eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
خرابه هستم و دل خوش به بوی گلزارم امید وصل همیشه درون خود دارم اگر که جان دهم از شوق روز آمدنش هنوز هم به شب زلف او بدهکارم کویر تشنه ی دریای بی کرانه ی اوست امیر اوست و من بنده ای گنکارم کران عشق، زمین را به آسمان بردست درین مسیر من آزادم و گرفتارم اگر چه زخم زبان ها شنیدم از مردم ولی هنوز به امر فرج یقین دارم ظهور صبح امیدیست در سیاهی شب خدا کند که بیاید به فکر دیدارم به عشق دیدن او دل ندید دنیا را میان عالم او پر گشود افکارم دوای درد مرا غیر از او نمی داند به شوق نسخه ی درمان اوست بیمارم علی اصغر یزدی
می‌روم منزل به منزل کو به کو تا کنم دلدار خود را جستجو من به هر ویرانه‌ای سر می‌زنم خانه‌ها را یک به یک در می‌زنم دلبرم شاید درون خانه‌ایست با یتیمی در دل ویرانه‌ایست من به دنبال نگار خویشتن گشته‌ام آواره و دور از وطن *** در نماز و در نیازم نام تو مرغ دل پر می‌کشد بر بام تو این همه اندوه و زاری بهر توست این همه شب زنده‌داری بهر توست جان زهرا فاش کن راز مگو در کجا باشد مزار او بگو شاعر : رنجبر گل محمدی امام زمان (عج) مدح
در خواب مان دنبال تعبیر تو هستیم در واژه ها دنبال تفسیر تو هستیم از بس بصیرت نیست ، حرفت بر زمین است گاهی که برعکس است ، ما پیر تو هستیم ما کاسه های داغتر از آش هستیم گاهی مخالف های تدبیر تو هستیم افراط و تفریط است ، در هر ساعت ما گاهی چه زودیم و گهی دیر تو هستیم چشمان خود ، بر دشمن امروز ، بستیم سرباز با تاخیر و تاخیر تو هستیم شمشیر طعنه بر خودی هایت کشیدیم با این توهّم ها که شمشیر تو هستیم ترسم بیایی و ببینی بر شماییم یا اینکه در سودای تکفیر تو هستیم القصه ما سرباز نه ، سربار هستیم در لشکرت هم دست و پاگیر تو هستیم رضا قاسمی امام زمان (عج) مدح
باز عالم شد مصفّا از بهار دیگری آمده در عرش اعلا لاله زار دیگری هم برای قلب عالم یک نگار دیگری هم برای شیعه صاحب اختیار دیگری کرسی عرش خدا را شهریار دیگری اهل عالم آخرین خورشید احمد آمده زیور دوم حسن،چارم محمّد آمده باز شد در کلّ عالم مجلس شادی به پا گوئیا شد بانی هر محفلی شخص خدا باز پیچیده میان آسمان ها این ندا بر صراط مستقیم ِ حق رسیده رهنما آمده دنیا یگانه منجی آل عبا اولیا را ،انبیا را ، آمده بهتر ز جان شیعیان تبریک! آمد حضرت صاحب زمان بر روی دستان نرجس روح تقوا آمده آخرین دسته گل زیبای زهرا آمده شیعیان را سرور و آقا و مولا آمده هر دل بشکسته را روح مداوا آمده علّت پیدایش دنیا و عقبا آمده آمده بر سیزده دریای ایزد گوهری بر تمام اولیا و سروران تاج سری نیمه ی شعبان شد و ماه علی کامل شده آمده آن که جهان بر روی او سائل شده قبله ی دل های شیعه سوی او مایل شده یک نگاه رحمت او حلّ هر مشکل شده هر عمل ولله که بی حبّ او باطل شده باز شد بر روی کلّ شیعیان باب نجات آمده آن که شود مقبول با مِهرش صلات آمد و شد اختری در آسمان سامرا سوّمین فرمانروای مهربان سامرا معدن جود وسخای بی کران سامرا بعد بابایش حسن روح و روان سامرا دلبر یکتای قلب عاشقان سامرا هر که دیده روی چون ماهش شده دلبسته اش خلقت کلّ خلائق شد به حق وابسته اش اوست زینت بر تمام خلق،طاووس جنان تالی قرآن، امامُ الْاِنس، بر عالم امان صاحب دلهای شیعه،مالک مُلک جهان سایه اش در روز محشر بر سر ما سایه بان جنت الماوأی ایزد خاک پای مهدی است این سر وجان،هرچه دارم من برای مهدی است اوست نور سیزده معصوم هستی بر زمین ذوالفقار آخر مولا امیرالمؤمنين شیعیان را یک نخ قنداقه اش حبل المتین خادم پیوسته اش شد حضرت روح الامین خُلقاً و خَلقاً شده ثانیّ ِختم المرسلین او تماماً مظهر خُلق و خصال احمد است او امام شیعیان ،مهدیّ آل احمد است ای که هستی بر تمام خلق رهبر العجل ای قرار دیده ی بی تاب حیدر العجل مادرت خوانده تو را با دیده ی تر العجل شیعه در فقدان تو گردیده مضطر العجل طالب خون خواهی آل پیمبر العجل منتظر در راه تو مانده ببین پیر و جوان الامان والامان ای حضرت صاحب الزمان مادر غم پرورت در پشت در می خوانَدَت بر روی سرنیزه ها رأس قمر می خوانَدَت حنجر بُبْریده با تیر سه پر می خوانَدَت عمّه ی مظلومه ات بین گذر می خوانَدَت یک لب پاره میان تشت زر می خوانَدَت عمّه ات در بزم نامحرم تو را خوانده بیا الامان والامان ای آخرین صاحب لوا ️علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) امام زمان (عج) میلاد
طبیعت دلم از برکت شما سبز است نگاه من به افق های تا خدا سبز است رسیده ایم به لطف شما به قلّه ی عشق از ابتدای جهان تا به انتها سبز است زیاد پرچم و بیرق به پاست در دنیا ولی فقط و فقط پرچم شما سبز است به طور قطع مرادم ز سبز ، سبز علسیت قسم بحق که فقط شال مرتضی سبز است کسی که پیرو رهبر شده ست با اوییم نه هرکسی که بگوید شعار ما سبز است به انتقام علمدار عشق می آیی ادامه ی علم سرخ کربلا سبز است صدای سبزترین ماه سال می آید چرا که بیرق ارباب سرجدا سبز است شاعر : حمید رمی امام زمان (عج)
قدر قدرت قدر شوکت به شیدایی جهان آرا پیمبر خو پیمبر رو علی سیرت علی سیما قضادستش که پابستش نفس هاهست درحبسش نشد از ماه تعریفی بجز سیمای این لیلا هوای شوق بارانی چه خورشیدی به پیشانی به لب خنده چه فرخنده شده روی گل بابا و زینب نزد او ماند نماز شکر میخواند علی را در بغل بگرفته و گرم است بر لالا به دلها بند آمد او به لبها قند آمد او شده مهمان میلاد علی انسیه الحورا دلی خرسند آورده حسن اسفند آورده برای عرض تبریکش به بیت حضرت لیلا قتیل اشقیا آمد دوباره مرتضی آمد سرسازش ندارد با سر طغیانگر اعدا نویسم هر چه را بر مصطفی باید بر او آرم اگر ریگیم او صحرا اگر قطره علی دریا حامد آقایی حضرت علی اکبر (ع) میلاد
دل می برد ز جمله ی هستی نگاه تو صدها ستاره واله ی رخسار ماه تو لیلای عالمی شده مجنون راه تو کعبه رهین هیبت چشم سیاه تو عاشق تر از همه به جمالت الاه تو میخانه ها ز عشق تو ساغر شکسته اند پیمانه ها ز غیر تو یکسر شکسته اند از قامت تو سرو و صنوبر شکسته اند پیمان هر که غیر تو دلبر شکسته اند عشاقِ عالمی که شدند از سپاه تو سر می زند حقیقت نور از ردای تو رخ می کند به وجه جمیلت خدای تو کِی می رسد ملاحت یوسف به پای تو جلوه نموده روی نبی در نمای تو شبه پیمبری و آینه ها شد گواه تو بی تو همیشه کار همه بی قراری است با تو هوای سرد زمین هم بهاری است کوثر ز جام روشن چشم تو جاری است از فاطمه جمال تو چون یادگاری است شد معتکف فلک به درِ خیمه گاه تو چون مرتضی علی همه مبهوت هیبتت چون او به دوش خود ببری خوان رحمتت هر نیمه شب مدینه گواه سخاوتت هر پادشه بُوَد چو گدای کرامتت حاتم نشسته بهر طلب در پناه تو هستی تو مقتدا و امیر کریم عشق حب تو بوده بیعت و عهد قدیم عشق آید ز نفحه و نَفَس تو نسیم عشق پرپر شدی به کرببلا در حریم عشق بوده مگر چه یوسف لیلا گناه تو محمد مبشری حضرت علی اکبر (ع) میلاد
گفتند بهشتي كه نباشي، برهوت است ديديم كه اين مُلك ز فيضت ملكوت است گفتند كه از تيره‌ي مردان بزرگي ديديم تمام تو جلال و جبروت است گفتند در آئين شما باده حرام است ديديم مِي نام تو در جام قنوت است هرجا سخن از حُسن تو آيد به ميانه در كنج لب يوسفيان خال سكوت است قافيه مهم نيست در آن بيت كه گفتند الطاف خداوند به عشق تو منوط است آيينه‌ي الله نمايي، علي اكبر! مستغرق در ذات خدايي، علي اكبر! يک عده بر آنند كه قرآن كريمي يک عده بگويند كه احسان قديمي يک قوم تورا زاده‌ي طوفان بشناسند يک عده بگويند كه از نسل نسيمي آن‌روز كه از راه رسيدي همه گفتند تو نقطه‌ي بسم الله رحمن و رحيمي بايد كه تورا قبله‌ي راهش بشناسد هر ديده‌ی بينايی و هر قلب سليمی آيينه‌ی پيغمبری و خَلقاً و خُلقاً بايد همه گويند كه تو خُلق عظيمی طوبا، هوس قامت رعناي تو دارد عباس، دلش ميل تماشاي تو دارد فارغ شده بازار دل از سود و زيان‌ها كالا به جز عشق تو ندارند دكان‌ها بي روح‌تر از هر جسدم بي غم عشقت اي نام تو انگيزه‌ی ضربِ ضربان‌ها آنجا كه پي حاكم شايسته بگردند بايد سخن از مدح تو آيد به ميان‌ها محدود به يک عصر و زمان نيستي آقا انديشه‌ی تو ريشه دوانده به زمان‌ها مجموعه‌ی علم و ادب و زهد و شجاعت! بايد ز تو سرمشق بگيرند جوان‌ها الگوي جوان! اي پسر ارشد ارباب! درياب گدا بر درتان آمده، درياب! هرجا خبري غير تو باشد، خبري نيست جز مهر تو در عمق دل ما اثري نيست اي ميوه‌ي شيرين درخت علويّون شيريني شهد لب تو در شكري نيست اي حضرت اربابِ ادب محضر ارباب گر تو پسري، هيچكسي را پسري نيست تو مي‌روی و پشت سر تو دلِ باباست يك وقت نگويي پي من چشم تري نيست داني كه چه آورده غمت بر دل بابا؟! داغت به جگر هست وليكن جگري نيست هر چند كه هر بند تو از بند جدا شد برخيز كه باباي تو انگشت نما شد
علیه‌ا‌لسلام 🔹یوسف لیلا🔹 در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابان بی‌همتا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام همه ته‌مانده‌های نور را بر سفرۀ صحرا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها تعالی‌الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالی‌الله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ‌بن‌ابی‌طالب مهیا گشته بر هیجا! که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا «منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!» ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا... امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری
🔹از همه دل‌رحم‌تر...🔹 قلب مرا نرم کرد، دیدۀ بارانی‌ام تر شده سجاده از اشک پشیمانی‌ام از همه دل‌رحم‌تر، از همه نزدیک‌تر هرچه برنجانمت باز نمی‌رانی‌ام از تو چه پنهان پر از حسرت دنیا شدم از تو چه پنهان پر از بی ‌سر و سامانی‌ام عمر تباه مرا، بار گناه مرا باز بدان ای رئوف از سر نادانی‌ام بندۀ شرمنده‌ات عاشق تو بود و هست خواه ببخشایی‌ام، خواه بسوزانی‌ام
🔹دوستت دارم🔹 همیشه در میان شادی و غم دوستت دارم چه شعبان‌المعظم، چه محرّم دوستت دارم دلم با عشق، خویشاوندی دیرینه‌ای دارد از آغاز جهان، از عهد آدم دوستت دارم وضوی گریه می‌گیرم در استغفار و می‌ریزم به پایت جان که ای جانان دمادم دوستت دارم برای این دل بیچاره همدم، عاشقت هستم برای زخم‌های سینه مرهم، دوستت دارم نگو از چشم من افتاده‌ای من چشم در راهم که از تو بشنوم یک‌بار من هم دوستت دارم خودم را بین آغوش تو می‌بینم شبیه حُر که با اشک خودش می‌گفت نم‌نم دوستت دارم در این دنیا نبردی آبرویم را در آن دنیا چه خواهی کرد؟! من در هر دو عالم دوستت دارم مرا حتی اگر در آتش خشمت بسوزانی زنم فریاد در بین جهنّم دوستت دارم دل دلواپسی دارم، دلی از غصه‌ها سرشار ولی «یا کاشف الهَم کاشف الغم» دوستت دارم فراز آخر شعر است و یک اقرار بی‌پایان مرا بسیار می‌خواهی و من کم دوستت دارم
سلامٌ علی آل یاسین و طاها سلامٌ علی آل خیر البرایا سلام خدا و سلام رسولش به ماهی که همتا ندارد به دنیا اگر در فضائل... جمیل الثنایا اگر در خصائل... کریم السجایا به صورت حمید است و محمود و احمد به سیرت علی است و عالی و اعلی به هنگامۀ کارزار است حیدر به هنگام ذکر و مناجات، زهرا حسین است در علم و حلم و سیادت شده عین عباس ساقی و سقا که ساقی عشق است و مرد شهادت که سقای آب حیات است و یحیی خوشا آن اذانی که باران فیضش کند خاک دل‌مُرده را باز اِحیا فدای نمازی که وقت قیامش سراسر شود دشت چشم تماشا فدای قنوتی که پرواز داده به افلاک دل‌های دردآشنا را فدای سجودی که با اشتیاقش به خاک حرم سجده آورده طوبی فدای سلامی که گفته‌ست پاسخ به صد شوق آن را نبی البرایا خوشا آن جوانی که در خلق و خویش شود سورۀ حُسن یوسف سراپا برای پدر چیست زیباتر از این؟ جوانش شود سرو خوش قد و بالا برای حسین است از این چه خوشتر؟ که هر جا سخن گفت با ماه لیلا، به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ نیاورد آن ماه حرفی به لب‌ها ببینید در این بیابان، چه ماهی مهیا شده تا زند دل به دریا که دریادل است و به لب دارد اینک: ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟ چه سخت است از او چنین دل بریدن مگر تاب می‌آوَرَد قلب بابا بپرسید از چشم یعقوب، مردم! از این هست جانکاه‌تر؟ هست آیا؟ نگاه حسین است حرزی به جانش به لب‌های زینب خدایا خدایا به بازی گرفته چنان مرگ را او که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی گرفته‌ست در دست خود ذوالفقاری که برخاسته بانگ لا سیف الا... چه شوری‌ست در سر، چه شوقی‌ست در دل شگفتا از این جان‌فشانی شگفتا شهادت شده مست چشمان مستش که مشتاق‌تر پر گشوده‌ست حالا برای تماشای صبح نگاهش دل قدسیان است غرق تمنا ملائک همه صف به صف در طوافش بهشت است دلتنگ آن ماه‌سیما ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟ ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟ به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟ و یا رفته تا آسمان‌ها مسیحا؟ ذبیح است سوی منا پر گشوده؟ و یا این بیابان شده طور سینا؟ رسیده‌ست دیگر زمان عروجش شنیده‌ست از سوی حق «ارجعی» را زبان لال مانده به توصیف ذاتش همان ذات ممسوس در ذات یکتا سلامٌ علی اهل بیت النبوه سلامٌ علی آل یاسین و طاها