eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز  دوشنبه ☀️  ٢١   آذر   ١۴٠١   ه. ش   🌙 ١٧   جمادی الاول     ١۴۴۴  ه.ق 🌲  ١٢     دسامبر   ٢٠٢٢    ميلادی 🌸🍃
🔶مۍگفت: ازڪجا فهمیدۍعاشقتہ؟ گفتم از اون جایی که وقتی گناه میکنم اون بیشتر از من ناراحت میشه. ☘ 🍁🍂❤️🍂🍁
میدونید مشکل اکثر جوون‌ها چیه؟ اینکه بی‌نمازن و اذان براشون اهمیت نداره یا بعضیاشون هر وقت حال داشتن نماز میخونن و اینجور آدما خیال میکنن با خدا رفیق فابن و خدا براشون آسون گرفته..!! بایــد بگم نخـــــیـر. خدا با من و تو شوخی نداره اگه اطاعت امرش نکنی بعد از مدتی دلت میمیره! خدا به نماز من و تو احتیاج نداره مشکل کجاس؟ مشکل اینه که صبح تا شب آهنگ گوش میدیم به معنای واقعی کلمه، آهنگا خانه خراب کنن چیه مجاز هاشو گوش میدی؟! عزیز جان آهنگ ها همشون درمورد عشق و عاشقی‌ان بعضی هاشم که ماشاالله نگم برات کلا جنس مخالف رو برات به تصویر میکشه بعد میخای دلت نمیــره؟ دلا مردن و از شنیدن قرآن و اذان فراری شدن یکم به آخرتمون اهمیت بدیم وقت بزارین براش همه آهنگ‌هاتو حذف کن و خدایی بودن رو تجربه کن🕊 اصلا نزار وقتت خالی بمونه که بخای با آهنگ پرش کنی... •• 🍁🍂❤️🍁🍂
..👌 ✖️چه مسخره ؛ اومد کنارِ آرایشگاه من، آرایشگاه باز کرد! ✖️اَه ؛ اومد کنار مطب من، مطب زد! ✖️اینقدر لجم می‌گیره؛ کار قحطی بود، اونم باید مثل من، مزون خیاطی می‌زد؟ و ........ 💥یادمون باشه ؛ روزی ما، به اندازه‌ی وسعتِ قلب ماست💓! 💕هر وقت یاد گرفتیم؛ 🔅کسی روزیِ ما رو تنگ نمی‌کنه، 🔅کسی سهمِ روزی ما رو نمی‌خوره، 🔅 کسی نمی‌تونه ما رو برشکست کنه؛ جُـز به اذن خُدا ... اونوقت خودمون با آغوش باز، راهِ جذبِ روزی رو، برای دیگران باز می‌کنیم☺️! چون؛ هــرچی رزاق‌تر باشیم؛ وسیع تر خواهیم بود، و جذب خودمون هم از نعمات خدا بالاتر خواهد رفت.💐 | 🦋__________________________ 🍁🍂❤️🍂🍁
🟥🟪🟩🟨🟧 😭😭مردی که ازیاری امام زمانش جاماند ⭕🌱 فردی بسیار نجیب و بزرگ بود. وی در مناظره با معاویه چنان با زیبایی و ظرافت و فصاحت و بلاغت سخن گفت که دنیا رادر چشم معاویه تیره و تار کرد.[1] از مناظره او با معاویه می‌توان فهمید که وی فردی دلیر و با فهم و ایمان بوده است و شهامت و تعصب وی به اهل بیت (علیه‌السّلام) در این مناظره آشکار است. امام علی در نامه گستاخانه معاویه، پاسخی گران و سنگین به او داد و نامه را طرماح از سوی امام علی علیه السلام به شام برد. وقتی معاویه را دید گفت سلام بر تو‌ای پادشاه، معاویه گفت چرا مرا نخواندی که طرماح در جواب گفت مومنین ما هستیم، چه کسی تو را بر ما امارت داده که تو را امیر بخوانم؟ ♥️🌱وی حتی موقع تحویل نامه جلو نرفت و منتظر شد معاویه خود به نزد او رود. او آن چنان زیبا و فصیح و شجاعانه جواب سوالات معاویه را داد که معاویه در حیرت ماند. با سخنان طرماح نزد معاویه ترس عجیبی به او دست داد و ناامیدی او را فراگرفت.[2] 🟣🌱وقتی طرماح به سوی کوفه بازگشت، معاویه به اطرافیانش گفت: اگر من آن چه دارم را به شما بدهم، یک دهم خدمتی که این عرب بیابانی به علی (علیه‌السّلام) نمود، را به من نخواهید کرد. 🎯🔥عمرو عاص گفت: آری اگر آن فضیلت و نسبتی را که علی با پیغمبر داشت تو هم داشتی، ما به مراتب بیش از این عرب برای تو فداکاری می‌نمودیم؛ معاویه گفت: خداوند دهن تو را بشکند و لبهایت را پاره کند، به خدا قسم این حرف تو برای من گران تر از سخنان آن عرب است و از شنیدن آن دنیا را بر من تنگ ساخت.[3] ♦️🌱در واقع طرماح با سخنانش، بین نیروهای شامی اختلاف ایجاد کرد و موجب لرزه‌ای شدید بر پیکره سپاه شام شد. و . . . .سالها بعد ‌ 🟥🟪🟩🟨🟧طرماح برخورد کرد با امام حسین علیه السلام واشعار زیادی دروصف امام حسین سرود وبسیارازامام حسین علیه السلام درخواست کرد 💟🍀 به سمت قبیله ما بیا من 👈۲۰ هزار شمشیر زن برای تو آماده میکنم وازکوهها به عنوان سپر ومانع استفاده می کنیم .وما مرد میدانیم وپیروزی باماست.اما امام حسین علیه السلام طرماح را دعا کردند. طرماح قصد ترک امام حسین و حرکت به سوی خاندان خود را داشت، ♥️🌱 چرا که از کوفه برایشان آذوقه تهیه کرده بود. هنگام جدا شدن از امام علیه السلام به ایشان عرض کرد: «خداوند شما را از شرّ جنّ و انس نگاه دارد. من خوارباری برای خانواده‌ام از کوفه تهیه کرده‌ام، نزد آن‌ها می‌روم و آن چه همراه دارم می‌برم و به ایشان برسانم، سپس به سوی شما بر می گردم. اگر به شما رسیدم به طور قطع از یاران شما خواهم بود!» امام علیه السلام در پاسخ طرماح جمله‌ای گفتند که طنین آن در تاریخ برای همیشه ماندگارشد .ودرس عبرتی شد برای آیندگان 💜🌱 «إن کنت فاعلاً، فعجّل رحمک الله!» اگر می خواهی کاری کنی. شتاب کن، خدا تورا بیامرزد!.. طرماح حادثه را از همین درخواست تعجیل امام علیه السلام حدس زد و خود می‌گوید: از این که امام علیه السلام فرمود: تعجیل کن! دانستم که از رفتن به سوی کوفیان هراس دارد! [البته این نظراوبود] 💕🌱طرماح با شتاب! به سمت قبیله خود رفت. وسایل و آذوقه را تحویل داد، وصیت کرد و به سرعت به سمت نینوا بازگشت. وقتی به همان منزل عذیب الهجانات که امام علیه السلام را در آن جا ترک کرده بود، رسید، خبر شهادت حضرت را دریافت کرد و با گریه وحسرت به سمت قوم و قبیله خویش بازگشت و دیگر هیچ خبری در تاریخ از او نیست! و حسرت یاری نکردن 👈امام زمانش بر قلب او ماند. 📕رجال شیخ طوسی ج۱ 📒اختصاص: شیخ مفید ج۱ 📘 تاریخ طبری، ج ۵ صص ۴۰۴-۴۰۷
🌷حدود۴۵ بارقرآن کریم ازبی توجهی ها گله کرده: 🌷۱.افلا یعقلون...آیافکرنمیکنند 🌷۲.افلایتدبرون القرآن...تدبردرقرآن نمیکنند؟ 🌷۳.افلایتوبون...آیاتوبه نمیکنند؟ 🌷۴.افلاتتفکرون...آیافکرنمیکنند؟ 🌷۵.افلاتتذکرون...آیابه خودنمی آیید؟ 🌷۶.افلاتتقون...آیاتقواپیشه نمیکنید؟ 🌷۷.افلاتذکرون...آیاتذکرنمی دهید؟ 🌷۸.افلایرون..آیانمیبینند؟ 🌷۹.افلایومنون...آیاایمان نمی آورند؟ 🌷۱۰.افلاتسمعون...آیاگوش نمیدهند؟ 🌷۱۱.افلاتبصرون...آیانمی بینید؟ 🌷۱۲.افلایسمعون...آیانمی شنوند؟ 🌷۱۳.افلایبصرون...آیانمی بینند؟ 🌷۱۴.افلایشکرون...آیاشکرنمیکنند؟ 🌷۱۵.افلاینظرون...آیانمی بینند؟ 🌷۱۶.افلایعلم‌...آیانمی داند؟ 🍁🍂🖤🍂🍁
✅ اون یه روز ؛ همین امروزِ...! ⬅️ اگر شما نیز شبیه اکثر افراد باشید، از عبارت "یک روزی..." برای توصیف اهداف و آرزوهایتان زیاد استفاده می‌کنید. ⬅️ من یک روزی قراراست ورزش را شروع کنم! من یک روزی ادامه تحصیل می‌دهم! من یک روزی شروع به انجام کاری می‌کنم! من یک روزی قرار است فکری برای خودم بکنم! ⬅️ اگر شما نیز منتظر آن "یک روزی ..." هستید، هرگز روز خاص شما فرا نخواهد رسید مگر آن که خودتان آن روز را تاریخ بزنید. بهترین روز شما همین امروز است. ⬅️ فکر نکنید، همین امروز کارتان را انجام دهید. چند روز را از دست داده اید؟ چند روز برایتان باقی مانده، اگر شتاب نکنید آنها را نیز از دست خواهید داد.
✅ زندگی پر از فرصته اما فرصت ها شانسی به دست نمیان، هر روز زندگی ی فرصت تازه هست واس ساختن رویاها! ✅ اگه به مقصد نامعلوم رسیدی شکست خوردی، زمین افتادی، بال و پرت شکسته، زخمی شدی باید بدونی دیگه مجال گریه کردن نیست! ✅ اشتباه واس درس گرفتنه؛ درس اینکه باید راهتو، فکرتو، باورهات و مدار ارتعاشی تو عوض کنی، درک اینکه باید تغییر کنی! ✅ تغییر یعنی خلق یه فرصت جدید، انتخاب یه مسیر و مقصد تازه، و شارژ باتری وجود با فکر مثبت، باورهای درست و اندیشه های قدرتمند! ✅ دنبال مقصر نگرد؛ تو اگه جایی نیستی که میخواستی باشی بدون آدم اشتباهی بودی. ✅ افکارتو عوض کن تا زندگیت از این رو به اون رو بشه!
☑️ قیافه خوب تو الزاما بـاعث اعتماد به نفس تو نیست، خوشگل بودن تو الــزاماً باعث اعتماد به نفس تو نیست. موقعیت اجتماعی خوب تو الزاماً باعث اعتماد بنفس تو نیست. ☑️ بلکه باور تو به خودت و توانایی هات، پذیرش کمبودها و نقاط ضعفی که داری وایمان قلبی به اینکه لیاقت رسیدن به هر آنچه که در ذهن و قلب خود داری از تو یک انسان با اعتماد به نفس و تـوانمند می سازه که حالا میتونه با امید و دل خوش برای اهدافش تلاش و حرکت کنه. ☑️ بنابـراین خودتو باور کن و براى ساخت خودت تلاش كن تا بتونى جورى كه واقعاً لايقش هستى زندگى كنى.
🔴 جوان بودن امام زمان در هنگام ظهور، برای بعضی از شیعیان دردسرساز خواهد شد 🌕 امام صادق علیه‌ السلام فرمودند: اگر قائم عجل الله فرجه، قيام كند حتما مردم او را انكار مى‌كنند؛ زيرا او به صورت جوانى برومند به سوى ايشان باز مى‌گردد؛ كسى بر عقيدۀ خود نسبت به او پايدار نمى‌ماند مگر آن كس كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان گرفته باشد. نیز حضرت فرمودند: و از بزرگترين گرفتاری‌ها(در هنگام ظهور امام عصر عجل الله فرجه)آن است كه صاحب موعود ايشان به چهرۀ جوانى بر آنان خروج مى‌كند در حالى كه آنان مى‌پندارند كه او بايد پيرمردى كهنسال باشد. 📗الغيبة(للنعمانی)،ب۱٠،ص۱۸۸ ✅ عبارت «صاحبهم» اشاره به این دارد که این گرفتاری مخصوص شیعیان ناآگاه و روایت نخوانده خواهد بود؛ چرا که مهدیِ سُنیان، بنابر منابع‌شان باید جوان باشد؛ چون آنان معتقدند خلیفه مهدی تازه در آخرالزمان بدنیا خواهد آمد؛ پس کسی که مبنای اعتقاداتش روایات باشد در هنگام ظهور امام، انتظار دیدن مردی جوان، با موی و محاسن سیاه را دارد نه پیر! 🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤 🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✍🏼 اگر به مقداری که طفل صغیر به پدر و مادرش اعتماد دارد، به مولای خودمان اعتماد داشته باشیم، کار درست می شود! همه رذایل اخلاقی، از ضعف در معرفت خدا پدید می آید، اگر انسان دریابد که خدا، همیشه و در همه حال از هر زیبایی زیباتر است، از انس به او هرگز جدا نخواهد شد! ❤️❤️
💠شیخ جعفر شوشتری(ره): 🔸هر وقت شـیطان وسوسه کرد و نتوانستید حریف نفس بشوید، هفت مرتبه بگوئید: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ، لا حَولَ وَلا قُوَّة اِلّا بِاللهِ العَلی العَظیم» 🔸وقتی این ذکر را میگوئید،هفت ملک به کمک شما می آیند و آنها را دفع میکنند... بارها تجربه شده است که انسان وقتی آن را میخواند احساس قوّت می کند.
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی است كه اغلب مردم اشتباه می‌كنند رنج قرار است تو را هوشيارتر كند، چون انسانها زمانی هوشيارتر می‌شوند كه زخمی شوند. رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند. رنجت را تنها تحمل نكن، رنجت را درك كن... اين فرصتی است براى بيداری، وقتی آگاه شوی بيچارگی‌ات تمام ميشود... اگر كه به جاى محبتی كه به كسی كرديد از او بی مهری ديده‌ايد، مأيوس نشويد، چون برگشت آن محبت را از شخص ديگری، در زمان ديگری، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد گرفت. 🍁🍂❤️🍂🍁
1 💕 فراتر از هدفِ دنیایی 💕 🔰اگرچه یکی از اهدافِ مهم مبارزه با هوای نفس، بهتر زندگی کردن در دنیا هست ولی این ←هدفِ اصلی→ نیست❗️ ⬅️ چون زندگی دنیا خیلی زود تموم میشه ⚠️ کدوم عاقلی به این بسنده میکنه که "فقط دنبالِ دنیای خوب" باشه؟!!😏 ⛔️ اگه کسی همچین هدفی پیدا کرد که "مثل حیوانات" میشه! ➖آدم بعضی از برنامه های رسانه ها رو که میبینه تعجب میکنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک 5 دقیقه ای شکلاتی اونم بدون آردو شکر😋👌🏻 با ما همراه باش دوتا موز رو خورد کنید و با دوتا تخم مرغ ( 4 ق ) پودر کاکائو و( نصف ق چ) بکینگ پودر میکس کنید بعد تو قالب مورد نظر(قطر قالب 12 سانتی) که تهش رو چرب کردید بریزید و بزارید تو مایکروویو تا به مدت 5-7 دقیقه باشه و آماده بشه حالا چون شکر نداره حتما باید این کیک رو روکش کنید برا روکشش (50 گرم) شیر رو با(50 گرم) شکلات به روش بن ماری ذوب کنید و کیک رو باهاش روکش کنید این کیک خیس شکلاتی واقعاخوشمزه و آسونه حتما امتحان کنید😋🤌🏻 °〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕دمنوش آرام‌بخش☕ ⭕ مواد لازم : سیب دارچین زعفرون گلاب آب جوش 💯 طرز تهیه : همه مواد را به آبجوش اضافه میکنیم و۱۰ الی ۱۵ دقیقه بذارید دم بکشه °〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیز کیک فوری مخصوص یلدا هم میتونه باشه😍👋🏼 ‌ حتی اگه نتونیم دور هم جمع بشیم امسال رو میز میچینیم خب، نه؟ ‌ توجه کنین بیسکوییت و کره نیم ساعت تو یخچال باید بمونه، خمیر سفید رو که ریختیم روش دو‌ساعت باید بره توی یخچال و آمادست. اگه دوست داشتین بعد دو‌ساعت میتونین ژله هم بریزین روش😘 ‌ اینم بگم حتما لازم نیست این ظرف فلزی مخصوص کیک رو‌داشته باشین میتونین از کاغذ مقوایی کاپ کیک استفاده کنین مواد لازمش: ۲۰۰ گرم بیسکوییت ۲۰۰ گرم خامه ۲۰۰ گرم پنیر ماسکارپونه ۸۰ گرم کره پودر ژلاتین ۲ قاشق چای خوری اب نصف لیوان پودر شکر ۵ قاشق وانیل نوک قاشق چای خوری پودر ژله آماده با طعم دلخواه انار یا توت فرنگی °〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
لطفا دور بزنید! خداوند توبه کنندگان را دوســــت دارد صرفا جهت اطـــلاع یادت باشد هیچ وقت برای برگشت دیر نیست. هرکجا فهمیدی اشتباه رفتی بلافاصله دور بزن و برگرد
رمــــــــــان به قلم⇦⇦ ❣ ❣ قسمٺـ بیستـ و هشتم: اول: گوشیم هم چنان خاموش بود... مطمئنم که تاحالا هانیه چند بار زنگ زده و نگران شده که چرا باهاش بدحرف زدم!! علی یک متری دور از من اما در راستای من قدم برمی داشت...تا برسیم خونه کلمه ای بینمون ردو بدل نشد... بیشتر شاید از خجالت بود و شاید هم از اتفاقی امروز افتاده بود شوکه بودیم...حدود چهل و پنج دقیقه ی بعد رسیدیم خونه... سر کوچه که رسیدیم علی سکوتو شکست و گفت: -بفرمایین...من دیگه بیشتر از این مزاحم نمی شم اما اینجا می ایستم تا بفرمایین داخل... یکم نگاهش کردم و گفتم: -ممنونم... قدم برداشتم و با هرقدم برمی گشتم و نگاهش می کردم... بعد از سه چهار قدم...یک دفعه یه صدای آشنا گفت: -زهرای ورپریده!!!! یک دفعه سرجام خشک شدم... یواش یواش برگشتم دیدم مادربزرگ پشتمه!!! به پته پته افتادم و گفتم: -إ إ....إ...سلام...سلام مادر جون.. اینجا چی کار میکنی... علی که رنگش پریده بود سرشو انداخته بود پایین... مادربزرگ_به به...آقا علی اینورا!ببینم قضیه چیه؟؟ها؟؟ -مادر جون توروخدا زشته توکوچه بیایین بریم خونه توضیح میدم براتون... -نه...من از اینجا تکون نمیخورم... بعد اومد طرفم و یواش گفت: -این پسره اینجا چیکار میکنه؟؟؟ منم لبمو گاز گرفتم و یواش گفتم: -مادرجون زشته بخدا بیایین بریم توضیح میدم... مادربزرگ به علی نزدیک تر شد و گفت: -اگر میخوای من بیام خونه باید علی آقاهم باهامون بیاد...تابرام قشنگ تر توضیح بدین... نفس عمیقی کشیدم خندمو کنترل کردم تو دلم گفتم: +مادربزرگ هنوزم مثل سال پیش نقشه می ریزه مارو به هم نزدیک کنه... علی که داشت از خجالت آب می شد...گفت: -إم...نه نه...من باید برم جایی دیرم شده... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رمــــــــــان به قلم⇦⇦ ❣ ❣ قسمٺــ بیستـ و هشتم: دوم: مادربزرگ_هیس...میخواستی توی این یک سال بری که دیرت نشه... خندم گرفته بود...علی هم ناچار شد با ما بیاد... رفتیم داخل خونه مادربزرگ رسید داخل و گفت: -مریم مهمون داریم... مامان که مادربزرگ و دید گفت: -سلام مادر توکه مهمون نیستی بیا داخل خوش اومدی... مادربزرگ اخم کردو گفت: -معلومه که من مهمون نیستم جمع کن مهمون اومده... مامان که تعجب کرده بود وقتی منو دید گفت: -زهرا؟؟؟مهمون کیه....؟؟ رنگم پرید گفتم: -چیزه ....مامان...عصبی نشیا...برات توضیح میدم... مادر بزرگ داد زد: -علی جان بیا مادر بیا داخل... مامان اخماش رفت توهم...من دستشو گرفتم چشمامو به نشونه ی التماس ریز کردم... مامان دستمو پس زد و رفت طرف در... علی یا الله گفت و اومد داخل... مامان جلوی در ایستاده بود و با اخم و تعجب علی رو نگاه میکرد... علی به یک متری مامان رسید سرشو انداخت پایین و گفت: -سلام... مامان نیش خندی زدو گفت: -سلام آقا...بفرما داخل...خوش اومدی... رفتم طرف مامان دستشو گرفتم و با التماس آروم بهش گفتم: -مامااااان... علی اومد داخل و مادربزرگ شروع کرد باهاش حرف زدن که کجا بودی و چی شدو خانوادت کجان من هم توی اتاق بودم... امیرحسین که مشغول بازی با گوشی بود اومد طرفم وگفت: -آبجی؟؟برم خفتش کنم! -إ امیر!!! بگیر بشین سرجات این چرتو پرتا چیه میگی یه وقت جلوش چیزی نگی آبروم بره... امیر با دستش هولم داد و گفت: -مارو باش میخواییم از آبجیمون حمایت کنیم... -توعه نیم وجبی نمی خواد از من حمایت کنی! مامان اومد تو اتاق دستشو گذاشت رو میز به من نگاه کرد... من هم با ترس نگاهش کردم... مامان_دیرم شد...دیرم شدت این بود؟؟؟؟؟؟ -نه...مامان به خدا....... -زهرا داری چی کار میکنی؟؟؟؟ بغضم شکست و گفتم: -مامان یه لحظه به من گوش کن...منو باور نداری... مامان دلش سوخت اومد کنارم نشست و گفت: -عزیز دلم...من هرچی میگم بخاطر خودته... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
رمــــــــــان به قلم⇦⇦ ❣ ❣ قسمتـ بیستـ و هشتم: سوم: اشکامو پاک کردم و گفتم: -من داشتم برای پروژه میرفتم پیش هانیه که آدرسو کم گردم خواستم از کسی بپرسم که با علی برخورد کردم بعد هم کلی باهم حرف زدیم و برام توضیح داد که چی شده بود که از تهران رفتن... مامان_چی شده بود؟؟ کل قضیه رو براش تعریف کردم... مامان آهی کشید و گفت: -حالا می خوای چیکار کنی؟؟ -نمیدونم... 🌸🌸🌸 حالا مادربزرگ هم از تمام قضیه ها خبر داشت... و حالا هر چهارتاییمون روبه روی هم نشسته بودیم... علی که بغض داشت...گفت: -من رو ببخشین شاید بهتر بود که زودتر میگفتم اما... مامان حرفشو قطع کردو گفت: -درکت میکنم نمیخواد دلیل بیاری... علی سرشو انداخت پایین...مادربزر گفت: -علی جان حرف دیگه ای نداری؟ علی_راستش... سکوت کوتاهی شدو بعد علی دوباره گفت: -راستش...میخواستم زندگیمو از نو شروع کنم این دفعه نمی خوام مثل دفعه ی پیش همه چیز رو تو دلم نگه دارم این دفعه از گفتن حرف هام ترسی ندارم...نمیدونم که باهام چه بر خوردی میشه اما میخوام برای اخرین بار شانس بزرگ زندگیمو امتحان کنم... من از اول بچگی به زهرا خانم علاقه داشتم... سرمو انداختم پایین...داشتم از خجالت آب می شدم... علی_خانم باقری من دخترتونو دوست دارم...اگر الان هم اومدم تهران جدای از کاری که داشتم بخاطر زندگی دوباره اومدم تهران...اگر...میخواستم بگم اگر... اگر میشه... مادربزرگ_اااای بابااا بگو دیگه... علی_اگر منو قابل بدونین به غلامی قبولم کنین... یک دفعه هفت رنگ عوض کردم مادربزرگ گفت: -باریکلا... مامان_خب...باید با پدرش صحبت کنم... مادربزرگ_پدرش میذاره...مبارکه پسرم به پای هم پیر شین... ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 نویسنده:📝 ❣ رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام ببخشید من بچه کوچیک دارم نمیتونم نماز شب رو کامل بخونم میشه اختصار نماز شب رو بگید ایا میشه قنوت وتر رو اذکارش رو کمتر گفت؟؟؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام علیکم به هر تعداد رکعات که می توانید بخوانید و در قنوت نماز وتر هم هر تعداد ذکر که می توانید بگویید کمتر گفتن هم اشکال ندارد ✅ 🌺✅ ✅🌺✅ 🖤 🍁🍂🖤🍂🍁