🍃امام همـ✨ـراه🍃
إنّا یُحیطُ عِلمُنا بأنبائِکُم و لایعَزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن أخبارِکُم
ما از همه خبرهای شما آگاهیم و چیزی از خبرهای شما از ما پنهان نیست.
#امام_زمان(عج)|
بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۵📚
🌱| @mahdihoseini_ir
آقا مهدی
#شرح_دعای_ندبه ۳۹ ✨ ♨️ چرا بعضیها در مسیر یاریِ امام، بدون هیچ سابقهی جهادی، موفق میشوند و به پی
شرح دعای ندبه_40.mp3
4.38M
#شرح_دعای_ندبه ۴۰
بعضیها از گَرد راه میرسند و همه را کنار میزنند و ناگهان میرسند به مقامی که خیلیها بعد از دهها سال، بدان نرسیدند❗️
.
.
⚡️میزان قرب هر انسان به امام، به میزان ساعات و لحظاتی بستگی دارد، که .....
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
🌱| @mahdihoseini_ir
💠 شهیدی که در #فاطمیه با پهلوی خونین آسمانی رسید
شهید تلاش میکرد از جهات مختلف اخلاقی و انسانی خود را به کمال برساند، از بارزترین ویژگیهای اخلاقی ایشان، روحیه جهادی و خستگی ناپذیر بودن، اخلاص و فروتنی بود.
یک بار به شوخی به همسرم گفتم که آقا مصطفی شما دلت برای من و بچهها تنگ نمیشود؟ لبخندی زد و گفت شما عزیزترینهای من هستید، زهرا خانم ۳ ساله و خیلی خوش زبان بود و شهید خیلی به او علاقه داشت. در یکی از بدرقهها دیدم آقا مصطفی از وسطهای کوچه غیبش زد، نگران شدم و جلوتر رفتم، متوجه شدم که پشت یک کامیون گوشهای ایستاده و گریه میکند.
علاقه خیلی خیلی زیادی به سردار سلیمانی داشت. چندین بار سعی کرده بود با حاج قاسم عکس بیندازد. هر وقت هم برایم میفرستاد به خنده میگفتم هر کسی با سردار عکس بگیرد شهید میشودها...
او مداح بود و ارادت خاصی به حضرت زهرا (سلام الله علیها) داشت و در ایام فاطمیه با #پهلویی_شکسته به شهادت رسید.
شهید مصطفی متولد سال ۱۳۶۱ بود و ارادت خاصی به امام خامنهای داشت، همیشه میگفت جانم فدای رهبر. در وصیت نامه، شهید توصیه اکید به پیروی از ولایت فقیه داشت.
#شهید_مصطفی_زال_نژاد|
روایت همسر شهید
🌱| @mahdihoseini_ir
🌱
الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلها
که عشق آسان نمود اوّل
ولی افتاد مشکلها...
مجموعه #عشق_مشترک💕
#قسمت_شانزدهم
میان گل و شیرینی که برای مراسم خواستگاری آورده بود، یک بغل اقاقیا موج می زد، داشت بهترین ساعات عمرمان رقم می خورد. می خواستیم تجربه ی با هم بودن را آغاز کنیم. هیچ وقت آن قدر خوشحال ندیده بودمش. حس میکردم دارد روی ابرها راه می رود و روی زمین نیست.
داشت حلقه ی مهر ما با چهارده سکه و هفتاد و دو شاخه گل لاله به رسم عدد ماندگار شهدای کربلا، بسته می شد. قرار گذاشتیم سفری هم سفر مسیر شهدا شویم و گل ها را تقدیم محضرشان کنیم، تا برایمان رقم بزنند که رنگ شهدا زندگی کنیم و پررنگ باشند در تمام روزهای حیات مان.
لحظات محرمیت مان را در حالی نظاره می کردیم که هیچ از او نپرسیده بودم
حال زندگی اش چطور است؛ درس می خواند یا وضعیت کارش یا حتی رشته ی تحصیلی اش. دانستن هیچکدام برایم در درجه ی اهمیت نبود. من مهدی را میخواستم با نجابت چشمانی که حس میکردم با هر لباسی که می پوشد رنگش هم تغییر می کند، سبز و قهوه ای و عسلی. با غیرت و مهربانی اش، با سربه زیری و وظیفه شناسی اش. با تمام خلقیات و روحیاتی که هنوز آشنا نبودم و می خواستم بشناسمش.
لحظات با هم شدن ما در حالی رقم می خورد که هردویمان روزه بودیم و داشتیم با بندگی خدا آغاز می کردیم پیمان یکی شدن را. روحمان پیوند می خورد و ما از این پیوند، روی زمین بند نبودیم. وقت صحبت و خلوت رسیده بود. زیر نگاه بزرگ ترها خلوتی کوچک برایمان سایه بان زدند تا از چشم انداز آینده با هم سخن بگوییم.
من از او، فقط خودش را می خواستم و درخواست دیگری نداشتم. صادق بودنش را می خواستم. مثل هر دختر دیگری که از همسرش انتظار دارد تا همیشه زندگی، با او روراست باشد. می خواستم تا نفس میکشم، صدای نفس هایش را کنارم احساس کنم. وجودش روشنی بخش خانه ی آرزوهایم باشد. با هم بمانیم تا لحظه های آخر فرصتها.
آرزوهایم زود به سرانجام رسید. شب تا صبح کنارم ماند و من از تمام دلتنگی هایم برایش گفتم. هیچ دغدغه ای نبود. حس میکردیم دنیا دارد بر مدار ما می چرخد. من از این دنیای بیکران خدا، برای خودم جز مهدی هیچ سهمی نمی خواستم. حالا که لطف بی مثالش شامل حالم شده بود، چه می خواستم دیگر. هر دو به رسم ادب، سجده ی شکر کردیم و پیمان بستیم قدر تمام لحظه های با هم بودن را قاب کنیم، بزنیم به دیوار دلمان. جلوی چشمان مان باشد، تا احسان بی حد و حصر خدای مهربان در حق مان را یادمان نرود.
ادامه دارد...
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🦋ماجرای پر فراز و نشیب ازدواج #شهید_مهدی_حسینی و بانو #زهرا_سلیمانی_زاده به قلم بانو #شیرین_زارع_پور و روایتگری بانو سلیمانی زاده همسر شهید/برش هایی از کتاب #تمنای_بی_خزان
🔺کپی از مجموعه ممنوع است، در همینجا بخوانید🔻
@mahdihoseini_ir
🍃چهار مـ✨ـدل صبر🍃
اَلصَّبْرُ عَلی اَرْبَعِ شُعَبٍ: اَلشَّوْقُ وَ الشَّفَقَةُ وَ الزَّهادَةُ، وَ التَّرقُّبُ:
فَمَنِ اشْتاقَ اِلَی الْجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ،
وَ مَنْ اَشْفَقَ عَنِ النّارِ رَجَعَ عَنِ الْمُحَرَّماتِ، وَ مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا تَهاوَنَ بِالْمُصیباتِ، وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سارَعَ فِی الْخَیْراتِ
صبر چهار شعبه دارد: اشتیاق، هراس، وارستگی و انتظار.
پس هر کس مشتاق بهشت است باید از شهوات بیرون برود و کسی که از آتش می ترسد باید از گناهان برگردد و کسی که نسبت به دنیا زهد می ورزد، باید گرفتاری را سبک بشمارد و کسی که در انتظار مرگ است باید در کارهای خوب بشتابد.
#پیامبر_رحمت(ص)|
میزان الحکمة، ۵/۱۰۱۳۳📚
🌱| @mahdihoseini_ir
🕊شهدا امامزادگان عشقند🕊
جوانان باید سعی کنند تا با شهدا ارتباط برقرار کنند و برای رهایی از مشکلات خود سراغ وصیت نامه شهدا بروند. وصیت شهدا هوشیاری نسبت به نفوذ بیگانگان و منافقان و پشتیبانی از ولایت فقیه است و امروز باید با احترام به خون پاک شهدا، با تمام توان از امانت آنها مراقبت کنیم. شهدا امامزادگان عصر ما هستند و خوب است که نذر برای شهید را در جامعه در بین مردم احیا کنیم. به نیابت از شهدا زیارت عاشورا بخوانیم و یا به زیارت برویم، اگر بتوانیم با شهدا رفاقت کنیم، قطعاً در برزخ دستان ما را خواهند گرفت و در این دنیا نیز گرههای کوری که در زندگی وجود دارد را باز خواهند کرد. مگر میشود کسی با شهدا رفاقت کند و رنگ و بوی شهدا را نگیرد؟ مکتب شهدا همانند مکتب حاج قاسم سلیمانیها و شهید همدانیها، انسان ساز است و میتواند انسان را تربیت کند.
✍حجت الاسلاموالمسلمین سید جلال رضوی مهر
🌱| @mahdihoseini_ir
نامش دست باز بود،
اما دستان خود را در سال ۶۴ در راه مبارزه با منافقین از دست داد. او ۳۵ سال بدون دست زندگی کرد و در تمام این سالها ذرهای از محبت و وفاداریاش به انقلاب و ولایت کم نشد...
#جانباز_شهید_علیرضا_دستباز پدر #شهید_محمدحسین_دستباز
🌱| @mahdihoseini_ir
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 میز مسئولیت، امانت مادران شهداست...
🎞 فیلم کوتاه «رسید»
💠 تولید باشگاه رشد اوج، سازمان هنریرسانهای «اوج»
#مادر
#روز_مادر
#مادران_شهدا
🌱| @mahdihoseini_ir
#رئیسی از روسیه به ایران نیامده مستقیم به #کرمان رفت..
😊یادی کنیم از شخصی که گلستان رو سیل برده بود ولی از #قشم برنمیگشت! خداقوت دلاور!
🌱| @mahdihoseini_ir
🌱
الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلها
که عشق آسان نمود اوّل
ولی افتاد مشکلها...
مجموعه #عشق_مشترک💕
#قسمت_هفدهم
آن شب خیلی زود سپری شد. روز بعد، پیشنهاد داد برویم قدم بزنیم. از خانه زدیم بیرون. حالا که خیال مان از کنار هم بودن و برای هم بودن راحت شده بود، تازه یادمان افتاده بود از وضعیت هم باخبر شویم. دستم را گرفته بود و شانه به شانه ی هم از کنار پیاده روی شلوغ خیابان مولوی عبور می کردیم. به روبه رو چشم دوخته بودم.
- مهدی از خودت برام بگو.
- فکرنمیکنی دیرشده؟ هرچی از من می خواستی بدونی، باید قبل از خواستگاری میپرسیدی.
سرم را به سمتش برگرداندم و آرام گفتم «حواسم به خودت بود. من خودتو می خواستم.» سرش را تکان می داد و می خندید.
- خب دختر خوب، اگه همه ی دخترا مثل توشوهر کنن، میدونی چی می شه؟
و اینکه احساسم را در آن لحظه متوجه نمی شد، ناراحت شدم.
- مهدی!
- جانم. تسليم. از کجا بگم برات. من مهدی حسینی هستم. متولد سال ۵۹
و....
- مهدی جدی باش.
این بار کمی لحنش جدی شد و گفت «چی می خواهی بشنوی؟ درباره ی درس و کار و اینها دیگه؟» سرم را به علامت تأیید پایین آوردم. رسیده بودیم به پارک محل مان. نشستم روی نیمکت.
- آخیش! چقدر پیاده اومدیم.
- زهرا، میدونی که من پاسدارم.
- خب؟
- خب، یعنی من افتخار میکنم به این لباس سبز
- منم افتخار میکنم توی این لباس می بینمت.
دست هایش را پشت گردنش حلقه کرد و تکیه داد به نیمکت.
- زندگی من با آدم های معمولی، با شوهر خواهر و برادرت و بقیه، کمی متفاوته.
حدس می زدم از چه می خواهد بگوید و حدسم درست بود.
- من مأموریت زیاد میرم. شهرهای مختلف و گاهی هم از ایران خارج می شم.
سرم را انداخته بودم پایین و به حرف هایش بادقت گوش میکردم. اما نمیدانستم چرا حزن عجیبی از حرف هایش به دلم نشسته بود. شاید حالت او هنگام گفتن این جملات، در نزدیک ترین نقطه ای که کنارش نشسته بودم، به من منتقل می شد. حرف جدایی ها بود و ندیدن ها که از روز اول داشت صبور و آرامم میکرد تا آماده ام کند.
ادامه دارد...
🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃
🦋ماجرای پر فراز و نشیب ازدواج #شهید_مهدی_حسینی و بانو #زهرا_سلیمانی_زاده به قلم بانو #شیرین_زارع_پور و روایتگری بانو سلیمانی زاده همسر شهید/برش هایی از کتاب #تمنای_بی_خزان
🔺کپی از مجموعه ممنوع است، در همینجا بخوانید🔻
@mahdihoseini_ir