eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹درگاه کریم🔹 خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر عرض حاجت می‌کنم آنجا که صاحب‌خانه‌اش پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر زیر دِین چارده معصومم اما گردنم زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر گردنم در زیر دِین آن امامی هست که داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر قصد این بار قصیده از برادر گفتن است ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر ای که راه انداختی امروز و فردای مرا! چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر بر تمام اهل‌بیت خویش حسّاسی ولی جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر... بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
از روشنای عرش طلوعی دگر رسید حوریه ای دوباره به شکل بشر رسید این بار چندم است که در باغ اهل بیت طوبای فاطمیِّ علی را ثمر رسید بانو تو آمدی و به شام سیاه ما از فیض گام های تو نور سحر رسید امشب خود خدا به علی هدیه می دهد تو آمدی و زینت قلب پدر رسید تو آمدی که دور برادر بگردی و اینگونه شد مدار فلک را قمر رسید تو آمدی به خاطر تنهایی حسین یعنی برای کرب و بلا همسفر رسید ما با حسین شور تماشا گرفته ایم امشب میان زینبیون جا گرفته ایم   خورشید صبح گاهی بامت حسین بود بعد از دو هفته ماه تمامت حسین بود هر دفعه که برادرت از راه میرسید از فرط شور و شوق سلامت حسین بود یک راستای نور وجود تو زینب است نوری که در مسیر امامت حسین بود ساده ترش شد این که نوشتیم زینب و دیدیم در حقیقتِ نامت حسین بود در ذیل خطبه های فصیحت مورخان آورده اند تکه کلامت حسین بود در خانواده ای که واژه ی برخاستن علی است از کودکی ، ذکر قیامت حسین بود خواهر اگر توئی و برادر اگر حسین نادیده ام برادر و خواهر در عالمین حتی اگر که مدح تو را صد کتاب کرد کی میشود فضائل تان را حساب کرد چشم من آن گلی که به حسرت شکفته است باید به لطف گام تو گل را گلاب کرد حتی بیان نام تو اعجاز میکند این اسم سیئات مرا هم ثواب کرد هر حاجتی که پیش خداوند برده ام گفتم به حق زینب و او مستجاب کرد آیینه ی تمام قد حجب فاطمه خورشید را طلوع رخت در نقاب کرد ای خواهر کریم مدینه فقیر را یک گوشه از کرامتت عالی جناب کرد تو آسمان ترینی و بالا تر از تو نیست ای خانمی که هیچ کس آقاتر از تو نیست ای لحن خطبه های تو شیواتر از همه مضمون جمله های تو گویاتر از همه تعریف داغ در نظرت جور دیگری ست ای کربلا به چشم تو زیباتر از همه حتماً تمام واقعه را خوب دیده ای ظهری که بود جای تو بالاتر از همه اما کسی ندید که نفرین کنی چرا ای آن که ربنای تو گیراتر از همه ظهری که سی هزار نفر بود و یک نفر افتاده بود زخمی و تنهاتر از همه ظهری که در هجوم به گودال تیر و تیغ پیچیده می شدند و معماتر از همه.... ....این بود که تنش به چه جرمی کفن نداشت بر روی خاک بود و سری در بدن نداشت شاید که ارث تو پیغمبری نبود در شام و کوفه روی تو خاکستری نبود پس هاله ی نور تو آنجا چه کاره بود؟ راوی دروغ گفته سرت معجری نبود بانو قسم به خون دهان برادرت بزم شراب جای چنین خواهری نبود با تو بنای گریه و زاری نداشتم اما اگر که مادرتان بستری نبود امروز با نفس زدنش خون نمی گریست دیروز اگر جسارت میخ در نبود جاری شده ست خون دل از دیده ی ترم آمد دوباره فاطمیه ، وای مادرم
همین که بهتری، الحمدلله جدا از بستری، الحمدلله همین که در زدم دیدم دوباره خودت پشت دری، الحمدلله * * * تو دیگر با حجابت خو گرفتی به چندین علت از من رو گرفتی گمان کردی ندیدم زیر چادر چطوری دست بر پهلو گرفتی
زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده خواست پرواز کند دید پرش افتاده می شود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست بس که شلاق به جان کمرش افتاده آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد چند تاری مژه از پلک ترش افتاده هر کس ایام کهنسالی عصا می خواهد پسرش نیست ببیند پدرش افتاده آن که از کودکی اش مورد حرمت بوده ست سر پیری به چه جایی گذرش افتاده ! به جراحات تنش ربط ندارد اشکش حتم دارم که به یاد پسرش افتاده
علیه‌السلام علیه‌السلام علیهاالسلام 🔹درگاه کریم🔹 خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر عرض حاجت می‌کنم آنجا که صاحب‌خانه‌اش پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر زیر دِین چارده معصومم اما گردنم زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر گردنم در زیر دِین آن امامی هست که داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر قصد این بار قصیده از برادر گفتن است ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر ای که راه انداختی امروز و فردای مرا! چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر بر تمام اهل‌بیت خویش حسّاسی ولی جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر... بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
نسیم روضه وزیدن گرفت در مویت غروب می چکد از تارهای گیسویت کنار خیمه به من رو زدی چگونه شده است کنار علقمه افتاده بر زمین رویت هنوز هم که تو در فکر احترام منی بس است این همه سختی مده به بازویت کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت چقدر فاصله افتاده بین ابرویت چه عطر یاس نجیبی گرفته ای انگار نشسته مادر پهلو شکسته پهلویت
خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر عرض حاجت می‌کنم آن‌جا که صاحب‌خانه‌اش پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر زیر دِین چارده معصومم اما گردنم زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که داده در ایرانِ ما طوبای او بَر، بیشتر آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر قصد این بار قصیده از برادر گفتن است ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر ای که راه انداختی امروز و فردای مرا! چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر بر تمام اهل بیت خویش حسّاسی ولی جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر... بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
پائین تر از آنیم ز بالا بنویسیم یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم ما کوزه ی اندیشه مان کمتر از آن است تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم ما را لُلُلُک  لُکنت محض آفریدند تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم هر جا که حسین ابن علی حک شده باید زیرش مددی زینب کبری بنویسیم از وسعت نوری بنویسیم که تابید ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی گاه متولد شدنت عالمه بودی از چهره ات اینگونه گرفتند نتیجه هم مادر و هم دختر زهراست خدیجه بر روی زمین از تو بگوییم چگونه ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه لب باز کنی هرچه نفس بند میآید از حنجرت آیات خداوند میآید پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد آرامش آمیخته با لهجه فریاد قول تو فصیح است بدانگونه که زهرا این غرش شیر است همانگونه که مولا دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا لا حول ولا قوه ای وای مبادا...  ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد برپای اگر از تاختنش گرد ندارد پیشانی او پارچه زرد ندارد این دختر مولاست همآورد ندارد ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه با طرز وقاری که برش کوه شود، کاه خورشید فراروی وی و پشت سرش ماه جز این نبود منزلت دختر یک شاه ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد زینب که دمی راهی بازار نمیشد از معجر او باد خبر دار نمیشد اکنون به چه جرم است وِ را کوچه به کوچه... دشنام ، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم