#اشعارشب_وروزتاسوعا
حجت الاسلام #محمدجواد #غفورزاده، متخلص به «شفق» یکی از این شاعران است که در دو بیت و به اختصار چنین می فرماید:
هر دل که به عشق، پایبندش کردند
با مِهر حسین، ارجمندش کردند
بر پای علمدار، چو بر خاک افتاد
با نام «ابوالفضل» بلندش کردند
و این نیز دو بیت از شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع)، #حاج #سعید #حدادیان:
حرف دلِ آب را کجا می زد مشک
سرتاسر کربلا صدا می زد مشک
تیری آمد به قلب عباس نشست
چون طفل رُباب دست و پا می زد مشک
#محمدسعید #میرزایی هم در بخشی از شعر زیبای خود و با تکرار معنادار واژه «آب» ، چنین به سوک نشسته است:
دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست
یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست
آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار نیست زخمی و انگار هست، دست
از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب!
از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست!
عمری به روی سینه به نزد حسین بود
حالا به خاک پای برادر نشست، دست
در کار عشق، عرض طلب، بی وسیله است
کز دست شسته بود، به بزم الست، دست
در بزم عشق، محرم ساقی نمیشود
از هست و نیست تا نکشد می پرست، دست
دستی طلب که بال بهشتی شود تو را
آسان به راه عشق نیاید به دست، دست
سقای کربلایی و ساقی ست، نام تو
تا آب هست و آینه، باقی ست نام تو
و اینک شعر #محمد #بیابانی، از زبان حضرت ساقی عطشان کربلا و خطاب به مولایش امام حسین (ع) :
بیا به علقمه دریاب تکسوارت را
به خاک بنگر علمدار کارزارت را
تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین
مگیر از من بی دست، این جسارت را
مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا
به امر مادرتان گفتم آن عبارت را
بگیر لاله چشمم که خوب بنگرمت
بده دوباره به من فرصت زیارت را
خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه
چگونه بنگرم اطفال بی قرارت را
سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من
به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را
صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم
یقین به خنده کشیدند انکسارت را
سریعتر برو که این نگاههای حریص
شروع کرده به سمت خیام غارت را.
اکنون شعری از #محسن #عرب #خالقی را با هم مرور می کنیم:
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده
بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب
برکه از شوق رُخت، خانه ی مهتاب شده
این فرات است که از درد غمت، ای دریا
بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده
تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده
تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده
صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن
عکس تیری ست که در دیده ی تو قاب شده.
#عطیه سادات #حجتی نیز از بانوان شاعر آئینی ماست که در شعر خود، #حضرت عباس (ع) را، #هارون امام حسین (ع) می خواند:
دل داده ام به نغمه ی «اَدرِک اَخا»ی تو
با من چه کرد شور «برادر بیا» ی تو
دست تو روی دست من و جبرئیل هم
آورده است بال پریدن برای تو
با تو چه کرد دیدن قد دو تای من
با من چه کرد دیدن فرق دو تای تو
هارون من چگونه شکافد در این دیار
دریای غصه های دلم بی عصای تو
دیگر بس است گفتن «روحی لک الفداء»
دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو
در پیش خیمه گفته ام «إرکب بنفسی انت»
یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو
یک چشمه آب اگر که میان خیام بود
صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو
از خنده ها بلند شده های های من
از گریه ام بلند شده های های تو
این هم بخشی از شعر #قاسم #نعمتی است و از زبان امام حسین(ع) :
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلی ترین ستون خیام حرم شکست
فریادهای "اِنکسَرَ" بی دلیل نیست
در اوج درد، تکیه گه آخرم شکست
از ناله های "یا ولدی" در کنار تو
معلوم شد که باز دل مادرم شکست
درد مرا فقط پدرم درک می کند
دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست
ساق عمود در سر تو گیر کرده است
نعره زنم که وای، سر حیدرم شکست
تو در میان علقمه از پا نشستی و
در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست
وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت
دیدی غرور ساقی آب آورم شکست
آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند
گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست.
#محمدعلی کردی هم در این مصیبت جانکاه چنین سروده است:
مشک برداشت به دریا برود برگردد
پی یک جرعه تسلا برود برگردد
امر این بود که شمشیر حمایل نکند
با کمی صبر و مدارا برود برگردد
همه ی وحشت دشمن هم از این بود فقط
که علمدار مبادا برود برگردد
پشت یک سد هزاران نفره دریا بود
در خودش دید که تنها برود برگردد
هدف تیر و کمانها دل مَشکی شد تا
نگذارند که سقا برود برگردد
دختری فکر نمی کرد به دنبال عمو
با قد خم شده بابا برود برگردد
حسین ترکان:
#اشعارشب_وروزتاسوعا
حجت الاسلام #محمدجواد #غفورزاده، متخلص به «شفق» یکی از این شاعران است که در دو بیت و به اختصار چنین می فرماید:
هر دل که به عشق، پایبندش کردند
با مِهر حسین، ارجمندش کردند
بر پای علمدار، چو بر خاک افتاد
با نام «ابوالفضل» بلندش کردند
و این نیز دو بیت از شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع)، #حاج #سعید #حدادیان:
حرف دلِ آب را کجا می زد مشک
سرتاسر کربلا صدا می زد مشک
تیری آمد به قلب عباس نشست
چون طفل رُباب دست و پا می زد مشک
#محمدسعید #میرزایی هم در بخشی از شعر زیبای خود و با تکرار معنادار واژه «آب» ، چنین به سوک نشسته است:
دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست
یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست
آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار نیست زخمی و انگار هست، دست
از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب!
از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست!
عمری به روی سینه به نزد حسین بود
حالا به خاک پای برادر نشست، دست
در کار عشق، عرض طلب، بی وسیله است
کز دست شسته بود، به بزم الست، دست
در بزم عشق، محرم ساقی نمیشود
از هست و نیست تا نکشد می پرست، دست
دستی طلب که بال بهشتی شود تو را
آسان به راه عشق نیاید به دست، دست
سقای کربلایی و ساقی ست، نام تو
تا آب هست و آینه، باقی ست نام تو
و اینک شعر #محمد #بیابانی، از زبان حضرت ساقی عطشان کربلا و خطاب به مولایش امام حسین (ع) :
بیا به علقمه دریاب تکسوارت را
به خاک بنگر علمدار کارزارت را
تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین
مگیر از من بی دست، این جسارت را
مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا
به امر مادرتان گفتم آن عبارت را
بگیر لاله چشمم که خوب بنگرمت
بده دوباره به من فرصت زیارت را
خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه
چگونه بنگرم اطفال بی قرارت را
سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من
به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را
صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم
یقین به خنده کشیدند انکسارت را
سریعتر برو که این نگاههای حریص
شروع کرده به سمت خیام غارت را.
اکنون شعری از #محسن #عرب #خالقی را با هم مرور می کنیم:
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی
تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده
بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب
برکه از شوق رُخت، خانه ی مهتاب شده
این فرات است که از درد غمت، ای دریا
بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده
تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست
دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده
تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز
همه گفتند که ابروی تو محراب شده
صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن
عکس تیری ست که در دیده ی تو قاب شده.
#عطیه سادات #حجتی نیز از بانوان شاعر آئینی ماست که در شعر خود، #حضرت عباس (ع) را، #هارون امام حسین (ع) می خواند:
دل داده ام به نغمه ی «اَدرِک اَخا»ی تو
با من چه کرد شور «برادر بیا» ی تو
دست تو روی دست من و جبرئیل هم
آورده است بال پریدن برای تو
با تو چه کرد دیدن قد دو تای من
با من چه کرد دیدن فرق دو تای تو
هارون من چگونه شکافد در این دیار
دریای غصه های دلم بی عصای تو
دیگر بس است گفتن «روحی لک الفداء»
دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو
در پیش خیمه گفته ام «إرکب بنفسی انت»
یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو
یک چشمه آب اگر که میان خیام بود
صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو
از خنده ها بلند شده های های من
از گریه ام بلند شده های های تو
این هم بخشی از شعر #قاسم #نعمتی است و از زبان امام حسین(ع) :
خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست
اصلی ترین ستون خیام حرم شکست
فریادهای "اِنکسَرَ" بی دلیل نیست
در اوج درد، تکیه گه آخرم شکست
از ناله های "یا ولدی" در کنار تو
معلوم شد که باز دل مادرم شکست
درد مرا فقط پدرم درک می کند
دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست
ساق عمود در سر تو گیر کرده است
نعره زنم که وای، سر حیدرم شکست
تو در میان علقمه از پا نشستی و
در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست
وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت
دیدی غرور ساقی آب آورم شکست
آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند
گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست.
#محمدعلی کردی هم در این مصیبت جانکاه چنین سروده است:
مشک برداشت به دریا برود برگردد
پی یک جرعه تسلا برود برگردد
امر این بود که شمشیر حمایل نکند
با کمی صبر و مدارا برود برگردد
همه ی وحشت دشمن هم از این بود فقط
که علمدار مبادا برود برگردد
پشت یک سد هزاران نفره دریا بود
در خودش دید که تنها برود برگردد
هدف تیر و کمانها دل مَشکی شد تا
نگذارند که سقا برود برگردد
دختری فکر نمی کرد به دنبال عمو
با قد خم شده بابا برود برگرددساعتی بعد؛ علی ... آب ... سه شعبه ... بابا
مانده سوی حرم آیا برود؟... برگردد؟
👌🌺 #تقدیم_به_بهانه_هستی #حضرت_محمدصلی_الله_علیه_واله
دلداده صبح
..............
در #شبِ_فاصله گم شد دلِ آزاده صبح
کاش از راه می آمد پسرِ زاده صبح
ماه، #تسبیحِ_ستاره ست به دستش امشب
تا که خورشید بیاید مگر از جاده صبح
#چهارده_کنگره افتاد به خاک از #کسریٰ
آسمان نه... که زمین هم شده #آماده_صبح
ماه می خواست تو را سیر ببیند که نشد
چون به تن کرد زمین، پیرهن ساده صبح
پرده ی کعبه تکان خورد و جهان شد بیدار
شد نسیمی، نفسِ در قفس افتاده صبح
تا قدم رنجه کند #حضرت_انگور به باغ
تشنه شد #آمنه و... مست شد از باده صبح
پیش از آنکه همه ی شهر خبردار شوند
کعبه شد مُهر نمازش سر سجاده صبح
چشم در چشم #محمد شد و از شوق، گریست
نام او شد پس از این فاصله، «دلداده صبح»
#محمد_عابدی
قم المقدسه
👌🏻🌺 #تقدیم_به #محمد (ص) و #علی (ع) و #زهرا (س)
سه گانه عشق
...........
#محمد، موسیٖ و طور است #زهرا
#محمد، نور و منشور است #زهرا
هر اندازه #محمد هست شیرین
ولی دریایی از شور است #زهرا
میان خواستگارانِ عجولش
فقط با یک نفر جور است #زهرا
#علی، آیینه هست و نور، #احمد
ببین! نورٌ علیٰ نور است #زهرا
اگر #پیغمبر ما، باغِ عشق است
#علی، گل هست و زنبور است #زهرا
#محمد، ساقیِ جام آفرین و
#علی، تاک است و انگور است #زهرا
هر اندازه در افلاک است شهره
میان شهر، مهجور است #زهرا
پس از مرگ #محمد در مدینه
پر از اشک است و دلشوره ست #زهرا
برای جنگ با اهل سقیفه
#علی، تیغ است و شیپور است #زهرا
ندارد از #علی در رزم، کمتر
مسلمانی سلحشور است #زهرا
برای حفظ اسلامِ #محمد
میان کوچه مأمور است #زهرا
نباید پشت در می آمد آن روز
ولی مأمور و معذور است #زهرا
نترس! آنجا که #محسن باشد، اصلاً
بلا از جان تو دور است #زهرا
سپر شد آن پسر، مادر بماند!
پس از #محسن چه رنجور است #زهرا
فقط #هجده_بهار از او گذشته
چرا پایش لب گور است #زهرا!؟
#محمد_عابدی
قم المقدسه