۳ - هفتمین سالگرد شهادت شهید مهدی حسینی.mp3
14.93M
🎤مداحی و روضه خوانی مراسم هفتمین سالگرد شهادت #شهید_مهدی_حسینی (۳)
۱۴۰۲.۰۷.۱۳
#آقا_مهدی یار عزیز #حاج_قاسم🌱
@mahdihoseini_ir
۴ - هفتمین سالگرد شهادت شهید مهدی حسینی.mp3
6.35M
🎤مداحی و روضه خوانی مراسم هفتمین سالگرد شهادت #شهید_مهدی_حسینی (۴)
۱۴۰۲.۰۷.۱۳
#آقا_مهدی یار عزیز #حاج_قاسم🌱
@mahdihoseini_ir
28.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید معزز #شهید_مهدی_حسینی یار عزیز #حاج_قاسم امروز میزبان مهمانان گرامی اش بود.
۱۴۰۲.۰۷.۱۳
🎙سوره حمد، استاد عبدالباسط
🌱 @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
گزارش شهریورماه ۱۳۹۳ ✍روز پنجشنبه تصویری از سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران
📸 پس از حماسه آزادسازی «آمرلی»،چندین عکس یادگاری از مجاهدان عراقی در کنار سردار «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده نیروی قدس (سپاه قدس) منتشر شده است که نشان از حضور این فرمانده خستگی ناپذیر در کنار آنان دارد.
این عکس یکی از آنها است.
شهریور ۱۳۹۳ - آزادی آمرلی (شکستن محاصره)
#حاج_قاسم
@mahdihoseini_ir🕊🌹
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجاه_و_دوم ☄دیگر گرمای هوا در این دخمه نفسم را گرفته و وحشت این جسد نجس،
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجاه_و_سوم
😔چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب رسیده که با هر دو دستش به صورتم دست کشید و #عاشقانه به فدایم رفت : «بمیرم برات نرجس! چه بلایی سرت اومده؟»
💔و من بیش از هشتاد روز منتظر همین فرصت بودم که بین دستانش صورتم را رها کردم و نمیخواستم اینهمه مرد صدایم را بشنوند که در گلویم ضجه میزدم و او زیر لب #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد.
هرکس به کاری مشغول بود و حضور من در این معرکه طوری حال حیدر را به هم ریخته بود که دیگر موقعیت اطراف از دستش رفت، در ماشین را باز کرد و بین در مقابل پایم روی زمین نشست.
🍃هر دو دستم را گرفت تا مرا به سمت خودش بچرخاند و میدیدم از #غیرت مصیبتی که سر ناموسش آمده بود، دستان مردانهاش میلرزد. اینهمه تنهایی و دلتنگی در جام جملاتم جا نمیشد که با اشک چشمانم التماسش میکردم و او از بلایی که میترسید سرم آمده باشد، صورتش هر لحظه برافروختهتر میشد.
✨میدیدم داغ غیرت و غم قلبش را آتش زده و جرأت نمیکند چیزی بپرسد که تمام توانم را جمع کردم و تنها یک جمله گفتم : «دیشب با گوشی تو پیام داد که بیام کمکت!» و میدانست موبایلش دست عدنان مانده که خون #غیرت در نگاهش پاشید، نفسهایش تندتر شد و خبر نداشت عذاب عدنان را به چشم دیدهام که با صدایی شکسته خیالش را راحت کردم : «قبل از اینکه دستش به من برسه، مُرد!»
😭ناباورانه نگاهم کرد و من شاهدی مثل #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) داشتم که میان گریه زمزمه کردم : «مگه نگفتی ما رو دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امانت سپردی؟ بهخدا فقط یه قدم مونده بود...»
از تصور تعرض عدنان ترسیدم، زبانم بند آمد و او از داغ غیرت گُر گرفته بود که مستقیم نگاهم میکرد و من هنوز تشنه چشمانش بودم که باز از نگاهش قلبم ضعف رفت و لحنم هم مثل دلم لرزید : «زخمی بود، #داعشیها داشتن فرار میکردن و نمیخواستن اونو با خودشون ببرن که سرش رو بریدن، ولی منو ندیدن!»
😭و هنوز وحشت بریدن سر عدنان به دلم مانده بود که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم و حیدر دستانم را محکمتر گرفت تا کمتر بلرزد و زمزمه کرد : «دیگه نترس عزیزدلم! تو امانت من دست #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بودی و میدونستم آقا خودش مراقبته تا من بیام!»
✔️و آنچه من دیده بودم حیدر از صبح زیاد دیده و شنیده بود که سری تکان داد و تأیید کرد : «حمله سریع ما غافلگیرشون کرد! تو عقب نشینی هر چی زخمی و کشته داشتن سرشون رو بریدن و بردن تا تلفاتشون شناسایی نشه!»
🌷و من میخواستم با همین دست لرزانم باری از دوش دلش بردارم که #عاشقانه نجوا کردم : «عباس برامون یه #نارنجک اورده بود واسه روزی که پای داعش به شهر باز شد! اون نارنجک همرام بود، نمیذاشتم دستش بهم برسه...» که از تصور از دست دادنم تنش لرزید و عاشقانه تشر زد : «هیچی نگو نرجس!»
میدیدم چشمانش از عشقم به لرزه افتاده و حالا که آتش غیرتش فروکش کرده بود، لالههای #دلتنگی را در نگاهش میدیدم و فرصت عاشقانهمان فراخ نبود که یکی از رزمندهها به سمت ماشین آمد و حیدر بلافاصله از جا بلند شد.
🔹رزمنده با تعجب به من نگاه میکرد و حیدر او را کناری کشید تا ماجرا را شرح دهد که دیدم چند نفر از مقابل رسیدند. ظاهراً از #فرماندهان بودند که همه با عجله به سمتشان میرفتند و درست با چند متر فاصله مقابل ماشین جمع شدند.
با پشت دستم اشکهایم را پاک میکردم و هنوز از دیدن حیدر سیر نشده بودم که نگاهم دنبالش میرفت و دیدم یکی از فرماندهها را در آغوش کشید.
☺️مردی میانسال با محاسنی تقریباً سپید بود که دیگر نگاهم از حیدر رد شد و محو سیمای #نورانی او شدم. چشمانش از دور به خوبی پیدا نبود و از همین فاصله آنچنان آرامشی به دلم میداد که نقش غم از قلبم رفت.
❤️پیراهن و شلواری خاکی رنگ به تنش بود، چفیهای دور گردنش و بیدریغ همه رزمندگان را در آغوش میگرفت و میبوسید. حیدر چند لحظه با فرماندهان صحبت کرد و با عجله سمت ماشین برگشت.
ظاهراً دریای #آرامش این فرمانده نه فقط قلب من که حال حیدر را هم بهتر کرده بود. پشت فرمان نشست و با آرامشی دلنشین خبر داد : «معبر اصلی به سمت شهر باز شده!»
ماشین را به حرکت درآورد و هنوز چشمانم پیش آن مرد جا مانده بود که حیدر ردّ نگاهم را خواند و به عشق سربازی اینچنین فرماندهای سینه سپر کرد : «#حاج_قاسم بود!»
💎با شنیدن نام حاج قاسم به سرعت سرم را چرخاندم تا پناه مردم #آمرلی در همه روزهای #محاصره را بهتر ببینم و دیدم همچنان رزمندهها مثل پروانه دورش میچرخند و او با همان حالت دلربایش میخندد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
آقا مهدی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجاه_و_سوم 😔چانهام روی دستش میلرزید و میدید از این #معجزه جانم به لب
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_پنجاه_و_چهارم (قسمت آخر)
🌷حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد : «عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد : «نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید : «مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
😭تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد : «عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
💫و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
🚙ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم : «چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید : «برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جای خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم : «حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
✔️و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد : «اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
😒و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد : «امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم : «حیدر چجوری اسیر شدی؟»
🔹دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :
«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
💔از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :
🍃«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
✨از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :
❤️«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!»
و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید : «نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
👥مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@mahdihoseini_ir🕊🌹
🌱داستان #تنها_میان_داعش برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد.
🌹 پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و سردار عزیزمان #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📍 آمرلی به زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی است!
#حاج_قاسم🌹
@mahdihoseini_ir🌹🕊
منم صبح شنبه خبر دار شدم که حماس به رژیم صهیونیستی حمله کرده 😁
#حاج_اسماعیل_قاآنی🌹
یار #حاج_قاسم
@mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_عباس_محمدرعد در کنار #حاج_قاسم که دوشب پیش به شهادت رسید...
#طوفان_الاقصی🇵🇸
@mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاج_قاسم گفت «سید رضی» تو هم باید شهید بشی!
🔸خاطره شهید سید رضی موسوی از فرماندهان بدون مرز سپاه در سوریه که امروز توسط رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
@mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️صهیونیستها ۲ بار به شهید #شهید_سید_رضی_موسوی سوءقصد کرده بودند
رئیس ستاد پشتیبانی از جبهه مقاومت:
🔹صهیونیستها پیشتر ۲ بار به شهید سیدرضی موسوی سوءقصد کرده بودند.
🔹سید رضی آرزو میکرد در ایام شهادت #حاج_قاسم به شهادت برسد.
@mahdihoseini_ir🌹🕊
💠 خاطره عجیبی که شهید سلیمانی از آیتالله حائری شیرازی نقل کرد
سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی در یکی از دیدارهای خود با خانواده شهید لنگری زاده در آذرماه سال ۱۳۹۶ به بیان خاطره ای از مرحوم آیت الله حائری شیرازی پرداخت و گفت:🔻
◻️ این آیتالله حائری شیرازی، من فکر نمیکنم حوزه علمیه صد سال دیگر هم بتواند مثل این [شخص] را متولد کند. یک دانه است!
یک وقت یکی از محافظان ایشان تعریف میکرد که ایشان به ما گفت:
«سه تا لباس کارگری بگیر و بیار و به کسی هم نگو».
سه تا لباس کارگری گرفتیم و آمدیم و با آیت الله حائری و یک نفر دیگر رفتیم سر میدان!
یک ماشین آمد و گفت:
«من شما دو تا جوان را میخواهم، اما این پیرمرد به درد من نمیخورد».
گفت: «ما هرسه تایمان باهم هستیم. ما سه تا را بُرد و با هم کارگری کردیم».
ایشان (آیتالله حائری) اینطور خودشان را شکستند. آدم هرچی بالاتر میرود، باید بیشتر خودش را بشکند. هرقدر خودش را شکست، بالاتر میرود. اگر باد کرد، میماند. خیلی باید مراقبت کرد.
اگر انسان مقام معنوی پیدا کند، باید کاملا از آن مراقبت کند.
#حاج_قاسم🍃
@mahdihoseini_ir🌹🕊
مردی که یک ملت بود.mp3
8.22M
#پادکست_روز📻
#حاج_قاسم
#استاد_شجاعی🎙
نسلی در حال بلوغ است؛
که اولین فتوحاتش «قدس» خواهد بود!
کدام نخِ تسبیح در حال جمع کردنِ صفوف تمام جبههی حق، از سراسر دنیاست؟
@mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭ببین میتوانی بمانی بمان ...
🎥 لحظاتی از وداع شبانگاهی با پیکر مطهر #شهید_فائزه_رحیمی در معراج شهدا
#کرمان🏴
#حاج_قاسم🏴
@mahdihoseini_ir🌹🕊
و اگر بعد از او امیدی برای جهاد مانده باشد این است که صدایمان بزنند سربازانِ #حاج_قاسم! آنها که تا پیش از ۱.۲۰ نیمه شب فرودگاه بغداد از جسم او میترسیدند، حالا باید برای تک تک منتقمان خون او هم هراسان باشند..
افتخاری برای ما اگر باشد این است که راهِ او را ادامه میدهیم جا پایِ قدمهای او میگذاریم و خونمان سروقتِ خودش، رنگینتر از خون او نخواهد بود...
#کرمان🍃
@mahdihoseini_ir🌹🕊
حمله موشکی سپاه
بسیار هوشمندانه بود!
چرا؟ چون که:
- ما در یکجا بهمون حمله شد اما با زرنگی در سه کشور به دشمن واکنش سختی دادیم! جواب دو بمب کوچک انتحاری را با چهار موشک دادیم! یعنی تقاص یک عملیات بزدلانه، یک سیلی سخت مقتدرانه شد!
- وقتی حزباللهیها با تمسخر از منفعل بودن و زود جواب ندادن نظام حرف میزدند، نیروهای اطلاعات-عملیات نظام مشغول بررسی دقیقترِ مواضع دشمن و پیریزی عملیات بودند! این یعنی کار هیجانی نکردن...
- وقتی سریع واکنش ندهی، واکنش حسابشدهای خواهی داشت! و از همه مهمتر، سایهی ترسِ مدام، روی سر دشمن سنگینی میکند! این صبر انقلابی را باید تحسین کرد!
#حاج_قاسم
#سید_مصطفی_موسوی📝
۱:۲۰ #انتقام_سخت🌱
@mahdihoseini_ir🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه دیدنی از تذکر محافظ به #حاج_قاسم بابت تک تیرانداز مقابل و پاسخ شهید سلیمانی
"ابومهدی ایستاده تیر به من نخوره"
@mahdihoseini_ir🌹🕊
🏷 نماز قبل از افطار؛ سیره معنوی حاج قاسم سلیمانی در ماه مبارک #رمضان
🔹 #حاج_قاسم قبل از افطار، نماز میخواندند. میگفتند: نزدیک افطار، عطش انسان برای آب و غذا زیاد میشود؛ در این لحظهها اجر این نماز بیشتر است.
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره ای شنیدنی و دیدنی از زبان شهید حاج قاسم سلیمانی
#حجاب
#حاج_قاسم
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نامه دیده نشده رهبر انقلاب به #حاج_قاسم پس از فتح #آمرلی
🌱نشر به مناسبت سالروز آزادسازی آمرلی
•┈┈••✾••┈┈•
@mahdihoseini_ir