#میلادعلت_خلقت
امشب رسول الله را قرآن دیگر شد عطا
قرآن دیگر از خدا با نام کوثر شد عطا
از مخزن سراللّهی تابنده گوهر شد عطا
در نقش دختر بر پدر فرخنده مادر شد عطا
سادات حورالعین به او از حیّ داور شد عطا
جان مجسّم شد عطا روح منّور شد عطا
مصداق کوثر آمده روح پیمبر آمده
همگام حیدر آمده زهرای اطهر آمده
خود قدر و شام قدرها پنهان به تار موی او
از بوسه های مصطفی انداخته گل روی او
ای اهل جنّت بشنوید از عطر جنّت بوی او
انسیّة الحورا ولی حوراست خاک کوی او
تصویر حسن کبریا در طلعت دلجوی او
برتر ز کلّ انبیا فرزند و باب و شوی او
جبریل مرغ بام او مفتاح جنّت نام او
در بذل، گردون جام او در عزم، هستی رام او
اختر چه اختر برتر از ماه جهان آراست این
دختر چه دختر مادر خورشید عاشوراست این
مرآت سیمای فسبحان الّذی اسراست این
معصومه و منصوره و انسیّة الحوراست این
راضیّه و مرضیّه و صدیّقه الکبراست این
هم دُرّة البیضاست این هم زهرة الزهراست این
در رتبه هم شأن علی در قدر قرآن علی
روح است و ریحان علی جان است و جانان علی
الله، یک صدّیقه و دو عیسی و دو مریمش
جان هزاران مریم و عیساست جاری از دمش
پیش از ولادت مادری بر کلّ نسل آدمش
بر دامن لطف و کرم پیوسته دست عالمش
در چادر عصمت بود روح القدس نامحرمش
روح دو صد روح القدس چون گل نثار مقدمش
رضوان و کلّ هست او مرهون او پا بست او
دست الهی دست او تیر قضا در شست او
با دیده ی دریاییم با سینه ی سیناییم
با ناله ی تنهاییم با سوز عاشوراییم
با زشتی و زیباییم با پیری و برناییم
با این دل صحراییم با این سر سوداییم
با هستی و داراییم با پستی و بالاییم
زهراییم زهراییم زهراییم زهراییم
سر تا به پایم زمزمه ذکرم به لب بی واهمه
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
تو کیستی تو کوثری بر چرخ عصمت محوری
هم کبریا را مظهری هم انبیا را رهبری
ختم رسل را دختری شیر خدا را همسری
دین خدا را یاوری خون خدا را مادری
در خلق و خو پیغمبری در عزم و همّت حیدری
ناموس حیّ داوری زهرای زینب پروری
قرآن دعایی بر لبت ایمان چراغ مکتبت
حورا کنیز زینبت شب عاشق ذکر شبت
در چار بانوی بهشت اوّل تویی آخر تویی
فلک نجات خلق را سکّان تویی لنگر تویی
بر رحمةُ للعالمین دختر تویی مادر تویی
بر شیر حق یعنی علی همسر تویی یاور تویی
رضوان تویی جنّت تویی میزان تویی محشر تویی
قرآن تویی کوثر تویی احمد تویی حیدر تویی
خیل ملایک در صفت گردون غبار رفرفت
هم روزی مادر کفت هم نام ما در مصحفت
مریم گرفته دست خود بر رشته های چادرت
آورده عیسی از فلک روی تضرّع بر درت
روح الامین آرد سلام از سوی حیّ داورت
موسی به سینا می برد فیض از فروغ منظرت
ختم رسل گیرد چو جان ای جان قرآن در برت
گه خیزد از جا پیش پا گه خم شود در محضرت
گردون مطیع میل تو هستی نمی از سیل تو
جنّ و ملایک خیل تو محو صلوة اللّیل تو
ای شیر حق حیران تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای چرخ در فرمان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای انبیا قربان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای جان احمد جان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای عقل سرگردان تو، تو کیستی تو کیستی؟
ای قدر و کوثر شأن تو، تو کیستی تو کیستی؟
آن کس که گوید مدح تو من نیستم من نیستم
ای برتر از درک همه من کیستم من کیستم
بی تو ولایت خویش را باور ندارد فاطمه
بی تو نبوّت لحظه ای محور ندارد فاطمه
بی تو محمّد (ص) تا ابد کوثر ندارد فاطمه
بی تو امیرالمؤمنین همسر ندارد فاطمه
بی تو امامت هیچگه مادر ندارد فاطمه
بی تو عبادت روح در پیکر ندارد فاطمه
با خاک کویت آبرو بر خلق عالم می دهی
وز باغ مدحت میوه ها بر نخل «میثم» می دهی
#استادسازگار
##ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
باز دل شکسته ام نواي ديگر آورد
پرده بهتري زند سرود خوشتر آورد
لئالي کلام را زطبع من برآورد
مگر ثناي فاطمه دخت پيمبر آورد
که آگه از مقام او کسي بجز اله نيست
نسيم درک و عقل را درين حريم راه نيست
ماه جمادي آيد و ز خرمي خبر دهد
جماد را نديده کَس گل آورد ثمر دهد
به بيستمين صباح آن اميد بر بشر دهد
به زندگاني بشر تجلي دگر دهد
در اين خجسته صبحدم داده خداي ذوالعطا
به ياوسين و طاوها کوثر و قدر و هل اتي
خديجه اِي زدرد و غم به جان رسيده غم مخور
خديجه اِي زدشمنان طعنه شنيده غم مخور
خديجه گر قبيله ات از تو بريده غم مخور
خداست يار و مونست ز هر پديده غم مخور
لطف خداست ياورت محمد است همسرت
بهتر از اين چه مي شود که فاطمه است دخترت
خديجه اِي که از خدا فاطمه را گرفته اي
چه کرده اي که اين مقام را فراگرفته اي
ز هست و نيست چو دل بهر خدا گرفته اي
هزارها برابر از خدا جزا گرفته اي
خديجه ديده روشن از فروغ نور ديده ات
باد مبارک از خدا مقدم نورسيده ات
دايره وجود را مرکز و محور آمده
محيط لطف وجود را جوهر و گوهر آمده
ولي ممکنات را محرم و همسر آمده
رسول کائنات را دختر و مادر آمده
چه دختري که هستي جهان بود ز هست او
رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او
فاطمه اي که عقل ما مات عبادتش بود
نقش به چهر دوستان مهر ارادتش بود
همسري علي نهايت سعادتش بود
ليله قدر اولياء شام ولادتش بود
ثبت شد از ولادتش بقاي نسل احمدي
يافت بقا زنسل او شريعت محمدي
فاطمه اي که حق بر او عرض سلام مي کند
اداي ذکر نام او به احترام مي کند
کسي که پيش پاي او پدر قيام مي کند
بر در خانه اش سلام صبح و شام مي کند
شرف ببين که خانه اش برده سبق ز طور هم
حيا ببين که پوشد او چهره خود ز کور هم
فکر کسي نمي رسد به ساحت جلال او
جلال حق جلال او جمال حق جمال او
تربيت سلاله اش نمونه کمال او
سلام حق بر او و باب و مام و زوج او
که هستي تمام ماسوا بود ز هستشان
نظام ملک خويش را داده خدا به دستشان
فاطمه اي تو بازگو فلسفه حيات را
ساخته جد و جهد تو سفينة النجات را
زنده نگاه داشتي و آتوالزکوة را
حي علي الفلاح را حي علي الصلاة را
مزرعه عفاف را زاشک آب داده اي
به بانوان زشرم خود درس حجاب داده اي
اي که خدا بي مثل به کوثرت مثال زد
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد
نبي زمهر بضعتي به سينه ات مدال زد
حلقه به باب خانه ات دست علي و آل زد
يافته است پرورش خون خدا زشير تو
شير خدا به مرتبت نظير تو بشير تو
به حسن تو که مي کند جلوه گر آفتاب را
به اشک تو که بشکند قيمت دُرّ ناب را
به کوي تو که از دلم ربوده صبر و تاب را
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را
دريغ از جواب ما به خاطر خدا مکن
دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن
فاطمه اي زلطف تو قعود ما قيام ما
دوستيت قبولي صلوة ما صيام ما
نام تو و حسين تو سرود ما کلام ما
نثار قبر مخفيت درود ما سلام ما
به یاد درد و داغ ها که بُد گواه صبر تو
هنوز گریه می کند علی کنار قبر تو
تویی که از وجود تو، مدح کند خدای تو
تویی که فیض وحی را تازه کند صدای تو
تویی که گفت مصطفی، جان پدر فدای تو
منم غلام و چاکر و سلاله و گدای تو
نام تو بر لبم بود مهر تو مذهبم بود
«مؤیدم» که بر درت چهار منصبم بود
مرحوم #سیدرضا_موید
#یافاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
چه دختری که به طوفش منا اجازه گرفته
منا و مروه و حتی صفا اجازه گرفته
چه دختری که برای غم دقایق عمرش
قَدَر نشسته دو زانو، قضا اجازه گرفته
چه دختری که به وقت تنفسش به تواتر
برای لمس دهانش هوا اجازه گرفته
چه دختری که پدر قبل از اینکه آمده باشد
ازاو به رفتن غار حرا اجازه گرفته
چه دختری که پدر در کنار خانه اش از او
چه قدر در زده و بارها اجازه گرفته
علی در اصل زخود خواسته ست حاجت خود را
زهمسرش به خدا هرکجا اجازه گرفته
چه همسری که علی در مقام زهد از اسمش
برای گفتن هر ربنا اجازه گرفته
چه همسری که به هنگام فتح قلعه ی خیبر
نبی جدا، علی از او جدا اجازه گرفته
چه همسری که ز خاک مزار گمشده ی او
به قد کشیدنش ایوانْ طلا اجازه گرفته
چه مادری که حسن درتب کشاکش رزمش
برای صلح از او در خفا اجازه گرفته
چه مادری که از او درکنار کعبه حسینش
برای کوچ به کرب و بلا اجازه گرفته
چه مادری که از او بی گمان امام رضا هم
برای فتح مقام رضا اجازه گرفته
چه مادری که از او شنبه تا به جمعه دهانم؛
برای گفتن«مهدی بیا» اجازه گرفته
#مهدی_رحیمی_زمستان
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
روزی که از تجسم امکان خبر نبود
روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود
حتی مجال لحظه برای گذر نبود
جز نور احمد از دم خالق اثر نبود
در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود
شد نور پاک فاطمه روشنگر وجود
زهرا رسید و نور، جهان را فرا گرفت
در آسمان، تجلی توحید پا گرفت
ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت
این نور محض را به بغل مصطفی گرفت
احمد که بوده نور رخش روح کائنات
کامل نبود بی گل او گلشن حیات
عالم در انتظار هبوط فرشته بود
حوریه ای که نور، گِلش را سرشته بود
خاکی که از شعاع الهی برشته بود
دست قضا به نامه ی این گُل نوشته بود
این آفتاب جلوه ای از نور سرمد است
این نسترن ملیکه ی باغ محمد است
کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری است
او مریم است و لایق شأن پیمبری است
چون آفتاب، سُنت او ذره پروری است
قرآن ناطق است که از هر بدی، بری است
قدیسه هست و بانوی ملک قداست است
قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است
دختر که بود، ام ابیها لقب گرفت
همسر که شد، حبیبه ی یکتا لقب گرفت
مادر که گشت، سرور زن ها لقب گرفت
در زندگی یگانه ی دنیا لقب گرفت
با آنکه درک شوکت او کار خاتم است
فرصت برای شرح مقامات او کم است
دنیا مجال نیست که او بی نهایت است
هر نکته از کرامت او صد حکایت است
این شاعرانگی سندش در روایت است
روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است
آن روز، قدر فاطمه فهمیده می شود
با حکم او بساط جزا چیده می شود
روزی که چشم ها همه حیران رحمت اند
یک مشت دلسپرده به دنبال فرصت اند
حتی پیمبران که بزرگان امت اند
چشم انتظار شافع روز قیامت اند
زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست
آری که اختیار قیامت به دست اوست
ای سیب دلربا که نصیب علی شدی
محبوب مصطفی و حبیب علی شدی
با گوشه ی نگاه طبیب علی شدی
در شورش زمانه، شکیب علی شدی
نامت کنار نام خداوند خورده است
جان علی به جان تو پیوند خورده است
در مردمی که جهل به آن ها سوار شد
دختر به گور کردنشان افتخار شد
تو آمدی و عزت زن آشکار شد
این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد
در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست
یک زن، تجلی صفت رحمت خداست
خورشید سر گذاشته بر پای شوکتت
جبریل پر کشیده به بام ارادتت
سجاده چهره سوده به درگاه طاعتت
ایاک نعبد است گواه عبادتت
مادر ندیده ایم به این اوج بندگی
در بندگی نمونه و در کار زندگی
تیغ علی که شهره به هر کارزار شد
خم شد به پایبوسی تو، ذوالفقار شد
برخواست موج و در قدمت آبشار شد
پاییز سمت خانه ات آمد بهار شد
در هر چمن طراوت گل ها به بوی توست
حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست
تو آن ملیکه ای که سراپا وقار بود
حوریه ای که چادر او وصله دار بود
همسایه با دعای شبت برقرار بود
آل عبا به محور تو استوار بود
قرآن ناطقی تو و قرآن داورت
بوده است همچون آینه ای در برابرت
ای رشک ساکنین جنان بیت ساده ات
دست قضا و پای قدر در اراده ات
زرین رکاب چرخ غلام پیاده ات
صبر و حیا دو ویژگی فوق العاده ات
صبر تو در مسیر خدا بی نظیر بود
سعی تو داد خواه امیر غدیر بود
روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت
جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت
آهی کشیدی و نفس آسمان گرفت
آهت رسید و دامن طاغوتیان گرفت
این ننگ بر حکومتشان ماند تا ابد
باید که شرح داغ تو را خواند تا ابد
می سوختی هرآینه، پروانه شاهد است
دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است
بر غربت تو گریه ی مردانه شاهد است
از چاه آب آوری و خانه شاهد است
وقتی به سمت چاه می افتاد راه تو
بالا می آمد آب، به شوق نگاه تو
روزی که کارنامه ی اسلام دود شد
سکان دین اسیر هوای یهود شد
بی حرمتی، جوابِ سلام و درود شد
دستت به دستگیری امت کبود شد
راه علی گرفتی و گشتی فدای او
بودی در اوج غربت او آشنای او
🔸شاعر:
#سید_روح_الله_مؤید
#مدح_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
در کمال و عزت و زندگی و شرافت و آزادی زن
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد
اندازهی آفاق ورق روی هم آورد
میخواست که جبریل کمی از تو نویسد
جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد
صدبار تراشید درختانِ جهان را
صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد
تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را
محضِ گُلِ انوارِ شما از عدم آورد
ما هیچ نبودیم.. ولی مادریات بود
در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد
این جلوهی پُر جذبه بر افلاک مبارک
مهمانِ خدا آمده بر خاک ، مبارک
جبریل نوشت اولِ دفتر که علی کیست
پرسید مکرر و مکرر که علی کیست
یک عمر به معراج به هرجا که توان داشت
هِی رفت نفهمید در آخر که علی کیست
تا گفت از اوصافِ علی پیشِ رسولان
بشنید فقط پرسشِ دیگر که علی کیست
برداشت قلم را و خدا وحی به او کرد...
یعنی که تو را نیست مقدر که علی کیست
فهمید فقط فاطمه معنیِ علی را
فهمید فقط فهمِ پیمبر که علی کیست
هرکس که علی گفت از امداد علی گفت
با فاطمه یک عمر فقط نادِ علی گفت
حق داد به آغوشِ خدیجه دو جهان را
گفتم دو جهان ، لال شوم برتر از آن را
عالم نشنید از لبِ احمد لبِ مولا
جز فاطمهجان ، فاطمهجان فاطمهجان را
پلکت ، ضربانت تپشت نامِ علی گفت
وقتی که پدر گفت به گوشِ تو اذان را
تو آمدهای قبلِ خودت ، حق بده خاتون
سِیرِ تو بهم ریخته بنیادِ زمان را
هربار که جبریل برای تو غزل گفت
میگفت خدا بهتر از آن ، بهتر از آن را
هر دفعه به پیغمبرِ ما واجب عینی است
بوسیدن دستان شما واجب عینی است
ای رشتهی خورشید نخی از ملکوتت
ای جاذبهی عمقِ جهان از جبروتت
تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را
گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت
در فصل بهاریِ جمادیِ ظهورت
افلاک شگفت است سرِ شاخهی توتت
تا که بچکد از سر انگشت تو فیضی
یک عمر نشسته است علی پای قنوتت
هرجا که تو هستی همهاش باغ بهشت است
سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت
عشقی ازلی هست اگر هست حجابت
پُر جلوهتر از پردهی کعبه است حجابت
تو آمدی آزاد شدن را بنویسیم
تا سروری گل به چمن را بنویسیم
بازیچه شدن ، هرزه شدن ، هیچ شدن مُرد
تو آمدی آزادیِ زن را بنویسیم
تا دور شود زندگی از اینهمه آفات
تا حرف جدایی غدغن را بنویسیم
تو آمدهای بر سر یک سفره نشینیم
تا خانه مساویِ وطن را بنویسیم
بخشندگیات را به تبارت برسانی
تا اینکه کریمی حسن را بنویسیم
با خط تو باید بنویسیم که زن کیست
این شأن ولی جای دگر مطمئنن نیست
سوگند به شمع و شب و پروانه به زهرا
سوگند به گلخانه به ریحانه به زهرا
هرکس که نمک خوردهی زهرا و علی شد
هرگز نرود بر در بیگانه به زهرا
این خاک پُر از یاس ، پُر از لالهی سرخ است
این خاک ندارد غمِ ویرانه به زهرا
ویرانه اگر هست فقط خانهی خصم است
مائیم همین همتِ مردانه به زهرا
این خاک حرام است به غیرش ، حرمِ ماست
مائیم همه مردم یک خانه به زهرا
این خاک سراسر همه تسبیح حسین است
سوگند که ایران همه بینالحرمین است
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هر کس هر آنچه دیده اگر هر کجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
در تو خدا تجلی هر روزه میکند
«آیینه تمام نمای خدا» تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی
چیزی ندیدهام که تو در آن نبودهای
تا چشم کار میکند ای آشنا! تویی
نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار
سرچشمه فقاهت آل عبا تویی
غیر از علی نبود کسی همطراز تو
غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی
تو با علی و با تو علی روح واحدید
نقش علی است در دل آیینه، یا تویی؟
ایمان خلاصه در تو و مهر تو میشود
مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی
زمزم ظهور زمزمههای زلال توست
مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنسا تویی
شوق تلاوت تو شفا میدهد مرا
ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی
آن راز سر به مهر که «حافظ» غریبوار
میگفت صبح زود به باد صبا تویی
هنگام حشر جز تو شفاعت کننده نیست
تنها تویی شفیعه روز جزا تویی
در خانه تو گوهر بعثت نهفته است
راز رسالت همه انبیا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا تویی
قرآن ستوده است تو را روشن و صریح
یعنی که کاشف همه آیهها تویی
درد مرا که هیچ طبیبی دوا نکرد
آه ای دوای درد دو عالم! دوا تویی
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
ای چلچراغ سبز اجابت! دعا تویی
✍ #مرتضی_امیری_اسفندقه
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#ترکیب_بند
عطر گل ها میبرد هوش از سر پروانه ها
بوی عشق و عاشقی پیچیده در میخانه ها
ساقی کوثر خودش امشب پذیرای همه ست
لب به لب پر میشود با دست او پیمانه ها
عقل هم اقرار دارد میکند از فرط شوق
عالمی دارند امشب تک تک دیوانه ها
در شب میلاد مادر هیچکس دل مرده نیست
از طرب کف میزند دستان زیر چانه ها
هرگلی بویی اگر دارد ز بوی فاطمه ست
ای به قربان چنین ریحانه ای ریحانه ها
ماه از رو میرود،خورشید غبطه میخورد
تا پیمبر میگذارد زهره را بر شانه ها
فاطمه یا فاطمه دارد تراوش میکند
از لب حوریه ها ، حانیه ها ، حنانه ها
بی نگاه رحمتش قطعا نمی آید به کار
"چارقل" یا "وان یکاد" سر در کاشانه ها
با محب حضرت زهرا برادرخوانده ایم
فاطمیون را که کاری نیست با بیگانه ها
در بهار فاطمی ما ذوق بی حد می کنیم
ما فقط با فاطمیون رفت و آمد میکنیم
لشگری حور و پری پاک و مطهر آمدند
به هوای دیدن زهرای اطهر آمدند
از فرشته پر شده سرتاسر بیت النبی
ساکنان آسمان بسکه مکرر آمدند
احتیاجی که به زنهای قریش اصلا نبود
مریم و آسیه و حوا و هاجر آمدند
قابله هایی همه قابل همه از جنس نور
به هواداری بانوی پیمبر آمدند
بوی گل از دامن سبز خدیجه میرسید
به تماشای گل یاسی معطر آمدند
تا بشارت از شریک زندگانی اش دهند
هی ملائک دسته دسته نزد حیدر آمدند
عرشیان و فرشیان با یکدگر راهی شدند
عالم و آدم به پابوسی مادر آمدند
تا که بگذارند صورت زیر پای فاطمه
انبیا و اولیا با پا نه با سر آمدند
از گدایی به نوایی میرسند آخر ، مگر
آن کسانی که در این خانه کمتر آمدند
مطمئنم دستِ پُر برگشته اند آن عده که
دست خالی محضر بانوی کوثر آمدند
هرچه دارد با تمام شهر قسمت میکند
بیش از آن چیزی که میخواهم محبت میکند
مهر و ماه و آسمان و کوه و صحرا خلق کرد
کهکشان و کشتی و خورشید و دریا خلق کرد
هم زمین و هم زمان و هم ثواب و هم عقاب
هم بهشت و دوزخ و دنیا و عقبا خلق کرد
پیش از اینها در عدم از نور خود مشتق گرفت
اولین سنگ صبورش _مصطفی _را خلق کرد
به همین راضی نشد از جنس خود آیینه ای
چون علی مرتضی عالی اعلی خلق کرد
نه علی بود و نه احمد بی وجود فاطمه
هر دو را در سایه ی الطاف زهرا خلق کرد
در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت
لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد
تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش
بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد
حجت الله علی الحجة به این معناست که
یازده تا حجت الله علینا خلق کرد
مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح
فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد
فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل
حبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل
در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست
مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست
مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند
دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست
در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست
همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست
محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند
چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست
میرود محراب با معبود خلوت میکند
رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست
نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت
اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست
هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است
با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست
بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید
زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست
از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم
جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست
زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند
نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست
شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس
مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست
در گرفتاری گره از کارمان وا می کند
رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست
از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد
جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست
در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست
"گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#مدح
#ولادت
#مثلث_ترکیب
چله نشین صدفم، دُر شدم
از نفحات نبوی پر شدم
بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم
روی لبم نشسته این زمزمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه
تشنه شدم، آب زلالم بده
گرسنه ام، رزق حلالم بده
مرغ بهشتم، پر و بالم بده
کبوتر گنبد خضرا منم
عبد نبی، نوکر زهرا منم
فرصت چل روزه ی حق سر رسید
سیب بهشتی معطّر رسید
خدیجه را سوره ی کوثر رسید
خیر کثیر ازلی آمده
همسر محبوب علی آمده
باز در لطف خدا باز شد
به اذن حق، دوباره اعجاز شد
خوش آمدی، مکّه سرافراز شد
عقل شده مست حضور از شما
جهل شده زنده بگور از شما
رحمت و رحمانیتت گفته که
جلوه ی ربانیتت گفته که
پرتو نورانیتت گفته که
کرسی تان کنگره ی عرش بود
بهشت، زیر پایِ تان فرش بود
تو کیستی، حبیبه ی کبریا
شافعه ی محشر روز جزا
سایه نشینت شده اند انبیاء
مادر اسلام به غیر از تو کیست
مادری ات، روز جزا دیدنیست
تو دختر رسالتی، فاطمه
تو همسر ولایتی، فاطمه
تو مادر امامتی، فاطمه
شیعه همیشه زیر دین شماست
به زیر دین حسنین شماست
مادر سادات! چه ها کرده ای
سنگ دلم را تو طلا کرده ای
ز خاک ها فضه بپا کرده ای
خدا به نور تو مباهات کرد
چادر تو معجزه خیرات کرد
فاطمه ای بانوی نوکر نواز
اشاره کن! قنبر و فضه بساز
قبله شده به سمت تو در نماز
نماز تو، شکسته هم کامل است
کعبه ی بی فاطمه سنگ و گل است
سوره ی کوثر وسط کوچه، تو
حیدرِ حیدر وسط کوچه، تو
جای پیمبر وسط کوچه، تو
حمایت از جان ولی می کنی
می افتی و "علی علی" می کنی
#امیر_عظیمی
#حضرت_فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#ولادت
#ترکیب_بند
زهرا اگر نبود ، جهان جنبشی نداشت
خورشید در مدار فلک چرخشی نداشت
پروردگار تحت حدیثی بیان نمود:
خِلقَت بدون فاطمه پیدایشی نداشت
رو شد دلیل آن همه چلّه نشینی اش
جز فاطمه،رسول خدا،خواهشی نداشت
حتّی نبی که اُسوه ی صبر است،وقت ضعف
جز در کنار فاطمه آرامشی نداشت
چادر نماز حضرت زهرا اگر نبود
آئینه ی جمال خدا پوششی نداشت
زهرا عفیفهایست که با پای پُر وَرَم
یک لحظه در قنوت خودش لغزشی نداشت
معیار بندگی خداوند،"فاطمه" است
پروردگار بهتر از او خطکِشی نداشت
شُکر خدا که فاطمه در حشر حاضر است
ورنه بشر بهانه ی بخشایشی نداشت
چشم امید طفل ، همیشه به مادر است
شیعه بدون فاطمه آمُرزشی نداشت
شُکر خدا که اُمِّابیهاست مادرم
شُکر خدا که حضرت زهراست مادرم
هفت آسمان به وقت افاضات دینی اش
اقرار کرده اند به بالا نشینی اش
آنقَدر محو ذات خدا در نماز بود
افلاک غبطه خورده به خلوتگزینی اش
شاگرد ابتدایی زهراست ، جبرئیل!
از فاطمه است منصب روح الامینی اش
بنیان خانه داری او،ساده زیستی ست
جانم فدای چند ظروف گِلینی اش
یا لَلعَجَب ز بندگی آن چنانی اش
یا لَلعَجَب ز زندگی این چنینی اش
روز ازل به فاطمه دل بست مرتضی
تا آخرش رسید به حورِ زمینی اش
پیراهن عروسی او دستِ سائلی...
ما را اسیر کرده همین ذرّهبینی اش
دامان او "حسین" و "حسن" پرورش دهد
حق افتخار کرده به مردآفرینی اش
ما سائلان کوی حسین و حسن شدیم
دُردی کشِ سبوی حسین و حسن شدیم
زهراست راه حل معمای مرتضی
شرط صعود تا به بلندای مرتضی
از دستپُخت فاطمه پای تنورهاست
نانی که می خورند گداهای مرتضی
او بازتاب جلوه ی رَبّانی علی است
آئینه ای برای تماشای مرتضی
شیرین ترین بهانه ی دیروز مرتضی
لیلاترین بهانه ی فردای مرتضی
یا "مرتضی" است ذکر سحر های "فاطمه"
یا "فاطمه" است ذکر سحرهای "مرتضی"
ذات "علی" و "فاطمه" ذات الهی است
بی حُبِّ این دو،عاشقی عین تباهی است
جبریل می شویم اگر بال و پر دهند
ما را از آسمان مدینه گذر دهند
از مثل من تمامی این کوچه پُر شود
روزی اگر برای گدایی خبر دهند
بِالقُوّه قنبریم که بِالْفِعل می شویم
قدری به ما از آب و غذایش اگر دهند
ما خاک کوی فاطمه را ول نمی کنیم
حتّی اگر به قاعده ی عرش ، زر دهند
حوّا و آدم اند،..نه..،زهرا و حیدراند
آن زوج را که کُنیه ی مادر_پدر دهند
سردردِ طفل،بانی الطاف مادر است
ای کاش هر دقیقه به ما دردسر دهند
خیلی برای عمر کمش گریه می کنیم...
تا خون به جای اشک به چشمان تر دهند
او بار شیشه داشت که "دیوار" دیده بود
امّا نشد که این خبرش را به "در" دهند
بال فرشته سوخت ز هُرم صدای او
از ناله ی غریبی وا مُحسنای او
#بردیا_محمدی
#رباعیات_ولادت_حضرت_زهرا_س
#دیماه۱۴۰۱
از سوی خدا آیه ی مُحکم آمد
زهرا گلی از گلشن خاتم آمد
لَولاک لَما را که خدایش فرمود
یعنی هدف خلقت عالم آمد
🌸🌸🌸🌸🌸
از عالم بالا خبری آوردند
از عرش ِ مُعَلی گوهری آوردند
یعنی که برای احمد و همسر او
از سیب بهشتی ثمری آوردند
🌸🌸🌸🌸🌸
ای عصمت حق ، خوش آمدی در دنیا
امید همه ، شافع ما یا زهرا
با لطف خدا سایه ای انداخته شد
از سایه ی چادر تو بر عرش خدا
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
#سرود_تک_شور_ولادت_حضرت_زهرا_س
#دیماه_۱۴۰۲
با قدم زهرا ، غرق شعف شد دل
رحمت خاص حق ، گشته به ما نازل
عصمت کبری خوش آمدی
یاور مولا خوش آمدی
آسمونا وُ زمین میگن
اُم اَبیها خوش آمدی
سیدتی فاطمه مدد (۴)
شیش دونگ قلب من ، خورده به نام تو
دل خوشیمه مادر ، به نیم نگاه تو
نگاه تو بال و پَرمه
سایه ی مِهرت بر سَرمه
تو دنیا با افتخار میگم
فاطمه زهرا مادرمه
سیدتی فاطمه مدد
دوباره میلاد ، یاس نبی اومد
گل بریزید مَردم ، عشق علی اومد
سوره کوثر رسیده وُ
بر همه مادر رسیده وُ
نه که فقط دختر رسول
همسر حیدر رسیده وُ
سیدتی فاطمه مدد
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
#سرود_سنگین_ولادت_حضرت_زهرا_س
با عنایت حق چه زیبا دوباره شکوفه سر زد
به گلستان شکوفا شده یاسِ خوش عطرِ محمد
مژده آی شیعیان ، کوثر اومده
برای پیمبر ، تاج سر اومده
تهنیت میگند از عالم بالا
برای قدومِ حضرت زهرا
زهرا زهرا ، فاطمه جانم (۳)
هر چه داریم همه از عنایات توست اُم ابیها
سایتون ایشالا باشه بر سرِ ما ای گل طاها
اولِ سال ما ، ذکر یا زهراست
آخرِ سالمون ، ختمش با زهراست
روز مادر از تو عیدی می گیریم
نذر تو ذکر یا مهدی می گیریم
زهرا زهرا ، فاطمه جانم
هر ستاره ای نورش و از چادر شما می گیره
نه فقط شیعیان بلکه هر یهودی برات می میره
تویی خیر کثیر برای دو عالَم
عاشقت رو دریاب ای نگین خاتم
نگاهم به دست با کَرَم توست
مادرم توی قلبم حَرَم توست
زهرا زهرا ، مادر خوبم
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
به یاد شهدا علی الخصوص شهداء امنیت و مدافع حرم ؛
دختر شهید؛
در دیدن تصویرهایت قد کشیدم
با جزر آبی نگاهت مَد کشیدم
یک ریش خون آلود و ترکشهای صورت
بابا ببخش ...نقاشی ات را ... بد کشیدم
نیمانجاری
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
ای دختر خیر النساء ، یا_ام_کلثوم
دُردانة شیر خدا ، یا ام کلثوم
در خُلق همچون احمدی ، در نطق حیدر
حلم حسن را بوده ای شایسته مظهر
زهرای اطهر را عزیزی ، نور عینی
پیغمبر فرهنگ عاشور حسینی
با صبر خود پیوسته یار مکتبی تو
وقت شدائد ، غمگسار زینبی تو
قلبی خدا باور ، پر از احساس داری
عزم ستم سوزی چنان عباس داری
از برتر و بالاتر از تمجید و تعریف
کج باوران تاریخ را کردند تحریف
دادند بینِ خلق این گفتار ، ترویج
که با «عمر» حیدر تو را کرده است تزویج
گیرم علی بیداد او کردی فراموش
واندر جواب خواستگاری ماند خاموش
کی عاقلی این حرف را باور نماید
دختر قبول از قاتل مادر نماید
کاورا شود یار و شریک زندگانی
با او شود همراه و سازد مهربانی
کی دختری با قاتل مادر نشیند
حتی اگر بر خاک و خاکستر نشیند
دُردانة زهرا کجا فرزند خطّاب
کی جمع می گردند با هم آتش و آب
دختی که بابش حیدر کرار باشد
زوجش عزیز جعفر طیار باشد
کفو تو شد ، ای بی قرین عون بن جعفر
آنسان که می فرمود پیش از آن پیمبر
عونی که یار دین حق در کربلا شد
در یاری فرزند پیغمبر ، فدا شد
یا ام کلثوم ، ای خطیب کوفه و شام
تا روز محشر هست مدیون تو اسلام
از خردسالی داغ روی داغ دیدی
تو آتش بیداد را در باغ دیدی
روزی به سوگ خواجة اسرا نشستی
روز دگر در ماتم زهرا نشستی
دیدی به بیت وحی آتش زد زبانه
بر مادرت زد خصم قرآن تازیانه
دیدی که دونان ، پهلوی زهرا شکستند
از کین امیرالمومنین را دست بستند
در کودکی گشتی یتیمه ، ناله کردی
گریه بر آن بانوی هجده ساله کردی
هر چند یادِ مادر دل خسته بودی
از بعد او بر مرتضی دل بسته بودی
وقتی که هجرت کرد آن مولا به کوفه
همراه دست حق نهادی پا به کوفه
یک شب که حیدر میهمان خانه ات بود
روشن ز نور روی او کاشانه ات بود
دیدی امیر عشق بازان در نماز است
گرم نیایش با خدای چاره ساز است
پس سفرة افطار را کردی مهیّا
نان و نمک با شیر بُردی بهر مولا
شاهی که اجرا امرِ او مهرِ فلک کرد
افطار خود را باز با نان و نمک کرد
آن شب ، شب قدر و شب ذکر و دعا بود
امّا پریشان خاطر شیر خدا بود
از دیده دُر بارید و اشک افشاند حیدر
«انّا الیه راجعون» می خواند حیدر
وقت سحر شد سوی مسجد شاه مردان
بشکسته شد رکن رکین کاخ ایمان
وقتی که در محراب آن مولا قدم زد
بر فرق او شمشیر دشمن از ستم زد
شمشیر زهر آلود دشمن کار شه ساخت
دست خدا را عاقبت از پای انداخت
بعد از علی دیدی غریبیّ حسن را
بی مهری اصحاب ، بر آن ممتحن را
دیدی به دست همسرش در بین منزل
مقتول کین گردید از زهر هلاهل
دیدی که جسم اطهر او پیش یاران
شد در برِ قبر پیمبر تیر باران
ای وای بر من بعد از این غمهای جانکاه
افتاد عترت را به سوی کربلا راه
وقتی در آن دشت بلا کردی اقامت
دیدی عیان با چشم خود شور قیامت
آنجا عزیز مصطفی را تشنه کشتند
آرام جان مرتضی را تشنه کشتند
شد همسر تو کشته در راه امامت
در راه دین چون باب خود کرد استقامت
از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام
با صبر خود گشتی معین یار اسلام
بر «ایزدی» بنگر که او در شور و شین است
از مرثیه خوانان دربار حسین است
#امیر_ایزدی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
باید که تورا به برج دین کوکب گفت
باید که تو را حافظ این مکتب گفت
در قدر و جلال و عزت و فضل و شرف
باید که تورا شریکة الزینب گفت
#عبدالحسین
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است
بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است
برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست
همین که خون علی در رگش سرازیر است
ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که
مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است
شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است
که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است
نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست
کسی که آینه آیه های تطهیر است
به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد
سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است
اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال
که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است
هزار داغ به جانش نشست در یک روز
عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است
برای از نفس افتادنش همین کافی ست
که روبروش سری روی نیزه تصویر است
((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست))
که چشم عالم و آدم به دست او خیره است
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
ای مرهم زخم دل و غمخوار پدر!
هم غمخور مادری و هم یار پدر
در لیلۀ قدرِ آخرِ عمرِ علی
شد مهر تو، سفرهدار افطار پدر
#سید_رضا_مؤید
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین
شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین
شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت
شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین
شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت
از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین
جسمم کبود از اثر کعب نی ولی
فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین
زنهای شام بر سر من سنگ میزدند
آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین
چوب و لب مطهر تو ؛کاش بسته بود
دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین
ای کاش می زدند در آن بزم ،خیزران
جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین
#عبدالحسین
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
دوسالش بوده وقتي شعله با آن در، درافتاده
دوسالش بوده وقتي مادرش پشت در افتاده
دوسالش بوده امّا خوب حس كرده ست دردي را
كه از سنگيني اش مادر ميان بستر افتاده
دوسالش بوده امّا ديده وقت غسل ياس آنشب
چه بوده ماجرا ، لرزه به دست حيدر افتاده
...
و در كوفه پدر را ديده در محراب ، خون آلود
كه با فرق دوتا گشته كنار منبر افتاده
نديده تشتِ از خونِ جگر ، پُرلاله را امّا
يقيناً ديده تشتي را كه بين آن سر افتاده
گمانم،روي ناقه زير لب"وامحسنا" گفته
نگاهش تاكه بر رأس عليِّ اصغر افتاده
دليل پيري اش را از خودم پرسيدم و گفتم:
گمانم چشم او ، بالاي تل بر حنجر افتاده
صداي مادري پيچيده در گودال ، از ترس است
---اگر از دست شمر بي مروّت ، خنجرافتاده
فقط او ديده و زينب كه طيِّ آن چهل منزل
چه قدْر از پيكرِ بچّه كبوترها پر افتاده
براي كودكان هر بار كه خود را سِپر كردند
حسين از روي ني چشمش به هردو خواهر افتاده
رقيّـه راه رفته دست بر ديوار با زحمت
خدايا امّ كلثوم از چه ياد مادر افتاده ؟
و شايد قيد عمرش را زده آن لحظه كه ديده
سر بابايي از دست ضعيف دختر افتاده
#محمد_قاسمي
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
ای زینب دیگر! که جگرسوختهای
چو لاله ز داغ، رخ برافروختهای
تو درس صبوری و فداکاری را
پیداست که از فاطمه آموختهای
#منصور_دولتی
#######
هر کس به جهان تو را ثنا کرده بسی
خشنود، دل فاطمه را کرده بسی
ای دختر باوقار زهرا و علی!
در حق تو تاریخ، جفا کرده بسی
#سید_مجتبی_شجاع
########
در ماتم دردانهی معصوم علی
خون میچکد از دیدهی مظلوم علی
امروز زمین، لباس غم پوشیده
از داغ غریب «امّکلثوم» علی
#شبنم_فرضیزاده
########
هم خواهر و هم دختر معصوم تویی
مظلومتر از زینب مظلوم تویی
ای شاعرهی حماسهی عاشورا!
بانوی شرافت، «امّکلثوم» تویی
#منصور_دولتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
قسمت این بود از همان اول
عاشقان پایِ هم کنند ایثار
یک نفر صاحبِ حرم باشد
یک نفر بی نشان، بدون مزار
یک نفر شد خدیجه خانوم و
قبر او مانده خاکی و تنها
همه هستیِ خودش را ریخت
پایِ مدفونِ گنبدِ خضرا
یک نفر نیمه هایِ شب رفت و
مانده چون گوهری میانِ صدف
یک نفر قبلگاهِ عالم شد
صاحبِ صحن و بارگاهِ نجف
یک نفر سيّدِ بنی الزّهرا
در بقیع و بدون صحن و سراست
همه عزت و شکوه ِ او
همگی نذر شاهِ کرببلاست
در میانِ دو دخترِ زهرا
یک نفر پایِ ماه، کوکب شد
امِّ کلثوم با تمامِ وجود
هستی اش نذر نامِ زینب شد
در مدینه دو داغِ سنگین دید
او عزادارِ جد و مادر بود
آن دوشنبه که مادرش افتاد
شاهدِ بی حیائیِ در بود
دید مادر نفس نفس میزد
دید مسمارِ نانجیب چه کرد
دید سنگینیِ لگدها با
شاخه باردارِ سیب چه کرد
دید یک زن چگونه دوره شده
دید زیرِ قلاف بازو را
دید چادر چگونه خاکی شد
کتکِ یک شکسته پهلو را
دید وقت هجوم نامَحرم
دردسرهایِ زن چه چیزی شد
عاقبت هم رسید جایی که
پیش او صحبت کنیزی شد
پا به پایِ عقیله هر منزل
بارِ ماتم کشیده این بانو
دیده بر رویِ نیزه هجده تا
یوسفِ سربریده این بانو
با تمامِ مخدراتِ حرم
سرِ بازارِ شام گیر افتاد
پایِ راسِ بریده عباس
وسط ازدحام گیر افتاد
دید سنگی ز راه ِ دور آمد
سرِ بر نیزه را تکانی داد
بارها پیشِ چشم خواهرها
همه سرها ز نیزه ها افتاد
میشنید از کنارِ راسِ حسین
هرقدم ناله هایِ زهرا را
نالة یا بُنَی می آمد
هر چهل منزل از دل صحرا
مادری قد کمان صدا میزد
تشنه لب جان سپُردی ای پسرم
بین گودال من خودم دیدم
چِقَدَر نیزه خوردی ای پسرم
#قاسم_نعمتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
سالیان سال من هم سایهی سر داشتم
خاطری آسوده با چندین برادر داشتم
سایهامرا هم نمیدیدندحتّیقوموخویش
تا پناهی چون اباالفضلِ دلاور داشتم
کربلا تا شام رفتم با سپاه اَشقیا
منکهروزی پاسداری مثل اکبر داشتم
خواهرم با نُطقِ حیدروار فتحِکوفه کرد
منولیدرخُطبهخواندنلحنِ مادر داشتم
شمر را با امر من بلعید خاکِ شامِ شوم
در اسارت معجزاتی فوق باور داشتم
خیرهبر رأسِأباالفضلمشدمبیاختیار
تا که چشم از آستین پارهام برداشتم
باز هم شُکرِخدا پوشیّهام گرچه نبود
درهجومچشمهای هرزه مَعجر داشتم
با سکینه، با رُقیّه تا که همدردی کنند
کاشدرجمعِاَسیران،چند دختر داشتم
کاشوقتیکعبنِیبر پهلویِزینب زدند
مندر آنجا،حقِّحفظِجانِخواهر داشتم
ازهمانروزیکهچشمِمادرمرا خونگرفت
تا زمان پرکشیدن ؛ دیدهی تَر داشتم
منکه خاکِ زیرِ پایم آبرویِ عرش بود
در دل ویرانهها از خاک،بَستر داشتم
خولیو زَجر و سَنان...ایناسمهایعنیکهمن
لحظههاییسختو تلخو زَجرآور داشتم
#محمد_قاسمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
بیان وصف تو در واژه ها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
شبیه شان تو، نامت غریب و پنهان است
تو مثل سوره قدری، تو سر مستوری
تو خواستی که فقط، ذکر خواهرت باشد
میان مرثیه ها از تو گر نشانی نیست
اگر چه عالمه ای خود، ولی نشان دادی
به وقت تابش شمس، از قمر نشانی نیست
تویی مفسر خون «حسین» و اصحابش
که روضه خوان شده عالم ز فیض تفسیرت
«علی ز سفره افطار تو نمک برداشت»
که تا ابد همه عالم شود نمکگیرت
عقیله در ره روشنگری قدم برداشت
در این مسیر تو بودی هماره همگامش
اگر چه خون «حسین» آیه بصیرت شد
تو و عقیله رساندید بر سرانجامش
چگونه است که اولاد حضرت «زهرا»
گهی چو «زینب» و مثل «حسین» مظلوم اند
و گاه در اثر بی وفایی مردم
غریب مثل «حسن»، مثل «ام کلثوم» اند
تو در مدینه جدت چه روضه ای خواندی؟
که شعله بر دل و جان جهانیان زده است
مدینه قافله عشق را به خود مپذیر
چرا که جانب تو بی «حسین» آمده است
#نوید_اطاعتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
پروردهيزهراست از اينرو رشيدهست
درياي بي پايانِ اوصاف حميدهست
او زينبصُغريست اينيعنيخدا،باز
"زینت"براي شاه مردان آفريدهست
مانند زهرا مثل زينب چون خديجه
او افتـخارِ بانوانِ برگُـزيدهست
آنسان که ما زهرا تر از زینب ندیدیم
چشم فلك زینب تر از او را نديدهست
وقتيكه دِق كردهست از داغ حُسينش
فرضاست برما كه بگوييم او شهيده ست
او از طفولیت شبیه خواهر خویش
ماتمكشيده زجردیده داغ دیدهست
پیری قبل از موعد او بی سبب نیست
بر شـانه از آغـاز بار غـم كشيده ست
اين سرو پابرجا اگر قدّش كماني ست
ميراثدارِ مادری قامت خميده ست
خاكم به سر، زخم زبان از شمر خورده
وقتي دم دروازه ي ساعت رسيده ست
خاكم به سر، از آفتاب گرم و سوزان
هم چادرش پوسيده هم رنگش پریده ست
از كعب ني بايد بپرسي چند منزل
جان يتيمان برادر را خريده ست ؟
اينكه رقيّـه تشـنه جان داد و گرسنه
در بينِ ويرانه امانش را بُريده است
#محمد_قاسمی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
غم بر دل هر پیر و جوان است امشب
ماتم زده بغض آسمان است امشب
در سوگ غریبانهی «امّکلثوم»
محزون، دل صاحب الزّمان است امشب
#محمدرضا_یزدی_آینه
######
آن زینب او، عزیز مردم شده است
این فاطمهاش، ملیکهی قم شده است
افسوس! که نام «امّکلثوم» فقط
مانند مزار مادرش، گم شده است
#قاسم_صرافان
#######
تا آخر خط به خاطر مکتب رفت
جانش اگر آمد از جفا بر لب، رفت
در مهر و وفا بر «امّکلثوم» نگر
دنبال حسین، همره زینب رفت
#سید_محمد_رستگار
######
در راه شما هر که قدم بگذارد
پا در حرم جود و کرم بگذارد
فردا نکند شفاعت از او زهرا
در حقّ شما کسی که کم بگذارد
#سید_مجتبی_شجاع
#####
آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود
تو جان پدر بودی و او جان تو بود
آن کس که تمام خلق مهمان ویاند
آن شب به سر سفرهی احسان تو بود
#میثم_کریمی
بخشی از خطبۀ #حضرت_ام_کلثوم (علیهاالسلام) در کوفه
«یا اَهلَ الکوفَةِ!
سوئَةً لَکُم مالَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وَ قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم اَموالَهُ
وَ وَرِثتُموهُ وَ سَبَبتُم نِسائَهُ وَ بَکَیتُموهُ فُتُّباً لَکُم وَ سُحقاً...»
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
صدای گریۀ او شهر را تکان میداد
میان قوم عرب یک نسبشناس نبود؟
شکوهِ خطبه، علی را فقط نشان میداد
نگاه کرد به تسبیح خواهرش زینب
که این حماسه به او قدرت بیان میداد
کلام دختر نهجالبلاغه نافذ بود
و درس مردی و غیرت به کوفیان میداد
خطاب کرد: «شما تا ابد دو رو بودید،
اگر خدا به شما عمر جاودان میداد
به پاس این همه مدّت که دم تکان دادید
خلیفه کاش همانقدر استخوان میداد
در این معامله، کوفی سفیه بود، سفیه!
که دین خویش نفهمیده رایگان میداد
نشستهاید سر سفرۀ حرام آنقدر
که نامههای شما نیز بوی نان میداد
و رودهای روان را بر آن کسی بستید
که اذن بارش باران به آسمان میداد
شما به نام محمّد چقدر میکشتید
خدا اگر به علی همچنان جوان میداد»
و کاش خطبۀ او تا همیشه جاری بود
و کاش گریه کمی بیشتر امان میداد
#محمدمهدی_خانمحمدی
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#غزل
🔹تو زینبی🔹
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
هر جا تو باشی خواهرت آنجاست بیتردید
هر جا تو باشی ردّ پایی از برادرهاست
اما تو پنهانی در این پیداییِ روشن
اینگونه پیدا بودنِ پنهان عجب زیباست!
تو زینبی تو ام کلثومی... یکی هستید
«صغری» و «کبری» چیدن تاریخ بیمعناست...
در خطبههایت خطبههای فاطمه جاریست
در خطبههایت خطبههای مرتضی پیداست
تو خطبه خواندی کوفه و شام از نفس افتاد
این حرفها تیز است، برندهست، بیپرواست
از شعلههای شعرهایت سوخت جان شهر
در سینۀ مردم هنوز از گریهات غوغاست
از آن روایتهای سوزان میشود فهمید
در سینهات تا لحظۀ پرواز عاشوراست...
#حسین_صیامی
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#غزل
🔹بنت الهدی🔹
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
معنای اینکه عدهای حق را نمیبینند
جز گمشدن در یک مسیر انحرافی نیست
باید علی گفت و علی خواند و علی فهمید
فرصت برای گفتن حرف اضافی نیست..
هذیان نگویید! ازدواج نور با ظلمت
چیزی بهجز فکر و خیال و قصهبافی نیست
بنتالهدی در بیت گمراهی معاذالله!
آن وقت میگویند باورها خرافی نیست
زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده
چسباندن این وصلهها راه تلافی نیست
حسنختام این غزل با تیغ در راه است
وقتی برای دست بردن در قوافی نیست
#سیدابوالفضل_مبارز
#حضرت_ام_کلثوم علیهاالسلام
#مربع_ترکیب
🔹سنگ صبور خواهر🔹
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاج سرت باشی
صدف باشی و بیاندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحتالشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب
مدینه از حسن هم یک نفر مظلومتر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازهای دارد
نمیداند مگر که هر کسی اندازهای دارد
در این مکتب که حفظ شأن کعبه میشود لازم
تویی کعبه، که گرد تو جوانان بنیهاشم
برادرزادههایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر، رکابت زانوی قاسم
چنان عباس، جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود
شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سرها
سوار ناقه خواهرها، به روی نی برادرها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادرها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوترها
گمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را
که بستی با سکینه زخم پیشانی زینب را..
#مجید_تال
#حضرت_علی_بن_محمد علیهماالسلام
#شهید_اردهال
#مربع_ترکیب
🔹دو مشهد🔹
سفرۀ نذری مادر باز هم برکت گرفت
نامت آمد جبرئیل از زائران سبقت گرفت
هر کسی از یک طریقی آمد و حاجت گرفت
قالی کاشان به پایت بوسه زد، قیمت گرفت
خوب فهمیدی که عشق مردم ایران علیست
اینهمه راه آمدی گفتی فقط سلطان علیست
عشق از نور علی، نوری مجدّد آفرید
از همان دم که علی بن محمد آفرید
مستی ما را خدا اینگونه بیحد آفرید
حال ما را دید در ایران، دو مشهد آفرید
از سر ایران الهی کم نگردد سایهات
خوش به حال هر کسی که میشود همسایهات
در کنارت گرمتر میجوشد اینجا آب هم
آسمان خاک قدمهای تو شد، مهتاب هم
او نمیدید اینهمه لطف تو را در خواب هم
در کنار تو سپهریتر شده سهراب هم
نرم و آهسته مرا لبریز حاجت میکنی
حتما آقا شاعران را هم شفاعت میکنی
خوب بابایت برایت ماجرا را گفته بود
داغها را دیده بود و روضهها را گفته بود
داغ سرهایی که شد از تن جدا را گفته بود
با تو حتما ماجرای بوریا را گفته بود
آمدی تا مثل جد تشنهات پرپر شوی
دور از شهر خودت باشی و بیلشکر شوی..
#مجید_تال