارش کرد. اجازه ورود صادر شد و سرباز داخل شد و آزر با دیدن او به یاد آورد که او همان ماموریست که چندی پیش از ابراهیم به خاطر اهانتش به بت ها به او شکایت برده بود. مامور اطلاعاتی جلو آمد و پس از تعظیمی بلند بالا و تقدیس از نمرود گوشه ای ایستاد. نمرود با صدای بلند فریاد زد: بگو ببینم تحقیقاتتان تا کجا پیش رفت و ان خطاکار را یافتید؟! مامور سرش را پایین انداخت و گفت: قربان، ما با جمعی از سربازان از همه جا بازدید کردیم و از مردم هم سوال و پرسش نمودیم و در آخر متفق القول به این رسیدیم از تمام ادله و ظواهر برمی اید که این کار، کار جوانکی به نام ابراهیم است. در این هنگام رنگ آزر به زردی گرایید و نمرود چشمانش را ریز کرد و گفت: ابراهیم؟! او چه کسی ست؟! مامور نگاهی به آزر کرد و گفت: ابراهیم یکی از پسران کاهن اعظم جناب آزر است. نمرود که همچون چشمانش به آزر اعتماد داشت از این حرف برآشفت و فریاد زد: گفتم بروید تحقیق کنید و مجرم را بیاورید، نگفتم بعد از ساعت ها چشم انتظاری به نزد ما آیی و چرندیات بهم ببافی، تو داری منجم بزرگ و کاهن اعظم این شهر را متهم میکنی، آیا دلیلی هم برای این کار داری؟! آزر که هر لحظه عرق شرم از پیشانی اش جاری بود سر به زیر انداخت و آن مامور گفت: قربان، تنها کسی که امروز به جشن نیامد و در شهر حضور داشت ابراهیم بوده و از طرفی ابراهیم سابقهٔ دشمنی با بت ها را دارد و همه جا دم از پرستش خدای یکتا می زند. نمرود با تعجب رو به آزر کرد و گفت: این سرباز چه می گوید جناب کاهن؟! ادامه دارد.... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: آزر سرش را بالا گرفت و گفت: ابراهیم پسری کنجکاو است و چند بار هم درباره بت ها سوالاتی از من پرسید و من برای روشن شدن ذهنش و همچنین برای اینکه مردم بدانند او کفر می گوید و فریب سخنانش را نخورند، چند جلسه با حضور کاهنان و نخبگان بابل برگزار کردم و از شواهد بر می آمد که ابراهیم آرام گرفته و دیروز هم در احوال ستارگان نگاه کرد و گفت بیمار می شود و برای همین از آمدن به خارج از شهر سر باز زد ولی من فکر نمی کنم او توانسته باشد به تنهایی... نمرود با عصبانیت به میان حرف آزر دوید و گفت: از تو بعید است که چنین پسر طغیان گری داشته باشی، وقتی او اعتقادات کفر آمیز دارد و از طرفی تنها کسی که در شهر حضور داشته ابراهیم بوده، پس این عمل زشت کار ابراهیم است و رو به سرباز کرد و گفت: فوری ابراهیم را به اینجا بیاورید. سرباز چشمی گفت و می خواست بیرون برود که نمرود گفت: نه...نه...ابراهیم را به معبد ببرید، ما هم به آنجا می آییم، باید خطاکار را به صحنه جرم آورد و در همانجا چگونگی مرگش را به شور بنشینیم و همه مردم عاقبت خطاکار را ببینند. نمرود این حرف را زد و رو به آزر گفت: چگونه چنین فرزندی تربیت کردی؟! کسی که به خدایان ظلم کند لیاقت بدترین مرگها را دارد و من به عنوان نماینده مردوک، چنان کنم که درس عبرتی برای کل تاریخ باشد، ای آزر تو باید از این پسر برائت جویی تا گزندی نبینی. آزر سری خم کرد و گفت: من از ابراهیم برائت می جویم، اما او انسان راستگویی ست منتظر می مانم تا او در معبد به گناه خویش اعتراف کند آن وقت است که اگر صلاح بدانید خودم با شمشیر سر از تنش جدا می کنم. نمرود سری تکان داد و گفت: آفرین، از بزرگ کاهنان همین انتظار را داشتم، اما مرگ با گردن زدن برای اینچنین جوان گستاخی، مرگی راحت است، من می خواهم او زجر کش شود تا همه ببیند هر کس به ساحت من و خدایان، اهانت کند سرانجامش بسیار دردناک خواهد بود. نمرود این را گفت و دستور داد ارابهٔ سلطنتی را آماده کنند تا به معبد برود. فوجی از سربازان به خانه آزر رفتند، آنها فکر می کردند که ابراهیم فرار کرده، اما در کمال تعجب دیدند که ابراهیم در خانه است. درب که زده شد، ابراهیم در را باز کرد و با لحنی سرشار از تعجب گفت: چه شده؟! چرا اینهمه سرباز اینجاست؟! سردسته سربازان رو به ابراهیم گفت: تو به خاطر اهانت به بت ها و در هم شکستن خدایان بابل باید همراه ما بیایی تا در پیشگاه پادشاه و خدایان و مردم اعتراف کنی و حکم مجازاتت صادر شود. ابراهیم ابرویی بالا داد و فرمود: من؟! آیا کسی دیده که من این کار را کرده باشم؟! سرباز شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دانم، گمان نکنم، اما دستور داریم تو را به معبد ببریم. و ابراهیم که می خواست عملا به مردم بفهماند بت ها هیچ قدرتی ندارند و خود منتظر چنین لحظه ای بود که در جمع تمام مردم بابل، بت ها را به مسلخ بی آبرویی کشد، همراه آنان شد ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🏴 یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ ✍به نقل از ابو بصير - امام باقر عليه السلام فرمود : آيا وصيت فاطمه سلام الله عليها را برايت نخوانم ؟ . گفتم : چرا . امام علیه السلام صندوقچه یا دُرجى بيرون كشيد و آن را خواند : 💎 به نام خداوند گسترده مهر مهربان . این چیزی است که فاطمه سلام الله علیها دختر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن وصیت می کند . 🥀 باغ های هفتگانه اش : عَواف ، دَلال ، بُرقه ، مَيثب ، حُسنى صافيه و خانه باغ ام ابراهيم [ ماريه ] را به على ابى طالب عليه السلام مى سپارد و چون او در گذشت ، به حسن و چون حسن، در گذشت به حسین ، و چون حسین در گذشت به بزرگ ترین از فرزندانم می سپارم . 📓 : حکمت نامه فاطمی : ص ۶۵۷ 🏴🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️روزی برای مهربان بودن با خود 🌺و دیگران و گسترش مهربانی 🌺ایمان داشته باش که کمترین ❤️مهربانی ها از ضعیفترین 🌺حافظه ها پاک نمیشوند. 🌺پس چگونه فراموش خواهی شد ❣️تو که پیشه ات مهربانی است. 🌺تقدیم به دوستان مهربانم ❤️
🔴 آیا میدانید اگر کشور ما با رعایت حجاب شرعی به قطب مذهبی دنیا تبدیل شود تعداد گردشگران بیشتری برای دیدن این کشور متفاوت به ایران می آیند؟ 🔻اما ناهنجاری های موجود در کشور از جمله بی حجابی و بدپوششی، به صنعت گردشگری کشور، ضربه شدیدی می‌زند‌. چراکه گردشگران دنبال دیدن چیزهای جدید و متفاوت می‌گردند و «وجود تفاوت» است که برایشان جذابیت ایجاد می‌کند. 🔻حال اگر در اینجا همان چیزی را ببینند که در کشور خودشان رایج است، رغبتی برای تعریف از اینجا برای سایر کسانی که هنوز به کشور ما نیامده اند پیدا نمی کنند! 🔺تجربه‌ی حجاب، برای گردشگران خارجی حس زایدالوصفی ایجاد می کند که در هیچ جای دنیا نمی توانند مثل ایران آن را حس کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️ ماجرای تکان دهنده ◾️السلام‌علیک یافاطمه‌الزهرا سلام‌الله‌علیها اگه با این ‌روضه حال و هوای شما تغییر کرد ما رو هم دعا کنید🥺😭😭😭 🎬حاج حیدر خمسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸السلام علیک یا 🌸صاحب الزمان عج ✨مولای مهربان ✨غزل های من سلام! ✨سمت زلال اشک من ✨آقای من سلام! ✨نامت بلند و ✨اوج نگاهت همیشه سبز؛ ✨آبی ترین بهانه ی ✨دنیای من سلام! 🌸امام خوب زمانم سلام 🌸صبحم به نامتان 🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خودم گفتم: ببین! تمام مشغله‌ها و نگرانی‌هات را فراموش کن و یک امروز را خوشحال باش و به چیزی فکر نکن. یک امروز را بی‌خیالِ دنیا باش و عمیق‌ترین لبخندها را روی لبت سنجاق کن و با عزیزانت مهربان‌باش و سعی کن در آرام‌ترین حالات ممکن یک انسان باشی. به خودم گفتم: یک امروز همه چیز را نادیده بگیر و بگذار در هوای آرامش محض نفس بکشی و حال دلت، عمیقا خوب باشد.
4_6028407944817676872.mp3
10.11M
تجدید عهد روزانه با 🤍 🥀 یٰا صٰاحِب الزَّمٰان اَدرِکنی یٰا صٰاحِب الزَّمٰان اَغِثنی .. ❀❀ با امـام زمانت یه قـرار عـاشقانه بذار و هــر روز دعای عهد بخوان با صدای حسین حقیقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سخن جالب ۵ سال پیش رهبر انقلاب در مورد برگشت گروه‌های تروریستی در منطقه رهبر صلوات🥀 اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ 🥀
🔴 سعید محمد: آقای مراقب کارشناسان باشید، در میدان مین حرکت می‌کنید اولین اشتباه آخرین اشتباه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 رفته سردار نفس تازه کند ، برگردد ... رفته مهمان سر سفره مادر گردد🖤
🔺نماینده ولی فقیه در اردبیل: تمام ابلیس‌های زمان جمع شده اند تا زمینه هرزگی را بین زنان عفیف جامعه فراهم کنند/ دشمنان بر طبل توخالی بی‌حجابی می‌کوبند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 لحظاتی از سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین در مراسم عزاداری شام شهادت حضرت زهرا سلام‌‎الله‌علیها در حسینیه امام خمینی(ره) در تشریح چهار آموزه حضرت زهراسلام‌الله‌علیها برای جنگ نامتقارن: باور به عالم غیب و تکیه به دست غیبی خدا؛ آگاه کردن مردم و آوردن آن‌ها به صحنه؛ تلاش دائم، جهاد مستمر و استقامت؛ وشهادت‌طلبی و نترسیدن از مرگ. ۱۴۰۳/۹/۱۵
🌷بیان قرآن درموردگناهان مختلف: 🌷۱.دروغ گو ایمان ندارد:۱۰۵ نحل 🌷۲.اسراف کنندگان برادران شیطانند۲۷ اسراء 🌷۳.غیبت ،خوردن گوشت مرده است:۱۲حجرات 🌷۴. شراب وقمار،پلیدی وعمل شیطان است:۹۰مائده 🌷۵.آنان که ازفهم یعنی عقل وچشم وگوش استفاده نمی کنند،پست ترازحیوانند۱۷۹اعراف 🌷۶.دوست داشتن کافر، ظلم است۲۳ توبه 🌷۷. شرک، ظلم عظیم است.سوره لقمان 🌷۸. خوردن اموال یتیم، آتش خوردن است.۱۰نساء 🌷۹. نپذیرفتن پیامبری پیامبراکرم ص آتش خوردن است...۱۷۴ بقره 🌷۱۰.آنان که بیراهه میروندولی خیال میکننددرست میروند، زیانکارترین مردمند.۱۰۳و۱۰۴کهف 🌷۱۱.ربا جنگ باخداست.۲۷۷و۲۷۸بقره 🌷۱۲.به زنانزدیک نشویدکه زشت است و بدراهی است.۳۹اسراء 🌷۱۳.کسیکه کتاب خدا رامیخواندوعمل نمیکندمثل حماراست.۵سوره جمعه 🌷۱۴.تکیه به غیرخداتکیه به لانه عنکبوت است.۴۱عنکبوت (تکیه به خدا، تکیه به ریسمان محکمی است که پاره شدنی نیست۲۵۶بقره) 🌷۱۵.اعمال کافرمثل خاکستری که بادبه آن بوزدازبین میرود.۱۸ ابراهیم 🌷کشتن یکنفرمثل کشتن همه مردم است۳۲مائده
🔴 شبی که مرحوم کاشف الغطاء پسرش را سعادتمند کرد بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم یکی از سیره‌های آیت الله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاء (ره) این بود ه که دیگران و از جمله اعضاء خانواده را برای نماز شب بیدار می‌کرد. فرزند ایشان (شیخ حسن) می‌گوید: در یکی از شب‌ها که ایشان برای تهجّد و نماز شب برخاسته بود، فرزند جوانش را از خواب بیدار کرد و فرمود: بلند شو تا به حرم مطهّر برویم و در آنجا نماز بخوانیم. فرزند جوان که بیدار شدن از خواب در آن ساعتِ شب برایش سخت بود، گفت: من فعلاً آماده نیستم، شما منتظر من نشوید؛ بعداً مشرّف می‌شوم. پدر فرمود: نه، من این جا ایستاده‌ام؛ آماده شو که با هم برویم. آقا زاده، به ناچار از جا برخاست و بعد از وضو گرفتن، با هم راه افتادند. هنگامی که کنار درب صحنِ مطهّر رسیدند، در آنجا مرد فقیری را دیدند که نشسته و دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است. آن عالم بزرگوار ایستاد و به فرزندش فرمود: این شخص در این وقتِ شب برای چه این جا نشسته است؟ فرزند گفت: برای گدایی و تکدی از مردم. آقا شیخ جعفر فرمود: به نظر شما چقدر مردم به او پول می‌دهند؟ فرزند مبلغ ناچیزی را گفت (مثلاً یک درهم) مرحوم کاشف الغطاء فرمود: فرزندم! خوب فکر کن و ببین این آدم برای به دست آوردن مبلغ بسیار اندک و کم ارزش دنیا (که آن را هم شاید به دست بیاورد)، در این وقت شب از خواب و آسایش خود دست برداشته و آمده در این گوشه نشسته و دست تذلّل به سوی مردم دراز کرده! آیا تو، به اندازه‌ای که این شخص به بندگان خدا اعتماد دارد، به وعده‌های خدا درباره شب‌خیزان و متهجّدان اعتماد نداری!؟ که [در قرآن] فرموده است: فَلاَ تَعْلَمُ نفسٌ ما أخفی لهم من قرَّة أعیُنٍ؛ هیچ کس نمی‌داند چه پاداش‌های مهمّی که مایه روشنی چشم‌هاست برای آن‌ها نهفته شده است. سوره سجده/ آیه 17 گفته‌اند آن فرزند جوان از شنیدن این گفتار پدرِ زنده‌دل خود چنان تکان خورد و تنبّه یافت که تا آخر عمر از شرف و سعادت بیداری آخر شب برخوردار بود و نماز شبش ترک نشد.
ـ ترکیه ای 🔷مواد لازم : 🔹یک و نیم پیمانه برنج سفید 🔹تعدادی برگ درخت مو 🔹5 قاشق غذاخوری روغن زیتون 🔹2 قاشق غذاخوری شوید خشک شده 🔹1 قاشق غذاخوری نعنا خشک شده 🔹1 عدد پیاز درشت کاملا ریز و نگینی شده 🔹1 قاشق غذاخوری اب لیمو 🔹1/3 پیمانه مغز (گردو ،بادام ويا فندق اسیاب شده ) 🔹نمک و فلفل ♨️طرز تهیه پیاز رو با استفاده از روغن زیتون کاملا سرخ می کنیم برنج رو بعد از اینکه شستیم داخل پیاز میریزیم و به مدت دو دقیقه تفت می دهیم ،گردو یا بادام اسیب شده را اضافه کرده و چند ثانیه تفت می دیهم سپس یک و نیم لیوان اب داغ روی ان می ریزیم به همراه نمک و فلفل ،با در بسته به مدت 5 دقیقه اجازه می دیم برنج کاملا بپزه و ابش خشک بشه (کته یا همون دمی خودمون ) وقتی برنج پخت اجازه می دیم تا کاملا خنک بشه .نعنا و شوید رو هم به مواد اضافه می کنیم برگ های مو رو ، اجازه می دیم به مدت 5 دقیقه کاملا بجوشه تا نرم نرم بشه بعد برگ مو را داخل ابکش می ریزم تا اب جوش آن بره و با آب سرد ،کاملا اون رو شستشو می دیم تا سرد بشه داخل هر برگ یک قاشق از مواد رو ریخته و دلمه ها رو رولی می پیچیم و بصورت منظم داخل قابلمه می چینیم ▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭
112 💢 شاید تا حالا یه ضرب المثلی رو شنیده باشید که میگن: عشق خبر نمیکنه! نخیر! باور نکن ‌عزیزم! ☺️ - چرا؟! * چون «عشق چیزیه که باید بری دنبالش و به دستش بیاری».👌 اصلا اینطور نیست که بشینی تا خودش بیاد! 😊 💢 بله ممکنه اوایلِ زندگی، آدم ناغافل عاشق بشه و زندگیشو تشکیل بده اما اون احساس عاشقی، مثل دندان شیری هست. 🔸 بعد از یه مدت کوتاهی طبیعتا اون عشق اولیه از بین میره.... ❤️ ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این سخنان جگر آدم را به درد میاره😭😭 چطوری ناسپاسی کردیم که شد این اوضاع کفر نعمت از کفت بیرون کند.هزاران بار هم این کلیپ تکرار بشه باز کمه سیدجان حلالمون کن😭😭 @parvaanehaayevesaal