#امام_حسین_علیه_السلام_ولادت
تو حسینی که تو را اهل دعا
می شناسند به باران عطا ...
پنجمین اختر تابان کسا
شاه بیت غزل کرب و بلا
السلام ای همه دارایی من
بهترین همدم تنهایی من
ای حسینی که سراپا حسنی
با خبر باش که دنیای منی ...
روشنی بخش شب پنج تنی
کور گشتم برسان پیرهنی ...
پر دهی نامه برت خواهم شد
ندهی خاک درت خواهم شد
در خورت بود دُر ناب شدن
در دل خاطره ها قاب شدن
قبله گاه دل احباب شدن
ناگزیری تو به ارباب شدن
ورنه خاکی تر از این القابی
همنشین با همه ی اصحابی
چوب، منبرشد از این خانه نرفت
خاک تو ، زر شد از این خانه نرفت
پر ، کبوتر شد از این خانه نرفت
هرکه نوکر شد از این خانه نرفت
آبرو یافته از این خانه
زندگی کرد گدا شاهانه
لطف ، سر می رود از محضر تو
فطرس آورد نیازی برِ تو
پر در آورد به زیر پر تو
هر دری بسته شود جز در تو
نگرفته ست کسی جای تو را
از تو داریم تمنای تو را
ما هم از آمدنت خرسندیم
به پر شال تو دل می بندیم
اشک داریم ولی می خندیم
گریه کن های ارادتمندیم ...
پر به شوق علمت آوردیم
سر برای قدمت آوردیم
بر نداریم سر از دامانت
همه هستیم بلا گردانت
آمدی جان جهان قربانت
روضه می خواند :( أنأ العطشانت)
غم تو قبل تو آمد به وجود
از ازل گریه کنت فاطمه بود
دل مادر به عزیزش بند است
لذتش بوسه ی بر فرزنداست
شاد از آمدن دلبند است
شب میلاد شب لبخند است
پس چرا مادر تو گریان بود ؟
وقت بوسیدن تو نالان بود
جمله ات بغض به ما داد حسین
کردم از غصه ی تو یاد حسین
کربلا یاد من افتاد ، حسین
نمک روضه ی میلاد : حسین ...
ای مرتب شده در بین حصیر
از پریشان شده ها دست بگیر
#ناصر_دودانگه
#شب_قدر
غریبم غریبم ، چه اقبالیه
حرم رو ندیدن چه بدحالیه
تو مسجد نشستم بیاد نجف
شب قدری ، جامون حرم خالیه ...
نشد قسمت ما زیارت بیایم
نجف واسه عرض ارادت بیایم
آدم انتظار از رفیقش داره
رفیقت نبودیم ، عیادت بیایم
تویی که دل از عاشقا می بری
به وقتش مارو کربلا می بری
حساب ما که آشناتیم سواست
تو به قاتلت هم غذا می بری ...
تو رفتی و مردی به نام تو موند
تو کوفه، جوابه سلام تو موند
هنوز بسته های معیشت به پاست
خودت رفتی اما مرام تو موند
سر سفرمون نون و خرما بزار
هوای نجف رو به دلها بیار
سلام دادم از دور ، چی میشه توام
یه پابوسی واسم بزاری کنار
یه خرده هوای حسین بسمه
سحرها دعای حسین بسمه
نیازی به معراج ندارم که من
یه پایین پای حسین بسمه ...
به حق عزیزی که آزردنش ...
که ریز بود دمی که میاوردنش
بیا بگذر امشب از این روسیاه
به جسمی که روی عبا بردنش
#ناصر_دودانگه
#امیرالمومنین_مدح
#امیرالمومنین_غدیر
#غدیر
مشغول تو بودن خودش گیراترین پند است
تلخ است کامم، مدح تو شیرین تر از قند است
انگشترت قسمت نشد ما خاک پا بردیم ..
خاکی که پایت را ببوسد آبرومند است
دستی که انگشتر به او دادی که جای خود
دستی که قطعش کرده ای هم از تو خرسند است
خوبان ندارند آنچه را در چنته داری تو
آنچه نداری و همه دارند، مانند است
آن که تحیر را به چشمش دیده اعجاز است
آن که کمر بسته به اثبات تو سوگند است
درک من از الیوم اکملت لکم ... این است
در زیر دینت تا ابد دین خداوند است
#ناصر_دودانگه
#امیرالمومنین_مدح
مردی که با جان و دلش پیکار می کرد
با ذوالفقارش دشمنان را خوار می کرد
وقت سحر که امتی در خواب بودند
پا می شد و سجاده را بیدار می کرد
از اینکه شاید یک یتیم امشب گرسنه ست
از احتمالاتش هم استغفار می کرد
چون آبروی مومنانش محترم بود
گاهی گناه دیده را انکار می کرد
خوبی خود را با امید اینکه روزی
او هم هدایت می شود تکرار می کرد
قربان شاهی که به جای باج گیری
نان یتیمان را به دوشش بار می کرد
از وصله هایی که نمی چسبید غم داشت
نعلین خود را باز وصله دار می کرد
واجب تر از نان شب ما مدح مولاست
کاری که با بدخواه او تمار می کرد
احمد به معراج خودش رفت و دو دل بود
با رب خود یا باعلی دیدار می کرد
من کنت مولا ی پیمبر علتی داشت
او با پیامش خلق را هشیار می کرد
دین با ولایت زنده می ماند که اینقدر
احمد به حیدرخواهی اش اصرار می کرد
#ناصر_دودانگه
#حضرت_مسلم_شهادت
نامه نوشتم که میا آزار می بینی
در این بلا آباد ، غم بسیار می بینی
تو حرف بد نشنیده ای، ای با ادب برگرد
بی حرمتی از قوم بر کردار می بینی
از علقمه که بی برادر آمدی خیمه
اشک مرا در پشت این اصرار می بینی
خار از کف پای رقیه می کشد زینب
این صحنه را با دیده ی غمبار می بینی
لعنت به خولی با تو کاری می کند روزی
از روی نیزه دخترت را تار می بینی
کارت به جایی می رسد در کوچه های شام
گیسوی خود را دست نیزه دار می بینی
این داغ ها را می شود طوری تحمل کرد
یک آسمان غم در نگاه یار می بینی
حرف از اسارت می زدند اوباش در کوفه
وای از غمی که در صف اغیار می بینی
گفتم زبانم لال شد، پرده نشین ها را
با دست بسته در کف بازار می بینی
دل تنگ من بودی، بیا بازار قصابان
روی قناره ها مرا بر دار می بینی
#ناصر_دودانگه
#امام_حسین_علیه_السلام
#طلیعه_محرم #محرم
سلام ماه محرم سلام ماه حسین ...
نوشته اند مرا سائل نگاه حسین
هزار شکر که هستیم در پناه حسین
نشسته ام که بسوزم ز سوز آه حسین
سلام ما به شهی که ز صدر زین افتاد
بلند مرتبه عرشی که بر زمین افتاد
نیامدم به حسینیه اش به شوق ثواب...
رساندم عرض سلامی به محض دیدن آب
هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب
دو بیت روضه بخوانم برای طفل رباب
سلام ما به حسین و به پاره ی جگرش ...
که داد حرمله پایان، به عمر مختصرش ...
سلام ما به حسین و وفای سردارش
کسی که سر بدهد پای پرچم یارش ...
گره گشای جهان می شود گرفتارش
به دستگیری ما آمده علمدارش ...
کسی که ساقی تشنه شده ست عنوانش
بسوی خیمه کشد مشک را به دندانش
سلام ما به حسین و کتیبه و علمش
به استکان و به چای اش، به آن بساط غمش
سلام ما به جگر پاره های محترمش
سلام ما به علی های درهم حرمش...
که هر دو خیمه رسیدند با اگر اما
یکی به روی عبا و یکی به زیر عبا
سلام ما به حسین و عقیله خواهر او
که خواند خطبه کنار سر مطهر او
سلام به حیا و غرور همسر او
گرفت بوسه تلخی به زحمت از سر او
سلام ما به سری که به این و آن دادند
که قبل دخترش او را به خیزران دادند
#ناصر_دودانگه
#ورود_به_کربلا
زینب رسید کرببلا اقتدار داشت ...
او نیز با خدای حسینش قرار داست
آیینه بود و دور خود آیینه دار داشت
زانوی اکبراست گواهم ، وقار داشت
آمد حسین فاطمه را ماندگار کرد
آن شب خدا به خلقت او افتخار کرد
راه وصال را به خداوند ساده کرد
از جلوه های فاطمی اش استفاده کرد
بر یاری امام غریبش اراده کرد ...
از ناقه ها سه ساله ی خود را پیاده کرد
نام خیام محترمش را حرم گذاشت
بر چشم خاک زینب کبری قدم گذاشت
بر روی عرش سایه ی اومستدام بود
او را قمر ترین دو عالم غلام بود
پرده نشین خیمه به دور از عوام بود
حتی ملک ندیده که زینب کدام بود
مانند مادرش که ز کوران حجاب داشت
در پرده بود محمل او هم نقاب داشت
در خیمه نه ، که در دل ارباب جا گرفت
از خاک پای دوست شدن شد بها گرفت
جای همه ز میکده جام بلا گرفت
تنها نبود ، دور و برش را خدا گرفت
از بس اصیل بود چو ایل و تبار خویش
چون او کسی نرفت به قربان یار خویش
از بین روضه های مجسم عبور کرد
تا خاطرات غربت خود را مرور کرد
دلشوره را گرفت و ازآن خیمه دور کرد
گویا دوباره حضرت زهرا ظهور کرد
مادر که هست قافله ای هست پایدار
تاریخ ، زن ندیده به خود با چنین وقار
آه از دمی که سوخت پناه پیمبران
آن خیمه ای که سوخت دل مادری در آن
فرمود: گوشواره درآرند گوهران
پای برهنه ، خار مغیلان و دختران
آتش به جان ما زد علیکن بالفرار
آه از دمی که پرده نشین شد شترسوار
بند دل امام زمانش گسسته بود
او دست بسته نیست ولی دست بسته بود
حتما دلیل داشت نمازش نشسته بود
با شمر همسفرشدن اورا شکسته بود
با یک لباس کهنه که شد پاره پاره رفت
با گوشواره آمد و بی گوشواره رفت
می رفت سوی شام به همراهی سران
گرما زده ،شکسته شکسته نفس زنان
دورش کسی نبود به جز خولی وسنان
از صبح تا غروب معطل شد عمه جان
قلبش شکست از غم زخم زبان شهر ...
زینب کجا و مجلس نامحرمان شهر
#ناصر_دودانگه
.
#زمزمه
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_زمزمه
تنها بودی
سرنیزه ها می زدنت
دیر اومدم
چیزی نموند از بدنت
داره تو رو
بغل می گیره حسنت
بس که تورو
غریب گیر آوردن عمو
از رو تنت
لباساتو بردن عمو
حتی وحوش
غصه برات خوردن عمو ...
هزار تا زخم رو خاک تنت می کارن
باید واسه تشییعت حصیر بیارن
میخوام ببوسم روتو اگه بزارن
بارونی از
نیزه روی پیکرته ...
کار تمومه
نفسای آخرته ...
آه می کشی
خنجری رو حنجرته
شمر اومده
ببره سرت رو عمو
هی می کشه
خنجرشو زیر گلو
نیزه مدام
بدنتو کرد زیر و رو
چطوری جرأت کرد موتو دس بگیره
نزاشت گلوت چند لحظه نفس بگیره
سرت رو می سپارم عمه پس بگیره
#ناصر_دودانگه ✍
#حضرت_عبدالله
.👇
مهدی آهنی، گل پر پر.mp3
10.46M
🎼 #نماهنگ تکمیلی
🎧 #مهدی_آهنی
#شب_هشتم_محرم
#حضرت_علی_اکبر
فقطعوه بالسیوف
تن تو تن نمیشه
بچینمت کنارهم
این که بدن نمیشه
جوونا دست به دست تورو
دارن برام میارن
باید باباتو جای تو،
رو این عبا بزارن
تو تشییعت، حرم
به زحمت افتاده
هرجا که چش می چرخونم
یه تیکه ت افتاده
قد و بالات چی شد
چه درهم اومدی
با خون دل شمردمت
بازم کم اومدی ...
بند دوم
نشستم از غم تو خاک
روی سرم می ریزم
به هرکی یه تیکت رسید،
قربونیه عزیزم
خون لخته بیرون می کشم
که بشنوم صداتو
عمه رسیده ازحرم ،
برگردونه باباتو
بی رمقه چشام
می لرزه زانوهام
این اولین بارته که
پا نمیشی به پام
دردسری شده
حرم آوردنت
عصای پیری بابا
چه بد شکستنت
......................
.
#زمزمه
#شب_نهم_محرم
#حضرت_عباس(ع)
از دستای قلم شده ت
از تو خبر گرفته
یه کاری کرده داغ تو
دس به کمر گرفته
اونی که دور علقمه
داره می گرده شمره
اونی که بیشتر از همه
خوشحالی کرده شمره
یل ام البنین ، درد آوره همین
بی دست باشی و از رو اسب بیفتی رو زمین
غرور تو شکست چه سخت گذشت بهش
سر تو رو با معجرا به نیزه بستنش
بند دوم
انتظاری نداشت ازت
لبای آب نخوردم
پاشو علمدار حرم
که دستاتو آوردم
خیرت قبول سر تو ام
مثل سر بابات شد
سکینه مشکو داد به تو
شرمنده ی چشات شد
ببین داره به ما
می خنده حرمله
قدم زدن با شمر شده درد یه قافله
بیا بریم حرم ،
اصلا نخواستیم آب
به خاطر منم نشد بخاطر رباب
#ناصر_دودانگه ✍
#سبک_فقطعوه_بالسیوف
https://eitaa.com/emame3vom/88763
.
#امام_حسین_شهادت
#گودال #دفن_شهدا
اینجا کفن از بوریا بهتر نداری که
گیرم به تشییع آمدم ، پیکر نداری که
باید یکی باشد تو را از خاک بردارد
دیگر کنارت قاسم و اکبر ، نداری که
«گفتم تو را از خاتم انگشت بشناسند»
اما به روی دست، انگشتر نداری که
رسم است سمت قبله باشد سر میان قبر
صد پاره پیکر داری اما ،سر نداری که ...
یک بوسه قبل از دفن دلگرمی مادرهاست
از دور من می بوسمت ،مادر نداری که
گیرم که مردم پیکرت را دفن هم کردند
چه فایده ،گریه کنِ دختر نداری که
#ناصر_دودانگه
#مجلس_یزید_ملعون
شرمندگی گرفته درختان بید را
چوبی شکست حرمت مویی سفید را
لعنت به خیزران که به واقع تمام کرد
بی حرمتی به ساحت شاه شهید را
میرفت بانویی که بگیرد به دست خویش
چوبی که داشت سمت لبی میدوید را
وای از دمی که کر شد و نشنید گوش چوب
آهی که مادر علی اصغر، کشید را
::
دندان شکست و قافله از آن شکستهتر
یا رب! مبخش روز قیامت یزید را
#ناصر_دودانگه
#حضرت_رقیه_شهادت
تو بهشت این جهانی که به شوکتم می آیی
چه شبی شود شبی که ، تو به خلوتم می آیی...
به دویدنت ز خیمه، دم احتضار اصحاب
تو درست لحظه ای که پُرِ حسرتم می آیی ...
نه به وصل، ناز داری، نه به پا نیاز داری
پدر منی و با سر به عیادتم می آیی
شده مرقد تو نیزه ، به طواف تو دویدم
شده مرقدم خرابه ، به زیارتم می آیی ؟!
تو شبی بدون دعوت به تنور رفته بودی
به سر مزار من نیز ، به دعوتم می آیی
#ناصر_دودانگه
#حضرت_رقیه_س_شهادت
یادش بخیر بالش نرمی که داشتم
آغوش با محبت گرمی که داشتم
یادش بخیر بوسهی گرم تو قبل خواب
خوش میگذشت دور تو و عمه و رباب
یادش بخیر شانه زدنهای هر شبت
پا میشدم ز خواب، به گلبوسهی لبت
یادش بخیر زندگیام رو به راه بود
رویم سپید و موی سر من سیاه بود
امشب ولی به زیر سرم خشت خام بود
بی احترام طرز ورودم به شام بود
سیلی به حال صورت من گریه میکند
لالاییام به لکنت من گریه می کند
خود را برای دلخوشی او زدم به خواب
خواب مرا به هم زده لالایی رباب ...
ما چوب خوردههای اسارت چشیدهایم
دندان شکستههای خجالتکشیدهایم
از من بریدهتر، نفس خواهرت شده...
بیچاره عمه، قبر کن دخترت شده...
گفتم به عمه تا به وصیت عمل کند...
نیت کند به جای تو من را بغل کند
از روی نیزهها نگرانم شدی ببخش
فردا اگر که فاتحهخوانم شدی ببخش
زخم تن مرا به سکینه نشان مده...
تلقین بخوان و شانهی من را تکان مده
گفتم به قبر من بنویسند: خسته بود
زهرا ترک ترک شده بود، او شکسته بود
یا رب! روا مدار عزیزی شود اسیر
بابای هیچ دخترکی را از او مگیر...
طفل تو را نبودن تو قدخمیده کرد
با من هرآنچه کرد، گلوی بریده کرد
#ناصر_دودانگه
#امام_حسین_اربعین
#اربعین #جامانده_ها #جامانده
هستند به جز من همه حاضر
در خود نشکسته ام به ظاهر
از ما که گذشت ما نرفتیم
پابوس ، حلال هرچه زائر
جامانده مگر که دل ندارد؟
ای لطف تو شامل مسافر ...
دیدم به طریق، اهل شهرند
مدیون محبت عشایر ...
تقدیر من است بین روضه
حسرت بخورم به حال جابر
در روضه ببین کلافه ها را
دریاب دل اضافه ها را ....
هرکس به نیابتی رسیده
شبهای زیارتی رسیده ...
روح تو گرفته است آرام
زینب به سلامتی رسیده
در دست گرفته گوشواره
از شام، غنیمتی رسیده ...
از چهره بگیر شرم او را ...
او با چه خجالتی رسیده ...
می خواست نشان دهد ببینی
زینب به چه غربتی رسیده ...
یک فاتحه خواند و شد حواله
بر شادی روح یک سه ساله...
#ناصر_دودانگه
#امام_حسین_اربعین
#اربعین
دور مزار شاهی برپاست سوگواره
یک قافله شکسته با قلب پاره پاره
یک قبر با سه تا شمع، یک قبر دسته جمعی
جمعند دور یک ماه، هفتاد و دو ستاره
سوغاتی سفر را آورده کاروانی ...
گودال زنده شد با پیراهنی دوباره
سوزاند کربلا را ، یک یادگار دیگر
چوبی که بود قبلا بخشی ز گاهواره
یک بانوی خمیده فریاد زد که برخیز
آورده ام برایت یک جفت گوشواره ...
زخمی شده وجودش ،به بازوی کبودش
چرخاند چشم خود را ، شد روضه با اشاره
#ناصر_دودانگه
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
رسم است کسی رخت اگر بست ز دنیا
از خاک سفر کرد سوی عالم بالا ...
تا درد نگیرد دل طفلان عزیزش
از خانه ی او جمع کنند البسه اش را
مقصود، از این کار فراموشی داغ است
تا گل نکند ، خاطره های متوفی ...
بردند .... ولی علت رنجیدن زینب
مویی ست که جامانده روی شانه زهرا
در کرببلا رسم ولی جور دگر بود
می شد بدنی دستخوش غارت اعدا ...
بردند هرآنچه به تنش بود به غارت
یک قوم نهادند پی اش پای به صحرا
بانوی علی خصلت منت نکشیده
افتاد سر کهنه لباسی به تمنا ...
ای کاش کنون که شده صد پاره تن او
بر اهل و عیالش برسد پیرهن او...
#ناصر_دودانگه
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا
افتاده از پا از غم افتادنش بود
جان داد آنکه شاهد جان دادنش بود
آتش زده بر هستی اش داغ جوانی
فریاد زد اسماء بریز آب روانی
شرمندگی را در نگاه حیدر آورد ...
این غسل ، یک فتاح را از پا در آورد
دست علی باز است، این اوج محن بود
حالا به دست فاطمه بند کفن بود
گفت ای سفرکرده ، ببین اشک یلی را
یار علی جان دادی و کشتی علی را
امشب شکسته دیدمت نخل امیدم
غسلت نفسگیر است ای گیسو سپیدم
درد و دل من مختصر باشد عزیزم
غسال دیدی محتضر باشد عزیزم ...
دیدی رسید از غصه ات دستم به زانو ....
در کندم اما دل نکندم از تو بانو ....
محروم کردی مرتضی را از وجودت ...
دق دادی ام امروز با روی کبودت ...
امشب کسی مانند من بی بال و پر نیست
مستأصلم من، دفن کار یک نفر نیست
#ناصر_دودانگه
.
#شهادت_حضرت_زهرا
ای که با دست ورم کرده ی خود پای منی
با نفس های کمت نیز مسیحای منی
ماه ماه است عزیزم چه گرفته چه هلال ...
رو بگیری ز علی ، باز تو زهرای منی
ماندنت درد من و رفتن تو زجر من است
غم امروز منی ، حسرت فردای منی
آه زانو به بغل کردن من دیدنی است؟!
از پس پوشیه سرگرم تماشای منی
همه ی زندگی ام ،مرگ تمنا نکنی ...
خسته ای ، بی رمقی؟! باز تمنای منی
خواست دنیای مرا تیره کند ، سیلی زد
دشمنم نیز خبر داشت تو دنیای منی
رو به قبله مشو ای قبله ی بی سوی علی
یار بی صحبت من ، همدم شبهای منی
#فاطمیه
#ناصر_دودانگه
#حضرت_زهرا
.