#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
این کبوتر کز قفس بال و پرش بیرون زده
بارها خون دل از چشم ترش بیرون زده
روزه دارِ بی کسِ مارا چنان هرشب زدند..
استخوانهای تنش از پیکرش بیرون زده
گریه ی دیوار زندان را درآورد این غریب
بس که بر دیوارها خون سرش بیرون زده
این غل و زنجیر که رفته میان ساق پا
اینورش رفته به داخل، آنورش بیرون زده..
بی حیا انقدر از روی عبایش رد نشو!
از عبایش دستهای لاغرش بیرون زده
مرد دختردار دور از دخترش دق میکند
جانش از تن در فراق دخترش بیرون زده
قامت موسی بن جعفر خم شده، بد خم شده!
مثل صحنی که ستون محورش بیرون زده
خاک شد، اما نه غارت شد و نه مثل حسین
از تنش انگشت با انگشترش بیرون زده
از ته گودال با آن چکمه غرقه به خون
شمر را دیدند که با خنجرش بیرون زده
گوش زنها نشنود از بعد عباس علی..
حرمله یاغی شده با لشگرش بیرون زده
غم همین بس بانویی که سر مستور خداست
از حرم دنبال چادر معجرش بیرون زده
وای از حال رباب آن ساعتی که بین راه..
دید از سرنیزه سیب نوبرش بیرون زده
#سید_پوریا_هاشمی
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ساقم شکست و پا به روی استخوان گذاشت
قدری نفس برای منِ ناتوان گذاشت
چسبیده بود حلقهی زنجیر بر تنم
زنجیر را کشید و نمک جای آن گذاشت
بدکاره هم عوض شد و سَندی عوض نشد
با تازیانه رفت و مرا نیمهجان گذاشت
می خواست تا که دادِ مرا دربیاورد
با ناسزا مقابلِ من تکه نان گذاشت
میخواستم قنوت بگیرم ولی نشد
این دردِ دست روی لبم الامان گذاشت
زیرِ عبا به سجدهی من اعتنا نکرد
آمد به دورِ گردن من ریسمان گذاشت
یادِ سهساله بودم و شامی که در بغل
لب را به زخمهایِ نوکِ خیزران گذاشت
من جای سجده بود به پیشانیام ولی
زخمی به روی صورت او ساربان گذاشت
گودال بود سجده گَهَم ، نه سیاه چال
هرکس رسید ، پا به رویم ناگهان گذاشت
گودال بود و فاصله کم بود و حرمله...
زانو زد و سهشعبهی خود در کمان گذاشت
یک نانجیب نیزهی خود را کشید و رفت
بعدش سنان رسید به جایش سنان گذاشت
این سالها که رفت و رضایم بزرگ شد
در سینه داغِ دیدن معصومه جان گذاشت...
#حسن_لطفی
#امام_حسین_ع_مناجات
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#حضرت_رباب_س_مصائب
چنان که میبرد عطش، ز طفل تشنه تاب را
ندیدن ضریح تو ز من گرفته خواب را
نمیرسد شمیم تو به دشمنت وگرنه او
به کعبه پیش عطر تو، نمیزند گلاب را
دو پادشاه و یک زمین؟ به این نگاه حق بده
که در کنار گنبدت نبیند آفتاب را
غنیمتی است بودنت برای سرزمینمان
نگین به ارزش خودش بها دهد رکاب را
بهشت در ورودی حریم تو نشسته است
بیا و لحظهای ببر ز چشمها حجاب را
چه خواهم از نگاه تو، کنار بارگاه تو
تویی که قبل هر سؤال دادهای جواب را
هزار غصه هست و من به امر "فابک للحسین"
برای گریههای خود بهانه کردم "آب" را
نوشتم آب سوختم، شبیه قلب مادری
که دیده است هر قدم برابرش سراب را
نوشتم آب! آه! آب!، امید میشود عذاب
که ذره ذره آب کرده قامت رباب را
به جنگ کفر میرود حسین معجزه به دست
پیمبرانه میرسد که رو کند کتاب را
و تیرهای حرمله چرا خطا نمیرود؟
بگو به باد لا اقل که کم کند شتاب را
رباب بود و سلسله، حرامیان و هلهله
و شعر لال میشود، که مجلس شراب را...
::
بساط روضه جمع شد، شفا گرفت کودکی
و مادری که آمدهست وا کند طناب را...
#عباس_جواهری_رفیع
#حضرت_رباب_س_مصائب
#زبان_حال_حضرت_رباب_س
#حضرت_زینب_س_شام_غریبان
تو زیر آفتابی و من زیر آفتاب
ای سایهی سرم چه کند با غمت رباب
ای ماه من! تن تو کجا و تب کویر
آه از زنان پردهنشین و شب کویر
آن گرگها که پیرهنت را دریدهاند
حالا به موی دخترکانت رسیدهاند
ما سوختیم از غم تو مثل مادرت
دارد فرار میکند از خیمه دخترت
قلبم به یاد پیکر تو تیر میکشد
ذهنم تو را دوباره به تصویر میکشد
بر سینه میزنم من از این داغ سینهسوز
در گوش من صدای سم اسبها هنوز...
گهواره را... نبر... نبرش یادگاری است
بعد از تو سهمم از همه عالم، نداری است
باور نمیکنم که چنین پیر و خستهام
در نصف روز این همه آقا شکستهام
تنها پناه من فقط آغوش زینب است
بار غم حرم همه بر دوش زینب است
نه اینچنین اسیر شدن، نه فدا شدن
جان کندن است از تو حسینم جدا شدن
#فاطمه_معصومه_شریف
#حضرت_رباب_س_مصائب
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
نگاه کن پسرت را چگونه مرد شده
بدون تیغ و سپر راهی نبرد شده
بگو به حرملهها شیرخواره میآید
صدای غرش شیری دوباره میآید
بگو سهشعبه برای مصاف برگیرد
بگو به حرمله تیغ از غلاف برگیرد
شبیه چلچلهای با بهار میآید
شبیه آینه در دست یار میآید
سپیده خیمه زده بر گلوی نازک او
گرفته عرش خدا را دو دست کوچک او
فلق به سمت نگاهش ستاره آورده است
شفق به خون گلویش چه غبطهها خورده است
سه روز تشنهلب است و سه روز بیخواب است
میان خلوت گهوارهاش چه بیتاب است
به روی دست پدر او کبوتر صلح است
حسین جنگ ندارد، پیمبر صلح است
نگاه کن پسرت را که شیرمرد شده
بدون تیغ و سپر راهی نبرد شده
کنار خیمه نشسته است مادری بیتاب
تمام دشت سراب است در نگاه رباب
تمام حسرت او جرعهای زلالی شد
نگاه اوست به گهوارهای که خالی شد
نگاه اوست به گهوارهای که بیتاب است
خیال میکند اصغر هنوز هم خواب است
#علی_اصغر_شیری
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
از زبان تیر...
قبول دارم در کربلا صواب نکردم
ملامتم نکن! آغوش را جواب نکردم
همه توان خودش را گذاشت حرمله اما
خدا گواه به سمت علی شتاب نکردم
به زهر، کام مرا تلخ کرد حرمله اما
هوای بوسه بر آن شیشۀ گلاب نکردم
هزار بار مرا سمت مشک آب فرستاد
ولی به حضرت عباس فکر آب نکردم
دو راه داشتم: اصغر - حسین... ساده بگویم
که چشم بستم و از این دو انتخاب نکردم
به تیره بختی من تیر نیست در همه عالم
که هیچ کار برای دل رباب نکردم
#محمدحسین_ملکیان
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
هر که از لجّهی غم جرعه مکرر نخورد
روز محشر به جز این، حسرت دیگر نخورد
پدرم گفت به من، مثل حسین بن علی
هیچ شاه دگری غصهی نوکر نخورد
چوب هم باشی و وقفش نشوی باختهای
هیزم است آنچه به درد تن منبر نخورد
گریه کردم که فقط زخم تنش خوب شود
گیرم این اشک به درد صف محشر نخورد
::
شدنی نیست که بی یار شود خون خدا
به غرور نوهی شیرخدا بر نخورد
اول روضهی شش ماهه به خود گفت کسی:
کاش این مرتبه آن تیر به اصغر نخورد
#مرضیه_نعیم_امینی
#حضرت_رباب_س
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
فرازی از یک #مثنوی
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
این گریههای بیحدِ كودک برای چیست؟
این گریهها، ز جنس تقاضای آب نیست!
این بار گریه، حاصل عشق است و شوق و شور
رفتن ز مرز حادثه تا قلههای نور
«ساقی! حدیث سرو و گل و لاله میرود»
«این طفل، یکشبه ره صد ساله میرود»
این بار، گوش بر سخن هیچکس مکن
گهواره را برای شهادت قفس مکن..
این طفل را فقط پی اهدای جان فِرِست
این هدیه را فقط به سوی آسمان فِرِست
باید که شعرِ فتح بخواند، قبول کن!
حیف است او به خیمه بماند، قبول کن!
برخیز ای رباب، دلت را مجاب کن
قنداقه را به دست پدر ده، شتاب کن..
بشتاب! نه! شتاب علی بیشتر شدهست
گویا ز رازهای خدا، با خبر شدهست
وقت وداعِ همسفر آمد، نگاه کن
هنگام بوسهٔ پدر آمد، نگاه کن
دشمن به غیر کینه، مقابل نشد، نشد
در این میانه، حرمله، کاهل نشد، نشد..
گل را نصیبِ صاعقه کردند کوفیان
«از آب هم مضایقه کردند کوفیان»..
كم مانده بود عالم از این داغ جان دهد
ای مادرِ شهید خدا صبرتان دهد!
میدانم از دل تو شكوفید این امید
آقا سرش سلامت، اگر طفل شد شهید!
امّا كسی نمانده به آقا توان دهد!
یا رب مباد از پسِ این داغ جان دهد!
حالا به پشتِ خیمه پدر ایستاده است
مشغولِ دفنِ پیكر خورشیدزاده است
لبریز ابر میشود و تار، آسمان
در خاک دفن میشود انگار، آسمان
بهتر كه دفن بود تن طفل تو رباب
بوسه نزد سه روز بر این پیكر آفتاب
بهتر كه دفن بود و پی بوریا نرفت
آن ماهپاره زیر سُم اسبها نرفت
بهتر كه دفن بود و چو رازی كتوم شد
این نامه، محرمانه شد و مُهر و موم شد..
::
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
از خاطر تو آن غم دیرین نرفته است
آب خوش از گلوی تو پایین نرفته است!
زمزم به چشم و زمزمه در سینه تا به کی؟!
آه از جدایی دل و آیینه تا به کی؟!..
بگذار از این حکایت خونبار بگذریم
نفرین به هر چه حرمله! بگذار بگذریم
امّا از این گذشته تماشا کن ای رباب
حالا حسین مانده و این خیل بیحساب!
تنها به سمت معرکه باید سفر کند
زینب کجاست دختر او را خبر کند؟
این لاله لاله باغ مگر وا نهادنیست؟
این شرحه شرحه داغ مگر شرح دادنیست؟..
حالا چه عاشقانه محاسن كند خضاب
سبط رسول، تشنه میان دو نهر آب!
كمكم سکوت، ساحلِ فریاد میشود
آبِ فرات بر همه آزاد میشود
آبی ولی منوش كه غیر از سراب نیست!
زَهْر است این به كام تو، باور كن آب نیست!
این آب، شیر میشود و سنگ میشود
یعنی دلت برای علی، تنگ میشود!..
::
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!
مهمانِ سفرههای فراهم نمیشوی؟
عیسی شدهست طفل تو، مریم نمیشوی؟
غمگین مباش، آخر این ماجرا خوش است
پایان شب به میمنت «والضّحی» خوش است
آید به انتقام کسی از تبارتان
«عَجّل عَلی ظُهورکَ یا صاحبَ الزمان»
#جواد_محمدزمانی
#امام_زمان_عج_مناجات
#شب_هفتم
عمریست تشنهکامِ تو هستیم و آب نیست
عمریست بیقرار نشستیم و تاب نیست
عمریست در نبود تو همسایهی شبیم
در آسمان هیچ دلی آفتاب نیست
سرشار از محبت و از مهربانی است
در عالم حضور تو حرف عذاب نیست
میجویمت به خواب و نفهمیدهام هنوز
در چشمهای منتظرانِ تو خواب نیست
باید خودت برای ظهورت دعا کنی
در دست ما دعایِ فرج مستجاب نیست
ما گوشمان نمیشنود پاسخ تو را
ورنه سلامهای کسی بیجواب نیست
ای مرد انتقام! زمانی که میرسی
دیگر بقیع مثل گذشته خراب نیست
بهتر بمیرد آنکه دلش بین روضهها
از داغِ خشکیِ لب جدت کباب نیست
::
حالا که حرف تشنگی آمد، مصیبتی
بالاتر از مصیبت طفل رباب نیست
#محمدعلي_بياباني
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
این کوفیان تصمیم با تزویر میگیرند
شش ماهه را از شیر، با یک تیر میگیرند
شش ماهه را با یک سر از پوست آویزان
در بُهت چشم مادرش از شیر میگیرند
داغ دلت را تازه میخواهند تا گودال
این تیرها از میخِ در تأثیر میگیرند
با کار امروزش، برای حرمله فردا
در شام چندین مجلس تقدیر میگیرند
در کوفه رسم میزبانی آب دادن نیست!
زیر گلوی میهمان شمشیر میگیرند
#وحید_قاسمی
#امام_حسین_ع_مناجات
#شب_هفتم
پای این سفره به پایت چقدر افتادیم
ما از آن روز که در بند توأیم آزادیم
ما همه گوشهنشینانِ خرابات توأیم
از غمت خانه خرابیم، ولی آبادیم
ما محال است که از عشق تو دلسرد شویم
ما ندیدیم تو را، باز به تو دل دادیم
از تو جز خوبیِ بسیار ندیدیم حسین
خودمانیم ولی ما که پُر از ایرادیم!
ارث اجدادیِ ما نوکریِ این خانهست
تا ابد جیرهخورِ خیرِ همان اجدادیم
یادی از ما بکنی یا نکنی، حرفی نیست
ما به این نوکرِ دربارِ توبودن شادیم
پُشت ما که همهجوره به تو گرم است حسین
ما بدهکار شما در همهی ابعادیم
جز همین اشک نداریم برایت چیزی
با همین گریه به غمهای تو، از عُبّادیم
به خدا نام تو هم دیدهی ما را تَر کرد
مادرت خواست که در گریه به تو استادیم
تا ابد گریهی آرام حرام است به ما
سالیانیست که در روضه پُر از فریادیم
::
آب خوردیم به یاد جگر سوختهات
یادِ خشکیِ لبِ اصغرِ تو افتادیم
حرمله خیر نبیند که تو را حیران کرد
بیش از آن تیر و کمان، دلخور از آن صیادیم...
#وحید_محمدی
#حضرت_رباب_س
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
این نینوای روضهبهلب، این صدای کیست؟
این تکّههای کربوبلا ردّ پای کیست؟
این چادرِ کبود، که بیسایه و عمود
آتش به آسمان زده، ماتمسرای کیست؟
این چهرهای که شب شده از هُرمِ آفتاب
رختِ سیاه کرده به تن، در عزای کیست؟
انگار مادرِ همهی شیرخوارههاست
این آرزوی سوخته، این لایلای کیست؟
هر کس که میشناخت، بَدَل شد به روضهای
این مقتلِ غریبِ وطن، آشنای کیست؟
کافر نبیند آنچه مرا پیر کرد و کشت!
یارب چه دیده است مگر، این دعای کیست؟
آغوشِ او هنوز پُر از بوی اصغر است
دیگر نپرس این همه لالا برای کیست!
#رضا_قاسمی