eitaa logo
کربلایی محمود اسدی (شائق) ۱۳۵
420 دنبال‌کننده
3 عکس
29 ویدیو
4 فایل
اشعار و مداحی
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۱۳۲ آخرین لحظه‌ی عمر است ببین رهسپرم به سفر میروم ای یار بیا همسفرم تا که از راه بیایی و ببینم رویت گویم آرام به تو، مانده به در چشم ترم آه، معصومه ز معصوم تمنا می‌کرد که رضا جان تو بیا لحظه‌ی آخر به برم جای شکر است که خواهر به برادر رو زد خواهری رو به برادر زدو سوزد جگرم وای بر من که عقیله ز که خواهش می‌کرد گفت گودال مرو شمر به پیش نظرم حاضرم نیزه به آقا نزنی در عوضش نوک سر نیزه‌ی خود را بزنی بر کمرم @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۳۳ به جز از دوری هجران تو ، گریان نشدم من اسیر غم و اندوه فراوان نشدم از سر بام همه گل به سرم ریخته اند از عبورم ز سر کوچه پشیمان نشدم نه تنم نه کف پایم اثر از زخمی نیست زخمی از کعب نی و خار مغیلان نشدم خاطرت جمع کسی سنگ نزد بر رویم خاطرت جمع که من پاره گریبان نشدم بازهم شکر که دوروبر من دف نزدند بازهم شکر در این شهر پریشان نشدم چادرم زیر لگدهای کسی گیر نگرد زیر یک چادر پاره شده پنهان نشدم خواهرت را سربازار نبردند رضا وسط هلهله و رقص که حیران نشدم @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۳۴ ای یادگار عترت و ای جان قرآن هستی به یاد عمه ات معصومه گریان ای عشق بی نشان شدم خسته ز هجران آقا بیا قسم به مادرت دیده به ره نشسته نوکرت عالم فدای چشمای ترت آه میسوزم چقد غریبی آقا وارث شیب الخضیبی آقا **** کجایی ای آرام جان، برادر من نمانده قوتی دگر به پیکر من ایندم آخری بیا بالا سر من چشمم بود به سوی در بیا ای یار من ای ماه دلربا دارم به لب نوای یارضا آه دل تنگ روی تو هستم داداش یک لحظه تورو ببینم ای کاش **** از ره بیا و کن تماشا غربت من جدایی از تو بوده تنها قسمت من اینجا کسی سنگی نزد بر صورت من از دوری ات جان بر لبم رضا هر لحظه در تاب و تبم رضا یاد حسین و زینبم رضا آه از رو نی دید اشکای خواهر رو با معجر بستن رو نیزه سر رو **** اینجا کسی به حال و روز من نخندید دورو بر محمل من کسی نخندید برده فروشی دور ناموست نچرخید اما رقیه رو دادن عذاب نامحرما توو مجلس شراب می‌زدنش رو دامن رباب آه توو خرابه بود به بندش کردن میگن که از مو بلندش کردن **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۳۵ دلتنگ روی تو شدم ای قرص ماه من ایندمای آخر به در مونده نگاه من داداش بیا بالاسرم ای تکیه گاه من از سوز زهر کین درتاب و در تبم ایندم آخری به یاد عمه زینبم من نامه‌ی رضا دارم به روی تن او بین آغوشش گرفت یه کهنه پیرهن پیرُهنی که کشته ردّ خوناش زینب رو پیرُهنی که می‌داد بوی سُم مرکب رو **** اینجا کسی به خواهر تو پشت پا نزد اینجا کسی با لفظ بد منو صدا نزد خواهر تو جون داده اما دست و پا نزد میگن که مادرو چهل نفر زدن دست و پا می‌زد وقتی که از پشت سر زدن حوریه با لگد پرش شکسته شد یه جور زدن مادرو که سرش شکسته شد یکی نگفت توو کوچه زدن هم آداب داره یکی نگفت که زهرا یه خانم بارداره **** @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۳۶ دوباره یک گلی خوشبوی، از عرش برین آمد دوباره از سما، ماه فروزان بر زمین آمد مبارک باد امشب حضرت ام البنین آمد به یمن او تبسم بر لب روح الامین آمد مَلک بر دور گهواره، به شور و همهمه باشد رسیده دختری امشب،که نامش فاطمه باشد **** رسید از راه، بانویی که عباس آفرین باشد که او زهرای دوم بر امیرالمومنین باشد چه بانویی بگو ام الادب ام البنین باشد چه بانو؟ آنکه با شاه ولایت همنشین باشد به شوق دیدنش ماه فلک از راه می‌آید به خاک پای او، خورشید جبین از مِهر می‌ساید **** به راه عشق این ره را تو تنها رهبری کردی چه بانو قبل روز حشر برپا محشری کردی تو با ایثار خود حتی ز مریم برتری کردی یتیمان علی را با عطوفت مادری کردی شده فردوس با آن دلفریبی، مست بوی تو شگفتا جنت الاعلی بوَد مشتاق روی تو **** به دریای ولایت گوهری تو گوهری بانو علی شیر خدا را همسری و یاوری بانو تو از حوا و آسیه تو از هاجر سری بانو تمام مادران قربان تو نامادری بانو به توصیفت همین بس که تو را زینب دعا می‌کرد ز بعد فاطمه تنها، تورا مادر صدا می‌کرد **** ز بعد فاطمه بودی علی را بهترین همدم تو که با یک نگاهت بردی از قلبش هزاران غم تو دیدی سر درون چاه کرده قبله‌ی عالم شنیدی فاطمه خورده به کوچه سیلی محکم شنیدی تو که با چاه از غم و رنج و محن می‌گفت شنیدی مرتضی، از راز داری حسن می‌گفت **** تو دیدی کاروان برگشت اما دیده‌تر گشته تو دیدی طائران را که، بدون بال و پر گشته شنیدی زینب کبری شده حیران و سرگشته شنیدی از حسینی که ته گودال برگشته شنیدی یوسف زهرا به روی خاک می‌غلتید شنیدی چشم‌هایش سمت و سوی خیمه می‌چرخید* **** ششم جمادی الاول ولادت حضرت فاطمه_ ام البنین سلام الله علیه @mahmud_asadi_shaegh135
17.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حقیقت تلخ هوشیار باشیم مبادا کسی رو به ناحق قضاوت کنیم امام صادق علیه السلام فرمودند:« حرمة المؤمنُ اعظمُ حرمه من الکعبه» حرمت مومن از حرمت کعبه بالاتر است
۱۱۳۷ بمان زهرا مرو تنها، تویی تنها طرفدارم به خود می‌بالم از اینکه در این دنیا تو را دارم دو دیده باز کن حرفی بزن پلکی بزن امشب بگو که با علی هستی مرو تنهاترین یارم هر آنکس خورد در کارش گره از من کمک می‌خواست منم مشکل گشا اما گره افتاده در کارم من و تو هر دو غم داریم تنها فرق ما این است تو بر دیوار خوردی و منم که سر به دیوارم به یاد غربتم هستی که شب تا صبح می‌گریی اگر تا صبح می‌گریم به یاد زخم مسمارم تو بین شعله‌ها بودی ولی من سوختم زهرا تو را سیلی زدن اما همان دم سوخت رخسارم تو را دیدم که می‌غلتی از این پهلو به آن پهلو دوباره زخم سینه باز شد ای یار بیمارم نمی‌بینم در این بستر به غیر از استخوان و پوست تنی از تو نمانده تا که در تابوت بگذارم @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۳۸ با که گویم قبله‌گاه وحی را آذر زدند با لگد بیت امیرالمومنین را در زدند تا که فهمیدند زهرا داغدار مصطفاست آمدن با شاخه هیزم به زهرا سر زدند بین دشمن فاطمه تا شال حیدر را گرفت با غلاف تیغ روی بازوی مادر زدند ناکسان دیدند تا دستان حیدر بسته شد بی‌هوا بر پهلوی صدیقه محکم‌تر زدند بیشتر قلبم به یاد زینب کبری شکست مادری را دسته جمعی پیش یک دختر زدند یک نفر نه شرم دارم واقعا از گفتنش چل نفر در بین کوچه بر تن کوثر زدند @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۳۹ شب تا به صبح،درد که بیمار می‌کِشد با دیدن تو، آه پرستار می‌کِشد هرگز کسی به عمر خودش حس نکرده است رنج و غمی که حیدر کرار می‌کِشد ای قلب قبله‌گاه چرا رو به قبله‌ای چه ناله‌ای، علی ز غم یار می‌کشد شرمنده‌ام که سینه تو سوخت فاطمه این سینه درد،از نوک مسمار می‌کشد با هر نفس لباس تنش رنگ لاله شد هرچه کشیده از در و دیوار می‌کشد با دیدنش دوباره زمین می‌خورَد علی از دست قنفذ است که آزار می‌کشد دیدم میان کوچه تو را با غلاف زد حتی غلاف آهِ شرربار می‌کِشد تنها برای دلخوشی‌ام روزآخری از بازوی شکسته خود کار می‌کشد دیشب به زینبم که سخن گفتی از کفن انگار که یکی به جگر خار می‌کشد گفتی حسین را ته گودال می‌کِشند این بی‌کسی تو را سر بازار می‌کِشد @mahmud_asadi_shaegh135
۱۱۴۰ باغ و بهار من همه رنگ خزان شده یاس علی شبیه گل ارغوان شده دیدم پناهگاه همه بی‌پناه شد دیگر رشیده‌ی علوی قد کمان شده تاوا کند مژه، مژه بر هم نمی‌زنم چشمش به زیرِ ابر سیاهی نهان شده دیدم میان کوچه ، عدو با اشاره گفت محکم بزن مغیره دگر نیمه جان شده بی شانه‌ی حسن نَتَواند بایستد بانوی خانه بعد لگد ناتوان شده هنگام راه رفتن خود می‌خورد زمین از بس زدند پوست بر استخوان شده پیراهنش که دوخته شد سوخت مادرو بهر حسین تشنه لبم روضه‌خوان شده افسوس زحمتش به هدر رفت فاطمه پیراهنی که پاره به دست سنان شده تا پیکرش دریده شود می‌زند دقیق از بس که نیزه را به جگر می‌زند عمیق @mahmud_asadi_shaegh135