eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم باز اما ادعا داریم فکر حضرتیم فکر بیداری مایی ما ولی خوابیم خواب.. عفو کن‌ آقا اگر اینقدر اهل غفلتیم تو به‌ گمنامان نگاه بیشتر داری ولی… ما ز چشم افتاده ها از عاشقان شهرتیم پشت ابر معصیت ماندیم و نابینا شدیم حاضر کامل شما هستی و ما در غیبتیم با تمام‌ این بدیها نام‌ مارا خط مزن با تمام این بدیها باز هم در خدمتیم جز‌حسین‌و روضه اش راه نجاتی نیست نیست ما برای آشتی با تو دخیل هیئتیم
قدمتی که شاه دارد را گدا هم داشته حکمتی که فقر دارد را غنی هم داشته   تا زمین خوردیم با نام تو سرپا می‌شدیم دردهامان از طفولیت دوا هم داشته   سجده بر پای تو کردن منشأ توحید ماست یاعلی در باطنش یا ربنا هم داشته   باز شد آغوش کعبه تا تو را دیده علی پس بگو کعبه در اینجا آشنا هم داشته   رد شدی از کوچه و قومی مسلمانت شدند کیمیای اصل را این خاک پا هم داشته   پیچش عمامه‌ات تا کهکشان‌ها می‌رسد یاعلی تنها به داد ناتوان‌ها می‌رسد   یاعلی و یاعلی و یاعلی و یاعلی مرتضی یعسوب دین، کرار علی، مولا علی   هرچه خوبی هست را دادست او یکجا به ما هرچه خوبی هست را داریم یکجا با علی   انبیا را دیده هرکس که علی را دیده است نوح، ابراهیم، یوسف، یونس و عیسی علی   اسم اعظم را که می‌گویند بر لب‌های ماست السلام ‌ای حق مطلق، عالی اعلی، علی   هرچه می‌بینم تفاوت نیست بین این دوتا هم علی زهرا شده، هم می‌شود زهرا علی   وصلۀ روی عبایت آبروی خلقت است به تماشای عباداتت عبادت دعوت است   برق چشمان تو گه جبر است، گاهی اختیار با سرانگشت تو می‌گردد مدار روزگار   وقت رد الشمس آمد، تو فقط یک اخم کن دست و پا گم می‌کند از هیبتت لیل و نهار   در نجف خاکی شدن یعنی که معراجی شدن جلوۀ نور خدا دارند ذرات غبار   بی همای رحمتش آواز‌ه‌ای دیگر نداشت ای تمام آبروی شعر‌های شهریار   لا کریم الا علی، لا فیض الا نوکری «لا فتی الا علی، لاسیف الا ذوالفقار»   نور پیشانیت نوری داد بر آفاق ما دست خالی آمدیم ‌ای حضرت رزاق ما   پشت تو هرکس که راه افتاد، سلمان می‌شود سائل خورشید هم یک روز تابان می‌شود   من نمی‌خواهم عقیقت را! فقط راهم بده آنکه آمد زیر سقف تو، سلیمان می‌شود   آخر معراج احمد هم تو پیدا می‌شوی آخر معراج هم پیش تو مهمان می‌شود   من نمی‌گویم خدایی تو، ولی آخر چرا با صدای تو خدا حتی نمایان می‌شود   لطف اگر لطف تو باشد، دست اگر که دست تو قنبر بی خانمان یک روزه سلطان می‌شود   از همان اول فقط دل بر شما دادیم بس تا که در بند توایم، آزاد آزادیم و بس   از همین حالا هجوم غصه‌ها سر می‌رسد روز شادی می‌رود، روز عزا سر می‌رسد   هر سلامی می‌کنی بی اعتنا رد می‌شوند طعنۀ مردم جدا، غربت جدا سر می‌رسد   همسرت را پیش چشمت تازیانه می‌زنند لحظۀ افتادن خیرالنسا سر می‌رسد   آتش در می‌رود تا خیمه‌ها روز دهم بعد بلوای مدینه، کربلا سر می‌رسد   آن زمانی که ته گودال می‌افتد حسین یک نفر با کهنه خنجر بی هوا سر می‌رسد   شهر تو با دخترت افسوس بد تا می‌کند آل عصمت را به چه وضعی تماشا می‌کند
روی خوشی نشان بده این روسیاه را از شب زده دریغ نکن نور ماه را   بینای ظاهری شدم و کور مطلقم وقتی بدست نفس سپردم نگاه را   باشد بزن!ولی نکند رد کنی مرا بیچاره ام! نگیر زمن سر پناه را   گرچه همیشه دیر به دیر آمدم ولی از من مگیر در زدن گاه گاه را   دیدند مانده ام وسط راه و رد شدند تو سربه راه کن من گم کرده راه را   دیگر قطار عمر به پیری رسیده است باید به توبه طی کنم این ایستگاه را   هرجا طرف حساب تویی سود با من است کوه گناه دادم و دادی تو کاه را   خیلی هواییم! نفسم بند کربلاست امضا بزن اجازه دیدار شاه را   روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار دید عمه جان به دور خودش یک سپاه را  
. در‌سماواتش‌ اگر که خواستی پر وا کنی.. باید اول از تعلق های خود پروا کنی! یوسف گم گشته الزاما که در بازار نیست می‌توانی یار را در قلب خود پیدا کنی آه وقتی می‌کشی از هجر ..پاکت میکنند واجب است آیینه را نوبت به نوبت " ها" کنی سنگ خوردن‌ اولین شرط شروع عاشقیست عاشقی یعنی دلت را شب به شب رسوا کنی نان مولا میخوری پس پشت بر‌ مولا نکن! حیف باشد غیرِ اینجا‌ رو سوی هرجا کنی! هیچ جا جز خیمه ی سبزش برایت امن نیست خانه ات اینجاست هرچه سیر در دنیا کنی ذکر تعجیل فرج یا فاطمه یا فاطمه ست با امام عصر‌ باید یاری زهرا کنی خاکِ چادرخاکیِ زهرا مسیحای همه ست سجده کن برآن! که بین عرش سر بالا کنی! کربلا یک جلوه از غوغای دیوار‌و در است کاش حالا گریه ای‌ بهتر ز عاشورا کنی کافری آمد به پشت در..کسی با او‌ نگفت ای حرامی آمدی حوریه‌ را دعوا کنی؟!
از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خوان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو در این دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانۀ امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی با تازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر  نیزه نیست
نصر من‌ الله از حرم تکبیر پا شد هنگام پیکار برادرزاده ها شد . ابن الحسن ابن الحسین کربلا شد یا حضرت زهرا ! حسن حاجت روا شد . تحت الهنک را گرچه بر رویش کشیده برق نگاهش بر زمین آتش کشیده . او قاسم است ابن الکریم است و کریم است مثل علی بر نار و بر جنت قسیم است . تیغ کجش روح صراط المستقیم است  شمشیر گردانیش طوفان عظیم است . از راست از چپ می زند سرها می افتد نام حسن بر روی پیکرها می افتد . ازرق ببین این نوجوان صف شکن را ان‌ تنکرونی خواندن ابن الحسن را . عباس یادش داده از هر سو زدن‌ را پایان بده این‌ جنگ های تن به تن را . هرچه پسر داری بیاور مشکلی نیست بهر پسرهایت همین یک ضربه کافی ست . دور و برش هر قدر طبل جنگ‌ می خورد این صورت زهرایی از خون رنگ‌ می خورد . کعبه میان قوم کافر سنگ‌ می خورد موی سرش با دست‌ نیزه‌ چنگ‌ می خورد . دوره شد و روی سرش نقل بلا ریخت از بین لب هایش مدد یا مجتبی ریخت . افتاد و بین لشگری تنها شد و بعد پهلوی قاسم پهلوی زهرا شد و بعد . مثل سفارش نامه خود تا شد و بعد بین همه‌ روی تنش دعوا شد و بعد . آمد عمو دید استخوان هایش شکسته جوری ز اسب افتاده که پایش شکسته . سمت تنش پرتاب شد هر نیزه ای بود در صورتش تیر و به حنجر نیزه ای بود . هر تکّه از دشداشه اش بر نیزه ای بود عمامه اش آویز بر سر نیره ای بود . زیر سم مرکب قد و قامت کشیده این یک نفس را هم به صد زحمت کشیده . بر سینه اش چسباند وقتی که تنش را فهمید سختی های وقت بردنش را . نجمه به چشمانت بکش پیراهنش را بوسه بزن این‌ پیکر پر روزنش را . پیش حسن شرمندگی مانده برایم بی قاسم و اکبر منم با گریه هایم . . .
بسم رب الحسن از خیمه قمر می آید کیست این ماه که حیدر به نظر می آید اینچنین که سوی میدان خطر می آید.. پدر ازرق شامیست که در می آید! از جلال و جبروتش همه میترسیدند بعد ده سال همه روی حسن را دیدند این‌ عمامه که به سر بسته برای حسن است تنکرونی است شعارش  زرهش پیرهن است ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است کیف کرده است حسین از رجز فاطمی اش جان فدای هنر رزم بنی هاشمی اش مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد گاه گاهی ز جلو گه ز عقب‌ میجنگد یک‌تنه با همه یلهای عرب میجنگد همه گفتند که این‌ تشنه عجب‌ میجنگد خسته شد!دوروبرش آه چه غوغایی شد سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد آیت الکرسی لبهاش ترک‌میخورد و.. سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و.. نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و.. قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و.. نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد بی وضو دست به پیچ و‌خم گیسوش افتاد وسط اینهمه دعوا بدنش بود و‌نبود زیر سم های ستوران دهنش بود و نبود دست و پا و سر او بند تنش بود و‌نبود با لب پاره مجال سخنش بود و نبود سینه اش خرد شد و گریه نکرد و خندید یک عمو گفتن او چند نفس طول کشید! ماند عمو پیکر او را ببرد یا نبرد تا به خیمه تک و تنها ببرد یا نبرد شده هم قامت سقا ببرد یا نبرد این بدن را سوی زنها ببرد یا نبرد نجمه برخیز حسین با قد خم می آید شیر مردت به چه وضعی به حرم می آید.. شرط استفاده ازین اشعار فرستادن ۱۴ صلوات نثار حضرت ابوطالب هست..
بسم رب الحسن از خیمه قمر می آید کیست این ماه که حیدر به نظر می آید اینچنین که سوی میدان خطر می آید.. پدر ازرق شامیست که در می آید! از جلال و جبروتش همه میترسیدند بعد ده سال همه روی حسن را دیدند این‌ عمامه که به سر بسته برای حسن است تنکرونی است شعارش  زرهش پیرهن است ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است کیف کرده است حسین از رجز فاطمی اش جان فدای هنر رزم بنی هاشمی اش مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد گاه گاهی ز جلو گه ز عقب‌ میجنگد یک‌تنه با همه یلهای عرب میجنگد همه گفتند که این‌ تشنه عجب‌ میجنگد خسته شد!دوروبرش آه چه غوغایی شد سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد آیت الکرسی لبهاش ترک‌میخورد و.. سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و.. نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و.. قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و.. نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد بی وضو دست به پیچ و‌خم گیسوش افتاد وسط اینهمه دعوا بدنش بود و‌نبود زیر سم های ستوران دهنش بود و نبود دست و پا و سر او بند تنش بود و‌نبود با لب پاره مجال سخنش بود و نبود سینه اش خرد شد و گریه نکرد و خندید یک عمو گفتن او چند نفس طول کشید! ماند عمو پیکر او را ببرد یا نبرد تا به خیمه تک و تنها ببرد یا نبرد شده هم قامت سقا ببرد یا نبرد این بدن را سوی زنها ببرد یا نبرد نجمه برخیز حسین با قد خم می آید شیر مردت به چه وضعی به حرم می آید.. شرط استفاده ازین اشعار فرستادن ۱۴ صلوات نثار حضرت ابوطالب هست..
نصر من‌ الله از حرم تکبیر پا شد هنگام پیکار برادرزاده ها شد . ابن الحسن ابن الحسین کربلا شد یا حضرت زهرا ! حسن حاجت روا شد . تحت الهنک را گرچه بر رویش کشیده برق نگاهش بر زمین آتش کشیده . او قاسم است ابن الکریم است و کریم است مثل علی بر نار و بر جنت قسیم است . تیغ کجش روح صراط المستقیم است  شمشیر گردانیش طوفان عظیم است . از راست از چپ می زند سرها می افتد نام حسن بر روی پیکرها می افتد . ازرق ببین این نوجوان صف شکن را ان‌ تنکرونی خواندن ابن الحسن را . عباس یادش داده از هر سو زدن‌ را پایان بده این‌ جنگ های تن به تن را . هرچه پسر داری بیاور مشکلی نیست بهر پسرهایت همین یک ضربه کافی ست . دور و برش هر قدر طبل جنگ‌ می خورد این صورت زهرایی از خون رنگ‌ می خورد . کعبه میان قوم کافر سنگ‌ می خورد موی سرش با دست‌ نیزه‌ چنگ‌ می خورد . دوره شد و روی سرش نقل بلا ریخت از بین لب هایش مدد یا مجتبی ریخت . افتاد و بین لشگری تنها شد و بعد پهلوی قاسم پهلوی زهرا شد و بعد . مثل سفارش نامه خود تا شد و بعد بین همه‌ روی تنش دعوا شد و بعد . آمد عمو دید استخوان هایش شکسته جوری ز اسب افتاده که پایش شکسته . سمت تنش پرتاب شد هر نیزه ای بود در صورتش تیر و به حنجر نیزه ای بود . هر تکّه از دشداشه اش بر نیزه ای بود عمامه اش آویز بر سر نیره ای بود . زیر سم مرکب قد و قامت کشیده این یک نفس را هم به صد زحمت کشیده . بر سینه اش چسباند وقتی که تنش را فهمید سختی های وقت بردنش را . نجمه به چشمانت بکش پیراهنش را بوسه بزن این‌ پیکر پر روزنش را . پیش حسن شرمندگی مانده برایم بی قاسم و اکبر منم با گریه هایم . . .
تا آمدم کاری کنم عمرگران رفت عمر گرانم پای این و پای آن رفت گفتم که توبه میکنم این ماه اما توبه نکردم آخر از دستم زمان رفت پرحرفی من آتشی بر جانم انداخت اعمال من پای گناهان زبان رفت دل را به هرکس جزتو دادن روسیاهیست باید برای تو فقط تا پای جان رفت دنیا تمام لحظه هایم را گرفت و سعی و تلاشم در پی یک لقمه نان رفت فیض سحرها رفت و ما درخواب بودیم غافل شدیم و روزها از دستمان رفت باهر گناهم چشم آقا تار ترشد آه دل پرناله اش تا آسمان رفت پیر علی اکبر شدم در روضه هایش عمرم به پای زخمهای این جوان رفت.. یوسف شد و پیراهنش را پاره کردند لبهای بابا گفتنش را پاره کردند..
دوماه رفت اگر میشود گدا بخرید نشسته اید دودل اینچنین چرا؟ بخرید سه روز نه ! همه عمر معتکف شده ام نمیروم ز در روضه خانه تا بخرید گره به زندگی ام میخورد همیشه ولی نمیخورم به در بسته گر مرا بخرید دل شکسته من را کسی نگاه نکرد به روی دست گرفتم مگر شما بخرید خدا کند همۀ شهر باخبر بشوند خدا کند که مرا با سر و صدا بخرید غریبه چند شبی بیشتر نمیماند اگر به فکر خریدید آشنا بخرید هرآنچه هم بشود دست من به سوی شماست ردم کنید از این آستان و یا بخرید کرم کنید فقط دیده را ندیده کنید و آبروی مرا محضر رضا بخرید شما که صبح و مسا داغ کربلا دارید چه خوبتر ز غلامان کربلا بخرید
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم این دوماه از کف من رفت و‌ نکردم کاری وای از غفلت بسیار!  چه باید بکنم اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم چشم‌ من بود به اغیار چه باید بکنم هرچه گفتی تو به من‌ گوش ندادم! العفو! شدم امروز گنهکار چه باید بکنم مثل هربار زدم زیر قرارم با تو تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟!