eitaa logo
کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
420 دنبال‌کننده
3 عکس
29 ویدیو
4 فایل
اشعار و مداحی
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۹۱ داغ دو فاطمه را،دارم به سینه این دامن قم باشد او در مدینه هر دو خمیدند جز غم ندیدند تسلیت ای حجت هشتم رضا جان این فاطمه محزون از جور زمانه آن فاطمه دیده رنج از تازیانه آه و واويلا زین داغ عظما چون قبر زهرا باشد قدر تو پنهان @mahmud_asadi_shaegh135
18.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روضه خاتون عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها نوای کربلائی @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۲ گردیده جهان معطر از عطر عقیله تبریک بگویید به آقای قبیله یا امیرالمومنین جانم فدای دخترت من که باشم؟ آسمانی‌ها گدای دخترت مولاتی یا زینب این بر علی و فاطمه نور هر دو عین است این شفیقه الحسن، شریکه الحسین است از قدومش گشته نورانی زمین و آسمان آمده عالمه‌ی غیر معلم به جهان مولاتی یا زینب این طفل ولی ماه فروزنده‌ی طاهاست در برج ولا کوکب تابنده‌ی دنیاست بر علی زینت کعبه داده حق یک زیوری شد عطا بر سوره کوثره دوباره کوثری مولاتی یا زینب @mahmud_asadi_shaegh135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹۹۳ آمد به جهان دسته گل حضرت طاها باشد زهمان کودکی اش ام ابیها آمده آن کس که جبریل امین پابست اوست جای لبهای رسول الله روی دست اوست یا زهرا آمده ز جنان آسیه و مریم و هاجر یک طفل نه بلکه همه‌ی هستی مادر جلوه ای از نور حق از شهر مکه سر زده این گوهر بهر تسلای خدیجه آمده یا زهرا توکوثری و سوره‌ی کوثر به تو نازد دنیا به علی نازد و حیدر به تو نازد جان عالم به فدایش که دُرناب اومده مژده ای حسینیون مادر ارباب اومده یا زهرا @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۴ ای اهل ولا نور خدای احد آمد هم ظاهر و هم باطن ذات صمد آمد آمده از ره نگار نازنین، جانم علی آمد از کعبه امیرالمومنین، جانم علی یا حیدر * بینید همه نور خدای ازلی را بینید در آغوش نبی،روی علی را این علی که کعبه رویش را زیارت می‌کند روی دستان نبی، قرآن تلاوت می‌کند یا حیدر * در عید تو من غرق شعف هستم علی جان من عاشق ایوان نجف هستم علی جان آرزو دارم بگویم در حریمت بی شمار لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار یا حیدر @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۵ در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد مرا با تازیانه می‌دهد هر روز افطارم ز بس که گوشه‌ی زندان به من سیلی زده دشمن می‌افتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی اگر که زار می‌گریم فقط در فکر بازارم مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود شنیدم دست و پا می‌زد، از این روضه است بیمارم @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۶ ای رضا جان کس به مثل من پریشان حال نیست دیده ای دارم که غیر اشک مالامال نیست طائر زهرایم و بین قفس افتاده ام با تو سر بسته بگویم دیگر از من بال نیست من الف بودم ولی در کنج زندان تا شدم هیچ زندانی چو من قدّش شبیه دال نیست گرچه من بودم معذّب گوشه‌ی زندان ولی تنگی زندان به مثل تنگی گودال نیست هرچه آمد بر سرم پیراهنم پاره نشد از برای بردن پیراهنم جنجال نیست هرچه آمد بر سرم ناموس من سیلی نخورد گوشه‌ی زندان سخن از غارت خلخال نیست دست و پای بسته خیلی سخت دست و پا زدم پیکرم در زیر پای اسبها پامال نیست جد ما با خشکی لب نحر شد جانم حسین جد ما در پیش زینب نحر شد جانم حسین @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۷ بیا که دیده بر راه توام در کنج زندانم نمانده در تنم جانی کجایی ای رضا جانم میان کنده و زنجیر روبه قبله ام کردند بوَد پیدا ز حال من ، دگر زنده نمی‌مانم نمانده از وجود من، به غیر استخوان و پوست به مثل مادرم زهرا، دعای مرگ می‌خوانم تنم مجروح شد امّا نشد پیراهنم پاره به یاد گودی گودال، به یاد جسم عریانم خیالت جمع که دیگر تنم را برنگردانند به یاد چکمه افتادم، پریشانم پریشانم به یاد جدم افتادم، که روی خاک افتاده تکلم کرد با خولی، مزن نیزه که عطشانم به شائق کن نظر امشب، برای خاطر زینب که دارد این نوا بر لب، که من پابوس سلطانم @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۸ بیا امشب رضا جانم که باشد لحظه‌ی دیدار بیا از گردنم امشب تو این زنجیر را بردار به وقت خوردن سیلی، دو دستم بسته بود امّا دو چشمم باز بود گشته از آن ضربه چشمم تار اگر که خورده ام سیلی، وگر چشمم نمی‌بیند ولی دیگر نخورده صورتم بر صورت دیوار به تو سربسته می‌گویم، سرم از درد می‌سوزد غذایم تازیانه بود هر شب موقع افطار دمی که حلقه‌ی زنجیر فرو در استخوان می‌رفت به یادم آمد از زهرا و خونِ بر روی مسمار ز بعد من نمی‌چرخد، نگاهی سمت ناموسم ولی این روضه‌ی گودال دهد روح مرا آزار حسین ما،  روی زانو نشست و بی‌رمق می‌گفت که تا من زنده ام ای شمر، پا در خیمه ام نگذار خدا را شکر معصومه، نشد پوشیه اش غارت نباشد دخترم دیگر، اسیر کوچه و بازار شنیدم عمه ام را بر سر هر کوچه گرداندند شنیدم عمه را بردن، میان مجلس اغیار @mahmud_asadi_shaegh135