eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
414 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.7هزار ویدیو
98 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه هشتم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه نهم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... موقع خواب، بچه‌ها کیپ‌تاکیپ در چادر جا گرفته بودند و جز کنارِ در، هیچ‌جا خالی نبود. به بچه‌ها گفتم: «من از عقرب می‌ترسم. محض رضای خدا یکی اون وسط به من جا بده تا دم در نخوابم.» علی احمدوند مردانگی کرد. بدون چون‌وچرا جایش را به من داد و خودش دم در خوابید. من هم فانوسی که در چادر آویزان بود را کمسو کردم و چراغش را محض اطمینان روشن گذاشتم و به‌خیال اینکه دست عقرب به من نمی‌رسد، با خیال راحت وسط چادر دراز کشیدم. نیمه‌شب در خواب خوش بودم که چیز سنگینی چهارچنگولی روی صورتم افتاد و تا به خودم بیایم نیش زهرآگینش را زیر چشمم فرو کرد. صورتم از سوزش و درد عجیبی گر گرفت. در چشمم انگار سوزن فرو رفته بود و درد آن کم از درد شمشیر نداشت. با فریاد بلندی همه را بیدار کردم. از درد نمی‌توانستم چشمم را باز کنم و تا مغزم تیر می‌کشید. این همان چیزی بود که از آن فرار می‌کردم؛ زهر سوزان عقرب قهوه‌ای! بچه‌ها طبق روشی سنتی، آن زبان بسته را کشتند و بر جای زخم گذاشتند. همه حیرت‌زده بودند چطور این عقرب بین این‌همه آدم، خودش را وسط چادر رسانده و فقط مرا نیش زده. وقتی گفتم از بالا روی صورتم افتاده تازه ماجرا روشن شد. ازآنجاکه من دقیقاً زیر میلۀ نگهدارندۀ چادر خوابیده بودم، عقرب از میلۀ چادر تا زیر سقف بالا رفته بود. از آنجا دقیقاً روی صورتم افتاده بود و بدین صورت زهرش را ریخته بود. چشمم داشت از حدقه بیرون می‌زد و دردش کم‌شدنی نبود. بچه‌ها مرا به بهداری گردان بردند. آنجا دیدم فقط من زخم‌خورده نیستم و از دسته‌ها و گروهان‌های دیگر درازبه‌دراز، آه و ناله می‌کنند. من فقط درد داشتم، اما وضع آن‌ها به‌مراتب بدتر بود. ورم و کبودی شدید داشتند و دیگری تشنج کرده بود. ابتدا امدادگر باور نمی‌کرد مرا عقرب نیش زده باشد. گفت: «این بندگان خدا با این‌ حال‌وروز رو عقرب گزیده، تو هم سُرومُروگنده عقرب گزیده!؟ محاله. شاید جان‌دار دیگه‌ای بوده.» هرچه دلیل آوردیم. از جسم بی‌جان عقرب گفتیم. از ژن خاص شیراوندها در برزول سخن راندیم، طرف سر تکان داد، اما باور نکرد. گفتم: «بالاخره چه کنم؟ یه دوایی بده شاید دردش کم بشه.» گفت: «دارو که نداریم، اما برو از اون قفسه مفاتیح رو بردار و دعای عقرب‌زدگی بخون، دردش کم می‌شه.» گفتم: «می‌دونم دعا توی مفاتیح هست. یه مسکنی آمپولی چیزی بزن.» گفت: «هیچی نداریم.» امدادگر با جواب کردنش، همان انقطاعی که بعد از کلی دوا و درمان، در تای تمت برای یک مریض لاعلاج ایجاد می‌شود را در همین بای بسم‌الله برایم ایجاد کرد تا از بهداری گردان هم راه چندانی برای رسیدن به خدا نباشد. بعد از خواندن دعا تا خود چادر با خدا درد و دل کردم. در دلم گفتم: خدایا، حکمت این جریان چی بود؟ چرا باید این عقرب رو مأمور کنی تا بین این‌همه رزمنده، به‌طوری محیرالعقول فقط من‌و نیش بزنه؟ این تقاص کدوم گناه من بود؟ در تقلای رسیدن به جواب، پی بردم من بین بچه‌ها طلبه بودم و ادعای قال‌الصادق خواندن داشتم و فقط من برای اینکه آسوده باشم، دیگری را در معرض خطر گذاشته‌ام. اگر چیزی را برای خودم می‌پسندیدم باید برای دیگران هم می‌پسندیدم. بقیه چه گناهی کرده‌اند که دم در بخوابند و من بهترین جا را داشته باشم؟ این عقرب حامل درسی از جانب خداوند بود که «جناب شیراوند! تو طلبه‌ای، از همین اول یاد بگیر فدای دیگران شوی، نه اینکه دیگران را فدای خودت کنی.» دست از پا درازتر به چادر برگشتم. بچه‌ها با دیدن من، قاه‌قاه زدند زیر خنده. من هم با آن‌ها خندیدم. دیگر کارم از گریه گذشته بود. به علی گفتم: «بِرار، بی‌زحمت برو سر جات بخواب. اینجا من باید بخوابم تا عقرب‌ها زحمت بالا رفتن از میله رو نکشن.» از درد تا صبح نخوابیدم و به‌توفیق اجباری، با خدا رازونیاز کردم. صبح حالم بهتر شد. از همان روز اول تمرینات سخت و طاقت‌فرسایی که انتظارش را می‌کشیدیم شروع و به برنامۀ روزانه‌مان تبدیل شد. هر روز آفتاب‌نزده، صبحانۀ مختصری می‌خوردیم و بعد از صبحگاه، با تجهیزات نظامی، ‌به‌ستون، پیاده‌روی می‌کردیم. @mahale114
. .: برگزاری مسابقات به مناسبت هفته تربیت بدنی در رشته های: 1_تنیس روی میز 2_فوتبال دستی 3_دارت 4_تفنگ بادی 5_امادگی جسمانی مهلت ثبت نام: جمعه ۲۲ مهر الی شنبه ۳۰ مهر شرکت در مسابقات مخصوص سنین بالای ۱۵ سال میباشد جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام در مسابقات با شماره 09375337950 تماس حاصل فرمایید معاونت تربیت بدنی حوزه۲ شهید قربانی
🔴 دیدار های مشکوک کتایون ریاحی و معتمد آریا با قصاب میانمار و اشک تمساح برای یک نفر در ایران به دستور سفارت فرانسه و آمریکا 🔹 فاطمه معتمد آریا و کتایون ریاحی اولین کسانی بودند که در اغتشاشات برنامه ریزی شده اخیر به شکلی هماهنگ کشف حجاب کرده و با رسانه های تروریستی آمریکایی و انگلیسی سناریوی آشوب در ایران را جلو بردند. 🔹 اشک تمساح این مهره های بازیچه برای ایجاد آشوب در ایران در حالی است که تصاویر مشکوک آنها با رهبر بوداییان آدم خوار، روابط سیاسی خاص آنها را تا حدودی برملا می کند. رهبر بوداییانی که سلاخی مسلمانان و کباب کردن گوشت و خوراندن آنها به همکیشانشان در رسانه های دنیا علی رغم همه سانسورها بازتاب زیادی داشت. 🔹عدم‌واکنش سلبریتی های شبکه سازی شده توسط سرویس‌های جاسوسی به آتش زدن افراد، قتل های فجیع و خسارت‌های سنگین در اغتشاشات اخیر ایران نیز عجیب و سوال بر انگیز است./دانا @mahale114
استاد حاتمی -20 مهر.mp3
42.99M
سخنرانی مهم استاد حاتمی در رابط با فتنه اخیر، جنگ و جهانی علیه جمهوری اسلامی --------------------------- برای روشن شدن ذهنمون وآگاهی از عمق پیشنهاد میکنم این صوت را خوب گوش کنید.... @mahale114
RISMAN14.mp3
7.82M
آموزش امربه معروف ونهی ازمنکر این واجب فراموش شده... توسط استادعلی تقوی مرکز تخصصی جلسه چهاردهم: @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه باهم برای ایران. امشب بعداز نماز مغرب وعشاء در سراسر کشور عزیزمان ندای الله اکبر سرخواهیم داد... ان شاءالله @mahale114
خانواده آسمانی ۲۸.mp3
10.75M
۲۸ 🪐 خداوند جهان را مانند دانشگاهی آفریده؛ شاگردان این دانشگاه انسان ها هستند که برای فارغ التحصیل شدن از آن، نیاز به وجود مربی کاملا آگاه به تمام جوانب انسان و جهان دارند، 🎓 و آن مربی کسی نیست جز اهل بیت علیهم‌السلام. ※ اهل بیت با کدام علم می‌توانند نقش مربی انسان به سمت ابدیت را داشته باشند؟ 🎤 @mahale114
4_6039655953064788140.mp3
11.47M
25 قلبی که؛ درگیــرِ چشم و هم چشمی ها حسادتها، رقابتها، دلخوریها، و رنجشهای کودکانه است؛ محاله به سلامت به مقصد برسه! شکر قلبتو از بازیهای کودکانه رهامیکنه. 🎤 @mahale114
وَأمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا فَإنَّهُمْ حُجَّتى عَلَيْكُمْ وَ أنَا حُجَّهُ اللّه ِ عَلَيْهِمْ. از حضرت مهدى عليه السلام چنين آمده است: امّا در رخدادهايى كه پيش مى آيد به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، كه آنان حجّت من بر شما هستند و مـن حـجّت خــدا بـر آنـانـم. 📚معجم احاديث المهدى عليه السلام ، ج ۴، ص ۲۹۴ @mahale114
رفیق! برای زخم های دلت چه مرهمی بهتر از پسرِ فاطمه تا الان به عشق امام زمانت زندگی کردی؟! بیا دل آقامون رو به دست بیاریم شاید زندگی کردن رو یاد گرفتیم +به زندگیه بدون امام عادت نکن... علیه السلام♥ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌@mahale114
شبنامه 997.mp3
11.23M
تلاش برای ایجاد یک غیر سیاسی در ایران / برای هدایت کشور به با تغییر قانون اساسی شبنامه / بررسی بازی پیچیده ای که علیه ایران در فضای کنونی رخ داده نشان میدهد که عده ای در تلاش برای ایجاد یک جنبش سبز غیر سیاسی در ایران هستند / جنبشی که با یک جنبش سیاسی همراه شود / مطالبه ای از جنس مطالبه ی تغییر قانون اساسی را مطرح کند / سپس غربگرایان پشت دستش بازی کنند / بعده عده ای در مجلس ایران بگویند: اوضاع کشور بحرانی ست، برای جلوگیری از یک فاجعه با تغییر قانون اساسی و تغییر ریل کشور به "حکومت فدرالی" موافقت کنیم... / @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما ببینید خطبه جانانه و آتشین امام جمعه اهل سنت منطقه آساواله سنندج، ماموستا مرادیانی... یک امام جمعه طراز انقلاب و یک کُرد اصیل و باغیرت... ببینید چگونه از رهبر انقلاب دم میزند، چگونه علیه فتنه گران می خروشد و چگونه از حجاب و حیا و غیرت و ناموس دفاع می کند... می گوید بدون هیچ چشمداشتی فقط ولی امرم سیدعلی خامنه ای به من اجازه دهد تا با پول و امکانات و نیروهای خودم و میلیاردها تومانی که میتوانم جمع کنم، از ایلام تا بازرگان و ارومیه را از لوث فتنه گران و فواحش و دواعش پاکسازی کنم، حتی اگر شده اول با برادرم در مریوان می جنگم و بعد به سراغ دیگرانی می روم که داروخانه آتش میزنند و می خواهند ملت کُرد را بی ناموس کنند!👏👏 ماموستای عزیز، درد و بلایت بخورد توی سر برخی خواص بی خاصیت ولی پرمدعا @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هیچ‌کس مادر بوسیده شده نمیخواهد‌. اصلا ما مادر دستمالی شده نیازنداریم.. ▪️معتمد آریا شما کسی هستید که برای دریافت پول چادر سر میکنند و برای دریافت پول بیشتر علیه اشک تمساح میریزید جالبه هرکدوم شما هم علیه مردم ایران باشد یک پست و مقام با حقوق دلاری، اونور آب دریافت میکند @mahale114
RISMAN15.mp3
7.48M
آموزش امربه معروف ونهی ازمنکر این واجب فراموش شده... توسط استادعلی تقوی مرکز تخصصی جلسه پانزدهم: و آخرین جلسه از این دوره... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️درخواست مجری از علی کریمی در آنتن زنده ▪️اولا این که کجایی? ثانیا چرا خودت و بچه هاتو دعوت نمیکنی بیان تو خیابون؟ @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آنهایی که انتخابات را تحریم کردند، می‌گویند دلیل اتفاقات امروز کنار گذاشتن ماست! ابوالقاسم طالبی (کارگردان سینما): 🔹رسانه‌های ایرانی مدام آگهی پخش می‌کنند ولی ایران اینترنشنال بدون آگهی، 24 ساعته برنامه پخش می‌کند، واکنش ما چه بود؟ 🔹بعضی که انتخابات را تحریم کردند و نیامدند، حالا می‌گویند ما را کنار گذاشتید که وضع اینگونه شد! 🔹در سوریه هم با هشتگ‌سازی کار را شروع کردند. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه نهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه دهم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... اطراف ما را ارتفاعات بسیاری احاطه کرده بود. هر بار از گوشه‌ای شروع می‌کردیم و پس از فرازونشیب‌های بسیار و فتح دالاهو، از مسیری دیگر به اردوگاه برمی‌گشتیم. وقتی برمی‌گشتیم ظهر شده بود و دیگر رمقی برایمان باقی نمانده بود. مسیر با پیاده‌روی شروع می‌شد، در سینه‌کش کوه، به کوه‌نوردی بدل می‌شد و با وجود صخره‌ها، سختی صخره‌نوردی را به کاممان می‌نشاند. در میانۀ راه گاه باید می‌دویدیم و گاه بی‌صدا تمرین شب می‌کردیم. گاه باید استتار می‌کردیم و گاه از نیروهای مخفی‌ کمین می‌خوردیم. خسته می‌شدیم، اما این حاج‌محسن امیدی بود که در همه‌جا ما را همراهی می‌کرد و وقتی می‌بریدیم با صحبت‌هایش به ما قوت‌قلب می‌داد. یادم هست همیشه تأکید می‌کرد «آموزش‌های سخت کار‌ها را آسان می‌کند.» یک روز موقع اذان، خسته و کوفته از تمرین برگشتیم. علاوه‌بر تجهیزات همیشگی، سه موشک آرپی‌جی حمل کرده بودم که نفسم را بند آورده بود. بچه‌ها هم خسته بودند، ولی در عین خستگی، با شنیدن صدای اذان، جمع آشفته‌شان آهنگ نمازجماعت گرفت و همگی به حسینیه رفتند. من تنبلی کردم و بااینکه حسینیه نزدیک بود، برای انجام کارهای سنگر هم که شده بهانه آوردم و نرفتم. کمی که نفسم جا آمد نمازم را تنها خواندم. بعد از نماز، چای دم کردم. غذا را روی چراغ والور گذاشتم. سنگر را حسابی جارو زدم و برق انداختم و برای اینکه استراحتی کرده باشم خواستم کمی دراز بکشم. هنوز کمرم به زمین نرسیده بود که فریادم به هوا رفت. این بار هم ناغافل عقربی کمین کرده بود و از نیش دردآورش مرا بی‌نصیب نگذاشت. من از درد آتشین آن می‌سوختم و از سوزش عجیب آن ناله و فریاد می‌کردم. بچه‌ها سراسیمه وارد سنگر شدند ببیند چه شده. با دیدن عقربی که در حال خارج شدن بود و منی که مثل مارگزیده‌ها به خود می‌پیچیدم، ماجرا عیان شد. سریع عقرب را کشتند و بر روی زخم گذاشتند. این بار، دیگر به بهداری نرفتم و خودم دعای عقرب‌زدگی را از مفاتیح خواندم. بعد از عقرب‌گزیدگی شب اول، عادت داشتم حتماً در و دیوار سنگر را نگاه کنم. کف سنگر را هم که خودم جارو زده بودم. موقع دراز کشیدن هم پشت‌سرم را نگاه کرده بودم. نمی‌دانم این عقرب چطور پیدایش شد و چگونه از دیدگانم مخفی مانده بود. عجیب اینکه این نیش خوردن هم سر و شکلی غیرطبیعی داشت و دوباره ذهن مرا در جستجوی فلسفۀ آن به چالش کشید که این بار چرا عقرب با نیش و زهر با من سخن گفت و اگر گفت، چه گفت؟ این بار معما آسان‌تر حل شد. انگار این عقرب وظیفه داشت هرطور شده با نیش خود تذکر دیگری بدهد که «جناب شیراوند، شما که طلبه‌ای و باید جلودار و مبلغ نماز باشی، نسبت به نماز جماعت بی‌اهمیت نباش! بقیه با حرف و وعظ تو اهل جماعت‌اند و خودت به‌خاطر خستگی فُرادا می‌خوانی؟» این هم درس دیگری بود که هرچند با درد زیادی فراگرفته شد، اما برای همیشه آویزۀ گوشم شد تا دیگر نماز جماعت را ترک نکنم. علاوه‌بر تمرینات استقامتی، تمرینات رزم، متناسب با هر رستۀ نظامی ‌اجرا می‌شد. همان‌طور که تک‌تیرانداز‌ها در آرامش، با قناصه‌هایشان اهداف تعیین‌شده را شکار می‌کردند و تیربارچی‌ها در سمتی دیگر با غریو تیربار گلاویز بودند و سعی می‌کردند این اسلحۀ سرکش را برای عملیات رام کنند، ما آرپی‌جی‌زن‌ها مشغول تمرینات خاص خود بودیم. یک روز، تمام آرپی‌جی‌زن‌های تیپ انصار را برای اجرای یک تمرین مشترک جمع کردند. از هر شش گردان استان همدان نیرو حاضر شده بود تا همگی برگزارکنندۀ این اتفاق خاص باشند. ابتدا فرمانده تخته‌سنگی را در فاصلۀ دویست‌متری برایمان نشان کرد و به هرکدام یک حق شلیک داد. افراد به‌نوبت رفتند و شلیک‌ها آغاز شد. خیلی‌ها دوروبر سنگ را زدند. بعضی لبۀ سنگ و بعضی هم آسمان و زمین را هدف قرار دادند. چیزی که زیباتر از شلیک آرپی‌جی‌زن‌ها معرکه را گرم کرده بود، واکنش دیگر بچه‌ها در مقام تماشاچی بود که یک ‌بار آه حسرت می‌کشیدند و یک بار با تشویق خود جان دوباره‌ای به مسابقه می‌دادند و همه منتظر بودند ببینند چه کسی بهترین هدف‌گیری را انجام می‌دهد. @mahale114
شهید آوینی.mp3
4.09M
♻️ در خلوت بشنوید لحظاتی از طنین ملکوتی حرف‌های دلی سیدالشهدای اهل قلم این روزها بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند توجه به حق و التجاء به خالق بی همتاییم. دلنشین و امید بخش برای سالکان طریق بندگی که با عقل معاد به جنگ عقل معاش رفته اند و .... اتفاقات این روزها همچون کف روی آب است و به اندازه همان کف، حیات خواهد داشت و تمام خواهد شد، اما کارنامه هر یک از ما در دفاع از انقلاب اسلامی باقی خواهد ماند و روزی آن را ورق خواهند زد. @mahale114