eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️تولدش را شاید کسی یه یاد نداشته باشد، اما روز رفتنش تا قیامت در یادها ماندگار شد. ۱۴ خرداد روز یتیم شدن ملت ایران بود. ◾️ روز عروج بزرگ مردی که کاری به عظمت تاریخ شیعه انجام داد. روز آسمانی شدن مردی که آرزوی حضرت فاطمه را برآورده و دولت زمینه ساز ظهورِ یوسف زهرا، جمهوری اسلامی ایران را پایه گذاری کرد. سالها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید‏ انتظار فرج از نیمه خرداد کشم‏ ◾️رحلت خمینی(ره) تسلیت باد.◾️
دوبـاره وصیت نـامـه‌تـان را می‌خـوانم میخڪوب می‌شوم روے چند جملهٔ آخر: "با دلے آرام و قلبے مطمئن و روحـے شــاد و ضمیـری امـیـدوار بـه فـضــل خــدا"از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوے جایگاه ابدے سفر مے ڪنم... آنقدر نگاه شما به مرگ، دوست داشتنے است ڪه آدم دلـش مـی‌خـواهـد همیـن الان سفـرش را شـروع ڪنـد ... روح بلند و آرامت شاد اے امام امت 🖤 سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب، حضرت امام خمینے رحمه‌الله علیه را گرامے مے داریم🖤
👈 بسیاری از افراد بر این باورند که بهترین زمان ورزش ، صبح زود است ولی بحث های زیادی درباره زمان ورزش وجود دارد. 👈 به طور کلی میتوان گفت که بهترین زمان برای ورزش، بین ساعت 6 بعد از ظهر تا 10 شب است و انجام فعالیت های ورزشی در صبح زود، چندان منطقی به نظر نمیرسد 👈 وقتی فرد از خواب بیدار میشود، بدن آمادگی کامل برای ورزش را ندارد در نتیجه احتمال وارد شدن یک فشار ناگهانی به بدن وجود دارد که این فشار ناگهانی باعث آسیب میشود. 👈 چنانچه فردی اصرار بر ورزش در صبح زود داشته باشد ، باید حتما بدن خود را به اندازه کافی با حرکات ورزشی خاص گرم کند، در غیر اینصورت نباید ورزش کرد. 🍃🌺🌸🌺🍃
بزرگتر که شدیم مدادهایمان هم تکامل یافتند تبدیل به خودکارهای بیرحم شدند تا یادمان بدهند هر اشتباهی پاک شدنی نیست.....!! ‍
این مهم نیست که فکر میکنید چقدر فقیر هستید وقتی که شما خانواده ای برای دوست داشتن دارید یعنی ثروتمندید و همه چیز دارید .... ‍
‌ دنیاے مجازے هم میتواند سبب گناه شود -یڪ پست اشتباه -یڪ لایڪ -یڪ ڪامنت میتواند گناهے عظیم را برایت ثبت ڪند:( +مراقب ڪانال وگروه وپیج هایے ڪہ‌ آنها را دنبال میڪنے باش اگر نشر دهنده ے فحشا هستند از آنها خارج شو :) مراقب باشیم‼️ 🍃🌺☃️🌺🍃
🌼🌿 👈 تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!» آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود. 📗 کیمیای محبت، ص79 •┈•✾🕊🌺❤️🌺🕊❀•┈•
🔴 (رحمت الله علیه): ما مفتخريم كه بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان درصحنه های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر، و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند. 🔹وصیت نامه امام ✍🏻 برای رشد و تعالی زن است.
‏بخشی از شعر همسر (ره) در دوران تبعید امام به ترکیه: دور از تو که داند چه کشیدم ز فراقت خون دلم از دیده چو سیلاب بلا رفت ❤️
یک دستور مهم 🔸️یکی از دستورات اولیاء الهی که همواره به شاگردان خود توصیه می نمودند، بیداری در بین الطلوعین بود است. 🔸️همه عرفا و بزرگان می فرمودند و می فرمایند که ما هرچه داریم از سَحَر، و است. 🌱بین الطلوعین فاصله زمانی میان اذان صبح تا طلوع آفتاب است. 🔸️ ره می فرمودند: در بین الطلوعین آثار و فواید بیشماری است که اگر کسی در این وقت بیدار نباشد، این برکات اصلا شامل حالش نمی شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وعده به امام خمینی که محقق شد! ♨️ خاطره عجیب مداح 🔹برشی از سخنرانی حجت‌ الاسلام راجی به مناسبت ایام ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ارزش و اهمیت بانوان در اسلام، فواید حفظ و حیا در جامعه... 🎙استاد بندانی نیشابوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅عهد یعنی عهد ولایت 🔹استاد پناهیان امروز همه می آییم✊✊
‌ دسرکاسترد 🍯مواد لازم:👇 کاسترد ۴ ق غ شیر خشک ۴ ق غ دریم ویب(پودر خامه) یک پاکت پودر کرم کارامل یک عدد آب 4 لیوان 🌟گلاب به مقدار لازم 🌟پسته و گل برای تزیین 🍯طرزتهیه:👇 کاسترد + شیر خشک + دریم ویب + پودر کارامل رو داخل قابلمه ریخته و بهش آب اضاف میکنیم و میذاریم روی حرارت بصورت دورانی بهم میزنیم تا بجوش بیاد وقتی یکم غلیظ شد بهش کمی گلاب اضاف میکنیم و به غلظت فرنی رسید و دوتا جوش که خورد حرارت رو خاموش میکنیم و کاسترد رو داخل ظرف مورد نظر ریخته و با کنافه تزیین میکنیم و چند ساعت داخل یخچال میذاریم.نوش جان😋 🌟اگه شیرین دوست دارین قبل اینکه از روی حرارت بردارین مزش رو بچشین اگه شیرین نیس شکر اضاف کنید.‌ ‌‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روغن: ۳ قاشق غذا‌خوری پیاز: ۲ عدد فلفل دلمه: ۱ عدد فیله مرغ: ۶ تکه رب گوجه: ۱ قاشق غذا خوری نمک: ۱ قاشق جای‌خوری تخم‌گشنیز: ۱ قاشق چای‌خوری پاپریکا شیرین: ۱ قاشق چای‌خوری فلفل سیاه: نصف قاشق چای‌خوری فلفل قرمز (اختیاری، اگه تند دوست دارید): نصف قاشق چای‌خوری پودر سیر: نصف قاشق چای‌خوری پودر پیاز: نصف قاشق چای‌خوری قارچ: ۱۰ عدد (۴۰۰ گرم) پنیر پیتزا و گودا هم به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلمه پیاز خوشمزه😋😋😋 . . ابتدا چهار تا پیاز بزرگ گرد و مثل فیلم برش داده و حدود ده دقیقه میجوشونیم بیشتر نشه چون پیازتون له میشه بعد مواد داخل دلمه هم پیاز سرخ کرده گوشت برنج رب گوجه ادویه جات و سبزی های خشک معطر داخل پیازها رو پر میکنیم بعد تو یه ماهیتابه یه پیاز کوچیک تفت داده با رب بعد دلمه ها رو می چینیم روش مقداری نمک کمی شکر و سرکه بالزامیک اضافه میکنیم و حدود یک ساعت با شعله کم بپزه بعد هم نوش جان کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍲 ورق هاي لازانيا رو در آب جوش گذاشتم تا نرم بشن ،نجوشونيد كه باز ميشن،وقتي نرم شدن وسطش گوشت چرخ كرده ،سيب زميني سرخ شده ،قارچ و پنير پيتزا گذاشتم و رول كردم ،قبل رول كردن كمي سس مايونز به ورق ها ماليدم.داخل قالب كمربندي چيدم و روشون پنيرپيتزا وآويشن پاشيدم و گذاشتم فر حدود نيم ساعت با دماي ١٦٥ با ما حرفه ای شوید
🌱 45 🔴اینقدر فیلمِ عروسی ساخته شده که خدا در اون ها نیست....! ⚠️ همه تعجب میکنن از این حرف! شما نور رو میخواید بیارید توی خانواده؟! عزیز من، خانواده خودش نور داره.💖✨ ✅ خدا ما رو برای خلق کرده. جزییات زندگی ما رو هم برای عبودیت خلق فرموده. یه سوال؟! عبودیت معده چیه؟⁉️☺️ 👈"روزه" ببینید خداوند متعال با معده ی ما هم کار داره😊 🌷 مثلاً خداوند متعال، چندین سال قبل از سن ازدواج، میل جنسی رو در نوجوان ها بیدار میکنه. -- چرا انقدر زود؟🤔 ✔️خدا در خلقت ما سرمایه گذاری بی دلیل نکرده از سن بلوغ تا سن ازدواج، زمان روزه ی شهوت جنسی هست. یعنی از ۱۴ سالگی تمرین کنی برای روزه ازدواج. 🔷 کسی که روزه هست نمیره یواشکی یه چیزی بخوره درسته؟! یا به کسی نمیگه بیا پیش من یه چیزی بخور! ☺️ 🔷کسی که روزه هست میگن پیشش غذا نخورید. اون چند سال بین سن بلوغ و سن ازدواج هم همینطوره. ❌یعنی یه نوجوان نمیره یه گوشه ای فیلم های ناجور نگاه کنه ✅ بلکه مثل یه روزه دار، از خودش میکنه که سمت مسایل تحریک کننده نره. 🔵 ضمن اینکه بقیه هم باید رعایت کنن که با "نپوشیدن لباس های تحریک کننده و بی حجابی"، حرمتِ روزه ی این نوجوان رو حفظ کنن.
🌸 امام خمیــــنی (ره) یـک روز با مـــــادر روزی که باران بـود رفتیم آنـــــــجا کـه نامش جـماران بـود مـــــادر برایم گفـت از انــــــــــقلاب مـا از او که عکسش بود ســــرتاســـــــر آنـجا ‌مـی‌گفت او بـــــوده بـابـای مـــــــرد و زن آمـــــــد کـــــه آزادی باشد در این مـــیهن ما بـــــچه‌ها را هـــم امّیــــد خود نامــــید تا زل زدم بـــــــــر او عکسش به من خندید من هم شبــــــــیه او در فـــکر ایــــــــرانم ســربـــازی از نــــسلِ پیــــــر جمـــــــارانـم 🖤سالگرد ارتحال امام عزیز و مهربان امت ، امام خمینی (ره) تسلیت باد.
1_5050363848.mp3
2.74M
⬛️ مداحی حاج صادق آهنگران 🏴 به مناسبت ارتحال حضرت روح الله 🟩 ایام رحلت امام/خرداد سال 1368 ‌
مدح و متن اهل بیت
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت یازدهم : قهرمان ✔️راوی : حسين الله كرم 🔸مسابقات قهرماني 74 کيلو باشگاه
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت دوازدهم: پورياي ولي ✔️راوی : ايرج گرائي 🔸مسابقات باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي ابراهيم نيست. 🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با بالا ميبُرد. 🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود. 🔸قبل از شروع رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي. 🔸مربي، آخرين توصيه ها را به گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! 🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد! 🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد! وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند. 🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر نخور! 🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! 🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم. 🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد! 🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید 🌹شادی روحش صلوات
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت سیزدهم : شکستن نفس ✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد 🔸باران شديدي در باريده بود. خيابان 17 شهريور را آب گرفته بود. چند پيرمرد ميخواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پيرمردها، آنها را به طرف ديگر خيابان برد. 🔸ابراهيم از اين کارها زياد انجام ميداد. هدفي هم جز شکستن خودش نداشت. مخصوصاً زماني که خيلي بين بچه ها مطرح بود! ٭٭٭ 🔸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک کوچه. بچه ها مشغول بودند به محض عبور ما، پسر بچه اي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. به طوري که لحظه روي زمين نشست. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. 🔸خيلي عصباني شدم. به سمت بچه ها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهيم همينطور که نشسته بود دست کرد توي ساك خودش. پلاستيک را برداشت. داد زد: بچه ها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! 🔸بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم. توي راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چه کاري بود!؟ گفت: بنده هاي خدا ترسيده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلي برگشت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانستم انسانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونه عمل ميکنند. ٭٭٭ 🔸در باشگاه بوديم. آماده م يشديم براي تمرين. ابراهيم هم وارد شد. چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بي مقدمه گفت: ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه مي اومدي دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف ميزدند! 🔸بعد ادامه داد: شلوار و پيراهن كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي. کاملاً مشخصه ورزشکاري! به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. شد! انگار توقع چنين حرفي را نداشت. 🔸جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت! پيراهن بلند پوشيده بود و شلوار گشاد! به جاي ساك ورزشي لباسها را داخل کيسه پلاستيكي ريخته بود! از آن روز به بعد اينگونه به باشگاه مي آمد! بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستي؟! ما مييايم تا ورزشکاري پيدا کنيم. بعد هم لباس تنگ بپوشيم. اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟! 🔸ابراهيم به حرفهاي آنها اهميت نميداد. به دوستانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشد، ميشه . اما اگه به هر نيت ديگ هاي باشه ضرر ميکنين. ٭٭٭ 🔸توي زمين چمن بودم. مشغول فوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايستاده. سريع رفتم به سراغش. سلام کردم و با گفتم: چه عجب، اين طرفها اومدي؟! مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن! 🔸از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را ازدستش بگيرم. دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره! گفتم: هر چي باشه قبول دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟ گفتم: آره بابا قبول. مجله را به من داد. داخل صفحه وسط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شده بود. در كنارآن نوشته بود: «پديده جديد فوتبال جوانان » و کلي از من تعريف کرده بود. کنار سكو نشستم. 🔸دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي، راستي شرطت چي بود!؟ آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟ گفتم: آره بابا بگو، کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو!! خوشکم زد. با چشماني گرد شده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!! گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرف هاي نرو. گفتم: چرا؟! جلو آمد و را از دستم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت: 🔸اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن.بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرفهارو ميزنم. وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال حرف هاي برو تا برات مشکلي پيش نياد.بعد گفت: کار دارم، خداحافظي کرد و رفت. 🔸من خيلي جاخوردم. نشستم و کلي به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخي ميکرد و حرف هاي عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود.هر چند بعدها به سخن او رسيدم. زماني که ميديدم بعضي از بچه هاي و نمازخوان که محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفه اي رفتند و به مرور به خاطر جوزدگي و... حتي نمازشان را هم ترک کردند! 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید شادی روحش صلوات 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 خــدای من تا تو را دارم و دلـی که صــدایت میزند نا امــید نخواهم بود. 💟 میدانم همیــن روزها مثل همـیشه نگاه مـهـربانت مرهم خســتگی هایم خواهد شد . . . 💟 خـــدایـا من صــدایت می زنم چرا که جز خــودت هیچکس را گره گــشای مشــکلاتم نمیدانم. 💟 من "تــو" را دارم و دلی که .یقین دارد به بــودنت ... یقینی که آرامـم می کند : 💟 یقیــن دارم خــدایم مرا رهـا نخواهد کرد 🌟شبتون بخیر و در پناه خدا🌟