#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
نصر من الله از حرم تکبیر پا شد
هنگام پیکار برادرزاده ها شد
.
ابن الحسن ابن الحسین کربلا شد
یا حضرت زهرا ! حسن حاجت روا شد
.
تحت الهنک را گرچه بر رویش کشیده
برق نگاهش بر زمین آتش کشیده
.
او قاسم است ابن الکریم است و کریم است
مثل علی بر نار و بر جنت قسیم است
.
تیغ کجش روح صراط المستقیم است
شمشیر گردانیش طوفان عظیم است
.
از راست از چپ می زند سرها می افتد
نام حسن بر روی پیکرها می افتد
.
ازرق ببین این نوجوان صف شکن را
ان تنکرونی خواندن ابن الحسن را
.
عباس یادش داده از هر سو زدن را
پایان بده این جنگ های تن به تن را
.
هرچه پسر داری بیاور مشکلی نیست
بهر پسرهایت همین یک ضربه کافی ست
.
دور و برش هر قدر طبل جنگ می خورد
این صورت زهرایی از خون رنگ می خورد
.
کعبه میان قوم کافر سنگ می خورد
موی سرش با دست نیزه چنگ می خورد
.
دوره شد و روی سرش نقل بلا ریخت
از بین لب هایش مدد یا مجتبی ریخت
.
افتاد و بین لشگری تنها شد و بعد
پهلوی قاسم پهلوی زهرا شد و بعد
.
مثل سفارش نامه خود تا شد و بعد
بین همه روی تنش دعوا شد و بعد
.
آمد عمو دید استخوان هایش شکسته
جوری ز اسب افتاده که پایش شکسته
.
سمت تنش پرتاب شد هر نیزه ای بود
در صورتش تیر و به حنجر نیزه ای بود
.
هر تکّه از دشداشه اش بر نیزه ای بود
عمامه اش آویز بر سر نیره ای بود
.
زیر سم مرکب قد و قامت کشیده
این یک نفس را هم به صد زحمت کشیده
.
بر سینه اش چسباند وقتی که تنش را
فهمید سختی های وقت بردنش را
.
نجمه به چشمانت بکش پیراهنش را
بوسه بزن این پیکر پر روزنش را
.
پیش حسن شرمندگی مانده برایم
بی قاسم و اکبر منم با گریه هایم
.
.
.
#سیدپوریاهاشمی
.
#شب_ششم_محرم
ماه پوشیده کفن در دل طوفان می رفت
آه فرزند حسن داشت به میدان می رفت
همه دیدند عمو در بغلش غش کرده
چون به میدان بلا داشت دل و جان می رفت
دانش آموخته ی مکتب ثاراللهی
بی زره در نفس سایه ی قرآن می رفت
او که حتی نرسیده است دو پایش به رکاب
در دل لشکر طاغوت رجز خوان می رفت
مرگ از طعم عسل در نظرش شیرین تر
داشت با عشق ،به قربانی سلطان می رفت
گرچه فرزند حسن بود ولی عشق حسین
داشت آئینه ای از لولوء و مرجان می رفت
رقص شمشیر و رجز خوانی او بر دل کفر
داغ می زد پی هم تا خط پایان می رفت
عاقبت بوسه ی شمشیر به فرق سر او
خبر آورد به مهمانی رحمان می رفت
همه دیدند در آغوش عمو جان می داد
ماه را حضرت خورشید به قربان می رفت
#محمدجواد_منوچهری
#السلام_علیک_یا_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل
متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل
در مرامش حفظِ ناموس ارجحیّت داشت و
شد برای اهل عالم، غیرتش ضرب المثل
سمبلِ از جان گذشتن بود و با اذن عمو
گفت بسم الله را و شد هماوردش اجل
با غضب ابرو گره میکرد و میچرخاند چشم
مثلِ بابایش حسن(ع) در صحنۂ جنگ جمل
سیزده ساله ست اما در مسیرِ رزم او
سخت جان دادند؛ بی تیر و سپر شیرانِ یَل
یکّه می تازید و افتادند فوراً یک به یک
آن حرامی های باقی مانده از لات و هُبل
بسکه با شیرینیِ طعم شهادت شد عجین
از لبِ شمشیر او میریخت در میدان، عسل
بد نظر خورد و تنش شد نیزه باران و نماند؛
محض ِ لبهای عمو یک جایِ سالم لااقل
رفت اما کاشکی می ماند تا جای پدر...
چشم هایِ عمه زینب(س) را بگیرد رویِ تل!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
این جوان کیست« زمین دور سرش می گردد»
ماهِ رخشنده به دورِ قمرش می گردد
آفتاب آمده در چشمِ تَرَش می گردد
نازنینی که حرم دور و بَرَش می گردد
سیبِ سرخِ حسن و میوه ی نوبَر ،قاسم
بر سرِ سفره ی زهرا،رطبِ تَر ،قاسم
پسری آمده میدان که حسن در حسن است
از زبان علی و فاطمه اورا سخن است
کلماتش همه از مصحف و شکّر شکن است
همه از لؤلؤ و مرجان و بهشتِ عدن است
بر لبش واقعه و نور تلاوت دارد
سیزده ساله و این گونه کرامت دارد
این جوان کیست که اینگونه فرس می راند
تیغِ لا حول و لا قوّةَ می تاباند
ذوالفقاری که به سرپنجه ی خود چرخاند
بو تراب آمده گویی که رجز می خواند
مثل شیری ست که می غرّد و می آید مست
دست در رطل گران کرده و شد باده پرست
با عمو شیوه ی بحث و جدلش دیدنی است
گوش کن؛واژه ی احلیٰ عسلش دیدنی است
در نبرد آمده عکس العملش دیدنی است
با رکب های فراوان٬بدلش دیدنی است
شیوه ی چشم تو دل می برد از حور و پری
حق همان بود که راحت ز عمو دل ببری
خرم آن لحظه که او پا به رکاب اندازد
گردش چرخ و فلک را به شتاب اندازد
آمده تا که به چشم همه خواب اندازد
تا که طوفان به دل آتش و آب اندازد
آمده تا به نیابت ز پدر تیغ زند
ضربدر مثل علی روز خطر تیغ زند.....
بر عمو دیدن آن حال پریشان سخت است
زخم بر پیکر آهوی خرامان سخت است
دیدن آن جگر و این لب عطشان سخت است
لحظه ی آخر و فریاد عموجان سخت است
روبرو با تو شدن حال دگر می خواهد
بردنِ جسم تو تا خیمه جگر می خواهد
بر عمو سخت بوَد بی تو چه سان برگردد
شرمگین از کرم ناب برادر گردد
روبرو با دلِ غمدیده ی خواهر گردد
عرش از بوی تو باید که معطر گردد
شورِ شیرینی ِ عشق تو تماشا دارد
هرچه آن شور تماشا بکند جا دارد
#علی_کفشگر
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#دوبیتی
داغ مدینه دلتو گرفته
پهلوی این نیزه به تو گرفته
نمیشه وایسم و تماشا کنم
دست سیاه کاکُلِتو گرفته
گفتی حسن همین برای تو بد شد
هر چی که شد سر همین حسد شد
زنده بودی هنوز ولی بمیرم
مرکب اومد از رو تن تو رد شد
گلم چقدر خوش قد و بالاشدی
رفتی توی لشگر و تنها شدی
چی شد تو اون شلوغیا که آخه
یه ساعته هم قد سقا شدی
با پر سوخته پر زدی عزیزم
میشه جوابمو بدی عزیزم
چیکار کنم که پیش چشم تارم
مثل عسل کِش اومدی عزیزم
#محمد_کاروان
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#غزل
عمهها از حال رفتند از کفن پوشیدنش
شد حسن هنگام عمامه به سر پیچیدنش
اذن میدان را گرفت و خنده آمد بر لبش
چشم بد دور، ای عمو قربان آن خندیدنش
نوجوانی با کفن دارد به مقتل میرود
اشک هر بینندهای جاری شود از دیدنش
قدسیان پشت سرش دست دعا برداشتند
عرشیان تکبیر میگویند از جنگیدنش
تازه داماد است و رویش را همه بوسیدهاند
سنگها هستند حتی در صف بوسیدنش
بی زره وقت هجوم سنگها جسمش چه شد؟
کار سختی نیست با این وضعیت فهمیدنش
رفت جسم نیمه جانش زیر سم اسبها
سختتر شد اینچنین در خاک و خون غلتیدنش
کیست این کودک که میگویند مردان خدا
غبطه باید خورد بر جام بلا نوشیدنش؟
#آرش_براری
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیهما_السلام
#شب_ششم_محرم
#غزل
وقت آن است که مأمورِ اجل را بِشِناسید
آمدم تا پسرِ شیرِ جمل را بِشِناسید
رجزم هست «أناأبن الحسن(ع)»و باید از این پس
معنیِ ضربه و آسیب و خلل را بِشِناسید
یک نصیحت به شما دارم و پیش از طلبِ رزم
باید اول نسَب و جا و محل را بِشِناسید
جنگ با هاشمیون؟! فرصت آن است که کامل
حیدریون و شجاعانِ ازل را بِشِناسید
آمدم تا پس از آشفتگیِ ازرق شامی(لع)
اوجِ حدّأکثریِ حدّاقل را بِشِناسید
زره اندازهٔ من نیست نباشد! هدف عشق است
در دل معرکه ها مردِ عمل را بِشِناسید
أیهاالناس لَعینند یزید(لع) و عمرسعد(لع)
آمدم تا پسرِ لات و هُبل را بِشِناسید
شک ندارم که اگر تیر به تابوت پدر خورد
قصدش این بوده خداوند که یل را بِشِناسید
عاشق شهدِ شهادت شدم و تشنه رسیدم
تا که مرغوب ترین نوعِ عسل را بِشِناسید
*
شده ابیاتِ تنم غرقِ هجاهایِ کشیده
قبلِ این مرثیه باید که غزل را بِشِناسید!
#مرضیه_عاطفی
.
#شب_ششم_محرم
حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
ای پسر منبع جود و کرم
دلبر خوش چهره اهل حرم
بدر تماشایی آل رسول
آینه ی سبط بزرگ بتول
یوسف بطحایی دور از وطن
حضرت قاسم گل باغ حسن
رایحه ی یاس دهد بوی تو
عطر حس می وزد از موی تو
دررخ تو روی حسن منجلی
حُسن تمام حسن ابن علی
حُسن تو حُسن دگران را شکست
دست رقیبان همه از پشت بست
موی تو را پنجه ی دل شانه زن
بسته به بازوی تو حرز حسن
مام تو بدر حسنی زاده است
خون خدا پرورشت داده است
فیض شهادت همه آمال توست
لطف عموشامل احوال توست
ای سر و پایت همه آثار عشق
همسفر قافله سالار عشق
شهد شهادت به لبت چون رسید
از تن تو نهر عسل می چکید
رزم تو از جنگ جمل یاد کرد
کرب و بلا را حسن آباد کرد
من چه بگویم که عمویت چه دید
زیر سُم اسب تنت قد کشید
همچو گل خشک ز شمشیرکین
پیکر تو ریخت به روی زمین
سوی عمو دست تمنا زدی
دید عمویت به زمین پا زدی
لانه ی زنبور عسل شد تنت
وای بر آن پیکر بیجوشنت
گیسوی تو در کف دست عدوست
هلهله ها قاتل جان عموست
زهر خودش را به تو دشمن بریخت
مثل حسن حاصلت از هم گسیخت
گفت عمویت به تو ای دلبرم
زنده شده یاد حسن در برم
داغ تو مانند غم مجتباست
پیکر تو مثل جگر پاره هاست
داغ تو در عرش دلم شد رفیع
کرب و بلا در نظرم شد بقیع
گریه از این سوز و محن می کنم
یاد غریبی حسن می کنم
لحظه ی دفنش دل زارم فسرد
تیر جفا بر تن و تابوت خورد
خاک غمش ریخت بروی سرم
شد کفنش غرق بخون دربرم
#علیرضا_توانا
.
#حضرت_قاسم_زمزمه
#زمزمه۱۷
جنگیدن تو بی بدل بود
کربلا واست جمل بود
اونقدر عسل گفتی که جسمت
روی زمین عین عسل بود
سنگ زدن بهت زیادی زدن
خیلیاشون جون میدادی زدن
خون حنا شد رو سرت سنگارو
به جای نقل دومادی زدن
عزیزم خون دیگه چشماتو بسته
تو خوابیدی عموت پیشت نشسته
هنوز اسبا روی جسمت نرفتن
به زیر چکمهها سینه شکسته
چشم نجمه با دیدنت تر شد
حالا جسمت هم قد اکبر شد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیدم رو خاک پاشیده بودی
بین خون غلطیده بودی
وقتی رسیدم به تن تو
به زیر سم چسبیده بودی
میون هلهله خاموش شدی
چی شده چرا تو بیهوش شدی
رخت دامادی نداشتیم برات
بمیرم برات کفن پوش شدی
یه خورده دیرتر از بابات رسیدم
بغل کردم تو رو اما خمیدم
صدات کردم صدا از تو نیومد
صدای استخوناتو شنیدم
شرمندم از این جسم پاشیدت
شرمندم از مادر غمدیدت
#ناصر_دودانگه ✍
#شب_ششم_محرم
👇
.
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_واحد
#واحد۱۳
زنده شده باز غم مدینه
کشتی من و ای شکسته سینه
سخته چه قَدَر برا عموجان
زیر دست وپا تو رو ببینه
واویلا
پیش چشام پا میکشی روو خاکا
زنده شده مصیبت مجتبی
میده غریبی ِ تو بوی بابا
دسته گل ِ ، یاسمنم
از غم تو نشسته لرزه به تنم
دسته گل ِ ، یاسمنم
سلام من رو برسون به حسنم
امون ای دل .....
......................
ای دلاورم خدا نگهدار
یاس لشکرم خدا نگهدار
احلی من عسل حلال جونت
داماد حرم خدا نگهدار
من موندم
چرا شدی هم قد سقا قاسم
پای تنت نشستم از پا قاسم
ببین که چشمام شده دریا قاسم
شکسته شد ، بال و پرم
چه جور تو رو تا خیمه آخه ببرم
شکسته شد ، بال و پرم
زنده شده دوباره داغ اکبرم
امون ای دل .....
#محمد_حسین_رحیمیان ✍
👇
.
#شور
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_شور
عمو بیا که جون من رسیده بر لب
زیر سم مرکب
خدا کنه منو نبینه عمه زینب
زیر سم مرکب
این روضه قاسم شد روضه ی مادر
از بس لگد خوردم سینم شکست آخر
واویلا علی القاسم
جان عمویی و یتیم حسنی تو
داماد منی تو
برات بمیرم که چه خونین بدنی تو
داماد منی تو
رو پیکر زخمیت سنگ جفا ریخته
جسمت چرا قاسم روی خاکا ریخته
واویلا علی القاسم
چجوری پرپر شدی ای حاصل نجمه
وای از دل نجمه
قد رشید تو میشه قاتل نجمه
وای از دل نجمه
مثل تن بابات جسمت پر از تیره
رو صورتت جای زخمای شمشیره
واویلا علی القاسم
#عبدالزهرا
.👇
.
#شور
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_شور
من شير پيكارم ، از نسل كرارم
ارث شجاعت از ، بابام حسن دارم
استاد من باشد ، ماه بنى هاشم
إنى أنا القاسم٢
تيغ دو دم آريد ، من مرد اين راهم
ابن الحسن هستم ، جوشن نمى خواهم
با ياعلى گشتم ، سوى نبرد عازم
إنى أنا القاسم٢
ترسى ندارم من ، از لشكر دشمن
گر تن به تن آيند ، در روبروى من
نگذارم از اين قوم ، من يك نفر سالم
إنى أنا القاسم٢
اى ازرق شامى ، گفتی كه سردارى!
بفرست به جنگ من ، هرچى پسر دارى
من مى برم از بين ، نسل تو رو ظالم
إنى أنا القاسم٢
كارى كنم امروز ، گردد جمل تكرار
من مادرم زهراست ، نه آن زن خونخوار
بر اين نسب نازم ، من تا ابد دائم
إنى أنا القاسم٢
#شعرمذهبیرضیعالحسین
👇