🌷حدود۴۵ بارقرآن کریم ازبی توجهی ها گله کرده:
🌷۱.افلا یعقلون...آیافکرنمیکنند
🌷۲.افلایتدبرون القرآن...تدبردرقرآن نمیکنند؟
🌷۳.افلایتوبون...آیاتوبه نمیکنند؟
🌷۴.افلاتتفکرون...آیافکرنمیکنند؟
🌷۵.افلاتتذکرون...آیابه خودنمی آیید؟
🌷۶.افلاتتقون...آیاتقواپیشه نمیکنید؟
🌷۷.افلاتذکرون...آیاتذکرنمی دهید؟
🌷۸.افلایرون..آیانمیبینند؟
🌷۹.افلایومنون...آیاایمان نمی آورند؟
🌷۱۰.افلاتسمعون...آیاگوش نمیدهند؟
🌷۱۱.افلاتبصرون...آیانمی بینید؟
🌷۱۲.افلایسمعون...آیانمی شنوند؟
🌷۱۳.افلایبصرون...آیانمی بینند؟
🌷۱۴.افلایشکرون...آیاشکرنمیکنند؟
🌷۱۵.افلاینظرون...آیانمی بینند؟
🌷۱۶.افلایعلم...آیانمی داند؟
🍁🍂🖤🍂🍁
✅ اون یه روز ؛ همین امروزِ...!
⬅️ اگر شما نیز شبیه اکثر افراد باشید، از عبارت "یک روزی..." برای توصیف اهداف و آرزوهایتان زیاد استفاده میکنید.
⬅️ من یک روزی قراراست ورزش را شروع کنم! من یک روزی ادامه تحصیل میدهم! من یک روزی شروع به انجام کاری میکنم! من یک روزی قرار است فکری برای خودم بکنم!
⬅️ اگر شما نیز منتظر آن "یک روزی ..." هستید، هرگز روز خاص شما فرا نخواهد رسید مگر آن که خودتان آن روز را تاریخ بزنید. بهترین روز شما همین امروز است.
⬅️ فکر نکنید، همین امروز کارتان را انجام دهید. چند روز را از دست داده اید؟ چند روز برایتان باقی مانده، اگر شتاب نکنید آنها را نیز از دست خواهید داد.
✅ زندگی پر از فرصته اما فرصت ها شانسی به دست نمیان، هر روز زندگی ی فرصت تازه هست واس ساختن رویاها!
✅ اگه به مقصد نامعلوم رسیدی شکست خوردی، زمین افتادی، بال و پرت شکسته، زخمی شدی باید بدونی دیگه مجال گریه کردن نیست!
✅ اشتباه واس درس گرفتنه؛ درس اینکه باید راهتو، فکرتو، باورهات و مدار ارتعاشی تو عوض کنی، درک اینکه باید تغییر کنی!
✅ تغییر یعنی خلق یه فرصت جدید، انتخاب یه مسیر و مقصد تازه، و شارژ باتری وجود با فکر مثبت، باورهای درست و اندیشه های قدرتمند!
✅ دنبال مقصر نگرد؛ تو اگه جایی نیستی که میخواستی باشی بدون آدم اشتباهی بودی.
✅ افکارتو عوض کن تا زندگیت از این رو به اون رو بشه!
☑️ قیافه خوب تو الزاما بـاعث اعتماد به نفس تو نیست، خوشگل بودن تو الــزاماً باعث اعتماد به نفس تو نیست. موقعیت اجتماعی خوب تو الزاماً باعث اعتماد بنفس تو نیست.
☑️ بلکه باور تو به خودت و توانایی هات، پذیرش کمبودها و نقاط ضعفی که داری وایمان قلبی به اینکه لیاقت رسیدن به هر آنچه که در ذهن و قلب خود داری از تو یک انسان با اعتماد به نفس و تـوانمند می سازه که حالا میتونه با امید و دل خوش برای اهدافش تلاش و حرکت کنه.
☑️ بنابـراین خودتو باور کن و براى ساخت خودت تلاش كن تا بتونى جورى كه واقعاً لايقش هستى زندگى كنى.
🔴 جوان بودن امام زمان در هنگام ظهور، برای بعضی از شیعیان دردسرساز خواهد شد
🌕 امام صادق علیه السلام فرمودند:
اگر قائم عجل الله فرجه، قيام كند حتما مردم او را انكار مىكنند؛ زيرا او به صورت جوانى برومند به سوى ايشان باز مىگردد؛ كسى بر عقيدۀ خود نسبت به او پايدار نمىماند مگر آن كس كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان گرفته باشد. نیز حضرت فرمودند: و از بزرگترين گرفتاریها(در هنگام ظهور امام عصر عجل الله فرجه)آن است كه صاحب موعود ايشان به چهرۀ جوانى بر آنان خروج مىكند در حالى كه آنان مىپندارند كه او بايد پيرمردى كهنسال باشد.
📗الغيبة(للنعمانی)،ب۱٠،ص۱۸۸
✅ عبارت «صاحبهم» اشاره به این دارد که این گرفتاری مخصوص شیعیان ناآگاه و روایت نخوانده خواهد بود؛ چرا که مهدیِ سُنیان، بنابر منابعشان باید جوان باشد؛ چون آنان معتقدند خلیفه مهدی تازه در آخرالزمان بدنیا خواهد آمد؛ پس کسی که مبنای اعتقاداتش روایات باشد در هنگام ظهور امام، انتظار دیدن مردی جوان، با موی و محاسن سیاه را دارد نه پیر!
🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤
🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 اگر به مقداری که طفل صغیر به پدر و مادرش اعتماد دارد، به مولای خودمان اعتماد داشته باشیم، کار درست می شود!
همه رذایل اخلاقی، از ضعف در معرفت خدا پدید می آید، اگر انسان دریابد که خدا، همیشه و در همه حال از هر زیبایی زیباتر است، از انس به او هرگز جدا نخواهد شد!
#دریافت_روزانه
#کلام_بزرگان
#کلامی_از_بهجت❤️❤️
#جرعهای_از_معرفت
💠شیخ جعفر شوشتری(ره):
🔸هر وقت شـیطان وسوسه کرد و نتوانستید
حریف نفس بشوید، هفت مرتبه بگوئید:
«بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ،
لا حَولَ وَلا قُوَّة اِلّا بِاللهِ العَلی العَظیم»
🔸وقتی این ذکر را میگوئید،هفت ملک به کمک شما می آیند و آنها را دفع میکنند...
بارها تجربه شده است که انسان وقتی آن را میخواند احساس قوّت می کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر و صوت کمتر دیده وشنیده شده از شهید #دستغیب
#آموزنده
رنج نبايد تو را غمگين كند، اين همان جايی است كه اغلب مردم اشتباه میكنند
رنج قرار است تو را هوشيارتر كند، چون انسانها زمانی هوشيارتر میشوند كه زخمی شوند. رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند. رنجت را تنها تحمل نكن، رنجت را درك كن...
اين فرصتی است براى بيداری، وقتی آگاه شوی بيچارگیات تمام ميشود...
اگر كه به جاى محبتی كه به كسی كرديد از او بی مهری ديدهايد، مأيوس نشويد، چون برگشت آن محبت را از شخص ديگری، در زمان ديگری، در رابطه با موضوع ديگری خواهيد گرفت.
🍁🍂❤️🍂🍁
#ملاقات_با_خدا 1
💕 فراتر از هدفِ دنیایی 💕
🔰اگرچه یکی از اهدافِ مهم مبارزه با هوای نفس، بهتر زندگی کردن در دنیا هست
ولی این ←هدفِ اصلی→ نیست❗️
⬅️ چون زندگی دنیا خیلی زود تموم میشه
⚠️ کدوم عاقلی به این بسنده میکنه که "فقط دنبالِ دنیای خوب" باشه؟!!😏
⛔️ اگه کسی همچین هدفی پیدا کرد که "مثل حیوانات" میشه!
➖آدم بعضی از برنامه های رسانه ها رو که میبینه تعجب میکنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم_ترفند_لعاب_دار_شدن_خوراک
✍ کامل با تمام نکات
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک 5 دقیقه ای شکلاتی اونم بدون آردو شکر😋👌🏻
با ما همراه باش
دوتا موز رو خورد کنید و با دوتا تخم مرغ
( 4 ق ) پودر کاکائو
و( نصف ق چ) بکینگ پودر میکس کنید
بعد تو قالب مورد نظر(قطر قالب 12 سانتی) که تهش رو چرب کردید بریزید و بزارید تو مایکروویو تا به مدت 5-7 دقیقه باشه و آماده بشه
حالا چون شکر نداره حتما باید این کیک رو روکش کنید برا روکشش (50 گرم) شیر رو با(50 گرم) شکلات به روش بن ماری ذوب کنید و کیک رو باهاش روکش کنید
این کیک خیس شکلاتی واقعاخوشمزه و آسونه حتما امتحان کنید😋🤌🏻
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕دمنوش آرامبخش☕
⭕ مواد لازم :
سیب
دارچین
زعفرون
گلاب
آب جوش
💯 طرز تهیه :
همه مواد را به آبجوش اضافه میکنیم و۱۰ الی ۱۵ دقیقه بذارید دم بکشه
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چیز کیک فوری
مخصوص یلدا هم میتونه باشه😍👋🏼
حتی اگه نتونیم دور هم جمع بشیم امسال رو میز میچینیم خب، نه؟
توجه کنین بیسکوییت و کره نیم ساعت تو یخچال باید بمونه، خمیر سفید رو که ریختیم روش دوساعت باید بره توی یخچال و آمادست. اگه دوست داشتین بعد دوساعت میتونین ژله هم بریزین روش😘
اینم بگم حتما لازم نیست این ظرف فلزی مخصوص کیک روداشته باشین
میتونین از کاغذ مقوایی کاپ کیک استفاده کنین
مواد لازمش:
۲۰۰ گرم بیسکوییت
۲۰۰ گرم خامه
۲۰۰ گرم پنیر ماسکارپونه
۸۰ گرم کره
پودر ژلاتین ۲ قاشق چای خوری
اب نصف لیوان
پودر شکر ۵ قاشق
وانیل نوک قاشق چای خوری
پودر ژله آماده با طعم دلخواه
انار یا توت فرنگی
#آشپزی
°〰🌮〰🍲〰🥧〰🍝〰🍾〰°
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــق
رمــــــــــان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسمٺـ بیستـ و هشتم:
#بخش اول:
گوشیم هم چنان خاموش بود...
مطمئنم که تاحالا هانیه چند بار زنگ زده و نگران شده که چرا باهاش بدحرف زدم!!
علی یک متری دور از من اما در راستای من قدم برمی داشت...تا برسیم خونه کلمه ای بینمون ردو بدل نشد...
بیشتر شاید از خجالت بود و شاید هم از اتفاقی امروز افتاده بود شوکه بودیم...حدود چهل و پنج دقیقه ی بعد رسیدیم خونه...
سر کوچه که رسیدیم علی سکوتو شکست و گفت:
-بفرمایین...من دیگه بیشتر از این مزاحم نمی شم اما اینجا می ایستم تا بفرمایین داخل...
یکم نگاهش کردم و گفتم:
-ممنونم...
قدم برداشتم و با هرقدم برمی گشتم و نگاهش می کردم...
بعد از سه چهار قدم...یک دفعه یه صدای آشنا گفت:
-زهرای ورپریده!!!!
یک دفعه سرجام خشک شدم...
یواش یواش برگشتم دیدم مادربزرگ پشتمه!!!
به پته پته افتادم و گفتم:
-إ إ....إ...سلام...سلام مادر جون.. اینجا چی کار میکنی...
علی که رنگش پریده بود سرشو انداخته بود پایین...
مادربزرگ_به به...آقا علی اینورا!ببینم قضیه چیه؟؟ها؟؟
-مادر جون توروخدا زشته توکوچه بیایین بریم خونه توضیح میدم براتون...
-نه...من از اینجا تکون نمیخورم...
بعد اومد طرفم و یواش گفت:
-این پسره اینجا چیکار میکنه؟؟؟
منم لبمو گاز گرفتم و یواش گفتم:
-مادرجون زشته بخدا بیایین بریم توضیح میدم...
مادربزرگ به علی نزدیک تر شد و گفت:
-اگر میخوای من بیام خونه باید علی آقاهم باهامون بیاد...تابرام قشنگ تر توضیح بدین...
نفس عمیقی کشیدم خندمو کنترل کردم تو دلم گفتم:
+مادربزرگ هنوزم مثل سال پیش نقشه می ریزه مارو به هم نزدیک کنه...
علی که داشت از خجالت آب می شد...گفت:
-إم...نه نه...من باید برم جایی دیرم شده...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مـــــریم_سرخه_ای ❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــق
رمــــــــــان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسمٺــ بیستـ و هشتم:
#بخش دوم:
مادربزرگ_هیس...میخواستی توی این یک سال بری که دیرت نشه...
خندم گرفته بود...علی هم ناچار شد با ما بیاد...
رفتیم داخل خونه مادربزرگ رسید داخل و گفت:
-مریم مهمون داریم...
مامان که مادربزرگ و دید گفت:
-سلام مادر توکه مهمون نیستی بیا داخل خوش اومدی...
مادربزرگ اخم کردو گفت:
-معلومه که من مهمون نیستم جمع کن مهمون اومده...
مامان که تعجب کرده بود وقتی منو دید گفت:
-زهرا؟؟؟مهمون کیه....؟؟
رنگم پرید گفتم:
-چیزه ....مامان...عصبی نشیا...برات توضیح میدم...
مادر بزرگ داد زد:
-علی جان بیا مادر بیا داخل...
مامان اخماش رفت توهم...من دستشو گرفتم چشمامو به نشونه ی التماس ریز کردم...
مامان دستمو پس زد و رفت طرف در...
علی یا الله گفت و اومد داخل...
مامان جلوی در ایستاده بود و با اخم و تعجب علی رو نگاه میکرد...
علی به یک متری مامان رسید سرشو انداخت پایین و گفت:
-سلام...
مامان نیش خندی زدو گفت:
-سلام آقا...بفرما داخل...خوش اومدی...
رفتم طرف مامان دستشو گرفتم و با التماس آروم بهش گفتم:
-مامااااان...
علی اومد داخل و مادربزرگ شروع کرد باهاش حرف زدن که کجا بودی و چی شدو خانوادت کجان من هم توی اتاق بودم...
امیرحسین که مشغول بازی با گوشی بود اومد طرفم وگفت:
-آبجی؟؟برم خفتش کنم!
-إ امیر!!! بگیر بشین سرجات این چرتو پرتا چیه میگی یه وقت جلوش چیزی نگی آبروم بره...
امیر با دستش هولم داد و گفت:
-مارو باش میخواییم از آبجیمون حمایت کنیم...
-توعه نیم وجبی نمی خواد از من حمایت کنی!
مامان اومد تو اتاق دستشو گذاشت رو میز به من نگاه کرد...
من هم با ترس نگاهش کردم...
مامان_دیرم شد...دیرم شدت این بود؟؟؟؟؟؟
-نه...مامان به خدا.......
-زهرا داری چی کار میکنی؟؟؟؟
بغضم شکست و گفتم:
-مامان یه لحظه به من گوش کن...منو باور نداری...
مامان دلش سوخت اومد کنارم نشست و گفت:
-عزیز دلم...من هرچی میگم بخاطر خودته...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای ❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#بســـــم_ربِّ_العشـــــــــق
رمــــــــــان #طعم_سیبـ
به قلم⇦⇦ ❣ #مریم_سرخه_ای ❣
قسمتـ بیستـ و هشتم:
#بخش سوم:
اشکامو پاک کردم و گفتم:
-من داشتم برای پروژه میرفتم پیش هانیه که آدرسو کم گردم خواستم از کسی بپرسم که با علی برخورد کردم بعد هم کلی باهم حرف زدیم و برام توضیح داد که چی شده بود که از تهران رفتن...
مامان_چی شده بود؟؟
کل قضیه رو براش تعریف کردم...
مامان آهی کشید و گفت:
-حالا می خوای چیکار کنی؟؟
-نمیدونم...
🌸🌸🌸
حالا مادربزرگ هم از تمام قضیه ها خبر داشت...
و حالا هر چهارتاییمون روبه روی هم نشسته بودیم...
علی که بغض داشت...گفت:
-من رو ببخشین شاید بهتر بود که زودتر میگفتم اما...
مامان حرفشو قطع کردو گفت:
-درکت میکنم نمیخواد دلیل بیاری...
علی سرشو انداخت پایین...مادربزر گفت:
-علی جان حرف دیگه ای نداری؟
علی_راستش...
سکوت کوتاهی شدو بعد علی دوباره گفت:
-راستش...میخواستم زندگیمو از نو شروع کنم این دفعه نمی خوام مثل دفعه ی پیش همه چیز رو تو دلم نگه دارم این دفعه از گفتن حرف هام ترسی ندارم...نمیدونم که باهام چه بر خوردی میشه اما میخوام برای اخرین بار شانس بزرگ زندگیمو امتحان کنم...
من از اول بچگی به زهرا خانم علاقه داشتم...
سرمو انداختم پایین...داشتم از خجالت آب می شدم...
علی_خانم باقری من دخترتونو دوست دارم...اگر الان هم اومدم تهران جدای از کاری که داشتم بخاطر زندگی دوباره اومدم تهران...اگر...میخواستم بگم اگر...
اگر میشه...
مادربزرگ_اااای بابااا بگو دیگه...
علی_اگر منو قابل بدونین به غلامی قبولم کنین...
یک دفعه هفت رنگ عوض کردم مادربزرگ گفت:
-باریکلا...
مامان_خب...باید با پدرش صحبت کنم...
مادربزرگ_پدرش میذاره...مبارکه پسرم به پای هم پیر شین...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویسنده:📝
#مریم_سرخه_ای ❣
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#سوال
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام ببخشید من بچه کوچیک دارم نمیتونم نماز شب رو کامل بخونم میشه اختصار نماز شب رو بگید ایا میشه قنوت وتر رو اذکارش رو کمتر گفت؟؟؟
#پاسخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام علیکم
به هر تعداد رکعات که می توانید بخوانید و در قنوت نماز وتر هم هر تعداد ذکر که می توانید بگویید کمتر گفتن هم اشکال ندارد
✅
🌺✅
✅🌺✅
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم🖤
🍁🍂🖤🍂🍁
4_6012753360254404638.mp3
823.7K
فایل صوتی
▪️#عاقبت_بی_حرمتی_به_مقدسات_و_ارزشها
🎙با صدای شهید حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤
🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
👌قصههای زندگانی امام زمان(عج)
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رو به من کرد و فرمود:
_ ای زراره! مهدی کسی است که گروهی دربارهی به دنیا آمدنش تردید روا میدارند، برخی خواهند گفت که پدرش از دنیا رفته و جانشینی برای خود به جا نگذاشته است و گروهی بر این باور خواهند بود که او به هنگام درگذشت پدرش در شکم مادر خود بوده است و افرادی نیز خواهند گفت مهدی دو سال پیش از رحلت پدر خویش به دنیا آمده است.
باید دانست که منظور خداوند حکیم از فرمان دادن به غایب شدن حضرت مهدی پس از ولادتش، این است که بدین گونه، شیعیان را بیازماید و پیروان راستین، ثابت قدم، خالص، برجسته و ممتاز او باز شناخته شوند.
آنگاه من از امام ششم پرسیدم:
_ اگر من تا آن روزگار بودم، بهتر است چه کاری انجام دهم؟
امام صادق علیه السلام پاسخ داد:
_ این دعا را بخوان «اللهم عرفنی نفسک فانک إن لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک...»
(بار خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خویشتن را به من نشناسانی، نمیتوانم پیامآورت را بازشناسم. پروردگارا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، توانایی شناخت حجت تو را نخواهم داشت.
کردگارا! حجت خود را به من بشناسان. زیرا اگر حجت خویش را به من نشناسانی، دین خود را از دست خواهم داد وگمراه خواهم شد.»
📕برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه76و 77 و 78
🖤اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🖤
🏴 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضرت زینب سلام الله علیها
حضرت آیت الله بهجت(ره):
⚠️ این خانه ی دنیا، خانه ای است که جای ماندن نیست، باید در اینجا یک چیزهایی جمع کرد برای جای دیگر.
چیزهایی که جمع میکنید، آنجا بزرگیش معلوم میشود... اینجا معلوم نیست... آنجا معلوم می شود که این، کافی و وافی است.
نباید به کمی و زیادی توجه داشت... کیفیت مورد توجه است.
اگر کسی برای خدا کار کرد ولو کم باشد، آن باقیات هست....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای دیدارهای آیت الله بهجت به همراه پسر خردسالش، با کسانی که مشرّف به دیدار #امام_زمان علیه السلام شده بودند!
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
🔆 #پندانه
✍ از امروز کارهایت را برای رضای خدا انجام بده تا فرق آن را بیابی
نقل است که پادشاهی خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند. چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود.
شبی از شبها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت!
وقتی پادشاه هراسان از خواب پرید، سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست یا نه؟!
سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است.
مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است. در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید.
دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت.
صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست.
رفتند و بازگشتند و خبر دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد است. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد. تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد. دستور داد تا آن زن را نزدش بیاورند.
پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود، حاضر شد.
پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
گفت:
ای پادشاه، من زنی پیر و فقیر و کهنسالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم.
پادشاه گفت:
تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟
گفت:
به خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
پادشاه گفت:
بله! جز چه؟
پیرزن گفت:
جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی را که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد، دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود.
تشنگی بهشدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود، هرچه سعی میکرد خود را به آب برساند، نمیتوانست.
برخاستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد. به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم.
پادشاه گفت:
آری! تو این کار را برای رضای خدا انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر سر در مسجد بنویسند.