eitaa logo
کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
421 دنبال‌کننده
3 عکس
29 ویدیو
4 فایل
اشعار و مداحی
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۶۳ موسی بن جعفر شد از غصه آزاد قتلگاهش بود زندان بغداد از ظلم هارون دلها پر از خون یا فارس الحجاز عجل ظهورک بی جوهر گردیده دیگر صدایش خون می چکد مدام از دست و پایش شد کند و زنجیر با جسمش درگیر یا فارس الحجاز عجل ظهورک طایر فاطمه شد بی بال و پر تابوت او شده بر تخته ی در از زنجیر کین سینه اش سنگین یا فارس الحجاز عجل ظهورک **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۶۴ در کنج زندان گر چه فرسوده گشتم با زهر کین از غمها آسوده گشتم گرم نوایم غم،آشنایم دلتنگ روی معصومه و رضایم **** هر دم که می آمد سندی روبرویم با تازیانه می زد بر سر و رویم شد قامتم تا از ظلم اعدا هر ضربه ای که می زد گفتم یا زهرا **** گر چه مداوم زد سیلی بر روی من اما نخورده نیزه بر پهلوی من در این سیه چال زدم پر و بال ایندم آخر هستم به یاد گودال **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۶۸ بیا دمی کنارم آه رضا جان رضا خورده گره به کارم آه رضا جان رضا فتاده ام از نوا آه رضا جان رضا صدا زنم یکصدا آه رضا جان رضا آه رضا جان بیا آه رضا جان بیا بیا به دیدار من آه رضا جان رضا شمع شب تار من آه رضا جان رضا روزه‌ام امّا ببین  که وقت مغرب بوَد سیلی افطار من آه رضا جان رضا آه رضا جان رضا آه رضا جان رضا از سوز زهر کینه  خشک و کبوده لبهام تشنه ام و به فکر  تشنه لب کربلام تشنه ام امّا کسی نیزه به پهلو نزد قاتل مرا زد ولی پنجه به گیسو نزد آه رضا جان رضا آه رضا جان رضا توو قتلگاه جدّمو  نیزه دارا می‌زدن جلو چش عمه‌ام  جدا جدا می‌زدن جدا شد از هم تنش  دگر چرا می‌زدن یه عده پیرمردا   فقط عصا می‌زدن وای حسینم حسینم  وای حسینم حسین @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۵ در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد مرا با تازیانه می‌دهد هر روز افطارم ز بس که گوشه‌ی زندان به من سیلی زده دشمن می‌افتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی اگر که زار می‌گریم فقط در فکر بازارم مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود شنیدم دست و پا می‌زد، از این روضه است بیمارم @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۶ ای رضا جان کس به مثل من پریشان حال نیست دیده ای دارم که غیر اشک مالامال نیست طائر زهرایم و بین قفس افتاده ام با تو سر بسته بگویم دیگر از من بال نیست من الف بودم ولی در کنج زندان تا شدم هیچ زندانی چو من قدّش شبیه دال نیست گرچه من بودم معذّب گوشه‌ی زندان ولی تنگی زندان به مثل تنگی گودال نیست هرچه آمد بر سرم پیراهنم پاره نشد از برای بردن پیراهنم جنجال نیست هرچه آمد بر سرم ناموس من سیلی نخورد گوشه‌ی زندان سخن از غارت خلخال نیست دست و پای بسته خیلی سخت دست و پا زدم پیکرم در زیر پای اسبها پامال نیست جد ما با خشکی لب نحر شد جانم حسین جد ما در پیش زینب نحر شد جانم حسین @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۷ بیا که دیده بر راه توام در کنج زندانم نمانده در تنم جانی کجایی ای رضا جانم میان کنده و زنجیر روبه قبله ام کردند بوَد پیدا ز حال من ، دگر زنده نمی‌مانم نمانده از وجود من، به غیر استخوان و پوست به مثل مادرم زهرا، دعای مرگ می‌خوانم تنم مجروح شد امّا نشد پیراهنم پاره به یاد گودی گودال، به یاد جسم عریانم خیالت جمع که دیگر تنم را برنگردانند به یاد چکمه افتادم، پریشانم پریشانم به یاد جدم افتادم، که روی خاک افتاده تکلم کرد با خولی، مزن نیزه که عطشانم به شائق کن نظر امشب، برای خاطر زینب که دارد این نوا بر لب، که من پابوس سلطانم @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۸ بیا امشب رضا جانم که باشد لحظه‌ی دیدار بیا از گردنم امشب تو این زنجیر را بردار به وقت خوردن سیلی، دو دستم بسته بود امّا دو چشمم باز بود گشته از آن ضربه چشمم تار اگر که خورده ام سیلی، وگر چشمم نمی‌بیند ولی دیگر نخورده صورتم بر صورت دیوار به تو سربسته می‌گویم، سرم از درد می‌سوزد غذایم تازیانه بود هر شب موقع افطار دمی که حلقه‌ی زنجیر فرو در استخوان می‌رفت به یادم آمد از زهرا و خونِ بر روی مسمار ز بعد من نمی‌چرخد، نگاهی سمت ناموسم ولی این روضه‌ی گودال دهد روح مرا آزار حسین ما،  روی زانو نشست و بی‌رمق می‌گفت که تا من زنده ام ای شمر، پا در خیمه ام نگذار خدا را شکر معصومه، نشد پوشیه اش غارت نباشد دخترم دیگر، اسیر کوچه و بازار شنیدم عمه ام را بر سر هر کوچه گرداندند شنیدم عمه را بردن، میان مجلس اغیار @mahmud_asadi_shaegh135
۹۹۹ رضا بیا به دیدنم که بی قرارم آرزویی جز دیدن رویت ندارم ببین که سربه خاک زندان می‌گذارم حالا ببین شکسته قامتم بنگر دمی به درد و غربتم سیلی زده عدو به صورتم آه یک گوشه مانند گل پژمردم با دست بسته کتک می‌خوردم **** ای پسرم به موج درد و غم اسیرم دعا نما در گوشه‌ی زندان بمیرم شِفا نخواهم. کن دعا شَفا بگیرم سیلی به من چه بی عدد می‌زد سندی به من حرفای بد می‌زد پیوسته به پهلوم لگد می‌زد آه اگر چه سر تا به پا کبودم وقت سیلی یاد زهرا بودم **** موندم به زیر کُندو جان رسیده برلب امّا تنم نمونده زیر نعل مرکب تن حسین پاشیده شد به پیش زینب یاد حسین و قتلگاهشم یاد حسین و خیمه‌گاهشم کشته‌ی آخرین نگاهشم آه گفت با شمر من‌و نده هی آزار تا زندم پا توی خیمه نگذار @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۰۰ کعبه‌ام! سعی و صفا منتظر توست بیا حَجَرو حِجر و منا منتظر توست بیا یوسف مصر ولا، لاله‌ی زهرا برگرد آرزوی همه‌ی عترت طاها برگرد جان زهرای سه ساله نظری آقاجان مُردم از دوری و از دربدری آقاجان پسر فاطمه، ای ماه دل آرای علی جان عالم به فدایت گل زیبای علی شکر حق، بر سر زلف تو گرفتارم من هرچه دارم همه از شاه نجف دارم من با تو آقا سر حیدر همه دعوا دارند بی صفت ها همه از نام علی بیزارند سر بُغضاً لعَلی بود، عدوی حیدر کرد توهین به ابوطالبِ یزدان باور گر چه دیدند که دینش ز پیمبر باشد باز گفتند بگوییم که کافر باشد سر بُغضاً لعَلی، خون به دل آقا بود چارده سال به زندان، پسر زهرا بود سر بُغضاً لعَلی، سندی شاهک آمد تازیانه به تن موسی جعفر می‌زد بی حیا در غل و زنجیر تنش را می‌دید با لگد می‌زد و بر غربت او می‌خندید سر بُغضاً لعَلی، جد شما نحر شده آن سفر بود که بر عمه‌ی تان زهر شده نازدانه چه قَدَر بعد پدر غم خورده سر بُغضاً لعَلی، سیلی محکم خورده @mahmud_asadi_shaegh135
@mahmud_asadi_shaegh135