eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعتی بعد؛ علی ... آب ... سه شعبه ... بابا مانده سوی حرم آیا برود؟... برگردد؟ در شعر هم سخن از لقب «ذُخر الحسین» برای حضرت ساقی است: برای آینه بودن که انتخاب شدم چو ماه مطلع انوار آفتاب شدم مرا هر آینه «ذُخر الحسین» می خواندند دعای فاطمه بودم که مستجاب شدم امان که مشک تهی، آبروی من را ریخت من از خجالت لبهای تشنه آب شدم ابوتراب شدم تا به خاک افتادم اسیر کینه ی قوم بنی شراب شدم  چقدر نیزه تشنه به جان من افتاد که جرعه جرعه پر از زخم بی حساب شدم به جای دست بریده دو بال سهمم شد پناه روسری و خیمه و حجاب شدم  دلم شکسته سرم را به حرمله دادند که مزد ذبح علی کودک رباب شدم و اکنون تنها به دو بیت از شعر اکبر بسنده می کنیم: او یک تنه تمام بنی هاشم من است با این حساب لشکرم از دست می رود         دارم برای غارتم آماده می شوم ای وای من، برادرم از دست می رود. و این هم چهار بیت از شعر در رثای حضرت ابوفاضل (ع) : داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد، ولی بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است               پیش ِمن با سر مُنشَق شده تعظیم نکن که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است               تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم دستت افتاده ز تن، فرق تو شقّ القمر است         وعده ی ما به نوک نیزه، به هر شهر و دیار که به دنبال سرت، خواهرمان رهسپر است زمانیان هم شعری از زبان امام حسین بن علی (ع) خطاب به حضرت عباس بن علی (ع) دارد: برخیز ای ستون حرم وقت خواب نیست با من بیا به خیمه نیازی به آب نیست این مشک را بگیر و ببر خیمه و بگو یک قطره هم نبود وَ دیگر رباب نیست وقت غروب، بعد تو و قاسم و علی دیگر برای ناقه ی زینب رکاب نیست آن لحظه لااقل تو ز جا خیز و خود بگو بی رحم! جانشین النگو، طناب نیست حرفی بزن عزیز دلم، دق نده مرا این مشک پاره پاره برایم جواب نیست
حجت الاسلام ، متخلص به «شفق» یکی از این شاعران است که در دو بیت و به اختصار چنین می فرماید: هر دل که به عشق، پایبندش کردند با مِهر حسین، ارجمندش کردند بر پای علمدار، چو بر خاک افتاد با نام «ابوالفضل» بلندش کردند و این نیز دو بیت از شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع)، : حرف دلِ آب را کجا می زد مشک سرتاسر کربلا صدا می زد مشک تیری آمد به قلب عباس نشست چون طفل رُباب دست و پا می زد مشک هم در بخشی از شعر زیبای خود و با تکرار معنادار واژه «آب» ، چنین به سوک نشسته است: دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت انگار نیست زخمی و انگار هست، دست از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب! از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست! ‌ عمری به روی سینه به نزد حسین بود حالا به خاک پای برادر نشست، دست در کار عشق، عرض طلب، بی وسیله است‌ کز دست شسته بود، به بزم الست، دست در بزم عشق، محرم ساقی نمی‌شود‌ از هست و نیست تا نکشد می پرست، دست دستی طلب که بال بهشتی شود تو را آسان به راه عشق نیاید به دست، دست سقای کربلایی و ساقی ست، نام تو تا آب هست و آینه، باقی ست نام تو و اینک شعر ، از زبان حضرت ساقی عطشان کربلا و خطاب به مولایش امام حسین (ع) : بیا به علقمه دریاب تکسوارت را به خاک بنگر علمدار کارزارت را         تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین مگیر از من بی دست، این جسارت را         مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا به امر مادرتان گفتم آن عبارت را         بگیر لاله چشمم که خوب بنگرمت بده دوباره به من فرصت زیارت را         خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه چگونه بنگرم اطفال بی قرارت را         سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را         صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم یقین به خنده کشیدند انکسارت را         سریعتر برو که این نگاههای حریص شروع کرده به سمت خیام غارت را. اکنون شعری از را با هم مرور می کنیم: عطش از خشکی لب‌های تو سیراب شده  آب از هُرم ترکهای لبت آب شده        بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده         بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب برکه از شوق رُخت، خانه ی مهتاب شده         این فرات است که از درد غمت، ای دریا بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده         تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست  دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده         تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز همه گفتند که ابروی تو محراب شده         صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن عکس تیری ست که در دیده ی تو قاب شده.   سادات نیز از بانوان شاعر آئینی ماست که در شعر خود، عباس (ع) را، امام حسین (ع) می خواند: دل داده ام به نغمه ی «اَدرِک اَخا»ی تو با من چه کرد شور «برادر بیا» ی تو دست تو روی دست من و جبرئیل هم آورده است بال پریدن برای تو با تو چه کرد دیدن قد دو تای من با من چه کرد دیدن فرق دو تای تو هارون من چگونه شکافد در این دیار دریای غصه های دلم بی عصای تو دیگر بس است گفتن «روحی لک الفداء» دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو در پیش خیمه گفته ام «إرکب بنفسی انت» یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو یک چشمه آب اگر که میان خیام بود صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو از خنده ها بلند شده های های من از گریه ام بلند شده های های تو این هم بخشی از شعر  است و از زبان امام حسین(ع) :  خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست اصلی ترین ستون خیام حرم شکست       فریادهای "اِنکسَرَ" بی دلیل نیست در اوج درد، تکیه گه آخرم شکست         از ناله های "یا ولدی" در کنار تو معلوم شد که باز دل مادرم شکست         درد مرا فقط پدرم درک می کند دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست         ساق عمود در سر تو گیر کرده است نعره زنم که وای، سر حیدرم شکست         تو در میان علقمه از پا نشستی و  در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست         وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت دیدی غرور ساقی آب آورم شکست         آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست.   کردی هم در این مصیبت جانکاه چنین سروده است: مشک برداشت به دریا برود برگردد پی یک جرعه تسلا برود برگردد امر این بود که شمشیر حمایل نکند با کمی صبر و مدارا برود برگردد همه ی وحشت دشمن هم از این بود فقط که علمدار مبادا برود برگردد پشت یک سد هزاران نفره دریا بود در خودش دید که تنها برود برگردد هدف تیر و کمانها دل مَشکی شد تا نگذارند که سقا برود برگردد دختری فکر نمی کرد به دنبال عمو با قد خم شده بابا برود برگردد
حسین ترکان: حجت الاسلام ، متخلص به «شفق» یکی از این شاعران است که در دو بیت و به اختصار چنین می فرماید: هر دل که به عشق، پایبندش کردند با مِهر حسین، ارجمندش کردند بر پای علمدار، چو بر خاک افتاد با نام «ابوالفضل» بلندش کردند و این نیز دو بیت از شاعر آئینی و مداح اهل بیت(ع)، : حرف دلِ آب را کجا می زد مشک سرتاسر کربلا صدا می زد مشک تیری آمد به قلب عباس نشست چون طفل رُباب دست و پا می زد مشک هم در بخشی از شعر زیبای خود و با تکرار معنادار واژه «آب» ، چنین به سوک نشسته است: دیگر نداشت ساقی لب تشنه مست، دست یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت انگار نیست زخمی و انگار هست، دست از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب! از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست! ‌ عمری به روی سینه به نزد حسین بود حالا به خاک پای برادر نشست، دست در کار عشق، عرض طلب، بی وسیله است‌ کز دست شسته بود، به بزم الست، دست در بزم عشق، محرم ساقی نمی‌شود‌ از هست و نیست تا نکشد می پرست، دست دستی طلب که بال بهشتی شود تو را آسان به راه عشق نیاید به دست، دست سقای کربلایی و ساقی ست، نام تو تا آب هست و آینه، باقی ست نام تو و اینک شعر ، از زبان حضرت ساقی عطشان کربلا و خطاب به مولایش امام حسین (ع) : بیا به علقمه دریاب تکسوارت را به خاک بنگر علمدار کارزارت را         تو ایستاده و من پیش پات نقش زمین مگیر از من بی دست، این جسارت را         مرا ببخش چو خواندم برادرت آقا به امر مادرتان گفتم آن عبارت را         بگیر لاله چشمم که خوب بنگرمت بده دوباره به من فرصت زیارت را         خجل ز روی ربابم، مرا مبر خیمه چگونه بنگرم اطفال بی قرارت را         سه شعبه ای که زده حرمله به دیده من به آن دوباره نشان کرده شیرخوارت را         صدای هلهله ها تا رسید فهمیدم یقین به خنده کشیدند انکسارت را         سریعتر برو که این نگاههای حریص شروع کرده به سمت خیام غارت را. اکنون شعری از را با هم مرور می کنیم: عطش از خشکی لب‌های تو سیراب شده  آب از هُرم ترکهای لبت آب شده        بعد از آن که تو لب تشنه، عطش را کشتی تشنه لب ماندن ساقی همه جا باب شده         بعد افتادن عکس تو در آینه ی آب برکه از شوق رُخت، خانه ی مهتاب شده         این فرات است که از درد غمت، ای دریا بس که پیچیده به خود یکسره، گرداب شده         تب و تاب حرم از تشنگی و گرما نیست  دل اهل حرم از داغ تو بی تاب شده         تیرها رو به سوی چشم تو خواندند نماز همه گفتند که ابروی تو محراب شده         صحنه ای که کمر کوه شکست از غم آن عکس تیری ست که در دیده ی تو قاب شده.   سادات نیز از بانوان شاعر آئینی ماست که در شعر خود، عباس (ع) را، امام حسین (ع) می خواند: دل داده ام به نغمه ی «اَدرِک اَخا»ی تو با من چه کرد شور «برادر بیا» ی تو دست تو روی دست من و جبرئیل هم آورده است بال پریدن برای تو با تو چه کرد دیدن قد دو تای من با من چه کرد دیدن فرق دو تای تو هارون من چگونه شکافد در این دیار دریای غصه های دلم بی عصای تو دیگر بس است گفتن «روحی لک الفداء» دیدی که مستجاب شد آخر دعای تو در پیش خیمه گفته ام «إرکب بنفسی انت» یعنی که بی مبالغه جانم فدای تو یک چشمه آب اگر که میان خیام بود صد چشمه خون نبود کنون زیر پای تو از خنده ها بلند شده های های من از گریه ام بلند شده های های تو این هم بخشی از شعر  است و از زبان امام حسین(ع) :  خوردی زمین و حیثیت لشکرم شکست اصلی ترین ستون خیام حرم شکست       فریادهای "اِنکسَرَ" بی دلیل نیست در اوج درد، تکیه گه آخرم شکست         از ناله های "یا ولدی" در کنار تو معلوم شد که باز دل مادرم شکست         درد مرا فقط پدرم درک می کند دیدم چگونه بال و پر جعفرم شکست         ساق عمود در سر تو گیر کرده است نعره زنم که وای، سر حیدرم شکست         تو در میان علقمه از پا نشستی و  در بین خیمه ها سپر خواهرم شکست         وقتی عمود خیمه کشیدم سکینه گفت دیدی غرور ساقی آب آورم شکست         آن شب که سوخته ها همه دور زینب اند گوید عمو کجاست ببیند سرم شکست.   کردی هم در این مصیبت جانکاه چنین سروده است: مشک برداشت به دریا برود برگردد پی یک جرعه تسلا برود برگردد امر این بود که شمشیر حمایل نکند با کمی صبر و مدارا برود برگردد همه ی وحشت دشمن هم از این بود فقط که علمدار مبادا برود برگردد پشت یک سد هزاران نفره دریا بود در خودش دید که تنها برود برگردد هدف تیر و کمانها دل مَشکی شد تا نگذارند که سقا برود برگردد دختری فکر نمی کرد به دنبال عمو با قد خم شده بابا برود برگرددساعتی بعد؛ علی ... آب ... سه شعبه ... بابا مانده سوی حرم آیا برود؟... برگردد؟
👌🏻🌺 (ص) و (ع) و (س) سه گانه عشق ........... ، موسیٖ و طور است ، نور و منشور است هر اندازه هست شیرین ولی دریایی از شور است میان خواستگارانِ عجولش فقط با یک نفر جور است ، آیینه هست و نور، ببین! نورٌ علیٰ نور است اگر ما، باغِ عشق است ، گل هست و زنبور است ، ساقیِ جام آفرین و ، تاک است و انگور است هر اندازه در افلاک است شهره میان شهر، مهجور است پس از مرگ در مدینه پر از اشک است و دلشوره ست برای جنگ با اهل سقیفه ، تیغ است و شیپور است ندارد از در رزم، کمتر مسلمانی سلحشور است برای حفظ اسلامِ میان کوچه مأمور است نباید پشت در می آمد آن روز ولی مأمور و معذور است نترس! آنجا که باشد، اصلاً بلا از جان تو دور است سپر شد آن پسر، مادر بماند! پس از چه رنجور است فقط از او گذشته چرا پایش لب گور است قم المقدسه