eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
96 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ . مهدی حواسش به بچه های شهدای مدافع حرم بود.در فرودگاه بودیم.یکی از دختر شهدا عروسک نغمه را میخواست.مهدی زمانی که متوجه این موضوع شد،نغمه را برد به گوشه ایی: -ببین باباجون اون دختر خانمه بابا نداره.باباش شهید شده.عروسکتو میدی بهش..وقتی رسیدید تهران میگم مامان برات بخره...زیاد نیا سمت من برو پیش مامان..چون این دوستات باباهاشون شهید شده...تو بیای پیش من ناراحت میشن...که چرا اونا بابا پیششون نیست... . پ.ن:آقامهدی،کاش به ماهم نگاه کنی.دل ماهم شکسته...دست مارو بگیر..یادته همیشه میگفتی.حضرت رقیه رو باید واسطه قرار بدیم پیش حضرت زهرا(س) رزق شهادت بگیریم؟ . ادامه دارد...🚩 . س . شادی روحش 🌷
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت مرحوم علی سلیمانی از پیاده روی زائرین لائیک در اربعین علی در سوم ۱۴۰۰ و براثر ویروس منحوس کرونا به رحمت خدا رفت. امام حسین دستگیرش💔 🚩 🌱 @mahdihoseini_ir |
آقا مهدی
#شهید_امیرعلی_محمدیان #فاش_نیوز📲 🌱 @mahdihoseini_ir
💢 شمری که به عشق (س) آمده بود... روز سختی بود. عملیات همزمان با روشنایی هوا شروع شده بود. دشمن، جبهه النصره، از بزرگترین شاخه های القاعده و مجهز به سلاح روز دنیا؛ درگیری از ساعت ده صبح اوج گرفت. بچه ها با گرفتن ارتفاعات، دشمن را چندصدمتر به عقب رانده بودند و چند تا از سنگرهای دشمن را گرفته بودند. باران شدیدی گرفت. نیروهای جبهه النصره چندین بار برای بازپس گیری ارتفاعات هجوم آوردند ولی موفق نشدند و هربار تلفات سنگینی دادند. بچه ها تا ساعت دوی بعد از ظهر مقاومت کردند؛ تا اون لحظه نه نفر از همرزمانمان شهید و تعداد زیادی از بچه ها مجروح شده بودند. امیرعلی وقتی شرایط را حساس دید، نگران بچه ها شد و با اولین خودرویی که برای بازگرداندن مجروحین باید به ارتفاعات می آمد، خودش را به بچه ها رساند... برای بچه ها جیره جنگی (مواد غذایی) و کمک های اولیه و چند جعبه فشنگ آورده بود... گفت: هرچی که فکر می کردم لازمه براتون آوردم. وقتی دید بچه ها بعد از تقریباً هشت ساعت جنگیدن خسته شده اند و به دلیل بارش باران لباس هاشان کاملا خیس و گلی شده، خودش مواد غذایی را سنگر به سنگر توزیع کرد... باید برمی گشت، ولی غیرتش قبول نمی کرد. گفتم: نباید تا اینجا می اومدی. می خندید... از ته دل می خندید. در آن اون مدت تقریباً چهل روزی که با امیرعلی آشنا شده بودم هیچ وقت از ته دل خندیدنش را ندیده بودم. گفت: تا همینجا هم خودم نیومدم...! خنده اش! ماندنش! سنگر گرفتنش! یقین پیدا کردم دیگر به عقب برنمی گردد... وقتی علامت سوال و علامت تعجب را در چهره ما دید گفت: تا اینجا دنبال یه دختربچه سه ساله راه افتادم، اون راه نشون داد و من اومدم... حالا می فهمم چرا امیرعلی نقش شمر را انتخاب می کرد... به عنوان یک همرزم با شناختی که از این جوان دلیر و باغیرت آذری زبان پیدا کردم، به این باور رسیدم که امیرعلی گرسنگی، تشنگی، بی خوابی، درد و سوزش شلاق و تمام درد اسارت نازدانه امام حسین (ع) را با تمام وجود حس کرده بود... حال شمر تعزیه را چه کسی می فهمد... خوش به سعادتش... 🌱 @mahdihoseini_ir |
بسم رب حر (ره)🏴
شب چهارم ، شب حر بن ریاحی...
قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد قلبت آماده ی یک چند تلنگر باشد
همه دیدیم کسی سمت حرم می آید تا مگر در دل دریای جنون، دُر باشد 
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»  باید این بغض پریشان زمان باشد
بعد از آن توبه ی از شرم پریشان، باید - کاخ ها در نظرت پاره ای آجر باشد...
شام دشنام شود، باک نداری ای مرد!  سهم چشمان تو از کوفه تمسخر باشد