eitaa logo
کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
489 دنبال‌کننده
11 عکس
42 ویدیو
4 فایل
اشعار و مداحی
مشاهده در ایتا
دانلود
۵۰۹ دیدم از روی تل که افتادی پیش زینب غریب جان دادی دور گودال آمدند حسین سنگ زنها تو را زدند حسین نیزه باران شدی برادر من قطعه قطعه شدی برابر من تیر باران شدی ز بس از دور بدنت شد چو خانه‌ی زنبور تیرها روی پیکر تو نشست چکمه ای راه بر گلوی تو بست شاه لب تشنه گشت بی حال و شمر آمد میان گودال و می‌کشید از غلاف خنجر را بی حیا می‌برید حنجر را بدنت جابجا شدو دیدم سرت از تن جدا شدو دیدم شمر از سینه ات بلند شده سر تو روی نیزه بند شده بدنت بی سر است در گودال دست و پا می زنی زبانم لال قبل ازاین کاش خواهرت می‌مرد چقدر پیکرت تکان می‌خورد ماه شیب الخضیب من دیدم یار خدالتریب من دیدم لشگری روبروی خواهر توست رقص شادی به روی پیکر توست **** @mahmud_asadi_shaegh135
۵۵۲ هرشب جمعه به صد افسوس وآه فاطمه آید کنار قتلگاه برحسینش ناله از دل میکند شکوه ها از دست قاتل میکند گوید ای جانم به قربان سرت دست بر پهلو رسیده مادرت کای حسین ای نورچشمان ترم سوخت قلب من زآه دخترم زینبم بالای تل ،من دربرت پیش چشمم جابجا شد پیکرت آسمان از دود آه من گرفت کاکلت را پیش من دشمن گرفت یکنفر جسم تو را در خون کشید پیش چشمانم سرت را می برید یکنفر با سنگ بر آیینه زد دیگری با نیزه اش بر سینه زد سینه ای که زخمی از سرنیزه هاست زیر سُمّ اسب ماندن نارواست **** @mahmud_asadi_shaegh135
۸۶۹ من شریفه یتیمه‌ی حسنم مثل بابای خود کریم منم باب حاجاتِ عالمِین شدم بین ره کشته‌ی حسین شدم گر چه بستند کوفیان دستم چون عمویم گره گشا هستم کربلا را به چشم خود دیدم غصه ها را به چشم خود دیدم تشنگی برده بود هوشِ مرا پاره کردند هر دو گوشِ مرا چه بگویم چه صحنه ها دیدم که به یک نصفِ روز پاشیدم کوفیان ظلم بی عدد کردند چادر عمّه را لگد کردند همه‌ی هست ما به نیزه زدند سر ششماهه را به نیزه زدند ناکسان خون به قلبها کردند خنده بر اشک چشمِ ما کردند تا عمو رفت من اسیر شدم نرسیده به کوفه پیر شدم بارها زیر دست و پا مُردم چون رقیه منم کتک خوردم تا که از روی ناقه افتادم کسی آنجا نیامد امدادم آسمان از غمم پر از مِه شد زیر پای شتر تنم لِه شد @mahmud_asadi_shaegh135
۸۸۸ در مجلس یزید هیاهو به پا شده زهرا خدا کند که نبیند چها شده وضع سرت توان حرم را ربوده ست خیلی یزید خون به دل ما نموده ست می خورد آب و در بر طفلانت آب ریخت ای خاک بر سرم به سر تو شراب ریخت از شدت عطش لب تو چاک خورده است با من بگو رخ تو کجا خاک خورده ست برخواستم چو،چوب به لبهای تو نشست دندان تو مقابل چشمان من شکست وای از دل رباب به پا گشت هلهله با نیش خند-آمده از راه حرمله ناموس تو به حلقه ی نامحرمان حسین شد آستین،حجاب رخ کودکان حسین ای وای مطربان همه در مجلس آمدند بر اشک غربتم همه ساز و دهل زدند من آبله به پا و ستادم به پا حسین اما حرامیان همه بنشسته یا حسین در پرده جای داده عیال خودش،ولی در بین ازدحام بوَد،دختر علی سربسته گویمت وسط مجلس یهود دور و برم حسین پر از چشم هیز بود **** @mahmud_asadi_shaegh135
۸۹۳ ای اهل دنیا بدتر از من بی حیا نیست بیچاره تر از من کسی در ماسوا نیست ای خاک عالم بر سر من که کثیفم من مایه ی ننگی به مانند سقیفم از بس جنایت کرده ام بر آل طاها باید بسوزانند من‌را هر دو دنیا سربسته می‌گویم که من هستم پشیمان ای خاک بر فرقم، منم خار بیابان بدتر زمسمارم من و بدتر ز دودم آنم که در چشم علی یکعمر بودم تنها نه در چشم علی رفتم نشستم یکعمر قلب همسر او را شکستم میگفت با من فاطمه با دیده ی تر کای خار دوری کن تو از چشمان حیدر از بعد حیدر مانده بودم من چسازم دنبال یک فرصت که من از نو بسازم تا اینکه دیدم کربلا وقت غروب است گفتم که زهرا را کنم خوشحال خوب است خود را رساندم بر لب گودال آقا تا که شود مجروح پای شمر،اما با چکمه آمد شمرو من از هم گسستم ناچار یک ذره ته چکمه نشستم در سینه ام جز آهم و دردم نمی شد گفتم که از چکمه جدا گردم نمی شد ای وای چکمه با تن شه روبرو شد دیدن همه که خار در سینه فرو شد خود را به سختی لحظه ای توبیخ کردم من یاد زهرای جوان و میخ کردم در گیرودار تیرها در اوج غربت از سینه پایین آمدم با صد مصیبت دیدم که من در ازدحام هرم دودم ای کاش که در پای خولی رفته بودم گفتم چسان جبران کنم که غرق دردم یک دفعه در پای سه ساله گیر کردم @mahmud_asadi_shaegh135
۹۲۶ مادر رسیده ام ز سفر خسته و حزین یک لحظه خیزو حال پریشان من ببین مادر دلم ز غصه و غم بی شمار هست هرآنچه گویمت یکی از صد هزار هست بر من گمان نبود بیایم کنار تو باور نداشتم که ببینم مزار تو مادر خدا گواست که آمد چه بر سرم با دیده ی کبود ببین دیده ی ترم گیسو سپید آمده و قد خمیده ام شرمنده ام بدون حسینت رسیده ام گر یوسفت نیامده با من سوی وطن آورده ام برایت از او کهنه پیرهن مانده بخاطرم چه کشیدم در آن غروب یادم نمی رود که چه دیدم در آن غروب مادر به اشک دختر تو خنده کرده اند خیلی به یاس پرپر تو خنده کرده اند با کعب نیزه گشت سیه دوش کودکان از بهر گوشوار،پاره شده گوش کودکان یادم نمی رود که در آن اوج گیر و دار دور و بر گل تو بسی بود نیزه دار بس که رسیده بود بر او تیرها فرود جسمش به مثل خانه ی زنبور گشته بود سنگی رسید و بوسه ز روی گُلَش گرفت برسینه اش نشست عدو،کاکلش گرفت خنجر کشید بر گلویش تاکه آمدم ای کاش بوسه بر گلوی او نمی زدم مادر،سرش بریده نشد خاک برسرم چرخاند پیکر پسرت را برابرم مادر،گل توتشنه و با خنده چیده شد دیگر نگویمت که چسان سر بریده شد از آنهمه غمی که به قلب و دل من است رگهای نامرتب او قاتل من است دشمن رها نکرد پس از سر بریدنش یادم نمی رود که به هر سو کشیدنش در سینه ای که نیزه به سختی فرو شده باچکمه های شمر لعین روبرو شده تنها نه این که از لگد آئینه اش شکست از سم اسبها قفس سینه اش شکست در زیر اسب،نرم اگر پیکرش شده جایی برای خواب علی اصغرش شده @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۱۱ از همان کودکی ام غرق بلایا گشتم وسط کوچه و بازار تماشا گشتم باز هم هرچه به من شد بخدا دردم نیست نظر تند به ناموس نمی دانم چیست شامیان غربت اولاد علی را دیدند روز ما شام شد از بس که به ما خندیدند دست بسته زن اگر روی بگیرد سخت است زیر پا دختر دردانه بمیرد سخت است دختری زیر سم اسب لگد مال شدو جمع می کرد تنش عمه و بی حال شدو در همان کودکی ام غصه فراوان دیدم دختران را همه بر ناقه‌ی عریان دیدم دستهارا همه آماده‌ی سیلی دیدم تا که همبازی خود با رخ نیلی دیدم چه بگویم که چها بر دل خونبار گذشت دختر فاطمه از کوچه و بازار گذشت دور ناموس خدا هلهله دیدم مُردم خنده را تا به لب حرمله دیدم مُردم مثل جدم حسنم غم ز پی غم دیدم به روی مادر خود سیلی محکم دیدم مانده بودم که در آن جمع پریشان چکنم چارساله وسط برده فروشان چکنم @mahmud_asadi_shaegh135
۱۰۱۶ از همان کودکی ام غرق بلایا گشتم وسط کوچه و بازار تماشا گشتم باز هم هرچه به من شد بخدا دردم نیست نظر تند به ناموس نمی دانم چیست شامیان غربت اولاد علی را دیدند روز ما شام شد از بس که به ما خندیدند دست بسته زن اگر روی بگیرد سخت است زیر پا دختر دردانه بمیرد سخت است دختری زیر سم اسب لگد مال شدو جمع می کرد تنش عمه و بی حال شدو در همان کودکی ام غصه فراوان دیدم دختران را همه بر ناقه‌ی عریان دیدم دستهارا همه آماده‌ی سیلی دیدم تا که همبازی خود با رخ نیلی دیدم چه بگویم که چها بر دل خونبار گذشت دختر فاطمه از کوچه و بازار گذشت دور ناموس خدا هلهله دیدم مُردم خنده را تا به لب حرمله دیدم مُردم مثل جدم حسنم غم ز پی غم دیدم به روی مادر خود سیلی محکم دیدم مانده بودم که در آن جمع پریشان چکنم چارساله وسط برده فروشان چکنم @mahmud_asadi_shaegh135
@mahmud_asadi_shaegh135
۱۲۰۱ حسرت به دل شدم ز تو دورم بیا بیا تنها تو را صدا زدم ای دلربا بیا حسرت به دل شدم ز جداییِ روی تو تا کی دویدن و نرسیدن به کوی تو حسرت به دل شدم ز فراغت عزیزِ دل خسته ولی ز دستِ خودم، از توام خجل حسرت به دل شدم که ندیدم رخ تو را افسوس؛ دور مانده‌ام از خیمه‌ی شما حسرت به دل شدم که گدای توام ولی روی تو را ندیده‌ام، ای وارث علی حسرت به دل شدم، به دلم آهِ حسرت است مهدی عزیز فاطمه در اوج غربت است ای طلعت الرشیده‌ی من، ماه آسمان ای قرة الحمیده بیا صاحب الزمان شائق تمام عمر تو را می‌زند صدا الغوث یابن فاطمه، یابن الحسن بیا حسرت به دل، ولی نه شبیهِ دل رباب (بعد از حسین خانه‌ی شادی شده خراب)* حسرت به دل شدم ز غم عمه زینبت می‌گفت با حسین چه خاکی شده لبت گفت ای حسین تاج سر و نور دیده‌ام داری خبر که بی تو چه رنجی کشیده‌ام حسرت به دل شدم که یکی بر تنت نشست با چکمه‌اش زد و قفس سینه‌ات شکست حسرت به دل شدم، به سنان رو زدم حسین در بین قتلگاهِ تو زانو زدم حسین دیدم که اسب، پیکر تو هر طرف کشاند نه پیرُهن که از تو دگر، سینه‌ای نماند *این مصرع از مرحوم حسان می‌باشد @mahmud_asadi_shaegh135