eitaa logo
آقا مهدی
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
95 فایل
خوشـبـحـال هـر عاشـقـی که اثری از معشوق دارد. شهیدِ حَرَم|شهید مهدی حسینی| کانال رسمی/ بانظارت خانواده شهید ٢٧مرداد١٣٥٩ / ولادت ١٢مهر١٣٩٥ / پرواز مزار:طهران/گلزارشهدا/قطعه٢٦-رديف٩١-شماره٤٤
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوم ✔️خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه می آید که با دستپاچگ
✍️ 😞در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم مانده بود، روی سرم خراب شد. حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را می‌دیدم. 🚪وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از پشت پلک‌هایم پنهان شد. کنار عمو ایستاده و پول پیش خرید بار انگور را حساب می‌کرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد می‌کردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم. 🚶🏾‍♂مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به‌شدت سبزه که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره‌تر به نظر می‌رسید. چشمان گودرفته‌اش مثل دو تیلّه کوچک سیاه برق می‌زد و احساس می‌کردم با همین نگاه شرّش برایم چشمک می‌زند. 😓از که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقب‌تر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم می‌داد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. 🍃از چهارسالگی که پدر و مادرم به جرم و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن‌عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن‌عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :«چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟» رنگ صورتم را نمی‌دیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود، خوب می‌فهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم می‌کرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم : «این کیه امروز اومده؟» ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir 🕊🌹
شهدا می گویند: چه مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم‌....❤️ مزارشان در شب 🌱 ۱۴۰۲.۰۴.۱۵
کوچه ۲۶... مزار شهدا همانطور که می خواستی... که در قطعه ای باشی که مزار است...
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ عید ولایت و امامت خم بر تمام شیعیان و محبان آقا امیرالمومنین تهنیت و فرخنده باد. 🌱 @mahdihoseini_ir🌹🕊
اعتبار غدیر.mp3
6.86M
ارزش غدیر، به شخص شخیص شماست !  بله ، اینهمه اعتبار نسبت به اعیاد دیگه، اصلاً بخاطر این نیست، که آخرین پیامبر خدا، دست مولود کعبه رو بالا گرفت و به مردم امام‌شون رو معرفی کرد! غدیر اعتبارش رو از شما می‌گیره! (شمایی که دارید فکر می‌کنید این پادکست رو دانلود کنم یا نه !) عیدتون مبارک❤️ ‌@mahdihoseini_ir🌹🕊
گفته‌ها و بهانه‌های "منافقان" در روز : • او به پسر عمویش مغرور شده است! • او به این جوان مغرور شده است! • کار را برای پسر عمویش خوب محکم و موکد کرد! • ما راضی نیستیم، این تعصب است! • این سخن خدا نیست، و از پیش خود سخن میگوید! • چشمان محمد را ببینید شبیه مجانین میچرخد! بحارالانوار،ج۳۷،ص۱۱۱
بعد از خطبه‌ی غدیر فرمود: خبر را؛ حاضرین به غایبین، و پدران به فرزندان تا روز قیامت برسانند... _ پیامبر‌رحمت‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله
(ع): اللّه َ اللّه َ عبادَ اللّه ِ قَبلَ جُفوفِ الأقلامِ، و تَصَرُّمِ الأيّامِ، و لُزومِ الآثامِ، و قَبلَ الدَّعوَةِ بِالحَسرَةِ خدا را [در نظر گيريد] خدا را اى بندگان خدا، پيش از آنكه قلم‌ها از كار باز ايستد و روزها [ى عمر] به‌سرآيد و گناهان جا گير شود، و پيش از دعوت به حسرت و دريغ. دستور معالم الحكم، ۷۸📚 ‌@mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستی به هم زدند و غدیر آفریده شد اصلا علی از اول، امیر آفریده شد... ❤️ مبارک @mahdihoseini_ir🌹🕊
💭 : ‏یه نامحرم میاد، چشمتو ببند. بگو به عشق علیه‌السلام چشممو بستم. میخوام جگر امام زمان خنک شه، چون آقا میبینه. @mahdihoseini_ir🌹🕊
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سوم 😞در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او
✍️ 🌹زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد : «پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.» 🍃و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد : «نهار رو خودم براشون می‌برم عزیزم!» 😓خجالت می‌کشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب می‌دانستم زیبایی این دختر شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح زود برای جمع کردن لباس‌ها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباس‌ها را در بغلم گرفتم و به‌سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. ▪️لب پله ایوان به ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمی‌توانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمی‌پوشاند که من اصلاً انتظار دیدن را در این صبح زود در حیاط‌مان نداشتم. 👕دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم می‌زد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمی‌داد... با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ و بودم که با یک دست تلاش می‌کردم خودم را پشت لباس‌های در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف می‌کشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند... 😒آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی‌پروا براندازم می‌کرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد شده بودم، نه می‌توانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره‌ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم‌هایی که از هم پیشی می‌گرفتند تا حیاط پشتی تقریباً دویدم و باورم نمی‌شد دنبالم بیاید! 👕دسته لباس‌ها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباس‌ها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست‌بردار نبود که صدای چندش‌آورش را شنیدم : «من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر ابوعلی هستی؟» 😡دلم می‌خواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمی‌توانستم که همه خشمم را با مچاله کردن لباس‌های روی طناب خالی می‌کردم و او همچنان زبان می‌ریخت : «امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو می دیدم!» 💔شدت طپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه که در همه بدنم احساس می‌کردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون می‌ریخت، حالم را به هم زد : «دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!» نزدیک شدنش را از پشت سر به‌وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد... ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 ولادت باب الحوائج امام موسی کاظم (علیه‌السلام) مبارک باد. (ع) @mahdihoseini_ir 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ع): مَنْ بـَذَّرَ وَاَسـْرَفَ زالَـتْ عَنْهُ النـِّعْمَةُ هركس ولخرجى و اسراف كند، نعـمت از دسـتش مـی‌رود. بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۳۲۷📚 ‌‌@mahdihoseini_ir🌹🕊
نه شروینی برای فرانسه خوند! ‏نه کسی پرچم فرانسه رو آتش زد! ‏نه پلیسی بود که با اعتراض کنندگان محترمانه برخورد کنه! ‏نه سیاستمداری که علیه خشونت در فرانسه حرف بزنه! ‏نه سلبریتی که مردم رو برای ریختن تو خیابون تشویق به خشونت کنه! ‏ولی همه این ها نه فقط برای ج.ا بلکه برای نابودی ایران بود البته اگه ما مرده باشیم:) ✍️سیدنا @mahdihoseini_ir🌹🕊
وقتی هزاران نفر از خود مردم بانی بشوند تا اتفاقی مثل میهمانی ⁩ رقم بخورد، غربگراها با آسمان و ریسمان بافتن نگران منابع و بودجه های آن میشوند اما اگر رفقایشان به خاطر خسارتی که به کشور زدند با وقاحت تمام صد تا صد تا سکه از بیت المال بگیرند، به روی خودشان هم نمی آورند. 🌱 @mahdihoseini_ir🌹🕊
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_چهارم 🌹زن‌عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره‌های ق
✍️ 🚶‍♂نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس می‌کردم که نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب می‌گفتم تا نجاتم دهد. 😥با هر نفسی که با وحشت از سینه‌ام بیرون می‌آمد (ع) را صدا می‌زدم و دیگر می‌خواستم جیغ بزنم که با دستان نجاتم داد! ✨به‌ خدا امداد امیرالمؤمنین (ع) بود که از حنجره حیدر سربرآورد! آوای مردانه و محکم حیدر بود که در این لحظات سخت تنهایی، پناهم داد : «چیکار داری اینجا؟» از طنین صدایش، چرخیدم و دیدم عدنان زودتر از من، رو به حیدر چرخیده و میخکوب حضورش تنها نگاهش می‌کند. حیدر با چشمانی که از عصبانیت سرخ و درشت‌تر از همیشه شده بود، دوباره بازخواستش کرد : «بهت میگم اینجا چیکار داری؟؟؟» 💔تنها حضور پسرعموی مهربانم که از کودکی همچون برادر بزرگترم همیشه حمایتم می‌کرد، می‌توانست دلم را اینطور قرص کند که دیگر نفسم بالا آمد و حالا نوبت عدنان بود که به لکنت بیفتد : «اومده بودم حاجی رو ببینم!» 🚶‍♂حیدر قدمی به سمتش آمد، از بلندی قد هر دو مثل هم بودند، اما قامت چهارشانه حیدر طوری مقابلش را گرفته بود که اینبار راه گریز او بسته شد و خوبی بابت بستن راه من بود! ✍️نویسنده: @mahdihoseini_ir 🕊🌹
(ع): أَلدُّنیـا سـُوقٌ رَبِحَ فیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخـَرُونَ؛ دنیــا بـازاری اسـت که جمعی در آن سود می ‏برند و گروهی زیان می‏ بینند. تحف العقول، ص ۷۷۴📚 @mahdihoseini_ir🌹🕊
جامعه شناسان و تحلیل گران درباره این تصویر و صدها عکس مشابه در سکوت مطلق به سر می برند. در حالیکه اگر عکسی از یک روستا منتشر شود که کوچکترین نشانه ای مبنی بر ضدیت با دین داشته باشد تا هفته ها محل بحث خواهد بود. @mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃 ای برادرانم! از شما می‌خواهم که در راه خدا کار کنید و نگذارید (دشمنان) به این انقلاب ضربه بزنند. از شما می‌خواهم که اگر خدا خواست و من شهید شدم، راه من را ادامه دهید و امام را دعا کنید.‌ ای خواهرانم! از شما می‌خواهم که مرا ببخشید و حجاب خود را حفظ کنید. بچه‌هایی تربیت کنید که به درد این جامعه بخورند. به پسر‌های خود بگویید راه من و شهیدان دیگر را ادامه دهند و از شما می‌خواهم که نگذارید کسی به این انقلاب ضربه بزند. @mahdihoseini_ir🌹🕊
00102503.mp3
15.38M
روضه حاج محمد سهرابی @mahdihoseini_ir
آیت الله جوادی آملی: مساله مباهله از واجبات رکنی ولایت است، نه رسانه‌ها از آن سخنی می‌گویند نه ما در حوزه به آن می‌پردازیم، آن وقت آن مسائل واجبات غيرركني را خيلي دامن مي ‌زنيم. @mahdihoseini_ir
به ما خرده نگیرید که چرا انقدر از میگوییم؛ به ازای هر زینب، عباس‌ها داده‌ایم در جبهه‌ها... @mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مامان خوبی؟ 📻 صدای آرمان عزیز رو می‌شنوید... نشر به مناسبت ایام و ولادت @mahdihoseini_ir🌹🕊
🍃❤️ شهدا همیشه آنلاین هستند، کافیست دلت رو به روزرسانی کنی.. اون موقع است که می بینی در تک تک لحظات در کنارت بودند و هستند و خواهند بود... 🌷پنج شنبه و یادشهدا با صلوات🌷 @mahdihoseini_ir🌹🕊