eitaa logo
محفل عشق ، زندگی به سبک شهدا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
786 ویدیو
16 فایل
شهدا ازجنس لبخند خدا هستند پاک وساده ومهربان رفیق باز و باوفا میهمانی هایشان هم با بقیه فرق دارد فقط کافی است یکبار هم که شده دلت را به دلشان بسپاری این بار محفل عشق را امتحان کن @mohammad_hmn virasty.com/mohammad_hmn کپی آزاد اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
حسین در سال ۱۳۳۶ در یکی از محله های اصفهان به دنیا امد. از همان کودکی باهوش و مودب بود و اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه اش به همراه پدر به مسجد محله می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت اذان‌گو و مکبر مسجد شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم به سربازی اعزام و ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. حاج حسین با آغاز پیروزی انقلاب اسلامی درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی شد و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، ماموریتی به آن خطه داشت. در غائله کردستان در اوج درگیریها ، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج از خود نشان داد ، در سمت فرماندهی گردان ضربت وارد عمل شد و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره ، سقز ، بانه ، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا کرد با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود ، پس از یک‌سال خدمت صادقانه در کردستان راهی منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان اهواز در منطقه دارخوین تشکیل شده بود منصوب گشت خرازی در آزادسازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه‌های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد پس از عملیات پیروزمند طریق‌القدس تیپ امام حسین(ع) متشکل از رزمندگان اصفهان را تشکیل داد در عملیات خیبر مجروح و یک دست خود را از دست داد درعملیات کربلای ۵ در اوج آتش توپخانه دشمن در روز ۸ اسفند ۱۳۶۵ با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید..... سردار 📕 سایت مشرق 🇮🇷 @mafeleshg
نشسته بودم روی خاک ریز ، با دوربین آن طرف را می پاییدم . بی سیم مدام صدا می کرد. حرصم در آمده بود. آدم حسابی ، بذار نفس تازه کنم . گلوم خشک شد آخه . گلویم ، دهانم ، لب هام خشک شده بود . آفتاب مستقیم می تابید توی سرم. یک تویوتا پشت خاکریز ترمز کرد . جایی که من بودم ، جای پرتی بود ، خیلی توش رفت و آمد نمی شد. گفتم ، کیه یعنی؟! یکی از ماشین پرید پایین ، دور بود درست نمی دیدم ، یک چیز هایی را از پشت تویوتا گذاشت زمین ، به نظرم گالن های آب بود ، بقیه اش هم جیره ی غذایی بود لابد. گفتم ، هر کی هستی خدا خیرت بده مردیم توی این گرما. برایم دست تکان داد و سوار شد. یک دست نداشت . آستینش از شیشه ی ماشین آمده بود بیرون ، توی باد تکان می خورد.... سردار 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
به شناسایی رفته بود ؛ بعد شناسایی نقشه عملیات را پهن کرد ، نقطه ‌ای را نشان داد و گفت ، اگر من شهید شدم ؛ اینجا از روی چند خوشه گندم رد شدم !! به صاحبش بگویید راضی باشد ...! سردار 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
( به روایت تصویر ) سردار « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg 🇮🇷 instagram.com/mahfeleshgh
عشق عجیبی به محرم و سینه زنی داشت ، مخصوصا که اسم لشکر هم (ع) بود . ایام محرم سینه زنی بچه‌ های لشکر شور و حال خاصی پیدا می کرد . بعضی وقتها که توی سنگر جمع بودیم ، حاجی را می دیدیم که با دست قطع شده ، سینه زنی می کند.... سردار 📕 خط عاشقی ، ج1 « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
حسین در سال ۱۳۳۶ در یکی از محله های اصفهان به دنیا امد. از همان کودکی باهوش و مودب بود و اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه اش به همراه پدر به مسجد محله می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت اذان‌گو و مکبر مسجد شد. در سال ۱۳۵۵ پس از اخذ دیپلم به سربازی اعزام و ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. حاج حسین با آغاز پیروزی انقلاب اسلامی درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی شد و با شروع فعالیت ضدانقلابیون در گنبد، ماموریتی به آن خطه داشت. در غائله کردستان در اوج درگیریها ، بعد از رشادتهایی که در زمینه آزاد کردن شهر سنندج از خود نشان داد ، در سمت فرماندهی گردان ضربت وارد عمل شد و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره ، سقز ، بانه ، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا کرد با شروع جنگ تحمیلی بنا به تقاضای همرزمان خود ، پس از یک‌سال خدمت صادقانه در کردستان راهی منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولین خط دفاعی که مقابل عراقیها در جاده آبادان اهواز در منطقه دارخوین تشکیل شده بود منصوب گشت خرازی در آزادسازی بستان بهترین مانور عملیاتی را با دور زدن دشمن از چزابه و تپه‌های رملی و محاصره کردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد پس از عملیات پیروزمند طریق‌القدس تیپ امام حسین(ع) متشکل از رزمندگان اصفهان را تشکیل داد در عملیات خیبر مجروح و یک دست خود را از دست داد درعملیات کربلای ۵ در اوج آتش توپخانه دشمن در روز ۸ اسفند ۱۳۶۵ با اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید..... سردار 📕 سایت مشرق « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
در هر شهیدی یک خصیصه ای ، یک اخلاق نیکو و پسندیده ای است که اگر ما به آن تاسی کنیم ، برای ما می تواند رهنمون و هدایت گر باشد!.... سردار « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
نشسته بودم روی خاک ریز ، با دوربین آن طرف را می پاییدم . بی سیم مدام صدا می کرد. حرصم در آمده بود. آدم حسابی ، بذار نفس تازه کنم . گلوم خشک شد آخه . گلویم ، دهانم ، لب هام خشک شده بود . آفتاب مستقیم می تابید توی سرم. یک تویوتا پشت خاکریز ترمز کرد . جایی که من بودم ، جای پرتی بود ، خیلی توش رفت و آمد نمی شد. گفتم ، کیه یعنی؟! یکی از ماشین پرید پایین ، دور بود درست نمی دیدم ، یک چیز هایی را از پشت تویوتا گذاشت زمین ، به نظرم گالن های آب بود ، بقیه اش هم جیره ی غذایی بود لابد. گفتم ، هر کی هستی خدا خیرت بده مردیم توی این گرما. برایم دست تکان داد و سوار شد. یک دست نداشت . آستینش از شیشه ی ماشین آمده بود بیرون ، توی باد تکان می خورد.... سردار 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg
وقتی حاج حسین دستش قطع شد دیگران نسبت به او حساس شده بودند و کارهایش را زير نظر داشتند. ولی او تا آنجا که امکان داشت اوضاع را عادی جلو می داد و با سعی و تلاش بی وقفه خود خیلی زود کارها را با تمرینات مرتب ، شخصآ انجام می داد . چقدر با صفا بود با آن دستش که قطع نشده بود به همه کمک می‌کرد. ایام محرم شور و حال دیگری داشت و با یک دست سینه زنی می کرد..... سردار 📕 ستارگان خاکی ، ج۳ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » ~~~~~~~~~~~~~~ 🇮🇷 @mafeleshg 🇮🇷 rubika.ir/mafeleshg
ترکش توپ خورده بود به گلوی حاج حسین و راننده اش. خون ریزی حاجی شدید شده بود ، اما نمی ذاشت زخمش رو ببندم. میگفت ، اول راننده ام !! بعد با خودش حرف می‌زد و می‌گفت ، اون زن و بچه داره ، امانته دست من !! اینا رو گفت و بیهوش شد... سردار 📕 یادگاران٧ ، ص ۶۶ « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🇮🇷 @mafeleshg
نشسته بودم روی خاک ریز ، با دوربین آن طرف را می پاییدم . بی سیم مدام صدا می کرد. حرصم در آمده بود. آدم حسابی ، بذار نفس تازه کنم . گلوم خشک شد آخه . گلویم ، دهانم ، لب هام خشک شده بود . آفتاب مستقیم می تابید توی سرم. یک تویوتا پشت خاکریز ترمز کرد . جایی که من بودم ، جای پرتی بود ، خیلی توش رفت و آمد نمی شد. گفتم ، کیه یعنی؟! یکی از ماشین پرید پایین ، دور بود درست نمی دیدم ، یک چیز هایی را از پشت تویوتا گذاشت زمین ، به نظرم گالن های آب بود ، بقیه اش هم جیره ی غذایی بود لابد. گفتم ، هر کی هستی خدا خیرت بده مردیم توی این گرما. برایم دست تکان داد و سوار شد. یک دست نداشت . آستینش از شیشه ی ماشین آمده بود بیرون ، توی باد تکان می خورد.... سردار 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🇮🇷 @mafeleshg
وسط عملیات..! زیر آتش..! فرقی براش نداشت ؛ هرجا که بود ، اذان که می شد می گفت : من میرم ، موقعیت الله... سردار 📕 ستارگان خاکی « اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج » 🇮🇷 @mafeleshg